انقلاب سبز مردم ایران
چه ماهیتی دارد و به کجا می رود؟
دو بیانیه 11 و 13 میرحسین موسوی از اسناد مهم جنبش ترقی خواهانه در ایران است. این بیانیهها، چشم انداز آینده اند. آنها را باید بدقت مطالعه کرد و در حوزههای احزاب و نشستهای انجمنها و نهادهای مدنی و گردهم آیی های محفلها و گروهها و خانوادهها موضوع بحث و تبادل نظر قرار داد و شیوههای مختلف کمک و یاری و تحقق هدفهای آن را یافت. مبارزان تودهای نیز به سهم خود انبوهی از دانش و تجربه دارند که میتوانند در خدمت این انقلاب سبز مردم ما قرار دهند. ما شکل تحول سیاسی از طریق محاصره حکومت در دام یک شبکه اجتماعی را تجربه نکردهایم و با آن آشنایی نداریم. درواقع بعد از 22 خرداد است که برای نخستین بار در حال تجربه چنین شیوه و شکل تحولی هستیم .
هفته گذشته بیانیه 13 مهندس موسوی انتشار
یافت. این بیانیه در ادامه دیدگاههای قبلی ایشان بویژه بیانیه شماره 11
است که به مسئله "راه سبز امید" و شیوه فعالیت و خواستها و شعارهای و
آینده آن اختصاص دارد. بسیاری از مبارزان و فعالان گروههای سیاسی و مدنی و
سندیکایی و دیگران دربرابر این پرسش قرار دارند که چگونه میتوانند به راه
سبز امید یاری کنند و نقش و سهم خود را در انقلاب سبز مردم ما بیش از گذشته
انجام دهند. برای پارهای از اینان نیز هنوز "راه سبز امید" و مسیری که این
راه پیشنهاد میکند و تمایز و تشابه آن با فعالیتهای مدنی و سیاسی گذشته و
حال روشن نیست. این در شرایطی است که تفسیرهایی هم از "راه سبز امید" انجام
میشود که گاه بنظر میرسد چندان با محتوای درک و پیشنهادهای آقای موسوی و
مشاوران و همکاران وی آنچنان که در بیانیههای ایشان بازتاب یافته هماهنگ
نیست. در این شرایط پیش از آنکه بخواهیم بدانیم چگونه میتوان به راه سبز
امید کمک کرد یا چه ارزیابی درباره آن میتوان داشت، باید دقیقا دانست که
این راه چیست و چه شیوهها و ابزارها و چه مسیری را پیشنهاد میکند. بدین
منظور میکوشیم "راه سبز امید" را بدقت و امانت از روی بیانیههای آقای
موسوی ترسیم کنیم. با این توضیح که در این مطلب کلیه جملاتی که داخل گیومه
و بصورت پررنگ آمده است نقل قول مستقیم از روی بیانیههای 11 و 13 آقای
موسوی است.
مبانی تحلیل راه سبز امید
میرحسین موسوی تمام تحلیل خود از شرایط کنونی جامعه ما و راههای برون رفت
از بحرانهایی که گریبانگیر آن شده است را بر یک اصل عمومی بنا میکند،
اینکه همگان بپذیریم و بپذیرند که در سرزمین ایران مردمی زندگی میکنند با
تنوع عقاید و رسوم و فرهنگها و ادیان و تنها راه بقای کشور ما پذیرش و
احترام به این تنوع است. به گفته وی :
"مردم ما اینک با پوست و گوشت و استخوان خود دریافتهاند که تنها راه
همزیستی مسالمتآمیز سلیقهها و گرایشها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان
گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی میکنند اذعان به وجود تنوع و تعدد
شیوههای زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینهای است که آنان را به
یکدیگر پیوند میزند"
این تکیه بر "ایران" همچون کانون هویت دیرینه که مردم کشور ما را به یکدیگر
پیوند میزند و پذیرش تنوع درون آن از نظر وی طبیعتا در تقابل با حقانیت
اسلام نیست زیرا :
" این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم
نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد"
پس اولین اصل راه سبز امید آن است که همه بپذیریم ایرانی هستیم و بدون
اینکه کسی را به دین و آیین خاصی اجبار کنیم میتوانیم در کنار یکدیگر
زندگی کنیم.
