مصاحبه راديوئی سردبير راه توده

عقب نشينی از برابر مردم
سنگربندی در
برابر امريكا

 

عقب نشينی و تغيير سياست های داخلی و خارجی، هنری است كه هر حاكميتی ندارد و در جمهوری اسلامی هيچ راه حل ديگری جز يك تفاهم عالی در راس حاكميت برای عقب نشينی مسالمت آميز، كنار رفتن بخشی از حاكميت، قبول اتحاد ملی، تبديل سيمای حاكميت سركوبگر به تلويزيون ملی ايران و در خدمت اين عقب نشينی، گشايش فضای سياسی و كنار رفتن از سر راه مردم، بركناری عاملين اصلی سياست های ضد مردمی سال های گذشته و اعلام انحلال نهادهای عامل آن سياست ها و... نيست. والا با رفتن حسن و آمدن حسين، حتی اگر كابينه نظامی هم تشكيل شود مشكل حل نمی‌ شود و ما می ‌رويم به سمتی كه در پايان آن، امريكا آنچه را می‌ خواهد، نه با اشغال ايران و عراقی كردن كشور، بلكه از درون صندوق رای در يك انتخابات تحت نظارت خود بيرون خواهد آورد. زمان اقتدار نظامی- امنيتی به سر رسيده است و از درون هر حادثه كوچك و بزرگی كه در ايران روی می ‌دهد( از برف تا زلزله- از قتل- تا فحشاء- از اعتياد تا بيكاری) پيام ضرورت عقب نشينی حاكميت بيرون می‌آيد.

 

خدابخشيان: ما می ‌خواهيم دريابيم، كه چرا آقای الهی دو سال پيش، يعنی در جولای 2002 مضمون همان اظهاراتی را پيش بينی كرد، كه خانم كوندوليزا رايس وزير خارجه امريكا در سفر سريع خود به اروپا، آن را مطرح كرد. يعنی انتخابات ايران را غير مشروع خواند و درباره يك انتخابات آزاد در ايران سخن گفت. واقعا همانطور كه شما در آن مصاحبه گفته بوديد، شكست جنبش اصلاحات در ايران، زمينه پيروزی  سياست های امريكا در ايران خواهد شد؟ ما به سمت يك انتخاباتی آزاد و تحت نظارت امريكا در ايران پيش می ‌رويم؟ چرا در جولای 2002 شما به چنين تحليلی رسيده بوديد؟

 الهی: بله، همانطور كه شما هم اشاره كرديد، من در گفتگوهای گذشته ای كه با هم داشتيم، خدمت شما و شنوندگان شما گفتم، كه ما با شرايط نوينی در جهان روبرو هستيم كه تحولات در كشور ما نيز خواه ناخواه تحت تاثير اين شرايط قرار گرفته و بازهم بيشتر قرار خواهد گرفت.

درتمام سال های گذشته، كه منظورم دو دوره رياست جمهوری آقای خاتمی و در واقع از شركت غافلگير كننده مردم در انتخابات رياست جمهوری 1376 تاكنون، دو گزينه در برابر جمهوری اسلامی قرار داشته است.

يك گزينه اين بوده كه به خواست مردم گردن گذاشته و اصلاحات را بپذيرد و در نتيجه، مشروعيت مردمی برای خود به دست آورد.

گزينه دوم اين بود كه متكی شود به نيروی نظامی و امنيتی و برود دنبال همان اقتداری كه آقای خامنه ای بارها از آن ياد كرده است. يعنی چنگ و دندان به مردم و نيروهای طرفدار اصلاحات و رفرم نشان دادن. حتی لبخند هم در اين اقتدار لازم نيست به صورت خود ايشان و طرفداران اين نوع اقتدار ظاهر شود. اين توصيه خود ايشان در يكی از سخنرانی هايش است.

