حمایت شرمگینانه نامه مردم
از بختیار
ستیز با نقش حزب توده
ایران
پیش و پس از انقلاب 57
برخی دوستان راه توده معتقدند که ارزیابی ما
در این باره که دور شدن نامه مردم از موضع حزب توده ایران در دفاع از
انقلاب و احترامی که برای مردم خود قائل است، خواه و ناخواه به کشیده شدن
آنها به موضع دفاع از سلطنت میانجامد، شاید درست باشد، اما در مورد اعضای
حزب توده ایران چنین نیست. این عده اعتقاد دارند که چنین خطری وجود ندارد و
یا بسیار نامحتمل است. بنظر آنان پایههای ایدئولوژیک حزب توده ایران محکم
تر از آن است که بتوان تصور همکاری با طرفداران سلطنت و بختیار را به ذهن
راه داد. این دوستان البته غالبا از داخل ایران سخن میگویند و از اوضاع
خارج از کشور کمتر اطلاع دارند. برای آنکه بدانیم این وضع تا چه اندازه جدی
و واقعی است به نمونههایی اشاره می کنیم.
مثلا آقایی بنام "سهراب مژده" در یک سایت اینترنتی که خود را هوادار حزب
توده ایران و بویژه مواضع نامه مردم معرفی می کند و اخیرا خود را بنیانگذار
و مدیر این سایت(صدای مردم) نیز معرفی کرده و عمدتا مطالب علیه راه توده با
اسامی مختلف و در دفاع از مواضع نامه مردم در آن منتشر می شود، طی هفت
شماره به تکرار و تجلیل از کنگره نامه مردم پرداخته است. در چهار شماره
دیگر هم سند تحلیل انقلاب این کنگره را تایید کرده است. وی در این سایت
مقالهای دارد که بسیار گویاست.
ایشان در این مقاله ابتدا مقداری فحش بار آیت الله خمینی می کند. مثلا :
«یاوههای دروغین آیت الله خمینی ...
ماجراجوئی خمینی در ادامه جنگ ...
خمینی این شخصیت دروغین که عملا به انقلاب خیانت کرد، نیروهای اصیل انقلاب
را به اشکال گوناگون به نابودی کشانید ...
خمینی تمامی این جنایات را همانند روحانیت اسلام در طول تاریخ به نام خدا و
پیغمبر انجام داد...
نتیجه ی آنچه خمینی و روحانیت فاسد انجام دادند ...
کیش شخصیت خمینی بزرگترین ضربه را به جنبش مردمی ما زد ....
آنچه از آثار خمینی و دیگر روحانیت انگل باقی مانده ...
مسئله ی کیش شخصیت خمینی جامعه ی ما را به نابودی کشانید ... »
اما اگر فکر کردید ایشان این سخنان را از موضع سوپر انقلابی می گوید و نه
از موضع تحقیر انقلاب و مردم ما، بسیار در اشتباه هستید. به برخی از جملات
دیگر آقای مژده توجه کنید :
«مردم ما نیز دیگر آن دید ساده لوحانه را در مورد خمینی ندارند ...
در زمان انقلاب مردم زحمتکش ما تحت تاثیر یاوههای دروغین آیت الله خمینی
قرار گرفتند و تصور کردند که براستی دیو رفت و فرشته بر آمد ...
مردم ساده دل ما آنقدر از شاه بد دیدند که از سر شوق در ماه نیز تصویر
خمینی را خواب میدیدند...
بسیاری از مردم ما کورکورانه بدو لباس تقدس پوشیدند و اشتباهات و خیانت های
او را و کشتار هزاران نفر به دستور او را توجیه کردند ...
آنان بعلت خشک مغزی تازه متوجه شدهاند که چه کلاهی به سر آنان رفته است
...»
اینها نمونههایی است از "اعتماد انقلابی"! که نویسنده به مردم کشور خود که
سازندگان تاریخ و فرهنگ و آینده اش هستند دارد. ایشان از نمونه هائی است که
با این درک و با این دید نسبت به مردم میخواهد با آنان تا کمونیسم برود!
