راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

ریشه های عمیق جنگ در گرجستان
بازنگری سیاسی- نفتی
آنچه در قفقاز می گذرد
تهیه، تدوین و ترجمه از راه توده
 

همزمان با مراسم افتتاحیه المپیک پکن، حملات توپخانه ای گرجستان به اوستیای جنوبی آغاز شد. تحلیل گران و رسانه ها از آغاز جنگ سرد (ایدئولوژیک) خبر ساختند، از تلاش یک کشور کوچک قفقاز( گرجستان) برای مقابله با خوی استالینی روس ها گفتند، از درگیری های قدیمی قومی در شرق اروپا افسانه بافتند، از بیدار شدن مجدد خرس قطبی شمال(شوروی) داستان ساختند تا رعب و وحشتی دوباره به جان مردم اندازند.
آیا همه ماجرا همین است. همه میدانیم که بافت دنیای پیش از سقوط شوروی به هیچوجه تکرار نخواهد شد. آنچه ایالات متحده پس از سقوط شوروی در قفقاز بدنبال آن است نه حمایت از ملل تازه استقلال یافته، بلکه بدست گرفتن کنترل منابع انرژی و نفت قفقاز است و اتفاقات اخیر ثابت کرد که ایالت متحده برای اینکار تا سر حد برپائی جنگ در مرز روسیه نیز پیش خواهد رفت.
بهتر است موضوع جنگ در قفقاز را از همین زاویه بنگریم تا تلاش های امریکا را برای کنترل نفت و گاز این منطقه بدرستی دریابیم. بر اساس آمار منتشرشده اخیر توسط بریتیش پترولیوم (BP ) کشورهای تولید کننده نفت دریای خزر (عمدتا آذربایجان، قزاقستان، ترکمنستان و ازبکستان که همه جمهوری های سابق اتحاد شوروی هستند) مجموعا دارای 48 میلیارد بشکه نفت (معادل آنچه که در امریکا و کانادا باقی مانده) و همچنین 268 هزار میلیارد متر مکعب گاز طبیعی (معادل آنچه عربستان دارد) هستند.
این منابع در اتحاد شوروی توسط دولت مرکز کنترل و به روسیه و دیگر جمهوری های شوروی منتقل می شد. با فروپاشی اتحاد شوروی کمپانی های نفتی غربی به قفقاز هجوم بردند، هجومی که از آن بسان هجوم جستجوگران طلا در قرن19 یاد می شود. آنها با استفاده از فرصتی که در خواب هم نمی دیدند شروع به برنامه ریزی برای انتقال نفت و گاز قفقاز به بازارهای جهانی کردند. کمپانی های شورون ، بی پی ، شل ، اکسون موبیل و غیره براحتی توانستند با پرداخت رشوه به سران جمهوری های جدا شده از شوروی، آنها را به عقد قراردادهای کلان گاز و نفت ترغیب کرده تا از این طریق باصطلاح بتوانند از قلمرو اقتصادی روسیه خارج شوند. این دوره را غربی ها دوره فرصت های طلایی نامیدند.
اما فرصت طلایی دیری نپائید و مشکلات آغاز شد. دریای خزر در محاصره خشکی بود و امکان گسیل ساختن نفتکش ها نبود، راههای انتقال منابع به بازارها نامشخص بود. شرکت های غربی علیرغم علاقه به اینکار حاضر نبودند مسیر انتقال انرژی از روسیه باشد. در اواسط دهه 90 به پیشنهاد بیل کلینتون گرجستان که خود فاقد منابع نفت و گاز است، بعنوان راهرو انتقال انرژی به غرب معرفی شد، تا روسیه دور زده شود. اولین خط لوله انتقال نفت از آذربایجان در خزر تا بندر "سوپسا" در گرجستان در دریای سیاه کشیده شد. "سوپسا" بسرعت میزبان و مملو از نفتکش های غول پیکر غربی شد.
این طرح با ساخت خط لوله 1000 مایلی باکو– تفلیس - سیحان ( BTC pipeline ) دنبال شد. درپشت این طرح نیز اندیشه مجزا ساختن روسیه ( که در آن دوره با مشکلات عدیده ای روبرو بود) نهفته بود. کلینتون این طرح را از آغاز تا عقد قراردادهای رسمی با کشورهای آذربایجان- گرجستان و ترکیه دنبال کرد. بخش های پایانی این خط لوله در دوره دوم ریاست جمهوری بوش انجام شد. برای مقامات کاخ سفید این خط لوله یک طرح ساده ژئوپلیتیک بود تا حفظ امنیت انتقال انرژی به غرب، انحصار روسیه در حمل انرژی منطقه نیز شکسته شود.
کلینتون بخوبی از ریسک های نهفته در انجام این خط لوله آگاه بود. خصوصا از اینکه "راهرو نفتی" گرجستان از نزدیکی مناطقی می گذشت که بارها شاهد کشمکش های قومی بود و از این میان جمهوری های آبخاز و اوستیای جنوبی از همه برجسته تر بودند. کلینتون با همین اندیشه تصمیم بعدی خود مبنی بر انتخاب ارتش گرجستان بعنوان نماینده نظامی امریکا در منطقه را گرفت و باز هم فروش و انتقال تسلیحات نظامی امریکا به این منطقه بخشی از این سناریوی بزرگتر بود.( FAS(. ایالات متحده در حد فاصل سالهای 1998 تا 2000 تا 302 میلیون دلار کمکهای نظامی و اقتصادی راهی گرجستان کرد. سفرهای بلندپایه ترین مستشاران نظامی امریکا به تفلیس آغاز شد تا حمایت همه جانبه امریکا از رئیس جمهور وقت گرجستان، ادوارد شواردناتزه به نمایش گذاشته شود.
