بازگشت

 

پاسخ به سئوالات نظری فعالان چپ داخل و خارج از کشور-3

آرایش طبقاتی در حاکمیت
 و وظیفه روز نیروهای چپ

 

مداخله فوق العاده دولت در روندهای اجتماعی و اقتصادی از مختصات جامعه ماست. دولت ما سیاست بسط آگاهانه سرمایه‌داری خصوصی را دنبال می کند. بخش دولتی کنونی در ایران بنیاد غول آسائی برای تجدید تولید سرمایه‌داری است. سرمایه‌داران بوروکرات که منبع درآمد آنها برداشت اموال دولتی است امروز بر کشور ما حاکم است. نقش عظیم اقتصادی - اجتماعی دولت خود یکی از عوامل استبداد و اختناق و سرکوب و تشدید کننده جهات ارتجاعی دولت است. ترکیب خاص قشرهای سرمایه‌داری و ضعف آنها به استبداد دولت در ایران میدان داده است. در این شرایط آیا عجیب است نیروهایی که هیچ وسیله ای برای جلوگیری از مهار دولت مستبد نمی بینند امید خود را به تقویت سرمایه خصوصی ببندند؟ اگر کسی بگوید که "ضعف قشرهای سرمایه‌داری به دولت مستبد میدان داده تا نیروی عظیمی کسب کند" نباید فوری یک مارک لیبرال به او الصاق کرد. این سخن را حزب توده ایران پیش از همه گفته است. بنابراین همه آنان که از خصوصی سازی دفاع می کند یک ماهیت ندارند. بخشی از آنان در فکر مهار دولت مستبد هستند و راه دیگری برای آن پیدا نمی کنند. با این بخش که اتفاقا عمده آنان در میان اصلاح طلبان هستند باید زبان مشترک یافت و به راه حلی مشترک اندیشید. مخلوط کردن دفاع از بخش دولتی اقتصاد با دفاع از دولت جز آنکه اندیشه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم را تقویت کند نتیجه دیگری ندارد. می توان هزار مقاله برضد لیبرالیسم و نئولیبرالیسم نوشت و ترجمه کرد اما با سکوت در برابر دستگاه عظیم سرکوبگر دولت یا قرار گرفتن در پشت هر فاشیست و مستبدی که با هر انگیزه ای بخش دولتی را پشتوانه خود می خواهد، برعکس ایدئولوژی لیبرالی را تقویت کرد. نگاهی به سایت ها و مطبوعات چپ باید انداخت تا دید چند درصد آنان برضد ستم دولت است. بحث هایی از قبیل آنکه پایگاه طبقاتی گروه های حاکم در ایران مرکب از بورژوازی بوروکراتیک و نظامی و دولتی و تجاری و غیره است را ما هم اطلاع داریم و بیش از 20 سال است که این مطلب گفته شده و در این 20 سال دهها حادثه و گروه و انشعاب در حاکمیت جمهوری اسلامی بوجود آمده است. اگر کسی معتقد است که با تقسیم کردن رهبری جمهوری اسلامی به چند گروه بورژوازی تحلیل طبقاتی انجام داده است و به اتکا این تحلیل می تواند یک بار برای همیشه همه مسایل سیاسی کشور را حل کند به خود او مربوط است، ما چنین عقیده ای نداریم. ما در صحنه سیاسی ایران یک گروه و طبقه حاکم داریم مرکب از سرمایه‌داران نظامی، تجاری، صنعتی، دولتی و شبه دولتی و خصوصی و .... یک سیاست جنگی هم داریم که گروه ها و شخصیت ها و جناح هایی از همه این بخش ها، کمتر یا بیشتر مدافع آن هستند. در همه بخش ها نیز کمتر یا بیشتر مخالفانی دارد. ما با این سیاست جنگی مخالفیم، صرفنظر از اینکه کدام جناح و بخش طبقه حاکم بیشتر یا کمتر مدافع آن است. چنین نیست که اگر معلوم شد سرمایه‌داری صنعتی ایران یا اصلا خرده بورژوازی ایران طرفدار سیاست جنگی است ما هم نظرمان عوض می شود و طرفدار این سیاست می شویم، چون خرده بورژوازی را متحد خود می دانیم. تحلیل طبقاتی و اتحادها براساس آن را نباید به کاریکاتور تبدیل کرد.