باز هم اگر تصور کردید ایشان فقط به خمینی و مردم ما توهین میکند در
اشتباهید. توهین به خمینی ناگزیر به توهین به انقلاب و مردم هوادار او ختم
میشود و توهین به مردم سرانجام به توهین به حزب توده ایران. ایشان
مینویسد :
«مسئله ی کیش شخصیت خمینی جامعه ی ما را به نابودی کشانید. اما این تمام
مسئله نیست. در نیروهای چپ هم رهبرانی چون مهندس کیانوری در مقابل نفوذ و
کیش شخصیت خمینی مرعوب شدند و در هنگام لازم واکنش نشان ندادند و به آگاهی
مردم کمر نبستند. هر چند تودههای حزبی و دیگر نیروهای چپ نسبت به رهبری
جمهوری اسلامی بی اعتمادتر از این رهبران چپ بودند.»
در جمله بعد کیش شخصیت که ابتدا به خمینی نسبت داده شده بود، به نورالدین
کیانوری نسبت داده میشود و نویسنده با اعلام وجود "کیش شخصیت در فردی چون
کیانوری" مینویسد: «این ضعفهای شخصیتی هنگامی که در رهبری یک جنبش
تخمگذاری میکند میتواند فجایعی جبران ناپذیر ببار آورد، نتایجی که در
مقابل دیدگان همه ی ما قرار دارد.»
یعنی فاجعه جمهوری اسلامی کنونی تقصیر رهبران حزب توده ایران و کیش شخصیت و
اعتماد یا مرعوب شدن آنان در برابر ایت الله خمینی است، در حالیکه "دیگر
نیروهای چپ" یعنی غیر از رهبران حزب به خمینی بی اعتماد بودند. به همین
دلیل بنظر نویسنده «نیروهای چپ باید هشیار باشند که افراد را بر اساس تبعیت
بی چون و چرا در رفتار و گفتار از اندیشههایشان در خود جای ندهند. زیرا
بسیاری از اینان که اهل تفکر نیستند در لحظات بحرانی خطرناکاند و باعث
نابودی جنبش و از بین رفتن نیروها میگردند» که همچنان منظور این است که
رهبران حزب توده ایران اهل تفکر (البته از نوع این آقا) نبودند و باعث
نابودی جنبش و از بین رفتن نیروها گردیدند. نویسنده از این رهبران حزب تنها
از نورالدین کیانوری نام میبرد و دلیلش هم آن است که کیانوری بیش از همه
مورد کینه و حمله سلطنت طلبان و چپ و راستهای افراطی است و حمله به او
آسان تر است وگرنه کیست که نداند سیاست حزب توده ایران در دوران انقلاب 57
مورد تائید همه رهبران حزب در ایران بدون استثنا بوده است و تنها یکی دو تن
آن هم در میانه سال های 60 و 61 نسبت به این سیاست انتقادهای معینی و آن هم
نه در اصول اساسی سیاست اتحاد و انتقاد در برابر آقای خمینی و حاکمیت دوران
وی، بلکه درباره ضرورت تجدید نظرهای سازمانی، بموجب تغییر شرایط و توازن
قوای حکومتی داشتند. بنابراین "ضعفهای شخصیتی" که بنوشته ایشان در "رهبری"
تخمگذاری کرده و فجایع کنونی را ببار آورده حاصل همه رهبران اعدام شده و
نشده حزب است و نه فقط کیانوری.
حالا برای آنکه مسئله روشن تر و مستندتر شود، به اعلامیه کمیته مرکزی حزب
توده ایران مورخ 27 بهمن ماه 1361 پس از بازداشت گروه نخست رهبران حزب به
قلم زنده یاد جوانشیر و با تصویب هیات سیاسی باقی مانده پس از این بازداشت
(از جمله احسان طبری، رحمان هاتفی، مهدی پرتوی، انوشیروان ابراهیمی و...)
