جنبش چپ و تحولات ملی در آذربایجان
آذربایجان
خون همیشه جاری
در قلب جنبش آزادیخواهی ایران
علی سلیمانی (ف.د.آ.ا)
در دهه اول و دوم قرن18
در جغرافیای ایران اتفاق بسیار مهمی روی داد که در آذربایجان ایران تأثیر
زیادی بر زندگی و معیشت مردم آن سامان گذاشت. اين رویداد جنگ ايران- روس
بود که تمام شهرها و روستاهای آذربايجان را واقعا به فقر و فلاکت کشاند.
اين خطه ميدان تاخت و تاز لشکريان هر دو طرف گرديد و بسیاری از روستاها و
شهرها خراب شدند. شايد روستا و شهری در آذربايجان نتوان يافت که از اين
مصيبت مصون مانده باشد.
جنگ موجب تضعيف حکومت مرکزی شده و فشارهای فئودال و خان های محلی بر مردم
افزون شد. تا جائیکه خان های منطقه، حاکم بلامنازع روستاها و دهات شده
بودند. مردم اين ديار جهت رهائی از دست اين ستمگران به مهاجرت روی می
آوردند. يگانه جای امنی که اين مهاجرین می يافتند، آن سوی ارس بود که سيل
بيکاران به تمام شهرهای آذربايجان، از ايروان، نخجوان و گنجه گرفته تا خود
باکو هجوم می آوردند و در شهرستانها اغلب به کار ساختمانی و کشاورزی مشغول
میشدند. اما در باکو بيشتر در چاهای نفت به کار گرفته می شدند. تجمع
کارگران در باکو چشمگير بود و خيزش های کارگران که از اوايل قرن 19 در
روسيه پا گرفته بود. فعاليت در ميان کارگران، بخصوص در ميان کارگران نفت
اوج گرفت. این امر نمی توانست بر کارگران ايرانی که در حيات اجتماعی خود با
تمام وجود خويش ظلم و ستم را حس کرده بودند، بی تأثير باشد. اين حرکت از
زمان انقلاب مشروطيت شروع شده بود و اغلب رهبران اين جنبش مهاجرانی بودند
که خود از ميان حرکت های انقلابی سوسيال دموکراتها برخاسته بودند. جنبش
سوسيال دموکراسی تأثير خود را نه در ايدئولوژيکی، بلکه در سيستم اجتماعی
مبارزه گذاشته بود. تأثير حداقل مهاجرين بر سران نهضت مشروطيت اين بود که
با ظلم و استبداد شاهان مبارزه کنند. اين امر در زمان خود قابل تحسين بود و
به همين خاطر نيز مهاجرين در تبريز و ديگر شهرهای آذربايجان با عزت و
احترام مورد پذيرش قرار مي گرفتند. برای مثال اهالی شهر خوی در مدح حيدر عم
اوغلی اشعذ می سرودند..
در تاريخ سياسی ايران سوسيال دموکراتها اولين نيروی سياسی بودند که وارد
صحنه سياسی آذربايجان شدند. و حتی رهبری اين جنبش را بدست گرفته بودند.
بطوريکه ستارخان بارها گفته بود: " حيدر عمواوغلی هر چه بگويد درست گفته
است...." که اين حرف گفتار و حرکت عملی و علمی حيدر عمو اوغلی را ميرساند.
البته در جنبش مشروطيت، از اينکه به زبان ترکی آذربايجانی بهائی داده نميشد
محمد سعيد اردوبادی در اثر مشهور ("دومانلی تبريز" تبريز مه آلود) خود که
شايد در تاريخ آذربايجان نخستين اثری باشد که آنرا به نثر کشيده، از آن
مسئله گله مند است. اردوبادی در اين کتاب مي گويد: "در تبريز چرا زبان ترکی
در ادارات و مدرسه ها نيست و تدريس نمي شود؟ او زبان به انتقاد می گشايد و
از گسترش زبان فارسی در تبريز علنا ناراضی است. ما مي دانيم که اردوبادی از
کسانی بود که انقلاب مشروطيت را پيگيری مي کرده است. و در نشر فرهنگ
مشروطيت خدمت شايانی بر اين حرکت کرده است. گرچه همه خدمات سوسيال دموکرات
ها را نمي توان در اين نوشته کوچک بيان نمود، اما از تاريخ مشروطيت هر جا
سخنی به ميان آيد، اگر از خدمات سوسيال دموکرات ها قدردانی نشود، بی انصافی
شده است. در هر صورت اين نخستين جنبشی بود که با موفقيت به سرانجام رسيد.