آرایش طبقاتی در حاکمیت و وظیفه نیروهای چپ

درباره آرایش طبقاتی حاکمیت و جنبش مخالف سیاست جنگی حاکم از ما سئوال کرده اند و این که آیا مسائل دوران فاشیسم و آرایش طبقاتی آن دوران، با دوران کنونی در کشور ما همسوئی دارد؟

-  ابتدا نگاهی به احزاب راست افراطی در اروپا بیاندازیم. در همه كشورهایی كه یك جریان راست افراطی نیرومند وجود دارد، شمار رای دهندگان به این جریان از میان طبقات پائین جامعه بیش از شمار كسانی است از همین طبقات كه به سوسیال دمكراسی رای می دهند. در برنامه ها و تبلیغات این احزاب بخشی از مطالبات زحمتكشان جامعه گنجانده شده است. مثلا همه آنان با "اروپای لیبرال" مخالف هستند. همه آنان مطالبات كسبه و طبقه متوسط را در برنامه خود گنجانده اند. آنها كه در اپوزیسیون هستند، خود را قربانی مافیای سیاسی، حكومت اشراف و طبقه ممتاز جامعه معرفی می كنند. در مقابل سوسیال دمكراتها در بسیاری از این كشورها برای مدت طولانی قدرت را در دست داشته اند و دارند. در همه مواردی كه در قدرت بوده اند برنامه های لیبرالی را اجرا كرده اند. هم اكنون یكی از رهبران حزب سوسیالیست فرانسه رئیس صندوق بین‌المللی پول است. با این معیارها آیا كمونیست ها نباید بجای تلاش برای اتحاد با احزاب سوسیالیست و سوسیال دمكرات با جریان های راست افراطی متحد شوند؟
این تقریبا همان زمزمه شومی است که در باره همکاري و حتی حمایت از دولت احمدی نژاد و شعارهای آن می شود.
ما دراینجا محدودیت درک کاریکاتوری از فرمول هایی از قبیل "هر نبرد سیاسی انعكاس نبرد اقتصادی است" را متوجه می شویم. همگان انتخابات دو دوره قبل ریاست جمهوری را در فرانسه بخاطر دارند که در آن نامزد راست یعنی رییس جمهور وقت ژاک شیراک در برابر لوپن نامزد راست افراطی قرار گرفت. مبارزه سیاسی میان شیراک و لوپن بازتاب کدام مبارزه اقتصادی در طبقه حاکم فرانسه بود؟ هیچ. راست و راست افراطی بیان دو سیاست مختلف طبقه حاکم فرانسه، دو گزینه سیاسی آن است نه مبارزه اقتصادی میان جناح های مختلف طبقه حاکم. اما اگر مبارزه میان این دو بازتاب تقابل در طبقه حاکم فرانسه نبود، بازتاب هیچ شرایط اقتصادی، هیچ نبرد طبقاتی نبود؟ چرا. بازتاب نبرد توده مردم فرانسه برضد کل سرمایه داری بود. این زیر فشار قرار گرفتن سرمایه‌داری از جانب توده مردم فرانسه بود که موجب شده بود یک نامزد راست افراطی را بالا بکشند و آن را بعنوان الترناتیو تحولات بعدی برای خود حفظ کنند. اما در عین حال بن بست سوسیال دموکراسی و اصولا مجموعه نیروهای مترقی فرانسه را هم نشان می داد که نمی توانستند از این فرصت بسود خود استفاده کنند. در همینجا دیدیم که حزب کمونیست فرانسه نخستین و تنها حزبی بود که قاطعانه و بدون تزلزل اعلام کرد که به شیراک رای می دهد. کاری که سوسیالیست های فرانسه تا لحظه آخر انجام ندادند و فرمول های گنگی نظیر "شکست دادن لوپن" و غیره را بکار گرفتند. ما در آنجا به دلایل مشخص و روشن آن قاطعیت و این تزلزل کاری نداریم فقط می خواهیم نشان دهیم که این واقعیت که نبرد سیاسی انعکاس نبرد اقتصادی است موضوع نتیجه گیری نیست موضوع کشف است. یعنی نه تنها نمی توان با اتکا به چنین فرمولهایی چیزی را نتیجه گیری کرد بلکه برعکس کشف اینکه اقتصاد چگونه و به چه شكل در سیاست بازتاب یافته خود موضوع تحلیل عمیق عرصه سیاسی و طبقاتی است تا بتوان نحوه بروز این رابطه را یافت.   