کلینتون که سیاستمداری کاردان بود، با رئیس جمهوری چون یلتسین روبرو بود که خود با مشکلات بسیار داخلی و جنگ داخلی چچن دست و پنجه نرم می کرد. اما واضح بود که دیگر مقامات روسیه از حضور روزافزون امریکا در حیاط خلوت خود خرسند نیستند و خود را آماده بازگشت ناگهانی می کنند.
با به قدرت رسیدن پوتین در 31 دسامبر 1999بجای یلتسین و آغاز به کار او در کرملین، قفقاز هیچگاه چون گذشته نشد. او حتی قبل از به قدرت رسیدنش اعلام کرده بود که باور دارد کنترل نفت و انرژی توسط دولت بایستی پایه و اساس بازگشت روسیه به قدرت بزرگ اولیه باشد. او در تز دکترای خود به صراحت نوشت که دولت حق تملک منابع طبیعی، خصوصا منابع معدنی چون نفت و گاز را بدون توجه به اینکه این منابع در مالکیت چه کسانی است را دارد. او بر همین اساس اقدام به ملی کردن بسیاری از شرکت های نفتی کرد که پیش از او یلتسین آنها را به بخش خصوصی سپرده بود و از آن جمله بود ثروتمندترین شرکت نفتی روسیه "یوکوس" که به تملک دوباره حکومت روسیه درآمد. او همچنین "گازپروم"، بزرگترین تامین کننده گاز جهان را به تملک دولت روسیه بازگرداند و دیمیتری مدودیف ( رییس جمهور فعلی روسیه) را به ریاست آن گماشت.
او پس از به تملک دولت بازگرداندن منابع نفت و گاز روسیه، توجه خاصی به منابع نفتی دریای خزر نمود تا نقش اساسی در صادرات نقت به اروپا ایفا کند. او که ازدریافت امتیازات با اهمیتی از نفت قزاقستان که از مسیر روسیه به غرب منتقل می شد منتفع می شد و همچنین با امتیازاتی که از انتقال نفت " گاز طبیعی آسیای مرکزی" به روسیه بدست داشت تصمیم گرفت تا نفت و گاز حاصله از منابع جدید در حوزه دریای خزر را نیز از طریق روسیه به غرب صادر کند. او به همراه مدودیف توانست با ترغیب روسای جمهور ترکمنستان و ازبکستان به انتقال گاز خود از طریق روسیه موفق به عقد قراردادی با آنها جهت انتقال 20 میلیارد متر مکعب در سال به روسیه شود، تا از طریق خطوط لوله گازپروم به اروپا تحویل گردد.
پوتین سپس کوشید تا از اعتبار بین المللی گرجستان بکاهد، چرا که اتحادیه اروپا اعلام کرد که مصمم است تا خط لوله 10 میلیاردی گاز طبیعی موسوم به "نابکو" را احداث کند، تا گاز قفقاز را از طریق گرجستان و ترکیه به اتریش برساند. از آنجائی که این خط لوله نقشی اساسی در استقلال اروپا از منابع روسیه داشت مورد حمایت کاخ سفید قرار گرفت. برهمین اساس امریکا با حمایت صدها میلیون دلاری خود از گرجستان اقدام به تعلیم نیروی ویژه حفظ امنیت خطوط لوله گاز کرد.
اما گویا "میخاییل ساکاشویلی" از نقش خود بعنوان پاسبان خطوط لوله راضی نبود و با آرزوی بدست آوردن آبخاز و اوستیای جنوبی و با اهداف بلند مدت ضد روسی محافظه کارانه کاخ سفید در حمایت از او، آنها با لشکرکشی به اوستیا در دامی افتادند که مدت هاست پوتین هوشمندانه برای آنها گستردانده بود. در شب 7 اوت ساکاشویلی با تمسک به بهانه ای به ظاهر قانونی به پایتخت اوستیا حمله برد. او در آرزوی حمایت نیروهای امریکایی بود که بارها قول پیوستن گرجستان به ناتو را باو داده بودند. او با این تصور دست به ماجراجویی بزرگی زد که مقامات کرملین خط قرمز می پنداشتند.
امروز ارتش گرجستان در قتلگاه قرارگرفته است. خط لوله باکو- تفلیس- باکو و همچنین خط لوله قفقاز جنوبی در تیررس ارتش روسیه قرار دارد. جمهوری های اوستیای جنوبی و آبخاز اعلام استقلال کردند. مقامات اروپا و امریکا روسیه را متهم به اقدامات رفتاری بربرگونه کردند. روسیه را تهدید به تحریم و اخراج از جی 8 (کشورهای بزرگ صنعتی- سرمایه داری) می کنند اما هیچکدام نمی تواند چهره قفقاز را تغییر دهد. روسیه به اوج قدرت در قفقاز رسیده است. نیروهای امریکا شکست خورده اند و کاری از مقامات واشنگتن ، لندن یا پاریس یا برلین ساخته نیست.
اما هنوز اتفاقات زیادی در پیش است. سفر دیک چنی سفیر نفتی کاخ سفید به گرجستان را بایستی درهمین چارچوب دید و منتظر اقدامات آتی مقامات کاخ سفید بود. ولی قبل از هر چیز کاخ سفید با پذیرفتن قدرت برتر روسیه در منطقه باید همکاری با روسیه در قفقاز را آغاز کند تا از درگیری های مجدد در منطقه یرهیز شود.

راه توده 193 08.09.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت