بازگشت 

"واقعیت ‌ها و استراتژی"

استراتژی سوسیالیسم خودگردان

سرمایه داری و کمونیسم

دو مشی و متحدان آن

در برابر هم قرار دارند

نوشته ژاک شامبز- برگردان "ن.کیانی" برای راه توده

 

بخش ششم

 

امروز در فرانسه و در جهان میلیون ‌ها تن خواهان تحول هستند. مسئله اما نه ضرورت تحول بلكه چگونگی تحمیل تحول است، آن هم در شرایطی كه جنبش‌ های مردمی به عقبگرد ناگزیر شده اند و سرمایه برنامه‌ های خود را به پیش می‌ برد. كمونیست های فرانسه در كنگره‌ های خود این مسئله را صریحا مورد بحث قرار دارند.

 

تضادی بزرگ

در نیمه دوم دهه هشتاد میلادی و پس از تجربه منفی دولت حزب سوسیالیست در فرانسه، نفس اندیشه ضرورت مبارزه و امكان اتحاد برای تحول عمیقا عقب نشینی كرد و به یك چالش تبدیل گشت. حزب كمونیست فرانسه كه هم چنان بر این ضرورت پای می‌ فشرد به كهنه گرایی متهم شد.

شرایط حامل تضادی بزرگ بود كه كنگره بیست و پنجم حزب آن را چنین بیان داشت: سیاست سرمایه مستقیما با منافع اكثریت عظیم مردم در تقابل قرار دارد و بدینطریق امكان تجمع را بوجود می آورد. اما این سیاست با پیامدهایی كه در جامعه برجای می‌ گذارد و شرایطی كه در آن اجرا می شود، به تسلیم دامن می ‌زند، به عقبگرد مواضع دمكراتیك مساعدت می ‌كند، ناامیدی را گسترش می دهد و موجب تجزیه جنبش خلقی می شود. تعمیق بحران پایه یك تجمع خلقی برای برون رفت از آن را بوجود می آورد، اما شرایط این تجمع را بطور خودبخودی بوجود نمی آورد، برعكس تحقق یك اتحاد و تجمع را پیچیده می سازد.

نیروهای محافظه كار بر روی جنبه منفی این تضاد تكیه می كردند. برنامه سرمایه برنامه ای خطرناك است كه به نارضایتی عمومی می انجامد. اما خطر آن همچنین از آن روست كه می كوشد تا احساس ناتوانی، توسل به خرافات و تقدیرگرایی را تشویق كند. این سیاست در این عرصه همانند دیگر عرصه‌ها میوه تلخ خود را ببار آورد. آگاهی انقلابی و حتی ارزش‌ های دمكراتیك نه تنها به لرزه درآمدند، بلكه عقب نشستند.

ما كوشیدیم بر روی جنبه مثبت این تضاد تكیه كنیم، ‌بی ‌آنكه گستردگی وظایف و دشواری انجام آن را پنهان سازیم. ما تصمیم گرفتیم تا با واقعیت روبرو شویم با این هدف كه در تحول آن تاثیر گذاریم. با اینحال فشار فوق العاده سنگین بود و سنگین ماند تا ما را واردار به تسلیم و بازگشت به عقب نمایند. آنان ما را در برابر این دو راهی قرار داده بودند كه یا برای در صحنه ماندن و پایگاه داشتن ناگزیر از سازش با قدرت حاكم شویم یا اینكه اندیشه تحول انقلابی را در انزوای خود دنبال كنیم. یعنی در هر دو حال از فلسفه وجودی خود دست بشوئیم و تماشاگر خاموش به حاشیه رفتن خود شویم.

در برابر و برای پاسخ به این تضاد بود كه كمونیست‌ ها به تحلیل ماهیت طبقاتی دشواری‌ ها و مسایلی كه امروز كشور ما با آن درگیر است دست زدند. پرسش مشخص چنین بود و چنین است: كدام شكل از مبارزه، كدام تجمع، كدام اتحاد را باید بوجود آورد تا بتوان همچنان چشم انداز تحول سیاست، قدرت و جامعه را باز نگاه داشت؟

در شرایط یك تناسب نیروی نامساعد، حزب كمونیست می ‌كوشد مبارزه روزمره را با برنامه تحول اجتماعی تركیب كند. نه آنكه مصنوعا برنامه‌ای را به مبارزه روز بچسباند یا برعكس مبارزه روز را از چشم انداز آینده آن جدا نماید. خلاصه كمونیست‌ ها در برابر همه كسانی كه می كوشیدند آینده را تنها به "مدیریت بحران" تقلیل دهند، ویژگی‌ های یك چشم انداز معتبر را ارائه دادند. در این چشم انداز تلاش می شود با مداخله در قلب تضاد، آن را به گونه‌ای مثبت تكامل بخشید. وقتی پذیرفتیم جنبش خلقی كلید هر گونه پیشرفت است، طبیعی است كه باید در جستجوی گسترش یافتن تجمع و اتحاد مردم در مبارزه مصممانه بر علیه سیاست سرمایه باشیم.