حرکت فوق درنشریاتی مانند ملانصرالدين ها و نویسندگان توانای آنها مانند
ميرزا جليل محمدقلی زاده، نظمی، ميگسار و ميرزا علی اکبر صابرها تبليغ شد و
به باروری رسيد. گرچه نهضت مشروطيت با فراز و نشيب های فراوانی به پيروزی
رسيد، اما برای مردم آذربایجان يک مصبت ببآر آورد و آن اينکه ديو استبداد
مرکز بيدار شده و خود را برای همیشه آماده کشیدن تیغ به روی تبريز کرد.
تبریز از اين تاريخ به بعد برای هميشه مورد کینه حکومت های مرکزی قرار
گرفت.
چنانکه در بالا اشاره شد، سيل مهاجرين به آذربايجان شمالی به حدی فزونی
يافت که در سال 1917 بنا به نوشته سيد جعفر پيشه وری ( در سئچيلميش اثرلر-
در در مجموعه منتخب آثار در صفحه 385 ) طبق سرشماری شورای مرکزی اسناد
ايران تعداد آنان به بيش از 50 هزار نفر رسيد که اين تعداد غير از خانواده
آنها بود. تحت تاثير انقلابيون روسيه گروه های متعددی منسجم شدند. فرقه
دمکرات آذربايجان متاثر از ايدئولوژی انقلابیون روسیه و یا حزب عدالت به
رهبری اسدالله غفار زاده اردبيلی که کارگران را متشکل کرده بود. گروه های
ديگری بنام استقلال ايران و اتحاد اسلام که بيشتر از افراد مرتجع و تحت
نفوذ کنسولگری ايران فعاليت داشتند. غير از اين گروه ها، مدرسه ای بنام
اتحاد ايرانيان نيز به فعاليت های فرهنگی مشغول بوده است. شايد در طول
تاريخ سياسی آذربايجان اينها نخستين تشکيلاتهای منسجم سياسی بودند که با
تأثير سازمان پذيری از گروه های موجود در انقلاب روسيه شکل گرفته بودند.
ولی آن چيزی که در همه اين گروه ها بچشم مي خورد، حس ملی و ميهن پرستی نسبت
به آذربايجان است. زيرا اغلب اين انقلابيون هنگام بازگشت به ايران در خصوص
مأموريت های سياسی در قالب تشکيلات، تنها راه آذربايجان را در پيش مي
گرفتند. اين حرکت ها بعدها در حيات سياسی آذربايجان نقش مهمی ايفا کرده
است. بطوريکه آنهائی که از آن سوی ارس به اينجا آمده بودند، نخستين هدفي که
در نظر داشتند، رشد و تعالی فرهنگ آذربايجان بود. برای برگردانيدن این تفکر
به آذربايجان ايران در تکاپو بودند. بطوريکه ميرزا فتحعلی آخوندزاده و
ميرزا جليل محمدقلی زاده کار را بجائی مي رسانند که برای نشر ملانصرالدين
به تبريز مي روند. حتی در شهرستان اهر به ايشان پيشنهاد مي کنند که نشريه
ملانصرالدين را در آن شهر منتشر نمايند، بدون اينکه بجائی اميدی داشته
باشد، بی خبر راه تبريز را در پيش مي گيرد. در صورتيکه در اهر کسانی بودند
که مي خواستند تمام وسايل نشر را برای وی آماده کنند. اما تبريز در خون
غلطيده را بر اهر آرام ترجيح ميدهد. بنابر اين تبريز هيچوقت از ياد
انقلابيون آن سوی ارس فراموش نمی گردد.
