خلاصه ای از نامه خانم "بریگیته
بهزادی" همسر منوچهر بهزادی
که در بخش اینتر نتی هفته نامه اشپیگل منتشر شده است.
خواهی دید
ایران بسیار زیباست!
ترجمه و تلخیص راه توده
در روز نهم آذر ماه 1367 برادر شوهرم از ایران
به من تلفن زد. به او خبر کشته شدن برادرش یعنی همسر من منوچهر بهزادی را
در زندان اوین داده بودند. او نمی دانست که منوچهر چگونه و دقیقا چه زمانی
کشته شده است. تا امروز نیز از جزئیات و نحوه مرگ او اطلاعی نداریم. منوچهر
بهزادی به عنوان عضو حزب توده ایران در زمان شاه تحت تعقیب قرار گرفت و
مانند بسیاری دیگر از مخالفین به خارج از کشور فرار کرد.
در سال 1357 ما تصمیم به بازگشت به ایران گرفتیم. همسرم در این زمان آرام و
قرار نداشت. بالاخره بعد از 24 سال مهاجرت او دوباره امکان بازگشت به وطنش
را داشت. بارها او برایم از ایران از دشت و کوهسارش و از مردمانش گفته بود.
او می گفت: " تو خواهی دید، ایران بسیار زیباست! "
او در تهران به عنوان سردبیر روزنامه مردم مسئولیت بزرگی را به عهده داشت و
همیشه در تکاپو بود. در این زمان در ایران تعداد زیادی احزاب، نشریات،
گردهمآیی ها و جلسات بحث و گفتگو وجود داشت و من وقتی مشاهده می کردم که
چگونه همسرم در میان این جوش و خروش بسیار هوشمندانه و مسلط با مخالفین
سیاسی خود به بحث و گفتگو می پردازد، به خود می بالیدم.
با وجود اینکه او خود را تابع قواعد حزبیش ( که اغلب برای من قابل درک
نبود) می کرد و با اینکه حزب توده ایران مانند اغلب جریانات چپ مهر "مرکزیت
استالینیستی" را بر پیشانی داشت، من منوچهر را به عنوان انسانی بزرگوار و
بدون تنگ نظری که توجه بسیاری به هم صحبت خود می داشت، در خاطر دارم.
با تغییر شرایط سیاسی، ممنوع شدن احزاب و گروه های مختلف، حمله به دفتر
روزنامه مردم و دستگیری آشنایان، همسرم هر از گاهی مجبور بود جانب احتیاط
را رعایت کند. در تابستان 1361 من با فرزندانمان به برلین بازگشتیم و در
روز 18 بهمن همان سال همسرم همراه با بخش بزرگی از رهبری حزب توده ایران
دستگیر شد.
این سالها بسیار غیر قابل تحمل بودند زیرا از طرفی مقامات و دولت ایران با
سیاست نفی و انکار خود (به غیر از اردیبهشت 1362 طی یک نمایش مشمئز کننده
"دادگاه جاسوسی") هیچگونه اجازه تماس و خبریابی از وضع زندانیان را نمی
دادند و از طرفی دیگر نشریات یکنواخت و سانسور شده آلمان شرقی فاقد هرگونه
اطلاعی در این زمینه بودند.
در گفته های برادر شوهرم که دفعات معدودی موفق به دیدار منوچهر شده بود و
از توضیحات بسیار با احتیاط او می توانستم دریابم که همسرم در شرایط بسیار
سختی بسر می برد. بازماندگان این واقعه از سنگدلی و قساوت غیر قابل تصور،
از شکنجه های فیزیکی تا سناریوهای پوچ و مضحک بازجویی سخن می گویند. دکتر
احمد دانش که سالهای زیادی در آلمان فدرال به طبابت مشغول بود و او نیز
همراه با همسرم جزو دستگیر شدگان بود و بالاخره در سال 1367 اعدام گردید،
در یک نامه ای که یک سال قبل از اعدامش موفق به انتقال مخفیانه آن به خارج
از زندان گردید از غیر قابل تحمل بودن آزار و اذیت و از قربانیان شکنجه ها
گزارش می دهد که دیگر توانایی راه رفتن را ندارند و تنها از طریق خزیدن
قادر به جابجایی می باشند.
رهبران ایران موفق شدند که خبر موج اعدام ها را از دید رسانه های گروهی بین
المللی دور نگه دارند. آنان تا امروز از دادن هرگونه اطلاعاتی به بستگان
قربانیان خودداری می کنند.
به برادر شوهرم عینک و تعدادی از لباسهای همسرم داده شد و او را موظف به
سکوت کردند. آرامگاهی برای منوچهر وجود ندارد.
برای مطالعه اصل نامه اینجا کلیک کنید.
راه توده 194 15.09.2008
فرمات PDF
بازگشت