 

دفاع و تغییر

تحمیل تحول مستلزم آن است كه در برابر جنبه منفی تضاد پیش گفته كه موجب گرایش به سمت انزوا و تفرق می شود مقاومت كرد، با تجربه مردم همراه شد، كمك كرد مردم درك كنند لازمه پیروزی آن است كه از یكسو به راه بن بست هر كس برای خود تسلیم نشد و از سوی دیگر با این پندار كه از طریق واگذاری قدرت خود به دیگری می توان تحولی بوجود آورد مبارزه كرد.

تجربه نشان می دهد كه عناصر تشكیل دهنده جنبش خلقی تنوع بسیار دارند. بندرت ممكن است اشخاصی را یافت كه دقیقا از نظر روحیه در یك وضع باشند. برای هر كس باید مخاطبی را یافت كه به او گوش دهد و با او سخن بگوید. مقاومت كردن و تغییر دادن مستلزم آن است كه در مورد هر مسئله‌ای بطور مشخص نشان داده شود كه نبرد نتیجه خواهد داد. بدینگونه می توان بر احساس عدم اعتماد یا این اندیشه كه موانع برناداشتنی هستند غلبه كرد. در این عرصه تلاشی عظیم برای گفتگو و متقاعد كردن لازم است، تلاشی كه بطور تنگاتنگ با مبازه مصممانه بر علیه سرمایه و خرابی‌ های آن در ارتباط است.

 برنامه مصوب كنگره بیست و ششم حزب به این خط مشی چارچوبی مشخص داد. تفاوت مهم برنامه این كنگره در آن بود كه بر خلاف برنامه‌ های قبلی نه مدعی است كه به همه مسایل پاسخ می دهد، نه یك پروژه بسته بندی شده را ارائه می دهد كه باید آن را همینگونه پذیرفت یا كنار گذاشت. هدف این برنامه نه آن است كه پایه یك سازش با دیگر نیروهای سیاسی باشد، نه آنكه برنامه‌ای است كه در صورت پیروزی بصورت یك بلوك اجرا گردد. هدف این برنامه عبارت از اینست كه كمك كند امكان‌های تجمع عملی مردم برای مقاومت و تغییر بوجود آید.

این برنامه انباشته از پیشنهادهای تازه و مشخص بود و ابزارهای یك سیاست متفاوت را ارائه می داد، سیاستی كه بتواند به روندهای عمیق كنونی كه ریشه آن در انقلاب تكنولوژیكی و اطلاعاتی بود ، پاسخ دهد.

بدین منظور برنامه حزب هدف‌های مبارزه و خطوط عمده یك تحول واقعی را مطرح می كرد. این برنامه ضمنا به مسایل بسیار مبرم روز پاسخ می داد و این مسایل را در چارچوب یك چشم‌انداز عام قرار می داد بدون آنكه شكل ‌ها و مضمون تحولات را از قبل مشخص كند. این برنامه با آنكه سیاست كمونیست‌ ها را در مجموع این ابعاد بطور مشخص تبیین می كرد، جای بحث و تبادل نظر با همه كسانی را باقی می ‌گذاشت كه با چارچوب‌های فكری مختلف به امكان مقاومت اعتقاد داشتند. از آنجا كه برنامه پیشنهادی حزب بر مبنای نیازها و خواست‌ ها حركت می كرد، بناگزیر مستلزم غنی ساختن و تصحیحاتی بود كه تحول اجتناب ‌ناپذیر واقعیت‌ها و مناسبات طبقاتی ضرورت آن را تحمیل می كرد.