همين تأثير در جنبش و قيام شيخ محمد خيابانی نيز ملاحظه می گردد. با اينکه
خيابانی يک روحانی بود، اما بينش او فراتر از يک روحانی معمولی بود و افکار
مترقی و تجدد خواهانه وی کاملا ارمغانی از آن سوی ارس بود که سالها در
تفليس تحت تأثير انديشه های ترقيخواهانه قرار گرفته بود و با دنيائی از
تجربيات مترقی که اين افکار را توأم با دين سالاری آراسته بود، به صحنه
آورد. حتی عده ای از دوستان وی نيز بينش مترقی او را نمی توانستند تحمل
نمايند. حتی افرادی مانند سيد احمد کسروی و خواه نا خواه دولتمردان حکومت
مرکزی که آنرا بر خلاف منافع طبقات منسوب به خود می ديدند. بنابر اين،
انديشه ترقيخواهانه وی موجب شد که دوستانی چون کسروی نيز عليه او با حکومت
مرکزی متحد شوند و سرانجام همه این دسیسه ها به خاک و خون کشیده شدن این
رادمرد تاریخ آذربایجان و ایران بود. از تجربه قيام خيابانی آن چيزی که
برای ما حائز اهميت است، اينست که خيابانی اين بينش مترقی را از کجا و
چگونه کسب کرده بود. مگر شيخ محمد خيابانی سال های متمادی در آن سوی ارس به
تحصيل، تحقيق و تفحص نپرداخته بود ه؟ آيا اين جامعه در افکار و انديشه های
وی بی تأثير بوده است؟ حتما چنين بوده و بس. همانطور که مبارزه طبقاتی
نمايانگر تفکر و انديشه های او ميباشد، معلوم ميشود که جامعه آن سوی ارس
چقدر در بينش او تأثير گذاشته است. البته عده ای اين تأثيرها را فقط در
ابعاد ايدئولوژيکی می خواهند خلاصه کنند. اما اين محدوديت نيز نمی تواند
درست باشد. بايستی اين را بپذيريم که در رشد افکار و انديشه مترقی شيخ محمد
خيابانی، روند بينش ترقيخواهانه در آن سوی ارس خيلی مؤثر بوده است. زيرا
شخص، انسان محيط خویش است. خيابانی نيز از آن محيط خيلی چيزها آموخت و
هنگام بازگشت آنها را برای وطن به ارمغان آورد. چنانکه می دانيم در دوره
مشروطيت حزب دموکرات ايران توسط اشخاص نامدار آذربايجانی، از جمله محمد
امين رسول زاده، حيدرعمو اوغلی و سيد حسن تقی زاده و ديگران شکل مي گيرد.
مسئوليت روزنامه "ايران نو" ارگان اين حزب در دست رسول زاده بود که با
افکار ترقيخواهانه خود آنرا اداره مي کرد.
شيخ محمد شعبه اين حزب را در آذربايجان بنام فرقه دمکرات آذربايجان ناميده
و "تجدد" ارگان فرقه را بنيان نهاد. وی در مساجد و خيابانها افکار مترقی
فرقه را بين اهالی آذربايجان تبليغ می کرد، عليه استبداد مرکزی با جسارت
تام مبارزه را شروع کرد. توده ها با آغوش باز سخنان حکيمانه شيخ محمد را می
پذيرفتند. بنابر اين، خيابانی چندی بعد در آذربايجان حکومتی بنام "
آزادستان " را تشکيل داد. درست است که اين حکومت عمر کوتاهی داشت، اما در
تاريخ بيداری جنبش آذربايخان نقش ارزنده ای ايفا نمود. اين نکته نيز برای
ملت آذربايجان حائز اهميت است.