 تجربه حزب توده ایران

اکنون بیاییم گوشه ای از غنی ترین تجربه سیاسی در ایران را که ما با آن مستقیما سروکار داریم یعنی تجربه حزب توده ایران را بررسی کنیم. مسایلی که ما امروز با آن مواجه هستیم نظیر بخش دولتی، بخش خصوصی، رابطه میان آنها، وضع دولت، نقش دولت و غیره تنها امروز نیست که دربرابر ما مطرح شده است. در رژیم گذشته نیز به شکلی دیگر و در ابعادی دیگر، این مسایل بطور جدی در برابر حزب توده ایران مطرح بود.

مثلا احسان طبری در سال 1354 در جمع بندی وضعیت آن زمان چنین می نویسد:

"نقش فزاینده دولت و درجه فوق العاده بالای مداخله اش در روندهای اقتصادی و اجتماعی بسود امپریالیسم و سرمایه داران و زمینداران بزرگ از مختصات جامعه ما و جوامع سرمایه‌داری دیگری همانند ماست. بسط سرمایه داری خصوصی نیز که اکنون هدف مهم استراتژیک امپریالیستی است سیاست اگاهانه ایست که بخش دولتی تعقیب می کند. بدین معنی که بخش دولتی زیرساز (انفراستروکتور) لازم را برای سرمایه گذاری خصوصی تامین می کند، بعلاوه بورژوازی محلی در روابط متناقض و بغرنجش با سرمایه خارجی به وساطت دولت نیازمند است. دولت در کشور ما هرگاه لازم دانسته به خصوصی کردن موسسات دولتی در رشته صنعت یا ایجاد بخش های خصوصی در فرهنگ، بهداشت ( که در گذشته پیوسته در دست دولت بود ) دست زده است. خود بخش دولتی بنیاد غول آسایی است برای تجدید تولید سرمایه‌داری، برای میدان گشودن بسود سرمایه گذاری ها و غارتگری های امپریالیستی. در اثر این وضع دستگاه دولتی متورم شده بشدت توسعه می یابد و از این طریق سرمایه داران بوروکرات که منبع دارمد آنها برداشت اموال دولتی است پدید شده اند و می شوند. خود خاندان پهلوی نمونه کامل چنین سرمایه‌داری بورکراتیک است ... نقش عظیم اقتصادی - اجتماعی دولت که خود در خدمت امپریالیسم و سرمایه‌داری بزرگ داخلی است، جهات ارتجاعی نظام شاهنشاهی را به مراتب تشدید می کند و همه اهرم های قدرت را در درست هیئت حاکمه و سرکرده مطلق آن شاه متمرکز می سازد. ترکیب خاص قشرهای سرمایه‌داری و ضعف آنها به دولت مستبده میدان داده است نیروی عظیمی کسب کند." (دنیا اسفند 1354- ص11 - تاکیدات از ماست)

آیا با همه مسایلی که در اینجا عنوان شده ما امروز نیز به این یا آن شکل مواجه نیستیم؟ آیا مداخله فوق العاده دولت در روندهای اجتماعی و اقتصادی از مختصات جامعه ما نیست؟ آیا دولت ما سیاست بسط آگاهانه سرمایه‌داری خصوصی را دنبال نمی کند؟ آیا خود بخش دولتی کنونی در ایران بنیاد غول آسایی برای تجدید تولید سرمایه‌داری نیست؟ آیا سرمایه‌داران بوروکرات که منبع درآمد آنها برداشت اموال دولتی است امروز نیروی تعیین کننده در هیئت حاکمه ایران نیستند؟ آیا این وزن عظیم اقتصادی - اجتماعی دولت خود یکی از عوامل استبداد و اختناق و سرکوب و تشدید کننده جهات ارتجاعی دولت نیست؟ آیا ترکیب خاص قشرهای سرمایه‌داری و ضعف آنها به استبداد دولت در ایران میدان نداده است؟ با همه این مسایل ما امروز نیز به این یا آن شکل روبروییم. در عین حال اگر خوب دقت کنیم می بینیم احسان طبری، در این تصویر گویای خود از واقعیت جامعه و اقتصاد ایران، از کنار سرمایه داری خصوصی عبور کرده تا نقش ارتجاعی دولت را برجسته کند. چرا؟ زیرا این سیاست است که حاکم بر اقتصاد است. در شرایط ایران دهه پنجاه بدون سرنگونی دولت استبدادی تغییر در مناسبات اقتصادی و اجتماعی ناممکن بود. کشاندن توجه مردم به سمت سرمایه خصوصی اولا از وسیعترین ائتلاف اجتماعی لازم برای سرنگونی دولت استبدادی جلوگیری می کرد و در نتیجه دقیقا به بقای استبداد و همان سرمایه‌داری زایده آن کمک می کرد، ثانیا ایجاد کننده این توهم بود که با وجود ادامه دولت استبدادی یک سیاست ضد سرمایه‌داری ممکن است.

بدیهی است ما معتقد نیستیم که ایران امروز با ایرانی که طبری ترسیم می کند هیچ تفاوتی ندارد ولی واقعیت آن است که متاسفانه در صورتی که روندهای کنونی متوقف نشود بسرعت به وضعیتی مشابه نزدیک خواهیم شد و هم اکنون نیز می بینیم که جهات ارتجاعی و استبدادی در سیاست دولتی ایران روبروز تشدید می شود. در این شرایط آیا عجیب است نیروهایی که هیچ وسیله ای برای مهار دولت مسبتده نمی بینند امید خود را به تقویت سرمایه خصوصی ببندند؟ اگر کسی بگوید که "ضعف قشرهای سرمایه‌داری به دولت مستبده میدان داده تا نیروی عظیمی کسب کند" نباید فوری یک مارک لیبرال به او الصاق کرد. این سخن را حزب توده ایران زودتر از همه گفته است. بنابراین همه آنان که از خصوصی سازی دفاع می کنند می توانند یک ماهیت نداشته باشند. بخشی از آنان می تواند در فکر مهار دولت مستبد باشد و راه دیگری برای مهار آن جز ایجاد نوعی توازن میان دولت و سرمایه خصوصی پیدا نمی کند. با این بخش که اتفاقا عمده و شاید بتوان گفت تمام آنان در میان اصلاح طلبان هستند باید زبان مشترک یافت و به راه حلی مشترک اندیشید. بنابراین همانطور که یک طبقه سیاست های مختلف می تواند داشته باشد، یک سیاست نیز می تواند از جانب طبقات مختلف پشتیبانی شود بدون انکه همه آنها یک هدف و یک مقصد را داشته باشند. مثلا در اروپای امروز هم کمونیست‌ها مخالف اروپای واحد هستند و هم راست افراطی چنین ادعایی داد. اما آیا انگیزه هر دوی اینان از این مخالفت یکی است؟ درک هر دوی اینان از این مسئله یکی است؟ ماهیت هر دو اینها یکی است؟ بدیهی است که خیر.

بنظر ما درکی که اصلاح طلبان و بویژه پیگیرترین عناصر آن از خصوصی سازی دارند با درکی که جناح راست از خصوصی سازی دارد بکلی متفاوت است. از نظر اصلاح طلبان خصوصی سازی راهی است برای ورود سرمایه های کوچک و متوسط به عرصه قدرت اقتصادی و در نتیجه میزانی از قدرت سیاسی که بتواند با قدرت دولت نوعی موازنه بوجود آورد. در حالی که خصوصی سازی برای راست عبارتست از تقسیم اموال متعلق به مردم میان خود و وابستگان خود. جنگی هم که هم اکنون میان راست بر سر خصوصی سازی جریان دارد ریشه در سهمی است که هریک از آنان از این اموال غارتی طلب می کند. 

