سوسیالیسم پیش ساخته: نه
بخش سوم
بايد چارچوب و مفهوم واژه "سوسياليسم" را دقيق تر روشن ساخت. بورژوازی راحت تر به اهداف خود می رسيد اگر مردم ناگزير بودند ميان سرمايه داری حاكم امروزين و سوسياليسم از نوع بوروكراتيك يكی را برگزينند. تجربه نشان داده است اين فكر كه مدلی از جامعه را ابتدا در ذهن ساخت كه بعدا تاريخ بايد با آن هماهنگ شود و آن را تجسم بخشد به جايی نخواهد رسيد. كمونيست ها ضمنا اين تصور را، كه جامعه سوسياليستی می تواند ناگهان در يك "روز پرشكوه" پيروزی در قيام، يا برنده شدن در انتخابات معجزه وار طلوع كند، پشت سر گذاشته اند و می دانند كه نمی توان سوسياليسم را براساس معيارهايی ساده تعريف كرد.
"سوسياليسم خودگردان" با هرگونه تلاش در جهت مدل سازی مخالف است. "مدل سازی" يعنی اعتقاد به سوسياليسمی كه همه چيز آن از قبل روشن و تعريف شده و مشخص است و مانند ماشينی حاضر و آماده است كه كافيست كليد آن را در اختيار داشت تا بتوان با استفاده از "قوانين عام" آن را به حركت درآورد. در حالی كه تجربه نشان داده كه نمی توان جامعه انسانی را براساس معيارهايی ساخت كه درهمه جا به يك شكل قابل اجرا باشد.
بنابراين مسئله آن نيست كه مردم را به حمايت از يك "سوسياليسم پيش ساخته" فرا بخوانيم، يعنی سوسياليسمی كه تمام جزئيات آن از پيش و خارج از مداخله و ابتكار مردم مشخص و معلوم شده است. سوسياليسم يك روند است و مردم هستند كه بايد آن را بسازند با توجه به شرايط مشخص تاريخی كه در آن قرار دارند و با اتكا به ابتكارهای خودشان. ضمن اينكه نبايد اجرای اصلاحات فوری را به بهانه اينكه انجام اين اصلاحات در چارجوب نظم حاكم ممكن نيست و ابتدا بايد تحولاتی عميق تر صورت گيرد، يا بعبارت ديگر تا زمان "برقراری سوسياليسم"، به تعويق افكند. در شرايط كنونی جهان، بشريت ميان دو انتخاب قرار گرفته است: در يك سو سرمايه داری كه می خواهد خود را ابدی نشان دهد، و در سوی مقابل، سوسياليسمی كه به مصاف آن رفته است.
اما عدم اعتقاد به مدل پيش ساخته سوسياليسم يقينا به معنای آن نيست كه طرح و پروژه تحول انقلابی نبايد داشت. كمونيست ها بدون آنكه بخواهند خود را در چارچوب هيچ مدل پيش ساخته ای از جامعه محبوس نمايند خطوط اصلی يك پروژه و طرح تحول انقلابی را پيشنهاد می كنند كه بايد به تضادهای مشخص جامعه پاسخ گويد. هدف از اين طرح و برنامه برپايی كارايی نوين، دمكراسی نوين و تمدنی نوين است كه به نياز بشريت برای برقراری عدالت، آزادی و صلح پاسخ دهد.
تمام طرح و برنامه ما برای دستيابی به جامعه ای نوين بر اين اساس قرار دارد كه تكامل هر فرد انسانی به هدف و وسيله تكامل جامعه و همگان تبديل شود. بدين منظور بايد با روند از خود بيگانگی انسان ها مبارزه كرد و كوشيد هر آنچه به انسان وابسته است در اختيار خود او قرار گيرد. تحقق اين برنامه مستلزم دمكراتيزه كردن تمام عرصه های زندگی اجتماعی است.
بررسی واقعيتهای موجود بيانگر قدرت عظيم گروههای بزرگ سرمايه داری در عرصه ملی و بين المللی است. نهادهای سياسی و دولتی نيز در پيوند و هماهنگی با اين گروههای بزرگ سرمايه داری عمل می كنند. نتيجه اين هماهنگی دستگاه دولتی و سياسی با قدرت اقتصادی شركت های بزرگ سرمايه داری به اجرای برنامه ها و در پيش گرفتن سياست هايی منجر شده كه جامعه ما و جهان را در بحران فرو برده اند.
