برخلاف ارزيابي محمد خاتمي
فاجعه حکومت حجتيه
ريشه های 27 ساله دارد!
اين فاجعه از دل حوادثي بيرون آمد که راه توده بارها پيرامون آن نوشته بود و در اين شماره تنها يک نمونه آن را منتشر مي کنيم
در ميان انواع سخناني که در ارتباط با دليل غلبه ارتجاع مذهبي بر حاکميت عنوان شده، اين سخن نيز از محمد خاتمي رئيس جمهور 8 سال جنبش اصلاحات در تاريخ جمهوري اسلامي ثبت است " برخي تندروي ها در اينسو، تندروي ها در آنسو را باعث شد و آن را تقويت کرد".
خاتمي، اين ارزيابي را در انتقاد از برخي طرفداران اصلاحات و دليل بال و پر گرفتن امثال مصباح يزدي، احمد خاتمي، احمدي نژاد و ... ارائه داد.
شايد او با نگاهي مذهبي به آنچه در برابر همگان قرار گرفته نگاه کرده باشد و شايد هم سياسي، اما آنچه ما توده اي ها به آن باور داريم بکلي متفاوت با اين ديدگاه است و اميدواريم چنين ارزيابي و برداشتي ريشه دار نباشد. اين که اگر چنان نمي کرديم و نمي گفتيم، چنان نمي شد و و نمي کردند، مانند همان استدلال است که مي گويد: اگر چنان مي کرديد و چنان به مردم مي گفتيد، چنين نمي شد و يک جنبش عظيم اصلاحي با چنين سرنوشتي روبرو نمي شد. در اين چنين و چنان ها، واقعيت هائي نيز نهفته است، اما نه همه واقعيت! هر چنين و چناني به زمينه هاي اجتماعي، مناسبات اقتصادي حاکم، آگاهي و سازمان يابي دو سوي اين چنين و چنان وابسته است. ريشه ها را بايد در آنجا جستجو کرد.
بدين ترتيب است که ما اعتقاد داريم و شواهد پرشماري را نيز در اختيار داريم که چه از پيش و چه از فرداي پيروزي انقلاب 57 همين خط و جرياني که امروز مصباح يزدي و احمدي نژاد نماينده آن شده اند در حاشيه و سپس در دل حاکميت حضور داشتند و عمل کردند. در جريان تدوين قانون اساسي، بسيار دورانديشانه (که بنظر ما پير استعمار "انگلستان" در آن دست داشت) ولايت فقيه را با يقين به اينکه در آينده خواهند توانست استبداد و حکومت موروثي را از دل آن بيرون بياورند با دست روحانيون و غير روحانيوني که در کنار آقايان جاسازي شده بودند در اين قانون گنجاندند. در عرصه اقتصادي در برابر مترقي ترين اصول قانون اساسي که بازرگاني خارجي و مالکيت زمين هاي کشاورزي را از چنگ غارتگران بيرون مي کشيد ايستادند و از مراجع تقليد همطراز آيت الله خميني - نظير نجفي و گلپايگاني - نيز ياري گرفتند. ترور را با آيت الله مطهري آغاز کردند که ستون فقرات خيمه روحانيون طرفدار آيت الله خميني بود. گرهي را که در کردستان ايران مي شد با دست باز کرد و نمايندگان مردم کرد را در مجلس شوراي ملي (نه اسلامي) جاي داد، با دندان گفتند بايد باز کرد و چهره خونريزي مانند "مصطفی چمران" برادر رئيس کنوني شوراي شهر تهران را به ميدان فرستادند. بسرعت پرونده توطئه هاي دهه 1330 را ورق زدند و آنچه را بايد براي تقليد از آن مرور مي کردند، کردند. گروه هاي فشار، سازماندهي اوباش، جنگ رواني با احزاب و سپس يورش به دفاتر احزاب و روزنامه ها.( ما در اينجا از همه کساني که واقعا مي خواهند بدانند در جمهوري اسلامي چه گذشته و چه مي گذرد مي خواهيم از کتاب 28 مرداد که فصل به فصل روي سايت راه توده قرار مي دهيم، حداقل چند فصل آخري که روي سايت راه توده قرار دارد را با دقت بخوانند و مقايسه کنند با اوضاع کنوني ايران.)