اشاره میکنیم که در آن از جمله آمده است:
«مشی انقلابی حزب توده ایران که متکی بر سنگ خارایی از تئوری علمی و
انقلابی است، در این چهار سال درستی خود را بطور کامل به ثبوت رسانید.
موافق این مشی اتحاد همه نیروهای انقلابی و ضد امپریالیستی و از جمله و
بویژه انقلابیون مذهبی و با پایگاه مردمی و هواداران سوسیالیسم علمی در این
انقلاب ممکن و ضروریست.
محافل امپریالیستی به اهمیت و ارزش این مشی انقلابی و برد تاریخی آن واقفند
و به هر وسیله ممکن از تحقق آن جلوگیری میکنند. این محافل پس از بازداشت
رهبران حزب توده ایران از یکسو میکوشند که این اقدام را تا حد یک هجوم
عمومی علیه دمکراسی گسترش دهند و از سوی دیگر مشی حزب را زیر علامت سوال
میگذارند. آنها شایع میکنند که گویا مشی حزب شکست خورده و تغییر کرده و
گویا تودهایها راه دیگری در پیش گرفته اند.
در حالیکه حوادث اخیر نه فقط درستی مشی حزب ما و ضرورت پیشبرد پیگیر آن را
اثبات کرده، بلکه بویژه امکانات بیشتری برای تحقق آن در پایین، در میان
تودهها - فراهم آورده است. در این لحظات حساس تودهها تجربه میاندوزند و
از حوادث میآموزند. این لحظات سرنوشت ساز برای نمایندگان تودههای محروم
نیز تجربه ساز و پندآموز است. باید به این بیداری و تجربه اندوزی یاری
رساند و جبهه متحد نیروهای انقلابی را در همه سطوح و بویژه میان تودهها
پایه گذاشت و نشان داد که مشی حزب توده ایران برخلاف مشی دشمنان انقلاب،
فرصت طلبانه نیست، استوار و پیگیر است و تا پیروزی نهایی انقلاب ادامه
خواهد یافت.
بدون تردید اعضا و هواداران حزب ما در وضع بسیار دشوار و بغرنجی قرار
دارند. آنها از دشمن دانا و دوست نادان ضربه میخورند و در معرض انواع
فشارها و تهدیدها هستند، اما این سرنوشت افتخارآمیز را خود آگاهانه و
داوطلبانه برگزیده اند.»
این بیانیه و این چند جمله دقیق ترین تحلیلی است که تا به امروز از دلایل
یورش به حزب شده و راهی که تودهایها باید در آن شرایط در پیش میگرفتند.
اینکه یورش به حزب درست به دلیل درستی سیاست آن بود و نه نادرستی آن، برای
جلوگیری از ادامه آن سیاست بود نه ترک آن، اینکه بازگشت و عقب نشینی از
سیاست حزب در دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی را مردم به حساب فرصت طلبی و
پیگیر و واقعی نبودن آن سیاست خواهند گذاشت، اینکه تودهایها اکنون باید
میان مردم بروند و جبهه متحد خلق را در پایین، در میان تودهها تشکیل دهند
و .... این اوج شعور و تفکر تودهای بود که آقای مژده مدعی است رهبران حزب
فاقد آن بودند. بحث ما در اینجا در مورد این بیانیه نیست که باید جداگانه
به تک تک جملات آن پرداخت. بحث بر سر آن است که سیاست حزب توده ایران مربوط
به یک فرد نبود، بلکه یک سیاست جمعی بود و آنچه آقای مژده نوشته متوجه همه
رهبری حزب است و نه تنها نورالدین کیانوری. اکنون آشکارا میبینیم که از
بیانیه به اصطلاح "وحدت" نامه مردم فاصله چندانی نداریم و در مییابیم که
دلایل آن تحقیری که در این بیانیه نسبت به رهبری حزب میشود در تفکراتی
خوابیده که امثال اقای مژده تنویر میکنند. به این نکته نیز باید توجه کرد
که انتقاد نویسنده به خمینی و مردم و حزب ما به هیچوجه به دوران پس از
انقلاب محدود نمیشود. مثلا ادعای اینکه مردم دنبال یاوههای خمینی رفتند
و"عکس خمینی را در ماه دیدند" مربوط به دوران قبل از پیروزی انقلاب و حکومت
بختیار است. و اگر معنای این سخنان دفاع از بختیار در برابر خمینی نیست، پس
چیست؟ این همان نوع ادعاها و تفسیرهائی است که امثال آقای جواد طالعی هم می
کنند با این تفاوت که امثال او توده ای نبوده و نیستند و ما نمی توانیم
منتقد امثال ایشان باشیم که چرا اینگونه می اندیشند، اما درباره امثال آقای
"مژده" و در حقیقت "مژده" هائی که اطراف نامه مردم جمع شده اند نمی توان
سکوت کرد.