نقطه عزیمت بعدی آقای موسوی شرایط جدیدی است که در کشور ما پس از کودتای 22
خرداد بوجود آمده است. مهمترین ویژگی این شرایط جدید آن است که مردم ما
وارد یک مبارزه مشترک شدهاند و در این مبارزه به اخلاقی برتر و همبستگی و
تفاهم مشترکی دست یافته اند. آنان احساس میکنند که مشکلات، دردها،
خواستها و آرزوهای مشترک دارند. این همبستگی و تفاهم در مبارزه نیروی
عظیمی است که میتواند سازنده یک هویت ملی نوین، تولد دوباره ملت ما باشد.
ملتی که حکومت تا قبل از 22 خرداد آن را پاره پاره کرده و رو در روی هم
قرار داده بود. بنابراین نه تنها ضرورت یک همبستگی ملی در کشور ما با پذیرش
همه تفاوتها و تمایزهای عقیدتی و فکری و قومی و غیره ناگزیر شده، بلکه
مبارزات پس از 22 خرداد امکان این تفاهم مشترک را نیز بیش از پیش بوجود
آورده است:
"در ماههایی که گذشت نیرویی عظیم از ملت ما آزاد شد، نیرویی که باید به
کارآمدترین شیوه برای سعادت بلندمدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه
میخواهند آگاهند. و زبدگان دوشادوش آنان ایستادهاند."
این نیروی آزاد شده چیست؟ این تغییری که جامعه ما و تاریخ کشور ما را به
پیش و پس از 22 خرداد تقسیم کرده است کدام است؟ با این تغییر و این نیروی
ازاد شده چه باید کرد؟ بیانیه توضیح میدهد:
"واقعیت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغییرات شگرفی کرده
است. آنچه اینک در جامعه ما نقشآفرینی میکند شبکه اجتماعی خودجوش و
توانمندی است که در میان بخش وسیعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پایمال شدن
حقوق خود معترض است. این شبکه دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که به
هنگام تصمیمگیری در مورد راهحلها و اقدامات آتی، باید به آنها توجه کرد.
آنچه اینجانب در پاسخ به سوال چه باید کرد پیشنهاد میکنم تقویت و تحکیم
این شبکه اجتماعی است."
جنبشی که پس از 22 خرداد بوجود آمده شبکهای اجتماعی را شکل داده است یعنی
مجموعهای از گروهها و یا هستههای فردی و جمعی که در پیوند با یکدیگر یک
شبکه اجتماعی را تشکیل دادهاند و تشکیل میدهند که به نظر اقای موسوی راه
حل شرایط موجود تقویت و تحکیم این شبکه است:
"وظیفهای که امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورتی فطری از جمعهای
کوچک و بزرگ و حتی احزاب و تشکلهای سیاسی ما سر میزند آن است که به صورت
هستههای معین برای چنین شبکهای عمل کنیم."
بعبارت دیگر همین امروز نیز جمعها و نهادها و احزاب و تشکلهای سیاسی ما
بطور طبیعی عملا بصورت هستههای این شبکه اجتماعی عمل میکنند، بدون اینکه
قبلا در این مورد به آنها رهنمودی داده شده باشد یا بخواهند در این مورد
فکر و برنامه ریزی خاصی داشته باشند.
اینکه احزاب و تشکلهای سیاسی و مدنی را اجزا و هستههای یک شبکه اجتماعی
بدانیم قابل فهم است ولی طبعا این شبکه به احزاب و نهادیهای مدنی
نمیتواند محدود باشد. بنابراین باقی این هستهها چه هستند؟ چگونه باید شکل
بگیرند؟ چگونه به هم پیوند خورند؟
"این واحدها عبارت از گروههایی کوچک اما بسیار متکثر از همفکرانی است که
در قالب روابط سابقهدار دوستی یا خویشاوندی یا همکاری نسبت به هم آشنایی و
اعتماد پیدا کردهاند، به صورتی که انحلال آنها امکانپذیر نیست، زیرا به
معنای انحلال جامعه است. این واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود،
شبکه اجتماعی موثری را شکل نمیدهند."