در كشاكش پرحادثه و تاريخی ميان اين دو گزينه، مردم ايران مقدار بسيار زيادی دچار ياس و نااميدی شدند، نسبت به اين كه تحول بتواند به اين آسانی، بدون خشونت و حتی خونريزی و از يا هر كجای ديگر باشند. برای ما اين مهم نيست كه آن ها در كجا لانه دارند، برای ما مهم است كه سياست و خواست امريكا چگونه گام به گام در جمهوری اسلامی پيش برده می ‌شود و بر نا‌اميدی مردم از امكان تحول در داخل كشور تا حد گردن گذاری بر طرح های خارج از كشور افزوده می‌شود. افتادن رمز و راز اتمی ايران بدست امريكا باندازه كافی گويای نفوذ عميق اطلاعاتی ـ ارتباطی امريكا در درون حساس ترين ارگان های نظامی و رهبری جمهوری اسلامی است. چرا نبايد تصور كرد كه وقتی در مسائل اتمی ايران اينگونه نفوذ كرده اند، در ارگان ها و مراكز حساس و تصميم گيرنده سياسی نفوذ ندارند؟ قطعا دارند و عمل می‌كنند. نشانه اش همين زمينه ايست كه اكنون در جامعه ايران برای پذيرش نجات دهنده ای از خارج كشور فراهم كرده اند و آقايان هنوز تصور شرایط مطلوبی را بدست آورده اند می‌كنند. اين زمينه را خودشان هم حدس زده اند، اگر غير از اين بود، اينهمه پوسترهای عظيم در پررفت و آمدترين خيابان ها و چهارراه های تهران درباره شكنجه زندانيان عراقی در زندان ابوغريب نصب نمی‌ كردند و سيمای جمهوری اسلامی اينقدر برنامه در اين ارتباط پخش نمی‌ كرد. اگر زمينه داخلی پذيرش نجات دهنده ای از خارج وجود نداشت، اين همه پوستر و برنامه هم لازم نبود. همين سياست را اكنون هم به شكل ديگری، درارتباط با نتيجه انتخابات عراق دنبال می‌كنند. با انواع دروغ  سعی می ‌كنند مردم را فريب بدهند. از جمله اينكه امريكا غافلگير شد و در انتخابات عراق باخت و شيعيان طرفدار جمهوری اسلامی در عراق برنده شدند و از اين دست تبليغات. در حالي كه همه شاهدند نه آيت الله سيستانی طرفدار جمهوری اسلامی ولائی است و نه شيعيان عراق مقلدان آقايان در تهران. حكومتی شبيه حكومت تركيه از نظر اسلامی، حداكثر خواست شيعيان عراق و در واقع معقول ترين خواست مردم عراق است و جدائی بين جمهوری اسلامی و جمهوری عراق، حتی اگر پيشوند يا پسوند اسلامی هم به آن اضافه شود باقی می‌ ماند، همان طور كه در افغانستان باقی ماند. ضمن آنكه مردم عراق هم 8 سال درگير جنگ با ايران بوده اند و همان تبليغاتی كه در جمهوری اسلامی عليه عراق شده، در دولت صدام حسين هم عليه ايران شده است.

بهر تقدير، بحث ما در جولای 2002 كه در فوريه 2005 كليات آن تبديل به رويداد شده همين بود. اين كه جمهوری اسلامی نخواست و نتوانست تغييرات داخلی و جهانی را ببيند و خود را سريعا با آن همآهنگ كند. آن ها رفتند دنبال همان تزهايی كه 25 سال پيش و در جهانی كاملا متفاوت با امروز و ايرانی بسيار متفاوت تر از اكنون طرح شده بود. در اين 15 ـ 16 سال اخير برخی از ارتجاعی ترين و ماجراجويانه ترين آن تزها را بصورت كج و معوجی، توسط باصطلاح نيروهای تازه رويش يافته(بقول آقای خامنه ای) دنبال كردند.

خدابخشيان: اين درك شرايط و ضرورت تغييرات به چه مفهوم است؟ بعضی از شنوندگان برنامه می ‌گويند، اين نوع توصيه ها مثل خط دادن به جمهوری اسلامی برای ماندن است و نه سقوط كردن!

راه توده: ما نه درباره بقای جمهوری اسلامی در اينجا بحث می ‌كنيم و نه خط به كسی می‌دهيم. مبارزه سياسی ـ اجتماعی با شعار "من جمهوری اسلامی را نمی‌ خواهم و بايد سقوط كند" تفاوت دارد. كسی كه اين نوع حرف می‌ زند می‌ تواند شب های تعطيل و يا در يك فرصتی كه برای ديدار اين و آن و خاطره گوئی پيدا می ‌كند هرچه دل تنگش می‌ خواهد بگويد و صبح هم برود دنبال كار و زندگی شخصی اش. اما آن كس كه می خواهد در كنار مردم حركت كند و همراه آن ها به نتيجه واحد و قطعی و عملی برسد موظف است از قوانين عام مبارزه اجتماعی پيروی كند. حتی اگر به تئوری آن هم مسلط نباشد، با جمع و در دل جمع همان مسيری را می ‌رود كه ما می ‌گوئيم.

اين پاسخی است برای آن ها كه خيلی سهل الوصول می ‌خواهند به نتيجه برسند و در واقع هم 25 سال می‌ شود كه نشسته و منتظر اين نتيجه اند.