چنانكه در فصول پیشین گفتیم سرمایه داری در بحران به عظیم ترین تلاش تاریخ خود برای انطباق با وضعیتی كه خود آفریده دست زده تا همچنان مناسبات سلطه و استثمار و امتیازات ناشی از آن را حفظ كند. در این وضع مسئله آن بود و هست كه بتوان مبارزه بر علیه انطباق‌ های سرمایه از یكسو و مبارزه برای تحول را از سوی دیگر با هم و به گونه‌ای جدایی‌ ناپذیر تركیب كرد. بعبارت دیگر برای آنكه بتوان بر علیه این یا آن برنامه سرمایه ایستاد در بسیاری موارد لازم است اثبات كرد برنامه دیگری ممكن است. تمام تبلیغات و برنامه مغزشویی سرمایه داری امروز بر روی تبلیغ این فكر قرار گرفته كه جز برنامه‌ هایی كه آنان پیشنهاد می ‌كنند و ویرانگری‌ هایی كه نام "رفرم" بر آن می ‌گذارند، راهی دیگر ممكن نیست و وجود ندارد. برنامه ما می‌ كوشد نشان دهد كه در مورد همه مسایل اجتماعی راه‌ های دیگر غیرسرمایه داری نیز وجود دارند اما این راه‌ ها اگر دنبال نمی شوند از آنرو نیست كه ناممكن و غیرعملی هستند بلكه از آنروست كه با منافع سرمایه در تضادند. به همین دلیل ما تاكید كردیم نقش پیشنهاد گر كمونیست ‌ها كمتر از نقش اعتراض ‌گر آنان نیست.

مقاومت و اعتراض در برابر برنامه‌های سرمایه تنها در صورتی كارآمد خواهد بود كه همراه با پیشنهاد برنامه‌ای جایگزین توام باشد. بنابراین اعتراض و پیشنهاد هر دو در یك سطح قرار دارند و در صورتی كه بتوان این دو را بدرستی با یكدیگر تركیب كرد می توان هر چه بیشتر مردم را جمع كرد.

تسلط بر این دیالكتیك البته ساده نیست و با هیچ دستورالعمل و فرمولی نمی توان آن را حل كرد. راه حلی هم و جود ندارد كه فقط در آن برنده بود و همه خطرات و احتمالات منفی و تضادی را كه درون خود این خط مشی نیز بناگزیر وجود دارد بتوان دور زد. این فقط به پژوهش، توان، تجربه و هنر یك حزب انقلابی بستگی دارد كه بتواند هم در برابر تخریب‌های سرمایه داری ایستادگی كند، هم اصلاحات با محتوای ضدسرمایه داری پیشنهاد دهد و هم ایندو را درون یك چشم انداز تحول انقلابی معنا كند، قرار دهد و بكوشد در درون این روند و بتدریح نیروی لازم برای گسست انقلابی را فراهم آورد.

به این ترتیب مسئله عبارت از آن است كه درهر لحظه آماده و بهوش بود تا به تجمع خلق یاری رساند، به پیشرفت كمترین موفقیتی مساعدت كرد، آلترناتیوی واقعی را پیشنهاد كرد، انگیزه‌های متفاوتی را كه میتواند به نفی وضع موجود و تجمع فعالانه منجر شود در نظر گرفت.

 

انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی و تاثیر آن بر مفهوم اتحادراه توده

با توجه به شكست سنگین سیاست ائتلاف از بالا و تجربه "برنامه مشترك با حزب سوسیالیست" كه در فصول گذشته شرایط و دلایل آن را بررسی كردیم، حزب كمونیست فرانسه امروز اتحاد را در مفهومی فراتر از "ائتلاف" میان احزاب درك می‌كند و "تجمع" مردم را پیشنهاد میكند. برنامه امروز ما برای آن نیست كه براساس آن با دیگر احزاب ائتلاف كنیم، بلكه برای آن است كه به تجمع خود مردم یاری كنیم. این مفهوم از اتحاد و تجمع از نظر مضمون و خطوط كلی آن مفهومی نوین است.

از نظر مضمون : اهرم اساسی هر تحول مترقی نه اتحاد از بالا میان احزاب بلكه تجمع مردم برای دفاع از دستاوردهای گذشته و برای تحول وضع موجود است. این تجمع بر هیچ پیش شرط مبتنی نیست و به شكلی به پیش میرود كه شركت كنندگان در آن تصمیم میگیرند.

از نظر خطوط كلی : تجمع خلقی اكثریت كه ما برای دستیابی بدان میكوشیم بر تحلیل تحولاتی مبتنی است كه در سطح جامعه ما و جهان جریان دارد. یعنی مبتنی بر تحلیل ابعاد و مضمون تحولاتی است كه در جهان در ارتباط با انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی در جریان است.

نیروهای سرمایه جوانب خاصی از تحولات ناشی از انقلاب اطلاعاتی را بزرگ كرده و میكوشند از هم اكنون نتیجه بگیرند گویا پایان طبقه كارگر آغاز شده است. مدعی هستند طبقه كارگر چیزی جز بقایای "عصر صنعتی" نیست و برنامه انقلابی تاریخی آن ضرورتا محكوم به شكست است.