این هستهها و تشکلها در گذشته هم وجود داشته اند. اما صرف وجود داشتن به
معنای اینکه شبکه اجتماعی موثری بودن نیست. برای این کار باید این هستهها
را تقویت کرد. یعنی عنصر آگاهی و همدفمندی را وارد آن کرد:
"به این هستههای اجتماعی که واحدهای بنیادین جامعه ما هستند بپردازیم،
اهمیت آنها را بشناسیم و بیش از پیش به آنها رو کنیم تا قدرتهای نهفتهای
که دارند برای ما ظاهر شود. خانههای خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا
پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات میکردیم اینک هفتهای دوبار
گرد هم جمع شویم. قدرت شبکههای اجتماعی ما در این امر است ... جمعهای
خویشاوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانونهای فرهنگی و
ادبی، انجمنها، احزاب، جمعیتها، تشکلهای صنفی، نهادهای حرفهای،
گروههایی که با هم ورزش میکنند یا در رویدادهای هنری حاضر میشوند، حلقه
همکلاسیها، گروه فارغالتحصیلانی که هنوز دور هم جمع میشوند، همکارانی که
با یکدیگر صمیمیت یافتهاند، و . . ."
درک و بکارگیری ظرفیت شبکه های اجتماعی
ولی اینها که چیزهای جدیدی نیست. امروز هم وجود دارد، در گذشته هم وجود
داشته است. آیا میشود به اتکای حلقه همکلاسیها و هیئتهای مذهبی تحول
اجتماعی بوجود آورد؟ اگر نگرش گذشته بر آن حاکم باشد، نه! راه سبز امید
مستلزم یک نگرش جدید و درک پتانسیلها و ظرفیتهایی است که در شرایط کنونی
وجود دارد. این نکته بنیادین است. راه سبز امید نمیخواهد چیز جدیدی اختراع
کند، بلکه میخواهد همین ظرفیتهای موجود را به اتکای نیرویی که پس از
انتخابات آزاد شده فعال کند. همه اینها در گذشته وجود داشته ولی چون در یک
شبکه اجتماعی و به هم پیوسته قرار نداشته و چون آرمان و هدف مشترکی آنها را
به هم پیوند نمیداده نیروی موثر اجتماعی نداشته است. به گفته بیانیه :
"هر کدام از ما در چندین نمونه از این زیرمجموعههای کوچک عضویت داریم و
این دستمایه اصلی گفتگو و ارتباط میان هستههای جامعه ماست. بلکه تجربیات
اخیر نشان داد خردهرسانههایی که از این روابط زاده میشوند میتوانند
سریعتر و موثرتر از هر رسانه عمومی دیگر عمل کنند، مشروط بر آن که
ظرفیتهای این شبکه از طریق توافق بر روی یک آرمان بزرگ به فعلیت برسد."
هستههای یک شبکه اجتماعی همیشه وجود داشته اند. ولی تبدیل به یک شبکه
تاثیرگذار نمیشدند زیرا آرمان و هدف مشترکی آنها را به هم پیوند نمیداد و
به یک نیروی اجتماعی موثر تبدیل نمیکرد. در دوران پس از انتخابات آرمان و
اهداف مشترکی بوجود آمده که میتواند این هستهها را به هم وصل و ظرفیتهای
آن را فعال کند. بنابراین هدف و آرمان مشترک آن عنصری است که این هستههای
مختلف را به یکدیگر پیوند میدهد. این آرمان و هدف مشترک چه میتواند باشد
و چگونه باید باشد؟ بیانیه میگوید:
"ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با یکدیگر خواهیم شد که در شعاری
مشترک همصدا شویم؛ شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواستههای ما باشد.
بخش مهمی از توانمندیهایی که اینک در شبکههای اجتماعی ما ایجاد شده است
مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پیدا کرده ایم. تعادل طلایی، ویژگی
مهم این شعار و آرمان است، به صورتی که اگر بر آن بیفزاییم چه بسا کسانی
نتوانند یا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بکاهیم چه بسا قشرهایی
که امیدهای خود را در آن نیابند."
