راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

عکسی تاریخی
که سرانجام به راه توده رسید

فاطمه مدرسی (فردین) مترجم و نویسنده، از کادرهای برجسته سازمان نوید، که پس از انقلاب در تشکیلات غیرعلنی حزب توده ایران، یکی از دو عضو رهبری کمیته تهران در این سازمان شد. در پلنوم وسیع 17 که در داخل کشور برگزار شد، غیابا به عضویت مشاور کمیته مرکزی برگزیده شد. در یورش دوم به حزب توده ایران دستگیر شد و پس قریب 7 سال زندان و شکنجه و پس عبور از دوران طولانی سلول انفرادی، در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در اوین اعدام شد.

فاطمه مدرسی که از برجسته ترین چهره های زندان دهه 60 در اوین بود، چند ماه پیش از آغاز قتل عام زندانیان سیاسی، پس از مراجعات مکرر خانواده اش به مقامات حکومتی، همراه پاسداران به خانه آورده شد تا پدرش را در بستر مرگ ببیند! پدرش فرزند آیت الله مدرس تهرانی بود و فردین نوه وی و این انتقال کوتاه به خانه و وداع با پدر به دلیل همین شجره در آن سال های مخوف ممکن شد. آیا آنها که اجازه انتقال کوتاه او به خانه را دادند، می دانستند بزودی کشتار آغاز خواهد شد؟ افشاگری او در همین اتاق و هنگام وداع ابدی با پدرش، خطاب به اعضای خانواده که اطرافش جمع شده بودند، نقشی در قطعی شدن تصمیم به اعدام او داشت؟ ... هیچ پرسشی در تاریخ بی پاسخ نمی ماند. او در همان اندک فرصتی که پاسداران بیرون اتاق و در حیاط خانه منتظر پایان دیدار و بازگرداندن وی به اوین بودند، از کشته شدن هاتفی سخن گفت و گفت که در اوین چه فجایعی آفریدند و با زندانیان سیاسی و بویژه رهبران حزب توده ایران چه کردند. پوستی شده بود بر استخوان، اما همچنان امیدوار و خوش روحیه. در باره روحیه و خصلت های برجسته و انسانی او مراجعه کنید به کتاب خاطرات زندان "عفت ماهباز" که در دو شماره گذشته راه توده خلاصه ای از آن منتشر شد. زنان اسیر، از هر گروه و سازمان و حزبی که از کشتار 67 جان بدر بردند و آزاد شدند، سینه سینه خاطره از او دارند. مگر می توان از آن سال ها در بند زنان سیاسی اوین نوشت و از فردین ننوشت؟
این عکس به همراه دو عکس دیگر که درهمین اتاق و همین ملاقات گرفته شده، چند ماه پیش از قتل عام 67 به حزب رسید و در نامه مردم منتشر شد. بدنبال درخواست سردبیر راه توده در بخش یادمانده ها که از اعضای تحریریه آن زمان نامه مردم تقاضا کرده بود چنانچه کسی این عکس ها را دراختیار دارد و یا از سرنوشت آنها مطلع است، راه توده را درجریان قرار بگذارد، هفته گذشته این عکس را به همراه یادداشت کوتاهی دراختیار راه توده قرار داد. مضمون این یادداشت چنین است:
 

«پس از فروریزی دیوار میان دو برلین و در گذشت حمید صفری، آرشیو نامه مردم و کتاب های حزبی را بصورتی بسیار آشفته به آپارتمانی که در منطقه "پانکو"ی برلین شرقی چند ده سال در اختیار رهبری حزب بود منتقل کرده و در واقع در گوشه ای از اتاق ریخته بودند. (این همان خانه تاریخی بود که اغلب در سال های پیش از انقلاب رفقای سازمان نوید و یا دیگرانی که برای ملاقات و تماس با رهبری حزب به آلمان دمکراتیک می آمدند در آن برای چند روز اسکان داده می شدند. این خانه در اصل، در اختیار نورالدین کیانوری بود. بعد از فروپاشی دیوار دو برلین، این خانه تاریخی به لقمه والله بالله تبدیل شده بود و هر کس مدتی آن را در اختیار داشت و به دیگری وا می گذاست تا سرانجام نیز دولت آلمان آن را پس گرفت. آپارتمانی کوچک که موزه خاطرات بود و به احتمال بسیار فردین نیز پیش از انقلاب چند روزی را در آن گذرانده و با رهبری حزب دیدار و مذاکره کرده بود.) .... من، در همان دورانی که کتاب ها و آرشیو نامه مردم را ریخته بودند در این خانه و رفته بودند، مدتی به این خانه رفت و آمد داشتم. با استفاده از فرصت بیکاری کتاب ها را مرتب و منظم کردم و پرونده ها و نوشته ها و عکس ها را هم دسته بندی کردم تا اگر خواستند دوباره کار را سازمان بدهند از آنها استفاده کنند. این عکس را در میان آن انبوه کاغذ و کتاب پیدا کرده بودم اما نمی دانستم کیست و ماجرایش چیست. بسیار هم متعجب بودم که عکس خانمی در لباس و پوشش کامل اسلامی در آنجا چه می کرد. آن را برای خود برداشتم و به خانه بردم. تا اینکه در جریان خواندن خاطرات و یادمانده های سردبیر راه توده رسیدم به شرح زندگی و انتشار عکس خانم مدرسی و یاد آن عکس در آن خانه افتادم. آن را بعد از سال ها از لای یکی از کتاب هایم در آورده و برای شما فرستادم تا خود تشخیص بدهید که این عکس، همان خانم مدرسی است یا خیر.»
 

(با سپاس فراوان از فرستنده عکس)
 


راه توده 212 09.02.2009


بازگشت