نظر ما البته این است که خصوصی سازی مسئله قدرت بیگانه از مردم را حل نمی كند. بنظر ما مسئله بر سر انتقال مالكیت بخش عمومی به بخش خصوصی نیست، بلكه دمكراتیزه كردن بخش دولتی و برقراری نظارت مردم بر آن است. مثلا از طریق شوراهای شهر، یا سندیكاها و شوراهای كارخانه ها، مجلس و غیره كه باید راه های مشخص آن را كارشناسان و فعالان چپ پیدا كنند و ارائه دهند. ولی یك واقعیت در اینجا وجود دارد كه نه باید آن را فراموش كرد و نه دست كم گرفت. دولت حتی آن دولت که رسما مستبد نیست، در همه جای جهان و در ایران بیش از دیگر كشورها همیشه یك دستگاه عظیم سركوب بوده و گرایش آن در سمت تمرکز و بیگانگی از مردم است. در ایران درآمد نفت به این دستگاه اجازه داده است كه بیش از هر جای دیگر از مردم بیگانه باشد، سربار آنان باشد و به آنان حساب پس ندهد. حزب توده ایران حتی در دوران پس از انقلاب كه دولت هنوز انقلابی و دمكراتیك بود، دستگاه دولتی را یك دستگاه عظیم طفیلی می دانست و صریحا خواهان كوچك شدن آن بود. بنابراین مخلوط كردن دفاع از بخش دولتی اقتصاد با دفاع از دولت جز آنكه اندیشه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم را تقویت كند نتیجه دیگری ندارد. می‌توان هزار مقاله برضد لیبرالیسم و نئولیبرالیسم نوشت و ترجمه كرد اما با سكوت در برابر دستگاه عظیم سركوبگر دولت یا قرار گرفتن در پشت هر فاشیست و مستبدی كه با هر انگیزه ای بخش دولتی را پشتوانه خود می خواهد برعكس ایدئولوژی لیبرالی را تقویت كرد. نگاهی به سایت ها و مطبوعات چپ باید انداخت تا دید چند درصد آن برضد ستم دولت است. آیا فاجعه نیست كه حجم مطالبی كه درسایت های مثلا چپ برضد محمد خاتمی نوشته می شود كه نه سرمایه‌دار است و نه در دولت، نه برای مردم تجسم ستم دولتی است و نه تبلور غارت سرمایه‌داری، بیش از مطالبی است كه برضد احمدی نژاد و دیگر كارگزاران جمهوری اسلامی نوشته می شود؟  تعجب باید كرد كه در این شرایط ایدئولوژی لیبرالی همراه با انفعال در دانشگاه ها و میان روشنفكران نفوذ می كند؟ ضمن اینكه این تنها روشنفكران نیستند كه این ستم دولتی را حس می كنند. توده مردم بیش از روشنفكران زیر این ستم قرار دارند و آن را بر شانه های خود احساس می كنند. اما توده مردم برخلاف بخشی از روشنفكران خطر دیكتاتوری سرمایه را هم احساس می كنند و زیر فشار طاقت فرسای آن قرار دارند. چپ ایران زمانی می تواند با ایدئولوژی لیبرالی مبارزه كند كه بیان این درك مردم باشد. یعنی مبارزه با ستم و خودكامگی دستگاه دولتی و ستم و خطر سرمایه. راه های مشخص كم كردن قدرت دولت را بدون آنكه به افزایش قدرت سرمایه بلكه به افزایش قدرت مردم منجر شود باید یافت و ارائه داد. با شعار دادن و جنجال کردن و مارک لیبرال بر پیشانی هرکس که از ستم دولت مستبده می نالد چسباندن هیچ مسئله ای حل نمیشود. آلترناتیو عملی ایدئولوژی نئولیبرالی را كه از نفرت بحق و تاریخی مردم از دستگاه دولتی بسود توجیه دیكتاتوری سرمایه استفاده می كند باید بدینسان جست و طرح كرد.