بنابراين شرط نخست تحول آن است كه اين هماهنگی و اين در هم آميختگی سلطه سياسی و قدرت اقتصادی كمپانیهای بزرگ سرمايه داری را برهم زد. بعبارت ديگر"شرط لازم" هرگونه تحول بنيادين اجتماعی آنست كه جامعه بتواند بر سرنوشت خود تسلط يابد، يعنی درمناسبات مالكيت وقدرت تحول ايجاد شود. همانگونه كه توسل به چند معيار ساده گرايانه برای تعريف سوسياليسم و تصور اينكه با تكيه بر تحقق بیخدشه "قوانين عام" می توان به سوسياليسم رسيد عملا به بن بست ختم شده و می شود، همانگونه نيز نديدن واقعيت ها و پيامدهای سلطه سرمايه داری جايز نيست و به همان بن بست ختم شده و خواهد شد. بدون تملك جمعی بر وسايل بزرگ توليد، بدون دمكراتيزه كردن حيات سياسی، بدون قدرتی كه نماينده خلق بوده و امكان مداخله مردم را درهمه سطوح فراهم آورد و به طبقه كارگر و زحمتكشان امكان دسترسی به عالی ترين مسئوليت ها و ايفای نقش رهبری بدهد، تصور اينكه بتوان از دگرگون ساختن اوضاع كنونی داخلی و جهانی سخن بگوئيم ناممكن است. بدين ترتيب، ما از يكسو با سوسياليسم كليشه ای مخالفيم و از سوی ديگر با ادامه سلطه سرمايه داری بر جهان. ازيك سو به وجود مدل واحدی از "سوسياليسم" برای همه كشورهای جهان اعتقاد نداريم و از سوی ديگر نظم نوين سوسياليستی را، براساس واقعيتهای هر كشور، يگانه جانشين سرمايه داری میدانيم. تاكيد برضرورت اشكال نوين مالكيت وقدرت ناشی ازآنها به معنای آن نيست كه قوانين و معيارهای عامی را كه قبلا بر عدم كارايی انان تاكيد كرديم، دوباره ازپنجره وارد كنيم. همچنين، به معنای تقليل دادن سوسياليسم به اين شروط اوليه و لازم نيست. سوسياليسم تنها در مالكيت جمعی وسايل بزرگ توليد و رهبری زحمتشكان و خلق خلاصه نمی شود. تاكيد بر اين شرطهای لازم و اوليه هرگونه تحول سوسياليستی تنها ناشی از تحليل شرايط مشخص جامعه ماست. شايد جوامع ديگر، راههای ديگر و پيش نيازهای ديگری برای گذار يا شروع يك روند سوسياليستی داشته باشند ، اما واقعيت جامعه ما و قدرت سلطه سرمايه داری و پيوند ان با دستگاه سياسی دربرابر ما چشم اندازی ديگر قرار نمی دهد. برای آنكه بتوان اوضاع موجود را تغيير داد لازم است كه ملت وسايل تسلط برسرنوشت خويش و ابزارهای لازم تكامل و توسعه را بدست آورد.
اما همه انچه گفتيم "شرط لازم" تحول سوسياليستی بود و ديرزمانی است كه منطق ابتدايی به ما آموخته است كه ميان شرط "لازم" و ضروری ازيكسو و شرط " كافی" از سوی ديگر تمايز وجود دارد. ما تملك اجتماعی بروسايل اساسی تسلط براقتصاد و تحول درقدرت سياسی را " شرط لازم" تحول واقعی انقلابی میدانيم و نه " شرط كافی". خطوط اصلی طرح پيشنهادی ما آن است كه ازهرگونه مدل سازی اجتناب شود و تضادهای واقعی و مشخص جامعه نقطه عزيمت قرار گيرد. آينده ادامه اكنون است و ازهم اكنون نيزآغازمی شود. عدم مبارزه برای اصلاحات عميق و مردمی با اين توجيه كه تحقق آن در چارچوب نظم موجود ممكن نيست، به معنای آن است كه اجازه دهيم سرمايهداری و همين نظم موجود امروزمان را بسازد، يعنی آيندهمان را نيز به او بسپاريم. ضرورت كنار گذاشتن مدل سوسياليسم پيش ساخته و تكيه برتضادهای واقعی و موجود هر جامعه برای تحول از اينجا نشات میگيرد. با اين درك از شرايط است، كه ما "آلترناتيو" و بديلی ازمبارزه، اتحاد و تجمع را پيشنهاد میكنيم، كه روی حل مبرم ترين مسايل متمركزباشد. درعين حال، مبارزه برای حل مبرمترين مسايل موجود نبايد هدف درازمدت خود را فراموش كند، بلكه بايد درسمت يك تحول اجتماعی خود گردان حركت كرده و امكان آن را فراهم سازند.