این شعار و این هدف چه میتواند باشد؟ با کدام شعار و هدف میتوان اجزا و
هستههای این شبکه اجتماعی بوجود آمده را به همدیگر پیوند زد و به یک نیروی
موثر اجتماعی تبدیل کرد؟
"در پاسخ به این پرسش نخستین قدم آن است که بدانیم چه باید بخواهیم تا
بهترین و بیشترین را خواسته باشیم. ... نیروی عظیمی که ملت ما فراهم آورده
توان آن را دارد که کشور را به سکویی بلند برای جهش به سوی پیشرفتهای مادی
و معنوی ارزشمند ارتقا دهد و یا در یک آنارشی درازمدت فرو برد. این که
نتیجه حرکت ما چه خواهد بود تماما به انتخاب درست ما در این مرحله بستگی
دارد."
پس مجموعه شرایط بوجود آمده حامل امکانهای مختلفی شده است: امکان هرج و
مرج و آنارشی نابودی و از هم پاشی ایران براثر نادانی حاکمیت و مقاومت آن
دربرابر تحولات و یا برعکس امکان تبدیل شدن این شرایط به سکویی برای جهش و
پیشرفت کشور. در شرایطی که ما با یک حکومت نامسئول و "مالیخولیازده" مواجه
هستیم، این مردم هستند که باید خردمندی نشان دهند و راهی را بروند که بسود
آنان و حفظ کشورشان باشد. در این شرایط همه چیز به انتخاب درست مردم بستگی
دارد.
بنظر میرحسین موسوی هدف جنبش کنونی استیفا و کسب حقوق مردم است و این قبل
از هرچیز بدست آوردن حقوقی است که در قانون اساسی برای مردم ما شناخته شده
است. یعنی مطالبه اجرای بی کم و کاست و بدون تنازل کلیه حقوق مندرج در
قانون اساسی. البته قانون اساسی خالی از اشکال نیست :
"در قانون اساسی برای اداره برخی از شئون کشور راهکارهایی ارائه شده است که
شاید زمانی پاسخگوی مقتضیات جامعه و جهان ما نباشد. اما در بخشهایی دیگر
از همین قانون راه روشن اصلاح آنها پیشبینی شده است.... پس از 30 سال ما
هنوز با اصولی از این میثاق ملی روبرو هستیم که سخن گفتن از اجرایشان
دستاندرکاران را به خشم میآورد، به صورتی که گویی گوینده با جمهوری
اسلامی مخالفت کرده است. تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض،
امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیکناپذیری آزادی، استقلال و
تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش
عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامهها، استراق سمع و هر گونه تجسس،
آزادی احزاب و جمعیتها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافتهای دولتی
در خزانهداری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه،
آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بیطرفی آن و . . . هر یک اصولی
روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص دادهاند؛ اصولی که به راحتی و
صراحت نقض میشوند و یا به صورتی ناقص و براساس تفسیرهای مخالف با روح این
میثاق ملی به اجرا درمیآیند، تا جایی که در اجرای اصل ساده و روشنی چون
آزادی تدریس زبانهای قومی و محلی به صرف سلیقه و پسند شخصی مانع ایجاد
میشود."
این هنجارها و اصول مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی دستاورد بزرگ
انقلاب بهمن است که حکومت سال تا سال هم از یکی از آنها سخن نمی گوید
چنانکه خود مردم هم فراموش کرده اند که برای بدست آوردن همین حقوق بود که
انقلاب کردند. از اینرو خواست اجرای بی کم و کاست همه اصول قانون اساسی و
بویژه اصول مربوط به حقوق ملت آن تاروپود و آرمان و هدف مشترک حداقلی است
که میتواند همه هستههای این شبکه اجتماعی را به یکدیگر وصل کند و آن را
به یک نیروی موثر اجتماعی تبدیل کند.