اما، در ارتباط با بخش اول صحبت شما، يعنی امكان مانور حاكميت بايد بگويم:

هرحاكميتی توان مانور ندارد. يعنی درك شرايط و تطبيق آن با منافع ـ حتی خود- هنری است كه نزد هر حاكميتی نيست. متاسفانه حاكميت ايران نشان داد كه دارای اين توانايی برای تطبيق خود با شرايط جديد به اين آسانی نيست، مگر آن كه پوست بياندازد.

منظور ما از مانور و درك شرايط هرگز تسليم شدن و نفی استقلال  كشور نيست، بلكه درك آن شرايطی است كه بوجود آمده و اتخاذ سياست های نوينی را اگر طرفدار استقلال كشور باشند و به منافع مردم فكر كنند ناگزير می ‌سازد.

مركز و كانون قدرت در جمهوری اسلامی اگر درك كرده بود كه امريكا با شعار دمكراسی و انتخابات آزاد در حال تهاجم به ايران است، آنوقت سياست سركوب آزادی و اصلاحات را دنبال نمی‌ كرد و ادامه همان مشی و سياستی كه آقای خاتمی در مصاحبه با كريستين امانپور در تلويزيون سی ان ان مطرح كرد را می ‌گرفت و جلو می‌ رفت. در داخل كشور هم فرماندهان سپاه را برای بريدن زبان و شكستن قلم ها به ميدان نمی‌ فرستاد. همين نشانه ها كافی است تا به اين نتيجه قطعی برسيم كه اين كانون قدرت از قافله درك شرايط و مانور عقب ماند و در عوض، بقايای مشروعيت مردمی حكومت را هم بر باد داد. اينها نكاتی نيست كه امريكا و طراحان استراتژيك در مركز تعيين سياست در امريكا از آن غافل مانده باشند.

خانم رايس بلافاصله پس از ورود به لندن انتخابات در افغانستان و عراق را به عنوان نمونه های دمكراسی مطرح كرد و به نظر ما، از اين دو مثال نتيجه گيری كرد كه بايد آن را خيلی جدی گرفت. او گفت: "عراقی ها و افغان های داخل ايران استقبالی از انتخابات كردند، كه حالا مردم ايران از آن درس گرفته و تشويق می‌ شوند."

در واقع او به آن چيزی اشاره كرد كه آمريكا در آينده می‌تواند درباره تحميل آن به جمهوری اسلامی تصميم قطعی بگيرد. از نظر ما، سايه روشن های اين طرح در آينده و پس از همآهنگی های بيشتر با اروپائی ها و جلب موافقت قطعی سازمان ملل در باره ايران بازهم بيشتر مشخص خواهد شد. جمهوری اسلامی نتوانست ماجرای "طرح خاورميانه بزرگ امريكا" را درك كند، نتوانست مرگ ناگهانی عرفات را در قلب تحولات آينده خاورميانه درك كند، نتوانست ترور رفيق حريری را، كه در واقع 11 سپتامبری بود برای اسرائيل و به سود آن درست درك كند. اگر درك كرده بودند خيلی سريع بايد دست به مانور داخلی می ‌زدند و سياست جديدی را در ارتباط با منطقه پيش می‌ گرفتند. يعنی سنگر بندی داخلی را محكم می‌ كردند. نه سنگر بندی برای جنگيدن، نظير همين بازی كه می‌ خواهند با انتخابات رياست جمهوری و تشكيل دولت مقتدر در آورند، بلكه سنگر حمايت مردمی منظورم است. شما شاهديد كه چنين نكرده اند و ظاهرا آلوده تر و چند پارچه تر از آن هستند كه بتوانند به چنين درك و قدرت مانوری برسند.

 خدابخشيان: با مردم پاسيو شده و به حاشيه رانده شده چگونه می ‌توان سنگر ساخت؟

راه توده: ببينيد! همان طور كه خدمت شما بارها گفته ام آن چيزی كه اهميت داشته و دارد اين است كه رفرم و اصلاحات در داخل كشور ايران به پيش رود، بدون دخالت نيروی خارجی. متاسفانه حاكميت روشی داشته كه اين امكان را از خودش گرفته و مردم را به نوعی به قول خودش پاسيو(منفعل) كرده و به حاشيه رانده است. اين نتيجه را شما هم در سئوال خودتان مطرح كرديد. اما اين مسئله روی ديگری هم دارد كه آن روی ديگر مورد نظر ماست، و آن اينكه به نظر ما مردم حاشيه تحولات را نپذيرفته اند. مردم همچنان سياسی اند. اوضاع را می ‌شناسند و در هر حادثه ای كه در ايران روی می‌ دهد اين را نشان مي دهند، با سيل، با برف، در زلزله، در يك حادثه رانندگی و خلاصه هر حادثه و پديده ای مردم اين درك و شناخت خود از حاكميت و خواست تحول را نشان می ‌دهند. اين كه حاكميت نمی‌ تواند اين واقعيت را ببيند و يا خود را به ناديدن می ‌زند، دليل نمی‌ شود كه ما هم نبينيم. اتفاقا، به نظر ما امريكا هم اين نكته را خيلی دقيق می‌ داند و روی آن سرمايه گذاری كرده است. فقط منتظر شرايط مطلوب تر داخلی و جهانی است كه در همين مصاحبه هم به آن اشاره كردم.