حيات اجتماعی شيخ محمد خيابانی برای اهالی آذربايجان پنهان نبود، آنها نيک
می دانستند که شيخ، يک روحانی بوده که زمانی به آن سوی ارس رفته و با اين
انديشه تجددخواهانه به وطن برگشته است. اهالی آذربايجان خوب متوجه بودند که
سخنان اين روحانی با ساير روحانيون تفاوت دارد و حرفهائی میزند که می تواند
برای پيشرفت جامعه آنروز آذربايجان مفيد و مؤثر باشد.
ما در اينجا به علل شکست اين نهضت نمی پردازيم. هدف از اين نوشته نشان دادن
تأثير بينش سوسيال دموکراسی در روند حرکت ملی آذربايجان است. قيام نظاميان
به رهبری لاهوتی در تبريز نيز تحت تأثير چنين جو و شرايطی قرار داشته است.
تمام انقلاب ها و خيزش هایی که در يک صد سال اخير در ايران اتفاق افتاده و
حتی پيش از آن نيز، هميشه از آن سوی ارس متأثر بوده است. اغلب آنها نيز به
نحوی دارای گرايش های اين چنينی بوده اند.
در هر صورت اين سير تاريخ ماست، ما نمی توانيم به صرف اينکه فلان ايدئولوژی
چگونه بوده، به تخريب ارزشهای تاريخی خودمان بپردازيم. به هر حال تاريخ با
همه معايب و محاسن خويش پشت سر مانده و وقایع بعدی متاثر از آنهاست. پشت پا
زدن به تاریخ، هرچه باشد، دور از انصاف است. تاریخ و وقایع تاریخی با همه
جهات مثبت و منفی اش بايستی به ثبت برسد و برای نسلهای آينده به يادگار
گذاشته شود تا آنها دريابند که پيشينيان چه کرده اند، عيب کارشان در کجا
بوده است. نبايد به صرف اينکه از فلان جريان و شخصيت خوشمان نمی آيد از ثبت
واقعيت تاريخی بپرهيزيم. بايستی در نوشتن تاريخ حب و بغض را کنار بگذاريم
تا واقعيت ها از یاد نروند.
هرچه به زمان ما نزديکنر مي شویم تأثير جنبش چپ به سير روند تاريخ ما پر
رنگنر می گردد. برای نمونه حادثه ديگری که بر روند حرکت ملی آذربايجان
تأثير بسزائی داشت ورود ارتش متفقين به ايران، بخصوص ورود ارتش سرخ به
آذربايجان در سال 1320 است که موجب نشر جرايد مختلفی به زبان آذربايجانی
شد. با اشغال ايران رضاشاه از کشور فرار کرد و استبداد حکومت مرکزی تضعيف
شد. نيروها و شخصيت های آزاديخواه فعاليت خود را از سر گرفتند. در کشور
احزاب محتلفی تشکيل شدند، در آذربايجان توسط کادرهای تبليغاتی ارتش سرخ
روزنامه های ترکی زبان، از جمله "وطن يولوندا"، "قيزيل عسگر" و همچنين کتاب
و نشريات مختلفی به چاپ رسيد. جمعيت های سياسی و فرهنگی در آذربايجان شروع
به فعاليت کردند. اشعار شاعران آن سوی ارس در کليه محفلهای آن روز واقعا
تأثير پيش از حدی گذاشت. شايد برای نخستين بار اين همه روزنامه و نشرياتی
به زبان ترکی و با اشعار رنگارنگ شاعران آذربايجان در معرض ديد عموم قرار
گرفت. حتی کار به جائی رسيد که عده زيادی از توده های مردم فراموش کردند که
اين ارتش، ارتش اشغالگر است. چرا که ميان مردم دو سوی ارس يک هم پيوستگی
بوجود آمده بود و اين پيوستگی همان چيزهائی بود که با قرارداد گلستان و
ترکمن چای اين مردم را از هم جدا شده بود. آنها امروز می ديدند که ديگر آن
جدائی پايان يافته است. آنها نسبت به ارتش سرخ احساس دوستی می کردند. چرا
که از دامن اين ارتش اشغالگر چيزی که بيرون می آمد احساس تند وطن پرستی بود
که با لباس سرخ کمونيزم به استقبال مردم آذربايجان ايران که با شور و شوق
از اين نشريات استقبال می کردند می آمد.