اینگونه تحلیل‌ها نه تنها بر نگرشی خیالبافانه و غیر تاریخی از طبقه كارگر مبتنی است، بلكه نشان میدهد مبتكرین آن از جامعه دركی مكانیست و تقلیل‌ گر دارند. در واقع تحولات امروزین تقسیم اجتماعی كار فقط مربوط به طبقه كارگر نیست بلكه مجموع قشرها و طبقات اجتماعی و مناسبات آنان را تحت تاثیر قرار می دهد و خواهد داد.

برای آنكه بتوان تحولات كنونی در عرصه مناسبات اجتماعی و طبقاتی را در بنیادی ترین سطح آن مورد تحلیل قرار داد باید به بررسی سرانجام تحولات در رابطه میان كار مولد و كار غیر مولد پرداخت. به همان اندازه كه مرزهای میان كار مولد و كار غیر مولد، كار مادی و كار فكری تغییر میكند، یا بطور دقیقتر به همان اندازه كه یكی از تغییرات عمده پیش‌آمده در تقسیم كار همانا نفوذ متقابل كار مولد و كار غیر مولد است،  به همان اندازه نیز مرزهای میان طبقات اجتماعی همراه با این تغییرات جابجا میشود.

اما منظور از كار مولد یا غیر مولد باید دقیقا روشن شود تا از هر گونه ابهام یا تفسیر وارونه پیشگیری شود. نخستین وارونه سازی آن است كه فعالیت‌هایی كه در عرصه تولید خواسته‌های مادی قرار ندارد به عنوان كار بیفایده یا انگلی تلقی گردد.

اصولا تمایز میان فعالیت‌ های مربوط به تولید مادی و دیگر فعالیت ‌هایی كه با تولید مادی در پیوند نیستند، همچنین تمایز میان كار مادی و كار فكری تقریبا به همان اندازه تاریخ بشریست. كار انسانی برای تولید خواست های مادی ضرورتی است در پیوند با بقای نوع بشر. تا همین اواخر سطح بارآوری كار آنچنان پایین بود كه اكثریت بزرگ انسانها، عمدتا دهقان، ناگزیر به انجام كار تولید مادی بودند. اكثریتی كه به گفته ماركس این كار در واقع برایشان نوعی بیگاری بود. به همین دلیل كار تولید خواستهای مادی یكی از معیارهای اصلی بود كه بر اساس آن میان طبقات پایین و طبقات بالا تمایز گذارده می‌شد: طبقات پایین ناگزیر به كار برای تولید خواست‌ های مادی و وسایل اولیه خوراك و معیشت بودند و طبقات بالا كه از این كار آزاد بودند و می توانستند به دیگر فعالیت ها، از جمله مدیریت اقتصاد و جامعه، بپردازند.

سرمایه داری یكی از لحظات تعیین كننده این تاریخ بود. با سرمایه داری نیروی كار كه در كار مادی تحول می یافت، دیگر عمدتا منبع ارزش مصرف نبود. با طبقه كارگر نیروی كار موجد ارزش دهی سرمایه شد و منبع ارزش اضافی گردید. از آن زمان بود كه سرمایه داری هر فعالیتی خارج از حوزه تولید خواست‌های مادی را چونان فعالیتی "غیر مولد" به حساب آورد.

امروز در پیشرفته ترین كشورهای سرمایه داری روندهای تكمیلی جدیدی ظهور كرده كه در پیوند با تكامل تكنولوژی‌های نوین قرار دارد و به افزایش بارآوری تام كار منجر شده است، هر چند مدیریت سرمایه داری این بارآوری را محدود میكند. فعالیت‌هایی كه تا به امروز از تولید مادی جدا بود به اشكال مختلف و شیوه ‌های گوناگون در آن ادغام میشود یا هر دو در هم نفوذ می كنند.

در عین حال كار "غیرمولد" در مفهوم سرمایه داری كلمه، یعنی كاری كه از حوزه تولید مادی بیرون است سریعا توسعه می‌یابد. این نوع كار مشاغل بسیار متنوعی را شامل می‌شود كه واژه عام "خدمات" بطور مصنوعی آنان را كنار هم قرار میدهد، ضمن اینكه مفهوم خدمات بسیاری از مشاغل و فعالیت هایی را كه از این پس در حوزه تولید مادی قرار می‌گیرند در خود جای نمیدهد. برخی از این مشاغل "خدماتی" در ارتباط با نیازهای نوینی هستند كه تكامل تاریخی با خود پدید آورده است و انقلاب نیروهای مولده غنی ساختن آنان را ضرورت داده است از قبیل : آموزش و پرورش ، مسایل مربوط به محیط زیست ، فرهنگ در تنوع اجزای آن ، مدیریت و اطلاعات. برخی دیگر از این فعالیت‌های غیر مولد جنبه انگلی دارند كه پیامد تباهی‌های سلطه سرمایه داری است.