شما به همين راهپيمائی 22 بهمن امسال توجه كنيد. چرا نبايد اين حادثه را بررسی كنيم كه مردم به چه علت و انگيزه ای در آن سرما و برف آمدند به خيابان و در ميدان آزادی جمع شدند؟

حاكميت كوشيد اين راهپيمائی را دفاع از وضع موجود كشور جلوه دهد، اما ما كه می‌ دانيم واقعيت اين نيست. مردم برای مخالفت با تهاجم نظامی و اشغال كشور به ميدان آمدند. اين يك روی سكه است. اما روی ديگر سكه اينست كه دست حاكميت هم برای مانور روی خطر اشغال ايران و رفتن به سوی سياست های جنگی بسته شد. مردم با همين راهپيمائی دست حاكميت جنگ طلب و ماجراجو را هم بستند. با حكومت نظامی و جمهوری سپاهی مخالفت كردند. درست است كه اين را در شعارهايشان اعلام نكردند، اما ما نبايد منتظر شعار باشيم. بايد عمق يك شناخت و پديده را بشكافيم و تحليل كنيم. اينست آن تفاوتی كه نگاه ما به عنوان توده ای ها با نگاه های ديگر نسبت به رويدادها وجود دارد.

به نظر ما، امريكا هم دقيق اين را می ‌داند و به همين دليل هم در تمام دوران گذشته روی حمله به تاسيسات نظامی ايران تكيه می ‌كند و نه اشغال ايران و عراقی كردن ايران. يعنی تهديد به تهاجم به آن نيروئی كه نظامی است و با كمال تاسف سياست های حاكميت در حداقل اين 8 سال گذشته، آن را بكلی از حمايت مردمی محروم كرده و مردم چندان نسبت به ضربه خوردن آن حساسيت نشان نمی‌ دهند، بلكه حتی شايد فكر می ‌كنند بد هم نيست كه يك قدرت برتر بتواند يكی توی سر آن قدرتی كه در داخل توی سر مردم می ‌زند بزند. درست فاجعه همينجاست و اين نشد و نشده مگر با سياست های سركوبگرانه و ضد مردمی حاكميت و ما از اين نظر بسيار متاسفيم و اميدواريم آن بخش های مخالف سياست های سال های اخير در سپاه پاسداران سرانجام ابتكار عمل را در اين نيرو بدست گرفته و در كنار مردم قرار بگيرند. اگر شنوندگان شما اين را خط دهی به جمهوری اسلامی تصور كرده اند و يا مخالفت با سرنگونی جمهوری اسلامی، ما اعتراضی نداريم. آينده نشان خواهد داد كه اين فكر و انديشه و پيش بينی ما بيشتر كاربرد عملی و واقعی داشته و يا سرنگونی های شعاری و محفلی!

خدابخشيان: بنابراين شما معتقد هستيد امريكا به ايران حمله نخواهد كرد؟

راه توده: همانطور كه گفتم و تا اين لحظه مشخص است، آمريكا نيازمند حمله نظامی برای اشغال نظامی ايران نيست. اولا شدنی نيست و دوم اينكه برای آن تحولاتی كه امريكا بدنبال آنست چنين حمله ای  ضرورت ندارد. واقعا هم ضرورت ندارد. آن ها اگر ضربه ای بزنند، به نظر ما ضربه ای نظامی به تاسيسات نظامی و اتمی ايران خواهد بود، تا هم خيالشان از فعاليت های اتمی ايران آسوده شود وهم تضعيف روحيه سپاه و روحيه نظامی جمهوری اسلامی را باعث شوند، تا از اين طريق شرايطی را هم فراهم سازند برای اعتراضات خيابانی مردم عليه حاكميت. سپس می ‌روند به سمت يك انتخابات زير نظارت بين المللی در ايران. فكر می‌ كنم به آخرين پديده، يعنی حوادث اوكرائين بايد بيشتر توجه كرد.

همه اين احتمالات بسيار بستگی دارد به اينكه انتخابات آينده رياست جمهوری در ايران به چه شكل برگزار شود، چقدر مردم، با اراده و عزم تحولات، مثل انتخابات 76 در آن شركت كنند. چه كسی انتخاب شود و آن كس چه برنامه ای داشته باشد.