ممکن است گفته شود هویت این شخص معلوم نیست و این سخنان میتواند مشکوک
باشد.
این همان شیوه چندین ساله نامه مردم و پاک کردن صورت مسئله است، اما با
مشکوک خواندن هر نظر مخالفی آن نظر از بین نمیرود. این یک عقیده است و تا
جایی که افترا و تهمتی در آن نیست با عقیده باید برخورد عقیدتی کرد و به آن
پاسخ داد. این عقیده دیروز و پریروز هم پیدا نشده است. حاصل دو دهه عدم
دفاع از انقلاب، دو دهه سکوت در برابر سلطنت، حاصل دو دهه خودزنی و توهین
هر روزه به شعور تودهایهایی است که از انقلاب دفاع کردند.
ممکن است گفته شود این سخنان یک موضع فردی است و ربطی به نامه مردم ندارد.
این تصور هم نادرست است. آنچه در این مقاله گفته شده دقیقا و مو به مو موضع
نامه مردم است. فقط نویسنده مقاله آنچه "نامه مردم" در لفافه مینویسد،
بطور روشن بیان کرده است و حتی میتوان گفت در بسیاری موارد از نامه مردم
مسئولانه تر و منصفانه تر هم برخورد کرده است! از جمله گناه رهبری حزب را
کیش شخصیت و مرعوب شدن و نداشتن تفکر عنوان کرده و مانند نامه مردم تهمت
دزدی و خیانت و ماموریت امنیتی ... به کسی نزده است.
نامه مردم و بختیار
برای اینکه این مسئله روشن تر شود، بد نیست به موضع نامه مردم نسبت به
بختیار نگاهی بیاندازیم. در این مورد مثلا میتوان به اتحادی اشاره کرد که
نامه مردم با جبهه ملی خارج از کشور طرفدار شاهپور بختیار یا بقول خودشان
"نیروهای ضداستبداد" دنبال میکند. این اتحاد با طرفداران بختیار از نظر
گردانندگان نامه مردم آنقدر مهم است که چند بار بخاطر آن به رفیق محمد علی
عمویی حمله کردهاند بابت اینکه به خود اجازه داده راجع به کودتای 28
مرداد سخن بگوید و از جبهه ملی انتقاد کند. مثلا چند ماه پیش رفیق عموئی طی
سخنان مفصلی از نگاه علمی و تاریخی به دوران ملی شدن نفت و کودتای 28 مرداد
پرداخت و از اینکه رهبران جبهه ملی هنوز پس از 60 سال بجای آنکه به مواضع
خود نگاه کنند به حزب توده ایران ایراد میگیرند انتقاد کرد. این سخنرانی
از جمله در "راه توده" با عنوان "مدعیانی بنام ملیون پشت 6 دهه انکار
واقعیت" منتشر شد. نامه مردم این سخنرانی و انتشار آن را یک "توطئه"
ارزیابی کرد و در مقالهای با عنوان "تلاش ارتجاع برای گسترش شکاف در جبهه
ضد استبداد و ضرورت هوشیاری و مقابله با این توطئهها" چنین نوشت :