این روند موجب تحول در جمعیت فعال شده است : افزایش وزن مزدبران، نقش روزافزون كار زنان، رشد سهم فكر نسبت به سهم دست، نقش و تعداد فزاینده كاركنان فكری كه كار آنان خصلت تكراری و بدون مهارت دارد. نوعی "كاركن جمعی" در تولید مادی گسترش می یابد، شمار كارورزان كه اكثریت بزرگ آنان مزدبر هستند فزونی می گیرد، ضمن آنكه سهم آن گروه كه در بخش‌ هایی اشتغال دارند كه با توسعه خود انسان ‌ها در پیوند است افزایش می یابد.

اما هیچكدام از این تحولات به معنای آن نیست كه طبقه كارگر در حال كاهش است مگر آنكه طبقه كارگر را با تولید دستی معنا كنیم و نه تولید مادی. پیدایش مناسبات نوین میان كار مولد و دیگر فعالیت ‌ها به معنای پایان یافتن تولید مادی نیست. تولید مادی آنچنان شكلی از تولید است كه همچنان و همیشه ادامه آن برای حیات بشریت ضروری است و ضروری خواهد بود.

در فردای جنگ دوم جهانی، تركیب طبقه كارگر عمدتا از كارگرانی بود كه به اصطلاح كارگر دستی خوانده می ‌شدند، اصطلاحی كه البته براساس آن گویا در فعالیت این كارگران هیچ جنبه كار فكری وجود نداشته است. اینان مزدبران شاغل در صنعت و دركشاورزی را شامل می شدند. امروز در شرایطی كه پیوند میان پژوهش- تكنولوژی- تولید- جامعه تعمیق می شود، بسیاری از تكنسین‌ها، همچنین برخی از مهندسان و كارمندان در تولید مادی شركت می كنند. در این شرایط در تركیب طبقه كارگر زحمتكشانی با مهارت‌ های بسیار متفاوت و از جمله زحمتكشان فكری قرار گرفته اند.

به همین دلیل امروز نیز همانند دیروز، همه كسانی كه در چارچوب تولید ثروت‌های مادی جزیی از كارگر جمعی و خالق ارزش هستند و مالك ابزار تولید نیستند در زمره طبقه كارگر محسوب می شوند. یعنی كارگران دستكار، كارگران‌ بی‌ مهارت، كارگران ماهر، همچنین بخش مهمی از تكنسین‌ ها و كاركنان تولیدی و منهدسان در تركیب طبقه كارگر جای دارند.

در این درك از طبقه كارگر نه چیزی كهنه پسندانه وجود دارد و نه دركی تولید گرا، مگر آنكه ذینفع باشیم تنوع طبقه كارگر را با محو آن یكی بدانیم و مدعی شویم مناسبات تولیدی سرمایه داری بطور معجزه آسایی غیب شده است. طبقه كارگر همچنان در قلب تضادهای سرمایه داری نقطه ‌ای گرهی را در تسلط دارد. منافع حیاتی آن همچنان در گرو تحقق بخشیدن به راه حل‌ هایی است كه مبارزه این طبقه حامل این راه حل‌ هاست و محتوای ان درهم شكستن برنامه‌ های سرمایه است.

در این درك از طبقه كارگر هیچ جنبه بینوا پرستی نیز وجود ندارد مگر آنكه بخواهیم تنوع طبقه كارگر را در برابر نقش فزاینده آنانی قرار دهیم كه برای رفع نیازها در عرصه آموزش، بهداشت، فرهنگ فعالیت می كنند و اكثریت بزرگ آنان را مزدبران تشكیل می دهند. امروز بر خلاف همه تبلیغات نه فقط مناسبات سرمایه داری نابود نشده بلكه واقعیت آن است كه فشار ستم طبقه سرمایه دار سنگین تر شده و بدون مبارزه متحد و مصمم، زحمتكشان در هم خواهند شكست.

مفهوم ائتلاف با شرایطی كه طبقه كارگر عمدتا دستی بود و بصورت یك بلوك همگون در برابر سرمایه داری قرار داشت و دهقانان متحدین اصلی آن بودند، هماهنگ بود و خوانایی داشت. این مفهوم با تحولات كنونی و تنوع تركیب طبقه كارگر براثر پیامدهای انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی دیگر خوانایی ندارد.