كارايی نوين
سرمايه داری، امروز بنام " مدرنيزاسيون" به امكانات و دستاوردهای كشورها هجوم آورده است. اين " مدرنيزاسيون" مبتنی برمفهومی از "كارايی" است كه كارا بودن را با سودآور بودن مترادف میداند. از نظر سرمايه داری مديريت و موسسهای كاراتر است كه سود بيشتری بدست میآورد نه آنكه بيشتر به نيازهای مردم پاسخ میگويد. منطق كسب سود به هر قيمت، توانست، برای يك دوران و به بهای ضايعات انسانی وحشتناك، به رشد نيروهای توليدی و ضمنا جنگ و ويرانی های مهيب منجر شود. امروز برای آنكه بتوان منطق كسب سود را پشت سرگذاشت، بايد راههای دستيابی به يك كارايی برتررا جستجو كرد و درسمت برقراری شيوهای نوين از رشد بارآوری كارحركت نمود. يعنی نوعی ازبارآوری كار كه مناسبات استثمارو سلطه را پس زده وانسان را از سلسله مراتبهای اجباری آزاد گرداند. توسعه تكنولوژیهای نوين ضمن اينكه بردشواری حل اين مسئله میافزايد، درعين حال امكانات پاسخگوئی به آن را نيزافزايش میدهد.
حركت در سمت يك تحول عميق و با دوام بدون غلبه بر "منطق سود" ناممكن است، منطقی كه انسانها را" منابع" انسانی مینامد و دانش و آگاهی را "ذخاير" مورد سود جويی تلقی میكند. در "منطق سود" انسانها از لحظهای كه سودآور نيستند ديگر بیارزش هستند و ميتوان آنان را با خشونت اخراج و به كوچه پرتاب كرد. اين همان مدرنيزاسيون و كارايی سرمايهداريست. تمام جنگ و مبارزهای كه امروز سراسر جهان سرمايهداری را فرا گرفته بر سر تسلط اين منطق بر نظام توليدی است. ازاينروست كه توسعهای نوين درخدمت انسانها، بدون به زيرسئوال كشيدن " منطق سود" و بدون تغييراين سيستم و معيارهای ناشی ازآن ناممكن است.
سوسياليسم مورد نظر ما تنها خواهان تغييرشيوه توزيع ثروت نيست، بلكه میخواهد شرايط توليد را نيزبه نحوی دگرگون سازد كه بتوان به نوعی جديد از كارايی و بارآوری دست يافت، كارايی و بارآوری بيش از آنكه سرمايهداری با منطق سود از طريق له كردن انسانها بدان دست يافت و اكنون خود به مانع تحول تبديل شده است. ازاين روبه نظر ما لازم است كه به يك نوسازی واقعی با استفاده ازامكانات انقلاب تكنولوژيك و اطلاعاتی دست زده شود زيرا تكيه بر امكانهای انقلاب تكنولوژيك و اطلاعاتی به ما اجازه میدهد كه دروسايل مادی به ميزان زيادی صرفه جوئی كرد و در نتيجه منابع لازم برای توسعه ظرفيتهای انسان، آموزش، كارورزی، بهداشت و فرهنگ را فراهم نمود. دردوران تكنولوژیهای نوين، آنچه برای يك كشوراهميت دارد ظرفيت و توان مردم، زنان و مردان، درنظارت و تداوم نوسازی است.
برای آنكه بتوان ازتكنولوژی نوين بنحوی اجتماعی و كارآمد استفاده كرد مداخله و همكاری كارگران وكاركنان ضرورتی اجتناب ناپديراست. مداخلهای آگاهانه، مشخص و هوشمندانه درتمامی عرصهها، از جمله عرصههايی كه تا به امروزدر انحصارمحافل مسلط سرمايه داری بودهاست. يعنی مداخله درعرصه مديريت، گزينشهای تكنولوژيك، تعيين استراتژی شركتهای خصوصی وموسسات و سياستهای دولتی. اين مداخله مستلزم توسعه اشكال خود گردان دمكراسی است بدان منظور كه بتوان برضد ضايعات مخربی كه با بهرههای توليد سرمايهداری همراه است مبارزه كرد. اين مداخله آگاهانه زحمتكشان اهرم يك نظام توليدی اجتماعا سودمند است يعنی نظامی كه هدف آن رفع نيازها در تنوع آنهاست نه كسب سود.