بحث هایی را از قبیل آنكه پایگاه طبقاتی گروه های حاكم در ایران مركب از بورژوازی بوروكراتیك و نظامی و تجاری و غیره است ما هم اطلاع داریم و بیش از 20 سال است كه این مطلب گفته شده و در این 20 سال دهها حادثه و گروه و انشعاب در حاكمیت جمهوری اسلامی بوجود آمده است. اگر كسی معتقد است كه با تقسیم كردن رهبری جمهوری اسلامی به چند گروه بورژوازی تحلیل طبقاتی انجام داده است و به اتكا این تحلیل می تواند یك بار برای همیشه همه مسایل سیاسی كشور را حل كند به خود او مربوط است، ما چنین عقیده ای نداریم.

ما در صحنه سیاسی ایران یك گروه و طبقه حاكم داریم مركب از سرمایه‌داران نظامی، تجاری، صنعتی، دولتی و شبه دولتی و خصوصی و .... یك سیاست جنگی هم داریم كه گروه ها و شخصیت ها و جناح هایی از همه این بخش ها، كمتر یا بیشتر مدافع آن هستند. در همه بخش ها نیز كمتر یا بیشتر مخالفانی دارد. ما با این سیاست جنگی مخالفیم صرفنظر از اینكه كدام جناح و بخش طبقه حاكم بیشتر یا كمتر مدافع آن است. چنین نیست كه اگر معلوم شد سرمایه‌داری صنعتی ایران یا اصلا خرده بورژوازی ایران طرفدار سیاست جنگی است ما هم نظرمان عوض می شود و طرفدار این سیاست می شویم چون خرده بورژوازی را متحد خود می دانیم. تحلیل طبقاتی و اتحادها براساس آن را نباید به كاریكاتور تبدیل كرد. اکنون مبارزه وسيعي از یکسو میان جناح های گوناگون راست و از سوی دیگر میان راست و طرفداران اصلاحات وجود دارد. این مبارزه در سطح راست بر زمینه برهم خوردن توازن قوا میان جناح های مختلف سرمایه‌داری حكومتی شروع شد و بالا گرفت. بورژوازی دولتی نظامی كه توازن بسود او در حال تغییر بود خواهان سهم بیشتری از حاكمیت بود. در این مرحله، جنبه طبقاتی مبارزه، عمدتا در همینجا یعنی در اختلاف های میان خود جناح بندی های حاكم قرار داشت که همه آنها مدافع سرمایه‌داری بودند. این روند ادامه داشت تا دوم خرداد. دوم خرداد نیروی جدیدی را كه آنها بكلی از محاسبات خود خارج كرده بوند وارد صحنه كرد. یعنی توده مردم و عمق نارضایتی آنان را نشان داد. از دوم خرداد بدینسو بتدریج جنبه طبقاتی عمده نبرد سیاسی در رهبری جمهوری اسلامی تغییر كرد. یعنی روز بروز بیشتر این مقاومت توده مردم، مقاومت همه اقشار ملی و دمكراتیك اعم از كارگران و زحمتكشان و دهقانان و پیشه وران و كارمندان و آموزگاران و بورژوازی كوچك و متوسط در برابر كل طبقه حاكمه است كه از یكسو بصورت بحران در بالا، بصورت شكاف در میان راست حاكم خود را نشان می دهد و از سوی دیگر بصورت باز شدن منفذی برای طرفداران اصلاحات. بنابراین در مرحله كنونی جنبه طبقاتی نبرد سیاسی در جناح های حكومتی را نباید در این دید كه كدام جناج از طبقه حاكم وابسته به كدام بخش سرمایه‌داری و كدام یك وابسته به بخش دیگر آن است، بلكه باید در مقاومت مجموعه اقشار دمكراتیك در برابر كل حاكمیت راست دید كه بصورت تشدید و آشتی ناپذیر شدن شكاف های درونی آن خود را نشان می دهد. فضایی كه برای اصلاح طلبان بوجود آمده است ناشی از این شكاف است. البته فضایی كه در پیش از دوم خرداد نیز برای اصلاح طلبان بوجود آمد ناشی از شكاف های درون طبقه حاكم بود ولی آن فضا بیشتر بدان بدلیل بود كه توده مردم و در نتیجه اصلاح طلبان جدی تلقی نمی شدند. فضایی كه این بار برای آنان بوجود آمده برعكس بدین دلیل است كه جدی تلقی می شوند.

 

 

 

                                                                                            بازگشت