مفهوم تجمع خلقی اكثریت كه ما آن را جایگزین ائتلاف می ‌دانیم این تحولات در تقسیم كار در وضع كنونی و آینده آنان را نیز در نظر دارد.

این مفهوم از هر نوع ساده اندیشی پرهیز می كند. تكنولوژی‌ های نوین و سمتگیری كه سیاست كارفرماها و دولت به آنها می دهد، دارای پیامدهایی متضاد است. این تحولات می تواند با نزدیك كردن نوع كار و ضرورت همكاری میان زحمتكشان دارای مهارت ‌های متفاوت و بخش‌های متفاوت مزدبران، آنان را به یكدیگر نزدیك كند. اما تحولات تكنولوژیك موجود و سمتی كه سرمایه داری به آن می دهد به تنوع شرایط منتهی می شود كه می تواند عناصر نوین تفرقه را بوجود آورد. ضمن اینكه در نظر گرفتن تحولات تكنولوژیك موجود نباید با خیال‌پردازی توام شود و میلیون‌ها زحمتكشی را كه همچنان تحت شدیدترین و كهنه‌ ترین اشكال استثمار هستند نادیده انگارد.

هرگز چنان نبوده است كه شرایط كار و زندگی طبقه كارگر بطور خودبخودی موجب وحدت آن و توان تاثیرگذاری این طبقه گردد. هم درك وحدت و منافع مشترك طبقه كارگر و هم توان تاثیرگذاری آن همواره در پیوند با جنبش انقلابی قرار داشته و به توان این جنبش برای غلبه بر تفرقه ناشی از سیاست‌های سرمایه بستگی داشته است. وحدت طبقه كارگر همواره در وحدت مبارزه و اهداف تحقق یافته است. این واقعیت امروز نیز معتبر است اما تحولات كنونی كاربست آن را با دشواری بیشتری روبرو كرده است. دلیلی دیگر برای آنكه به این مسئله باز هم اهمیت بیشتری داده شود.

این نكته همچنین در مورد دیگر زحمتكشان در سایر عرصه‌ های كار و در مناسبات آنان با طبقه كارگر نیز صادق است.

 راه توده

از ائتلاف تا تجمع

كمونیست‌ ها توجه دارند كه جنبه خود ویژه طبقه كارگر و گردان‌های مختلف آن و همچنین ویژگی ‌های دیگر گروه‌های مزدبران حفظ شود و همه آنان در یك كاسه ریخته نشوند و همگان هویت خود را حفظ كنند. كمونیست‌ ها بر تضادهای اوضاع آگاه هستند. جنبشی واحد از یكسو در سمت نزدیكی عمل می‌ كند كه نقطه اتكا برای همبستگی‌ های نوین است، و از سوی دیگر تحكیم كننده تنوع ، یعنی ایجاد كننده عواملی است كه موجب انزوا طلبی و تفرقه می شود و سیاست سرمایه آن را بطور سیستماتیك تشدید می كند.

با در نظر گرفتن مجموعه این تحولات است كه ما در سالهای اخیر برای بیان مناسبات طبقه كارگر با دیگر گروه‌های اجتماعی مفهوم تجمع را به جای مفهوم ائتلاف قرار دادیم. البته ائتلاف یك مفهوم كلاسیك ماركسیستی در طی دهه‌ها بوده است. ماركس آن را در مانیفست كمونیست تبیین كرد و هدف آن بود كه مانع از تفرقه و انزوایی شد كه به بورژوازی امكان خواهد داد تا مبارزه طبقه كارگر را بر علیه استثمار و برای تحول اجتماعی در خون كشد. این مفهوم در دوران خود بیان این اندیشه درست و بنیادین بود كه بدون اتحاد، پیروزی امكان پذیر نیست.

ماركس همواره وضع موجود تقسیم كار، آرایش طبقات و گروه‌های اجتماعی و تناسب نیروها را از نزدیك تحلیل می كرد. در آن دوران مفهوم ائتلاف بیش از هر چیز ناظر بر ائتلاف تولیدكنندگان بود یعنی اتحاد با دهقانان كه توده اصلی زحمتكشانی را تشكیل میدادند كه در تولید مادی شركت داشتند. مسئله اتحاد با روشنفكران در دستور روز قرار نداشت و برای مدتهای طولانی نیز قرار نگرفت. این مسئله هم دلایل جامعه شناختی داشت، زیرا روشنفكران كم شمار بودند، و هم ایدئولوژیك، زیرا تنها بخش كوچكی از آنان هنجارها و ارزش‌های جامعه سرمایه داری را مورد انتقاد قرار میدادند.