سازمان مجاهدين خلق را چه با نفوذي که در درون رهبري آن داشتند و چه با سياست هاي تحريک آميزي که به رهبري انقلاب تحميل کردند به بزرگترين مجري سياست هاي استراتژيک خود تبديل کردند و ادامه ترور مطهري را به آنها واگذار کردند. روياي فتح کربلا و جهانگشائي اسلامي را در دستگاه رهبري جمهوري اسلامي جا انداختند و سپس ادامه فاجعه بار جنگ با عراق را روي دست مردم ايران گذاشتند. قتل، ترور، انفجار، سقوط هواپيما، آدرس هاي انحرافي در ميدان هاي جنگ و به کشتن دادن صادق ترين نيروهاي مذهبي، اعدام ها و جنايات هولناک و تاريخي که در زندان ها مرتکب شدند ترکيبي از مجموعه حوادث تا قبل از درگذشت رهبر انقلاب است. حتي با بازيچه قرار دادن احمد خميني انواع جنايات و اقدامات تعجب آور را با امضاء و يا به نقل از وي مرتکب شدند. قتل عام زندانيان سياسي، دستگيري و اعدام اطرافيان آيت الله منتظري و از صدر به زير کشيدن وي، فتواي قتل سلمان رشدي بعنوان يک اقدام انقلابي و جنجالي در گرماگرم تغيير توطئه آميز قانون اساسي به سود سلطنت روحانيون و احياي سلطنت صفويه با گنجاندن "ولايت مطلقه" در آن، حاصل اين سالهاست.
برکشيدن روحاني ضعيف النفس و جاه طلبي مانند "علي خامنه اي" بعنوان رهبر و جانشين آيت الله خميني بخش آخر اين مرحله از توطئه هاست. از اين مرحله به بعد آنچه انجام شد تقويت آشکار همين جريان در راس حاکميت بود که جز با تصفيه هاي گام به گام، ترورهاي انتخابي و هدايت شده، ادامه قتل زندانيان سياسي در خارج از زندان ها ( که با ترور فجيع دکتر سامي آغاز شد و علاوه بر دگرانديشان ملي و غير مذهبي گريبان امثال سرتيپ وقت "صياد شيرازي" را هم گرفت)، پاک کردن نام احمد خميني از صورت مسئله حيات، 8 سال پرحادثه و سراسر توطئه و مقاومت در برابر جنبش اصلاحات، چنگ اندازي به قلب و کانون اصلي قدرت آينده - سپاه و بسيج - پرده برداري از مجسمه غايب رهبر ماجرا "امام زمان"، تبديل جمکران به زيارتگاه و عبادتگاه و اکنون فاجعه کابوس يک جنگ جديد تنها اندکي از فهرست رئوس عملکرد جرياني است که اکنون تا حاکميت مطلق فقط نيم گام فاصله دارد. بخش مهمي از نزديک به 600 ميليارد دلار نفتي که در عرض 27 سال فروخته شد در چنگ اين جريان بوده و غارت عظيمي که انجام شد( حتي با در نظر گرفتن رقابت هاي سياسي و اقتصادي که وابستگان اين جريان با يکديگر داشته و دارند) توسط آنها صورت گرفت. به ماجراي سرداري که قرار بود وزير نفت دولت احمدي نژاد شود "محصولي" بعنوان يک غفلت و حادثه و يا کمبود کادر دولتي نبايد نگاه کرد.
گروه بندي آبادگران، ارزش گران و ده ها نامي که اکنون و در دولت احمدي نژاد شکل گرفته اند، فقط نام هاي جديدند، والا ماهيت و حتي نفرات آن ها، همان ها هستند که با ترور آيت الله مطهري موجوديت خود را نشان دادند.