نقش و وظیفه راه سبز امید
همه اینها درست. اما "راه سبز امید" در این میان چه نقشی دارد؟ راه سبز
امید درواقع شروع یک راه است که شکل آینده آن طبعا به تحول شرایط بستگی
دارد. این راهی است برخاسته از تجربه مبارزه مردم و نقش هماهنگ کننده و
رهبری فکری این حرکت اجتماعی را برعهده دارد. این راه هنوز خود در ابتدای
راه است و شکل سازمانی و تشکیلاتی به خود نگرفته است. جای دیگر سازمانها و
تشکیلات موجود را هم نمیخواهد بگیرد. اهمیت آنها را هم به هیچوجه دست کم
نمیگیرد:
"راه سبز امید .... به هیچ وجه مشابهی و یا جایگزینی برای سامانهای سیاسی
رسمی نیست و نیاز به آنها را منتفی نمیکند، بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه
دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساختهای سیاسی است که همه
شئونات کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و از جمله تشکلها و احزاب برای
فعالیت ثمربخش بدانها احتیاج مبرم دارند. قطعا جامعه ما برای محقق کردن
فضای باثبات سیاسی به احزاب صالح و قدرتمند نیازمند است و چه بسا زمانی که
زمینه برای فعالیت موثر و مفید سامانهای سیاسی فراهم شود اینجانب و برخی
از همفکران شما نیز کوششهای خود را در چارچوب تشکلی متعارف از این نوع
قرار دهیم. اما راه سبز امید تشکلی از این نوع نیست. تحزب اساسا به معنای
آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسلهمراتب شناخته
شده گردهم بیایند. همچنین در یک حزب تأکید بر بیشترین همفکری و وحدت
حداکثری در عقاید است، حال آن که راه ما به عنوان مسیری که تجدید و تقویت
هویت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکیه میکند؛
مجموعهای پیاممحور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در
مسیر خود هدفی مشترک را انتخاب کردهاند."
راه سبز امید خلاف راه احزاب نیست. مخالف احزاب هم نیست. وجود احزاب خود
یکی از زمینههای ثمربخش تر کردن آن است. متقابلا این راه زیرساختهای مادی
و معنوی، مدنی و سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را بوجود میآورد که میتواند به
ادامه و گسترش دامنه فعالیت احزاب کمک کند. اما این راه خود یک حزب هم
نیست. بلکه حرکتی اجتماعی است که میکوشد بیشمار هستههای رسمی و غیررسمی
موجود در جامعه را همچون یک شبکه اجتماعی به یکدیگر پیوند زند. احزاب و
سازمانهای سیاسی و مدنی نیز خود جزیی از هستههای تشکیل دهنده این شبکه
هستند یا میتوانند باشند. ولی شبکه اجتماعی راه سبز امید همانطور که پیشتر
گفتیم تنها به اینگونه نهادها و سازمانها و اصولا تشکیلات رسمی محدود
نمیشود.
بجای رفتن به راه سبز امید آیا بهتر نیست یک حزب یا یک جبهه تشکیل داد و از
طریق بسیج سیاسی مردم حکومت را بزیر کشید؟ البته این کار از برخی جنبهها
بنظر ساده تر میآید. یعنی با تجربه ما بیشتر سازگار است. ما شکل تحول
سیاسی از طریق محاصره حکومت در دام یک شبکه اجتماعی را
تجربه نکردهایم و
با آن آشنایی نداریم. درواقع بعد از 22 خرداد است که برای نخستین بار در
حال تجربه چنین شیوه و چنین شکل تحولی هستیم که برگرفته از ابتکارهای
خودجوش مردم ماست. ولی راه بسیج سیاسی از طریق ساختارهای حزبی و جبههای
بدلایل مختلف عملی نیست. به گفته بیانیه :
"ما در پیوندهای خود به نظمی نیاز داریم تا اگر دست تطاول و ظلم فردی یا
افرادی از همراهانمان را ربود و واحد یا واحدهایی از این شبکه اجتماعی
گسترده را ویران کرد، لطمهای به حیات و پویایی آن وارد نشود و با تکیه بر
خرد جمعی، در هر مرحلهای از این مسیر بتوانیم اهداف پیشاروی خویش را
شناسایی و با بلندترین گامها به سوی آن حرکت کنیم."