«چندی است برخی پایگاههای خبری و هماهنگ با آنها تعدادی از مطبوعات
داخل و خارج کشور در باصطلاح بحث وبررسیهای خود از حوادث تاریخی،
از جمله کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد و ارزیابی نقش و جایگاه نیروها
و احزاب سیاسی مختلف در این حوادث، بر طبل تفرقه و جدایی میکوبند و با
عمده ساختن مسایل فرعی و غیرعمده خواسته یا ناخواسته به جو بی اعتمادی و
فضای آلوده به پیش داوریهای ذهنی دامن میزنند. این نوع جو سازی، آن هم در
اوضاع فوق العاده حساس و بغرنج حاکم بر میهن ما که نیازهای واقعی جنبش
ضرورت نزدیکی هر چه بیشتر احزاب، سازمانها و نیروهای معتقد به آزادی و
عدالت اجتماعی و تامین منافع ملی را برجسته ساخته و میسازد، حداقل از سوی
برخی جریانات، نشریات و محافل معین نمیتواند تصادفی و بدون هدف و برنامه
قبلی ارزیابی شود. بویژه آنکه به موازات تشدید رویارویی در حاکمیت و ژرفش
شکاف میان جناحهای مختلف طیف ارتجاع حاکم و ناتوانی مجموعه رژیم ولایت
فقیه، شاهد افزایش این اقدامات تفرقه آفرین هدفمند هستیم. آلودن
فضای سیاسی موجود و رودررو قراردادن احزاب و سازمانهای ملی و میهن دوست و
مترقی و ایجاد جو بدبینی خصوصا توسط نشریات و پایگاههای اینترنتی و
خبرگزاریهای خارج از کشور در هفتههای گذشته رواج چشم گیر یافته است. بطور
مثال با دستاویز قراردادن کودتای ننگین 28 مرداد یکی از نشریات اینترنتی
خارج از کشور(بخوانید راه توده) با ماسک دفاع از ”چپ“ به نیروهای ملی حمله
کرده و با تیترسازی جنجالی آنها را ”مدعیانی بنام ملیون“ خوانده است که پس
از گذشت چندین دهه کماکان واقعیت را انکار میکنند.»
تمام این جملات بی معنا برای آن سرهم بندی شده است که گفته شود از نظر نامه
مردم هیچکس نباید راجع به کودتای 28 مرداد از حزب توده ایران دفاع کند چون
وحدت نامه مردم با "نیروهای ضداستبداد" از نوع جبهه ملی کنونی طرفدار
شاهپور بختیار به هم میخورد. گویی اتحاد اصلا با عقب نشینی یک نیروی سیاسی
در برابر دیگر نیروها بدست میآید نه با دفاع از موضع خود و جمع کردن نیرو
در حول آن.
در پرتو همین نمونه، نه تنها مضمون سند باصطلاح "وحدت" را بهتر میفهمیم،
بلکه میتوانیم محتوای تحلیل "سی امین سال انقلاب" را نیز روشنتر درک
کنیم.