خدابخشیان: بازگرديم به كنفرانس امنيتی مونيخ، كنفرانس ناتو در فرانسه و سفر بوش به اروپا، پس از سفر خانم رايس به اروپا و خاورميانه. واقعا چه خبر است؟ آنطور كه گفته می‌شود، آينده ايران در تمام اين كنفرانس ها مطرح است؟

راه توده: بله! ما هم اعتقاد داريم آينده ايران در كانون همه اين كنفرانس ها و سفرها قرار دارد. كنفرانس مونيخ، سفر آقای رامسفلد و سفر خانم رايس  به اروپا كه يك تور سياسی بود و دستور كار سفر بوش به اروپا و ديدار با رهبران اروپا را فراهم ساخت، عمدتا بر محور مسايل مربوط به خاورميانه و ايران دور زده است.

احساس می‌ شود كه يك برنامه از قبل تدوين شده ای مرحله به مرحله پيش برده می‌ شود چه در ارتباط با عراق چه در ارتباط با ايران. مرگ ناگهانی ياسرعرفات و بعد جايگزينش و مذاكرات صلحی كه شروع شد و قبول يك كشور فلسطينی در كنار اسراييل،  كه بايد حتما مناسبات جدی سياسی و اقتصادی با اسراييل داشته باشد. تمام اين ها نشان دهنده يك جهش بزرگی برای اجرای يك طرح كلی است. اين طرح با نام «خاورميانه بزرگ» امروز مطرح می ‌باشد. در كنفرانس مونيخ هم عمدتا حول همين محور ديدارها صورت گرفته است. يعنی هماهنگی بين كشورهای اروپايی برای همسوئی همه آن ها با امريكا. اين همسوئی نه در ارتباط با عراقی است كه بهرحال سمت و سوی جا افتاده ای نسبت به گذشته گرفته است، بلكه همسوئی در ارتباط با ايران است. يعنی همان خلائی كه در مورد عراق وجود داشت و تا حدودی باعث شكاف بين آلمان و فرانسه از يكسو و امريكا و انگلستان از سوی ديگر شد. دارند چيزهائی را كه ما نمی‌ دانيم چيست بين خودشان دوباره تقسيم می ‌كنند تا جلب رضايت از هم كرده و يكپارچه شوند. اين مسايل معمولا پشت صحنه حل و فصل می ‌شود و تقسيم غنائم صورت می ‌گيرد. اطلاعات بسيار محرمانه ای را با هم مبادله می ‌كنند كه ما از آن خبری نداريم و جهان هم اطلاع پيدا نمی‌ كند، تا سال ها بعد، كه بتدريج اسناد از تاريخ مصرف گذشته آن ها منتشر می ‌شود. مثل كنفرانس گوادلوپ كه در آن امريكا و متحدانش، يعنی 7 كشور بزرگ سرمايه داری وقت برای رفتن شاه از ايران، سقوط سلطنت او، جلوگيری از انقلاب و نجات منافع خودشان در آن تصميم قطعی گرفتند.

اكنون هم همان وضع است. كارهايی می ‌شود كه سال ها بعد اسنادش رو می ‌شود. ولی به هر حال اين موضوع روشن است كه آمريكا برای جلب اعتماد و جلب همكاری جدی و همسويی كامل اروپا بر محور يك طرح واحد در تلاش است. اين طرح به نظر ما امروز خاورميانه و ايران است. به تحولات و سياست های جديد اسرائيل بدقت نگاه كنيد. مسئله كره هيچ مسئله جدی و پيچيداه ای نيست، حتی با نمايش اتمی كه به راه انداخت. مسئله اساسی خاورميانه و ايران است. ما فكر می‌ كنيم ايران در محور مذاكرات فشرده ای قرار دارد كه بی ‌وقفه گسترش می ‌يابد.

 شما ببينيد! من با وجود اينكه اخبار را سالهاست پيگيری بی‌ امان می ‌كنم هرگز به خاطر نمی‌ آورم وزير خارجه ای با چنين سرعتی با سران كشورهای اروپايی و اروپای شرقی و خاورميانه و تركيه و اسرائيل ملاقات كرده باشد. منظورم سفر اخير خانم رايس است.