از اين حادثه، اشخاصی چون ميرزا ابراهيم اف استفاده کرده، قلم فرسائی نموده
و سليمان رستم با اشعار تند ملی غوغا می کرد. اينجا اين سئوال پيش می آيد
که اگر اهالی جامعه تبريز و ديگر جوامع آذربايجان دارای شعور ملی نبودند،
چگونه اين پيوستگی و اشتياق را يک ارتش اشغالگر يک شبه بوجود آورد. اين
ارتش سرخ نبود، بلکه ميرزا ابراهيم اف ها و سليمان رستم ها بودند که
دربرانگیختن این اشتیاق نقش ایفا می کردند و به صحنه می آوردند. اگر بگوئيم
آرزوهای ديرين آنها بود که محمد سعيد اردوبادی ها از آن گله داشتند و به
چشم می دیدند که زبان ترکی و فرهنگ آذربايجان بين مردم جايگاهی بخصوص دارد.
بنابر اين مردم تبريز ديگر ارتش سرخ را نه يک ارتش اشغالگر، بلکه ارتشی
آزاديبخش می دانستند. روزنامه وطن يولوندا دست به دست می گشت و همين اشتیاق
ملی بود که زمينه را برای انتخابات دوره چهاردهم مجلس آماده ساخته بود.
مردم در همین فضای سیاسی و فرهنگی و ملی دانستند چگونه به نامزد دلخواه
خويش رأی دهند. مردم يکصدا به نامزد ملی خود رأی دادند. سيد جعفر پيشه وری
در سايه همین جو با بالاترين رأی از ميان نامزدهای انتخاباتی ديگر برای
نمایندگی مجلس چهاردهم انتخاب شد. نشريات ملی و مردمی که به زبان مردم
(ترکیه) منتشر می شدند قهرمانان واقعی ملت را به آنها می شناساندند. اگر
عده ای معتقدند که مردم آذربايجان به زور سرنيزه ارتش سرخ به پيشه وری رأی
دادند، سخت در اشتباه هستند. پيشه وری نه با زور سرنيزه، بلکه تحت تاثیر
شوق ملی مردم برای پیشرفت به نمايندگی مردم تبريزانتخاب شد. متأسفانه در
مجلس دوره چهاردهم عوامل ارتجاع همين امر را دست آويز قرار داده و صلاحيت
پيشه وری را رد کردند. در اين خصوص دکترمحمد مصدق در مجلس نطقی دارد که
حائز اهميت می باشد. مصدق در مجلس گفت: "اگر شخصيت پيشه وری مورد سئوال
است، آنوقت بايستی صلاحيت سيد ضياء الدين پيش از وی رد شود. چون از سيد
ضياء کارنامه اش که، سياهتر نيست. اگر به نحوه رأی گيری انتقاد وارد است،
چرا ديگر نمايندگان تبريز رد صلاحيت نمی شوند و تنها پيشه وری رد صلاحيت
ميشود." ( اخیرا و در سلسله گزارش هائی که از روی مجله "کلیات اخبار ایران"
در نیمسال اول 1325 تهیه و در راه توده منتشر کردیم، بخشی از اظهار نظر
قوام السلطنته صدراعظم پر اختیار این سال نیز درباره مجلس چهاردهم و مسئله
رد صلاحیت پیشه وری منتشر کردیم که خود یک سند تاریخی است. قوام دراین
اظهار نظر می گوید که "عده ای ارتجاعی جلوی تصویب اعتبار نامه پیشه وری را
در مجلس گرفتند و باعث دردسرهای زیادی برای مملکت شدند." این گزارش در
مجموعه ای که با نام "اخبار نیمسال اول 1325" منتشر کرده و بزودی بصورت
مستقل در بخش دوم صفحه اول راه توده قرار خواهد گرفت قابل دسترسی است.- راه
توده)
از اين رأی گيری، نحوه برخورد مردم آذربایجان و بویژه تبریز با پيشه وری و