حزب كمونیست فرانسه در دهه‌های 30 و 40 سده بیستم زمانی كه استراتژی جبهه خلق در برابر خطر فاشیسم را تدوین میكرد تحولات در مناسبات طبقاتی را در نظر گرفت. حزب نسبت به نقش روشنفكران توجهی بیشتر نشان داد و كوشید تا خواست‌های آنان را در مشی اتحاد خلق بگنجاند. شیوه نوینی كه حزب مسئله دمكراسی و ملت را مطرح كرد، به تحكیم این نزدیكی كمك كرد و مبارزات دوران مقاومت ضد هیتلری به آن وسعت بیشتری بخشید. این مشی همچنین مسئله تحول و جایگاه علم و هنر را در نظر میگرفت.

پس از جنگ سرد و در چارچوب استراتژی برنامه مشترك با حزب سوسیالیست، مفهوم ائتلاف بیش از پیش به معنای ائتلاف طبقه كارگر با روشنفكران تعبیر می شد و دارای اهمیت بنیادین ارزیابی می گردید. جلسه حزبی سال 1966 مسئله افزایش شمار زحمتكشان فكری، نقش اجتماعی فزاینده آنان، موانعی كه با آن مواجه هستند، تحول فعالیت‌ های آنان را مورد بحث قرار داد.

اما باقی ماندن در مفهوم ائتلاف در چارچوب سابق خود این خطر را داشت كه مناسبات طبقه كارگر با روشنفكران را بصورت یك رویارویی میان دو گروه اجتماعی كه هر یك از دیگری جداست بنمایاند و بدین طریق هم برای طبقه كارگر و هم برای روشنفكران جنبه تحقیرآمیز بخود بگیرد.

بطور بنیادین ‌تر این درك از ائتلاف همچنان با دركی از انقلاب پیوند داشت كه آن را بصورت یك پیروزی ناگهانی ناشی از قیام یا پیروزی انتخاباتی تصور میكرد و اتحاد را به معنای توافق در بالا می فهمید. ضمن اینكه علیرغم همه تلاش‌ ها، دعوت كمونیست ‌ها به اتحاد چنین تعبیر می گشت كه ما از همگان میخواهیم به طبقه كارگر بپیوندند و از خواست‌ها و ویژگی‌های اجتماعی خود صرفنظر كنند. این درك از ائتلاف همچنین این اندیشه خطرناك را با خود داشت كه ائتلاف ابتدا تلاشی است برای دستیابی به سازش میان قشرهای اجتماعی و مسئله تحول جامعه باید به بعد از رسیدن به این سازش موكول شود. البته خود درك از تحول نیز بر اساس مدل كشورهای سوسیالیستی وقت قرار داشت.

تحلیل دقیق تر تحولات جاری در نیروهای مولده، تلاش‌ های سرمایه داری برای انطباق با این تحولات و مسایل مطروحه در فعالیت‌های سازمانی حزب، بویژه در كارخانه‌ها و محل‌ های كار ما را بدین نتیجه رساند كه مفهوم سابق ائتلاف دیگر نه با واقعیت ‌های اجتماعی سازگار است، نه با استراتژی سوسیالیسم خودگردان. حزب كمونیست در این شرایط مفهوم نوین تجمع را جانشین مفهوم سابق ائتلاف كرد. تجمعی كه بسیار فراتر از دستیابی به یك اكثریت سیاسی است.

این اندیشه‌ها  جزء متشكله استراتژی كمونیستی هستند و مستلزم تلاش و ابتكار مداوم به منظور اصلاح كمبودهای موجود و غنی ساختن آنان با كاربست مشخص و متنوع آن هستند.

 

اتحادی نوین

دو مفهوم اتحاد و چپ، عمیقا در آگاهی ملی خلق ما ریشه دار هستند. اما این مفاهیم نه فرا تاریخی هستند، نه می توان آنان را بصورت مجرد درك كرد یا تفسیری تقلیل گر از آنان ارائه داد.

اتحاد و چپ همواره در رابطه با شرایط و نیازهای هر دوران، اهدافی كه باید بدان دست یافت، موانعی كه باید از سر راه برداشت معنا می گیرند و به همین دلیل همواره در پیوند با دوران معین و چالش‌های آن دوران هستند.