اين طور نيست كه خانم رايس خيلی انسان پر انرژی است، كه هست. و يا اين نيست كه حرف كمی برای گفتن دارد، كه به نظر ما حرف هم زياد دارد. بلكه دليل آنست كه سوژه مورد مذاكرات در اين ديدارها كاملا محدود و مشخص است. تمركز بر روی يك موضوع و يا دو موضوع است و بر محور آن ها بحث می‌شود. مسئله و موضوع مورد مذاكره خلاصه و جمع بندی شده است. چنان كه در لندن بلافاصله و در آلمان خيلی سريع و در تركيه در اسراييل و در فرانسه و در لهستان بلافاصله اين يك و يا دو موضوع مطرح می ‌شود و نيازی به بحث خيلی طولانی هم نيست. شايد يكی دو ساعت كافی است. اطلاعاتی داده می‌شود و اطلاعاتی گرفته می‌ شود. تفاهم می‌ كنند و حركت می‌ كنند. اتفاقا اين پديد بسيار هم خطرناك است. زيرا نشان می ‌دهد كه روی يك يا دو موضوع تمركز و اطلاعات كافی وجود دارد.

به نظر ما امروز موضوع اساسی خاورميانه و مسئله اسراييل و فلسطين و لبنان است و خيلی طبيعی است كه همانطور كه همه ما می ‌دانيم يك طرفه قضيه هم ايران است. حاكميتی كه نتوانست زمان مانور و عقب نشينی را در چارچوب منافع ملی كشور را درك كند، نه تنها درك نكرد، بلكه كانون و مركز قدرت آن در مقابل آن بخش از حاكميت كه مسئله را فهميده بود هم ايستادگی كرد،  اكنون زمينه آن دخالت هائی را در ايران فراهم ساخته كه اين روزها همه در باره آن صحبت می ‌كنند.

خدابخشيان: شما نظری را مطرح كرديد، كه برای ما جالبه، زيرا اين روزها شايعاتی درباره به ميدان آمدن هاشمی رفسنجانی و سازش و مذاكرات او با امريكا هم مطرح است. اين هم همان مانوری است كه شما مطرح می ‌كنيد؟

راه توده: فقط همين اشاراتی كه اتفاقا خود آقای رفسنجانی هم از هم اكنون می‌كند نيست. كانديداهای رسمی و غير رسمی رياست جمهوری و حتی همين آقای لاریجانی هم اكنون به مسائلی مثل ولايت فقيه، آزادی های اجتماعی و انواع مسائل ديگر مورد نظر و خواست مردم اشاره می‌كنند.

موضوع را از نظر ما اينطور بايد ديد كه تمام اين مسايلی كه مطرح می ‌شود نشان دهنده آنست كه خواست هائی در جامعه مطرح است و كسانی كه شما از آنان نام برديد سعی می ‌كنند بر روی اين خواست ها مانور كنند. در درجه اول هدف آن ها از طرح اين خواست ها كسب رای مردم است. دوم اينكه، آن چيزی كه برای ما اهميت دارد آنست كه حتی كانديداهای جناح راست حاكميت هم آگاه شده اند كه چه مسايلی در داخل كشور مطرح می‌باشد و خواست مردم است. فرق نمی‌ كند كه اين آقای هاشمی و يا برادر آقای هاشمی و يا خانم فائزه هاشمی و يا مهدی هاشمی باشند كه روی اين خواست ها و فضای عمومی جامعه مانور می‌كنند، كسان ديگری هم مشغول همين مانورها هستند، حتی آقای علی لاريجانی هم همين مانورها را می‌ كند و از آزادی زنان صحبت می ‌كند.

موضوعاتی كه اين ها مطرح می‌ كنند نشان دهنده اين است كه در جامعه اين موضوعات مطرح می‌ باشند. اما آنچه مورد نظر ما به عنوان عقب نشينی و درك شرايط است، چيز ديگری است. عقب نشينی خود يك ابتكار است، يك هنر است، كه نيازمند توان بالايی است. دانستن لحظه عقب نشينی خودش به يك تيزهوشی نيازمند است. حتی برای حفظ حداقلی از منافع اقتصادی خويش در حاكميت بعدی.

در كانون قدرت در جمهوری اسلامی ما شاهد چنين درك و تيزهوشی نيستيم. اينطور كه پيش  می ‌روند، ما فكر می ‌كنيم حتی به شيعه و به اسلام هم در ايران لطمات جدی و بيشتری خواهند زد، چه رسد به منافع اقتصادی خودشان در حاكميت.