برای آنكه بتوان برانقلاب تكنولوژيك و اطلاعاتی تسلط يافت وازآن به نفع جامعه استفاده كرد، بايد با سياستهای مبتنی بررياضت اقتصادی بسود سرمايههای كلان مبارزه كرد. درنتيجه بايد به تصميمات و سازوكارهايی كه هدف آن رشد سرمايه مالی به زيان توسعه برای اشتغال و نيازهای اجتماعی وفرهنگی است، پايان داد. يعنی دريك كلام، بايد معيارهای سود آوری مالی را كنار گذاشت. تسلط برانقلاب تكنولوژيك و اطلاعاتی هم چنين مستلزم توسعه مناسبات پژوهش- توليد- اشتغال- آموزش و مبارزه برای تكنولوژیهای كارآمديست كه با خود پيشرفتهای واقعی را برای زحمتكشان به همراه داشته باشند و در مصرف ذخايرطبيعی و وسايل مادی صرفه جويی نمايند. اين تسلط مستلزم آن است كه با انحصاری شدن اطلاعات و قدرت مبارزه شود، ميان كارايی اجتماعی وكارايی اقتصادی پيوند برقرار گردد واشكال ديگری ازاستفاده از منابع عمومی و خصوصی، كاهش هزينههای طفيلی و اسرافهای مالی بر قرارشود. بنابراين، تسلط برروند انقلاب تكنولوژيك و اطلاعاتی ازسياستهای ملی و عمومی كشور، مضمون وچگونگی گزينش اين سياستها، نقش برنامه ريزی، سمتگيری بخش عمومی وملی شده و ... جدايی پذيرنيست.
" عدالت "، " هدف" و " وسيله "
يكی ازابعاد اساسی سوسياليسم خودگردان عبارت ازآن است كه يك سياست اجتماعی و فرهنگی جسورانه درپيش گرفته شود. تصور اين كه میتوان نيازهای همه انسانها را برآورده ساخت، بدون آنكه نابرابریها را به عقب راند تنها در تخيلات ممكن است.
با تمام قدمت و ديرينگی جامعه طبقاتی، خواست عدالت در عصر حاضر ابعادی نوين يافته است. آيا مبارزه برای عدالت آنگونه كه بورژوازی مدعی است به معنی فقرگرايی و كارگرزدگی و كهنه انديشی است؟ به هيچوجه! زشت شمردن نابرابریها و خواست برقراری عدالت، كهنه انديشی نيست. كهنه انديشی، ادامه نظام استثمارو تدوام فقر دردورانی است كه بيش ازهرزمان امكان پايان دادن به آن وجود دارد. در حاليكه امروز برعكس در سراسر جهان سرمايهداری ابعاد فقر توسعه میيابد و انواع پديدههای بیپناهی و محروميت گسترش گرفته است. برای مبارزه با اين پديدهها، اقدامات همبستگی يا خيريه، هرقدرهم كه انساندوستانه و سودمند باشند، كافی نيست. مسئله آن چنان ماهيت و گستردگی يافته است كه حل آن تنها ازطريق نبرد با برنامههای اقتصادی حاكم ممكن است. برای اين منظوربايد مبارزه را درجهت حق اشتغال، حق آموزش، استراحت، افزايش دستمزدها و گسترش نظام تامين اجتماعی تشديد كرد. افزايش قدرت خريد مردم، كاستن از نابرابریها و مبارزه با تباهیها وامتيازات سرمايه داران همگی دركنار يكديگراست كه معنی میيابند. خواست عدالت تنها يك ضرورت بنيادين انسانی نيست، بلكه يك ضرورت دمكراتيك و ملی، شرط لازم دستيابی به يك كارايی و بارآوری نوين اقتصادی واجتماعی است. هيچ چيزمدرن تر و امروزين تر ازخواست عدالت نيست، خواستی كه هدف آن رفع نيازها و آمال مردم است. اين بورژوازی است كه عدالت را مترادف با برابری چوب كبريتها دريك قوطی كبريت، نفی مهارتهای انسانها، يكسان سازی و همه آن چيزهايی میداند كه همواره با خواست و انديشه كمونيستها بيگانه بوده است.
آنجا كه قشر ممتازه از "مديريت منابع انسانی" داد سخن میدهند و رياضت و فقر را بردوش ديگران بارمی كنند، كمونيستها آن اقدامات اجتماعی را پيشنهاد میكنند كه بدون آن امكان تحول و تكامل انسانها وجود نخواهد داشت. انجا كه محافل حاكم از "بسيج ذخيرههای دانش" سخن میگويند و مقصودشان قرار دادن دانش در خدمت سودآوريست ، كمونيست ها پديده افزايش سهم كار روشنفكری را میبينند و بجای بكارگيری آن در خدمت سودآوری ، پيشبرد يك سياست فرهنگی جسورانه را پيشنهاد می كنند.
مقاله در فرمات PDF : بازگشت