در عین حال اگر اتحاد و چپ به عنوان مفهوم، مسئله مناسبات میان نیروهای سیاسی را كه مدعی چپ یا خواستار اتحاد هستند مطرح می سازد،  واقعیت آن در درجه اول به پایگاه خلقی و مردمی این نیروها باز میگردد. نباید فراموش كرد كه با آنكه خط تقسیم واقعی میان چپ و راست است اما حزب سوسیالیست در زیر یك زبان چپ برای دورانی طولانی هماهنگی فعالانه آن با اهداف سرمایه داری و واپسگرایان را پنهان كرده است.

بنابراین مفاهیم اتحاد و چپ خود موضوع نبرد و مبارزه هستند. آنان می توانند در لحظاتی نقش بسیج گر ایفا كنند و یا در مورادی كه هدف آن عقبگرد در برابر سرمایه باشد، ابهام آفرین شوند.

دستیابی به "اتحاد چپ" مستلزم آن است كه كمونیست ‌ها قبلا به دو مسئله پاسخ دهند: چپ در هر دوران و لحظه معین تاریخی كیست و چیست ؟ كدام شكل از اتحاد در هر لحظه تاریخی ممكن و یا مطلوب است؟

خواست بنای یك تجمع خلقی اكثریت، بطور بلاواسطه و بدون پیش شرط ، خود یك مشی برای دستیابی به اتحاد است. اما خواست تجمع خلق و اینكه آن را كلید هر گونه تحول بدانیم یك مسئله است، اینكه فكر كنیم تجمع حتما باید در حول حزب كمونیست صورت گیرد، مسئله‌ای دیگر.

مفهوم نوین اتحاد كه اكنون مورد نظر ماست دارای چند بعد است كه نه می توان آنان را از یكدیگر جدا كرد و نه در برابر هم قرار داد: این ابعاد عبارتست از مبارزه بر علیه هر گونه استراتژی نیروهای سرمایه، از جمله آنگاه كه توسط حزب سوسیالیست یا حكومت آن دنبال میشود، تاكید بر مفهومی نوین از تحول اجتماعی و آماده بودن بدون پیش شرط برای گفتگو، تجمع، عمل. هدف در نهایت آن است كه از خلال تضادهای واقعیت در حال تحول، چشم انداز سیاسی معتبری را باز كرد.

امروز ما بر خلاف گذشته مسئله اتحاد را در چارچوب رهبری گروه‌های سیاسی مطرح نمی كنیم. حاضر هم نیستیم به امید باطل رفع موانع این اتحاد از بخشی از هویت خود صرفنظر كنیم یا از فعالیت مستقل خود چشم پوشی كنیم. تمام مسئله عبارت از آنست كه اتحاد را به امر خود جنبش خلقی تبدیل شود. به همین دلیل نیز باید در هر شرایطی تلاش كرد تا به تحول مستقل جنبش مردم یاری رساند و تناسب نوینی از نیروها را بوجود آورد زیرا تنها عاملی است كه میتواند بر دشواری‌ها غلبه كند.

استراتژی سوسیالیسم خودگردان، مشی ‌ای است كه اگر برخی عناصر آن از دیگری جدا شود، همه انسجام خود را از دست خواهد داد. اتحاد نیز مانند تحول ثمره جنبش خلقی است.

به این ترتیب این مسئله قدیمی مجددا از نو مطرح میشود كه: چگونه می توان مبارزه طبقات را با تلاش برای دستیابی به اتحاد آشتی داد؟ چگونه می توان هویت انقلابی را در مبارزه برای تجمع اكثریت حفظ كرد؟ ما معتقدیم اگر به مبارزه به عنوان یك ضرورت جنبش خلقی اعتقاد داریم نمی توان از هیچ كس خواست كه از هویت و عقاید خود در این راه دست بردارد یا صرفنظر كند.

اكنون دو مشی در برابر یكدیگر قرار دارند. مشی نیروهای سرمایه و پشتیبانان آنان و مشی كمونیست‌ ها و كسانی كه وضع موجود را نمی پذیرند. اما این تقابل بخودی خود روشن نمی شود اگر نتوان آن را در عرصه واقعیت‌ ها همانگونه كه هستند و در تلاش مشخص برای تغییر آن نشان داد. آشكار شدن این تقابل خود یك روند است.

نیروهای سرمایه نیز سیاست خود را با در نظر گرفتن تناسب نیروها كه مدام سعی دارند آن را به سود خود تغییر دهند، مانند تكه‌های پازل به پیش می برند. كمونیست ‌ها متقابلا می ‌كوشند تا به مقاومت در برابر این سیاست كمك كنند، مقاومتی كه باید در هر مورد جنبه آشكار داشته باشد و متقابلا بكوشد تا تناسب نیرویی مساعد را برای تحول بوجود آورد.

 

 

 

     مقاله در فرمات PDF :                                                                                          بازگشت