آن عقب نشينی كه ما می ‌گوئيم، امروز اين نيست كه آقای هاشمی بيايد يك حرفی بزند و يا اين كه آقای معين يك وعده ای بدهد و يا اگر آقای كروبی بشود رييس جمهور همه چيز درست می ‌شود. ما تجربه 8 سال گذشته را پشت سر داريم. به نظر ما، آن عقب نشينی كه ضرورت تاخير ناپذير دارد و با سرنوشت استقلال و حتی تماميت ارضی كشور در ارتباط است، نيازمند يك درك عمومی در مجموعه حاكميت است. در آنجا بايد به اين درك برسند كه اقتدار از طريق مسايل امنيتی و زندان و قوه قضاييه كه اصلا قوه قضاييه نيست، بلكه قوه قهريه است ديگر ممكن نيست. زمان اين اقتدار به سر آمده است و مردم ديگر آن را نمی‌ پذيرند. زمان عقب نشينی رسيده است. عقب نشينی هم اين نيست كه همان دادستانی را كه تا حالا بوده، روی صندلی اش نگهدارم و بعد بگويم من می‌ خواهم عقب نشينی كنم و سياست های ديگری را اجرا كنم. مثلا ديگر نمی‌ خواهيم جامعه را تقسيم به انواع غير خودی ها كنيم، تلويزيون مرگ و گريه و شيون داشته باشيم، در نماز جمعه دروغ بگوئيم و بازهم به سياست نصيحت و موعظه، كه حاصلش در فقر و فحشا و اعتياد گسترده در ايران جلوی چشم همه است ادامه دهيم. اين ناممكن است.

عقب نشينی آنست كه تعريف جديدی از اقتدار ملی ارائه شود و بروند به سمت اقتدار متكی به وحدت ملی، كه از هر بمب اتمی كار سازتر است. برويم به سمت يك آشتی ملی در داخل كشور.

اين كار وقتی عملی است كه كسانی كه اين سياست را در تمام اين سال ها داشتند و اعمال كردند كنار گذاشته شوند. بدون خونريزی. عقب نشينی و رفتن به سوی اتحاد ملی، به صورت سازمان يافته از اين مرحله به بعد آغاز می‌ شود. كنار رفتن اين بخش از حاكميت می‌ تواند توام با خشونت نشود، اگر به موقع عقب نشينی كنند و سازمان يافته دست به اين عقب نشينی از برابر مردم بزنند. والا می ‌شود مثل دوران شاه كه وقتی گفت "پيام انقلاب شما را شنيدم" كه ديگر فرياد مرگ برشاه گوش فلك را كر كرده بود. و تازه همان موقع هم نتوانست عقب نشينی كند و به همان بازی ها و مانورهايی دست زد كه هيچ اعتبار و اعتقادی نسبت به آن در ميان مردم وجود نداشت. مثل بركناری هويدا و بردن او به دربار شاهنشاهی. تازه در گام دوم هم كه او را همراه ارتشبد نصيری زندانی كرد هم مردم ديگر اين مانورها و عقب نشينی ها را باور نداشتند و ديديم كه سرانجام تاخير در عقب نشينی و پذيرش واقعيات و خواست و اراده مردم به چه حوادثی منجر شد.

اكنون هم نمی‌ شود بگويند حسن می ‌رود و حسين می آيد و تحول می ‌شود و مشكل با امريكا حل می‌ شود. ما ديديم كه چنين چيزی در اين 8 سال نشد و مقاومت بسيار جدی صورت گرفت؛ زيرا حاكميت و مركز قدرت در مجموع خود نخواست واقعيت را بپذيرد و هنوز هم نپذيرفته است. به نظر ما اصلاح طلب ها به اين درك رسيدند و هنوز هم اين درك را دارند، اما آن ها كه خيره سری كردند و مجلس هفتم را درست كردند و به تكرار آن برای انتخابات رياست جمهوری می‌انديشند به چنين دركی نرسيده اند. آن ها كه بی‌شك بخشی از فرماندهان موثرسپاه پاسداران هم جزو آن ها محسوب می ‌شوند هنوز تصور می‌ كنند بر محور مسايل نظامی، سركوب، زندان، امنيت می ‌شود به حكومت ادامه داد. در حالي كه همه نشانه ها حاكی از آنست كه در شرايط كنونی منطقه و اوضاع كنونی داخل كشور و روحيه مردم چنين اقتداری حتما قابل دوام نيست. آمريكا و اروپايی ها با چشم باز ناظر همين اوضاع و روند هستند.

اتحاد نظر و عمل امريكا و اروپايی از درون همين درك از شرايط ايران و گرايش های غالب در حاكميت جمهوری اسلامی بيرون خواهد آمد. آن ها اتحاد خود را محكم خواهند كرد و از فرصت به سود خويش بهره خواهند گرفت. اين فرصت می‌توان حاكميت را ببرد، بسيار خوب، اما رفتن اين حاكميت وقتی صحيح است، وقتی ملی است، وقتی به سود مملكت است كه از داخل كشور اين كار انجام شود. حتی اگر بخشی از آن برود و تصفيه مردمی در حاكميت صورت گيرد. در اين صورت است كه جانشينان، جانشينانی اند خواهان استقلال ملی كشور. نه كسانی كه معلوم نيست، چه انديشه هايی در سر دارند و يا چه وابستگی هايی و يا با چه ماموريتی در حمايت قدرت های خارجی وارد صحنه می ‌شوند. متاسفانه حاكميت اين را هنوز درك نمی‌ كند.   