خوانندهای که سند 30 امین سال انقلاب را میخواند نخستین چیزی که به آن
توجه میکند آن است که این سند، انقلاب ایران را در چارچوب خمینی و حزب
توده ایران بررسی میکند نه در چارچوب نبرد انقلاب و ضدانقلاب. در واقع اگر
معتقدیم که در ایران یک انقلاب شکوهمند و خلقی صورت گرفته، باید معتقد
باشیم که در برابر این انقلاب یک ضدانقلاب هم وجود داشته و آنچه رخ داده،
آنچه امروز در برابر ماست حاصل نبرد انقلاب و ضدانقلاب است. در درون این
نبرد بار اصلی مسئولیت انحراف انقلاب بر دوش ارتجاع و ضدانقلاب است، و سپس
نتیجه اشتباهات نیروهای انقلابی اعم از آنان که در حاکمیت بودند و آنان که
در حاکمیت نبودند. اگر آنچه را امروز در کشور ما میگذرد حاصل و پیامدهای
این نبرد بدانیم، در آنصورت تودهایها میتوانند از هر نیروی سیاسی
بخواهند، قبل از آنکه طلبکار کسی باشد، جایگاه خود را در این نبرد روشن
کند. در اینصورت خیلیها باید پاسخگوی رفتار و اعمال خود باشند و
تودهایها بیش از همه در این زمینه آمادهاند و سخن برای گفتن دارند. اما
در سراسر تحلیل نامه مردم از انقلاب 57 یک بار هم سخن از این نبرد نیست، یک
بار هم نام توطئههای امپریالیسم، حوادث کردستان و دخالتهای صدام و پول
خرج کردنهای آن در این استان، ترورهای مجاهدین خلق، کودتای نوژه، جنگ عراق
علیه ایران، تظاهرات و درگیریهای هر روزه چپ روها در خیابانها، حضور
ژنرالهای شاه و بختیار در عراق برای تشویق صدام به جنگ، تلاش بختیار برای
تشکیل دولت آزاد در مناطق اشغالی عراق به کمک امپریالیسم، نقش توطئههای
امپریالیسم در پرونده سازی علیه حزب توده ایران و .... هیچ گفته نمیشود.
برای نامه مردم گویی در اساس ضدانقلابی وجود نداشته است. چرا؟ زیرا هم حتی
در حد تعارف به اصل انقلاب اعتقاد ندارد که بخواهد به ضدانقلاب آن معتقد
باشد و هم آنکه رکن اصلی این ضدانقلاب شخص "بختیار" است و موضعگیری در
برابر بختیار از نظر نامه مردم اصلا "توطئه ارتجاع" است که میخواهد به
"وحدت نیروهای ضداستبدادی" آسیب برساند. برای همین نه فقط تاریخ 28 مرداد
را به زیان حزب، بلکه تاریخ انقلاب ایران را هم به زیان حزب توده ایران
باید تحریف کرد، تا راه گویا برای اتحاد نامه مردم با طرفداران بختیار باز
شود. از همینجا میتوان فهمید آن خشمی که گردانندگان نامه مردم از
"یادماندهها"ی سردبیر راه توده دارند تا چه اندازه جدیست. تمام این
یادماندهها چیزی نیست جز بیان آن نبرد تاریخی، پر افتخار و خونباری که
توده ای ها برای دفاع از انقلاب در برابر ضدانقلاب و علیه گمراه شدگان
کردند. و این برای طرفداران بختیار و چپ روها که خود را طلبکار تودهایها
میدانند قابل بخشایش نیست، همانطور که برای نامه مردم نیست.
با همه اینها اگر نامه مردم مدعی است طرفدار شاهپور بختیار در برابر آیت
الله خمینی نیست و به حوادث پس از انقلاب درچارچوب نبرد انقلاب و ضدانقلاب
نگاه میکند و نه در چارچوب یک نفر بعنوان خمینی و تنها یک حزب و آن هم حزب
توده ایران، این را رسما اعلام کند. صریحا بگوید که نظرش راجع به نبرد
انقلاب و ضدانقلاب و جایگاه حزب و بختیار در این نبرد چه بوده است. ما
بسیار خوشحال میشویم که چنین چیزی را علنا از نامه مردم بشنویم. این یک
قدم برای جدا شدن از راهی است که نامه مردم در آن گام گذاشته است. ولی تا
آن زمان باید اجازه داد که به تحلیل خود در مورد اینکه همه حملاتی که به
رهبران اعدام شده و نشده حزب میشود و آنچه درباره راه توده گفته میشود
چیزی نیست جز عقب نشینی، ابراز ندامت از نقش حزب در انقلاب و سرپوشی است بر
یک سازش با طرفداران بختیار. یعنی بازگشت از نقش تاریخی حزب توده ایران در
پیش و پس از انقلاب 57.
راه توده 217 16.03.2009