بنابراين، برخلاف نظر محمد خاتمي آنها که قدرت را قبضه کرده اند محصول زياده روي اصلاح طلبان نيستند، محصولي طبقاتي در يک نظام طبقاتي اند که 27 سال در نبرد "که بر که" حضور داشته اند. جملات عوامفريبانه اي که دولت آنها در فقير دوستي بيان مي کند، ادامه مخالف شعار حکومت مستضعفان است. آنها فقرا و غارت شدگان را دوست دارند، زيرا به چشم ابزار سياست هاي خود به آنها نگاه مي کنند. کارگران را سرکوب مي کنند، زيرا از ابتدا با قانون کار مخالف بودند. نواب صفوي را تجليل مي کنند و حتي احمدي نژاد با وقاحت و صراحت همه انقلاب را به نفع نواب صفوي مصادره کرده و مي گويد "خط انقلاب، خط نواب صفوي است". گروهي ماجراجو بنام "فدائيان اسلام" که آلت دست انگلستان در جنگ قدرت ميان انگلستان و امريکا در سال هاي پس از جنگ دوم و در رقابت هاي نفتي ميان آن ها بود.
آن نيروهاي مذهبي و حتي ملي - مذهبي که با خوش باوري آلوده به ساده انگاري در آغاز دهه 70 معتقد بودند و مي گفتند که "حزب توده عادت کرده حجتيه را بزرگ کند و پشت رويدادها توطئه ببيند" (از جمله دکتر ابراهيم يزدي در يکي از سفرهايش به اروپا) با ديدن جرياني که اکنون روي صحنه حکومتي بازيگر اصلي است، قطعا به صحت اين نگراني و هشدارهاي حزب توده ايران مي انديشند. اين حرف و نظر امروز و ديروز راه توده نيست. نظر امروز و ديروز حزب توده ايران نيز نيست. اين يک شناخت توده ايست. به بخش هاي منتشر شده کتاب 28 مرداد در سايت راه توده مراجعه کنيد و همين خط و شيوه نگرش و تحليل رويدادها را دنبال کنيد. حزب توده ايران نيز اين مشي را اختراع نکرده است. اين نگرشي علمي است. در همين شماره راه توده مراجعه کنيد به مقاله بسيار با ارزش "فلسفه را مردمي کنيد، با عنوان "تحولات را گام به گام ..." تا عميقا دانسته شود اين مشي يک مشي و نگاهي علمي به رويدادهاست.
وقتي مي گوئيم "حرف امروز و ديروز راه توده نيست" و حرف ديروز حزب توده ايران نيست، بلکه حرف و نگاه هميشگي توده اي هاست، علي القاعده بايد نمونه اي نيز ارائه دهيم. با همين هدف شماره هاي راه توده که در دوران اوليه رياست جمهوري محمد خاتمي منتشر شده را ورق زديم و مطلبي را که در ادامه اين سرمقاله مي خوانيد انتخاب کرديم که عينا و با همان عناويني که در سال 1379 منتشر شده بود منتشر مي کنيم. جمکران براي ما مکان تازه کشف شده اي نيست، آبادگران و احمدي نژاد نيز گروهبندي و فرد ناشناخته اي نيست. چرا؟ زيرا ما بقول محمد خاتمي "جريان" را و بقول توده اي ها "نبرد که بر که" را دنبال کرده ايم و با ماهيت طبقاتي و شگردها، امکانات، ريشه ها، پس زمينه ها و پيش زمينه ها و حمايت هاي آشکار و پنهان خارجي از آنها کار داريم. به همين دليل به سال هاي اول انقلاب بر مي گرديم و از مقاومت مثال زدني گروهي از روحانيون و تجار محترم (بخوانيد عقبه مصباح يزدي و موتلفه اسلامي) ياد مي کنيم و از سلطه عقب مانده ترين و غارتگرترين لايه هاي سرمايه داري تجاري بر حاکميت. به همين دليل نمي توانيم خرسندي خود را از محتوا و شناخت ارائه شده در نامه اخير 5 تن از اعضاي شوراي انقلاب 57 پنهان کنيم. همچنان که نمي توانيم عليرغم همه انتقادها و گلايه هائي که از ياران و همفکران و هم انديشان گذشته خود که رفتند و حزب دمکراتيک مردم ايران را پايه ريزي کردند داريم، از نگاه دقيقي که در سند اخير خود در ارزيابي از اوضاع ايران ارائه داده اند شادمان نباشيم و بهر بهانه و دليلي بخواهيم اين شادي را پنهان کنيم.
(اين دو نامه و سند را نيز در همين شماره راه توده مي خوانيد. )
فرمات PDF : بازگشت