آن ها كه هنوز در فضای جنگ با عراق و فتح كربلا بسر می‌ برند، بايد از حاكميت كنار گذاشته شوند، آن ها كه قتل و جنايت و اعدام كرده اند بايد بروند، آن ها كه ديكتاتور ساز شدند و پادشاهی روحانی را جا انداختند بايد به حاشيه رانده شوند، تلويزيون مملكت بايد بجای خدمت به ارتجاع مذهبی در خدمت وحدت ملی در آيد و درهای آن به روی همه ملت باز شود و از انحصار خودی ها خارج شود. فرماندهان سپاه كه زير علم استبداد سينه می ‌زنند و ذوالفقار ولايت برای زدن گردن مردم شده اند بايد سر جايشان نشانده شوند و برگماری ها و انتصاب ها و فرماندهی ها تحت ضابطه ای جديد قرار گيرد نه آنكه در بيت رهبری و در پشت صحنه يكی را بركنار و ديگری را فرمانده كنند. تمام اين مسائل، همان مسائلی است كه در دهه 40 و 50 و بويژه در سال های آخر حكومت شاه هم مردم درگير آن بودند و اكنون تداعی دقيقی را به ذهن می ‌رسانند.

آن ها كه اكنون و با هدف هيجان سازی و برگزاری يك انتخابات فرمايشی بر طبل جنگ می‌ كوبند، خودشان هم می ‌دانند كه اين يك بازی است و البته بازی خطرناكی است. زيرا می ‌تواند زمينه ساز افكار عمومی جهان شود.

آن ها می ‌دانند كه ايران، ديگر ايران زمان جنگ با عراق و بسيج خود جوش نيروی مردمی نيست. نه توان حاكميت چنين است و نه روحيه و توان مردم.

اتفاقا بحث بر سر گذار مسالمت آميز از اين مرحله و رفتن به سوی اتحاد ملی و عقب نشينی حاكميت و تصفيه بخش هائی از آن به همين دليل، يعنی بدليل خواست مردم برای دوری از خشونت و جنگ است. راهپيمائی مردم در 22 بهمن نشان داد كه مردم از جنگ و خشونت متنفرند و خواه ناخواه از عاملين و مروجان اين سياست نيز تنفر دارند. بحث ما هم همين است و می ‌گوئيم اين بخش بايد برود. اصلاحات و عقب نشينی اين بار از اينجا آغاز می‌ شود. شما ببينيد يك برف در گيلان چه شرايطی را به همراه آورد، يك زلزله در بم چه عوارض اجتماعی را از خود برجای گذاشت، چنين مملكت و چنين شرايطی، امكان جنگ و بسيج نيرو و رفتن به جبهه را دارد؟ هركس بگويد بله، يا نادان است و يا روی نادانی مردم حساب باز كرده است.

تكليف جنگ كلاسيك هم كه از روز روشن تر است. يعنی جنگ نيروی نظامی جمهوری اسلامی با مثلا نيروی نظامی امريكا. يا سلاح مدرن با سلاح مدرن. ما فكر نمی‌ كنيم جمهوری اسلامی توان و امكاناتی فراتر از يوگسلاوی و يا حتی عراق صدام حسين داشته باشد. زمان اين حرف های بی ‌مزه گذشته است. همين را بايد درك كرد، كه ظاهرا بخش قدرتمند و نيمه نظامی- روحانی حاكميت قادر به درك آن نيست.

خدابخشيان: آينده را چگونه پيش بينی می‌كنيد؟

راه توده: ما هم به عنوان بخشی از مردم ايران قطعا نظرات خودمان را داريم، اما پيشگو و كف بين كه نيستيم تا در اينجا بگوئيم يك ماه ديگر چه خواهد شد. ما تحولات اجتماعی را بر اساس بينش خود تحليل می‌ كنيم و خواه ناخواه چاره انديشی هائی نيز می‌ كنيم كه در اين برنامه شما هم به آن اشاره كردم.

در شرايط و لحظه كنونی اگر حاكميت نتواند عقب نشينی سازمان يافته بكند و در داخل تن به تحول بدهد و به سياست دفع تمام نيروهای ملی ادامه بدهد، شرايطی را فراهم می ‌كند كه  قدرت های خارجی آنچه منافع خودشان در آنست را به ايران تحميل كنند.

 

 

در فرمات PDF :