همچنين از اين جو و شوق ملی نسبت به پيشه وری، شخص پیشه وری خيلی چيزها
آموخت. این که در آينده چه کاری بايد بکند. اگر بگوئيم اينها برای افکار و
انديشه های بعدی وی زمينه ای شد، واقعا اشتباه نکرده ايم. چون پيشه وری به
اين موضوع پی برد که ريشه خواست های ملی در اعماق وجود اين ملت آذربایجان
شعله ور است. ارتش سرخ تنها توانست در مدتی اندک فضای بروز این احساس ملی
را فراهم آورد و مانع تعدی حکومت مرکزی به آذربایجان شود. بنابر اين، پيشه
وری نيز توانست در مدت کمی مردم آذربايجان را حول محور فرقه دموکرات
آذربايجان گرد آورد. مردم به رهبری فرقه دمکرات آذربايجان سازمان يافته و
مانند انقلاب مشروطه بر عليه استبداد مرکزی به مبارزه بر خاستند. در نهايت
روز 21 آذر سال 1324 ملت آذربايجان حکومت خود مختار ملی خود را در شهر
تبريز به جهانيان اعلام داشت. در پيروزی اين نهضت نيروهای چپ سازمان يافته
(شعبه ايالتی حزب توده ايران) حدود 60 هزار نيرو در اختيار فرقه دموکرات
آذربايجان گذاشت. يعنی سازمان ايالتی با اعلام الحاق به فرقه ستون فقرات
فرقه دموکرات را تقویت کرده و استوار ساخت. علاوه بر اين نيرو، افسران از
مرگ جسته قیام افسران خراسان، افسران توده ای تحت تعقیب حکومت مرکزی و ارتش
شاهنشاهی نیز خود را در آذربايجان به فدائيان و ارتش قزلباش حکومت ملی
آذربايجان رساندند. نه تنها این، بلکه برای تاسیس نیروی هوائی حکومت ملی
آذربایجان، شماری از افسران توده ای که در نیروی هوائی ارتش بودند، از ارتش
شاهنشاهی خارج شده و با هواپیماهای خود در تبریز فرود آمده و به ارتش فرقه
دمکرات آذربایجان پیوستند.
متأسفانه عمر حکومت ملی آذربايجان طولانی نشد و بعد از يکسال بدست نيروهای
ارتجاع مرکزی و با کمک امپرياليزم جهانی سرکوب گرديد. اما کاری که حکومت
ملی برای ملت آذربايجان انجام داد، کاری بود بس شگرف. حکومت ملی در بيداری
و هويت طلبی ملت آذربايجان نقشی ارزنده ایفاء کرد. در تاريخ ملی آذربايجان،
آنچه اين حکومت انجام داد با خط زرين نوشته شده و هيچ نيروی ارتجاعی نخواهد
توانست اثر آن را بزدايد.
سير روند حرکت ملی آذربايجان تاکنون نشان می دهد که نيروهای چپ بطور مستقيم
برای احيای حقوق ملل در ايران پيشگام بوده اند. آنها در جغرافيای سياسی
ايران وجود ملل را با جسارت تام مطرح کرده اند و دائما در دفاع از حقوق
آنها از طرف حکومت مرکزی مورد تکفير و سرکوب قرار گرفته اند.
امروز نيز اين نيروها برای احيای حقوق ملل، در کنار نيروهای ملی به پيکار
خستگی ناپذير خود ادامه می دهند. هيچ نيروی ملی بدون کمک جنبش چپ قادر به
احقاق حقوق ملل در ايران نخواهد شد. بنابراين ضروری است نيروهای ملی، در صف
مبارزه، دوستان و دشمنان خود را در يافته، از هم تفکيک نموده و از هرگونه
حب و بغض دوری جويند. زيرا در مبارزه آينده برای سازماندهی نیروهای ملی به
کادرهای سازمان گر چپ نیاز مبرم خواهند داشت.
راه توده 135 11.06.2007
فرمات PDF
بازگشت