شرایط به ما امکان تشکیل یک جبهه از بالا را نمیدهد اما در مقابل امکان
بوجود آوردن یک شبکه اجتماعی در پایین را داده است. این شکل و ظرفیت بوجود
آمده اگر درست درک شود و درست از آن استفاده شود دست کمی از ایجاد جبهه
ندارد حتی پایههای عمیق تر و مناسب تری را برای تداوم مبازه اجتماعی بوجود
میآورد.
تا اینجا آشکار شد که راه سبز امید به معنای آن است که همه واحدهای
اجتماعی، همه انجمنها، روابط دوستی و خانوادگی، هرکس در هر جایی که هست،
در هر تشکل و نهاد و حزب و سازمان و محفلی که هست درک کند که عضوی از یک
هسته و یک شبکه اجتماعی است که با دیگران آرمان و هدفی مشترک برای تحقق
حقوق و آزادیهای خود و دیگران دارد. حداقل خواست و هدف او همچون دیگر
افراد و هستههای این شبکه آن است که اصول مربوط به حقوق ملت در قانون
اساسی جمهوری اسلامی اجرا شود.
اما آقای موسوی از این فراتر میرود. هدف راه سبز امید تنها ریختن یا دقیق
کردن پایههای یک درک نوین از مبارزه سیاسی نیست، بلکه پیروزی است. باید
شرایط پیروزی و اتحاد اجتماعی لازم برای پیروزی را نیز بوجود اورد :
"ما اگر صرفاً در یک انتخابات شرکت کرده بودیم برخورداری از حمایت اکثریت
مردم برایمان کافی بود. اما در یک حرکت عظیم اجتماعی، اکثریت تنها زمانی به
پیروزی میرسد که به اجماع نزدیک شود و آن گاه از مشروعیت غیرقابلمقاومت
برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغهها و حقوق کسانی که امروز
یا فردا ممکن است متفاوت با او بیندیشند و در اقلیت قرار گیرند به اثبات
برساند."
ما دربرابر نیروهایی قرار داریم که به سلاح و گلوله و باتوم و زندان مجهزند
و در شرایطی هستیم که انواع و اقسام تضادها و شکافها را به جامعه تزریق
کرده و آن را پاره پاره کرده و ظرفیت انفجاری نیرومندی در آن بوجود
آوردهاند که میتواند کل کشور ما را نابود کند. در این شرایط ما
نمیتوانیم مقابله به مثل کنیم و خشونت را با خشونت پاسخ دهیم، نمیتوانیم
تنها با داشتن اکثریت نیز پیروز شویم بلکه بیش از داشتن اکثریت نیاز به
اجماع داریم. برای رسیدن به اجماع یعنی وفاق همگانی باید منافع همه قشرهای
جامعه و از جمله اقلیت را نیز در نظر بگیریم و نشان دهیم قصد نادیده گرفتن
و حذف هیچکس را نداریم. اما برای رسیدن به وفاق نه تنها باید منافع اقلیت
فکری را در نظر گرفت بلکه باید منافع اکثریت محروم جامعه را نیز در نظر
داشت:
"نمیتوان از جامعهای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمین
نیازها اولیه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآیند توسعه سیاسی
را داشت. البته عکس این رابطه نیز صادق است و جامعهای که از آزادیها و
آگاهیهای اساسی محروم شود در تأمین معیشتی که لیاقت آن را دارد نیز
درمیماند .... ما بر این باوریم که آزادی زمانی دوام دارد که با عدالت
توأم باشد. به همان اندازه که محدودیتهای جاری برای آزادی بیان و امکان
برگزاری اجتماعات نگرانکننده است، وجود فقر، فساد و تبعیض در سطحی گسترده
چشمانداز دسترسی به جامعهای آرمانی مبتنی بر قانون اساسی را تیره میکند،
به ویژه آن که در سیاست سالهای اخیر دورنمای روشنی برای خروج از این
وضعیت ملاحظه نمیشود، به صورتی که وارد آمدن صدمات اساسی به تولید ملی،
تداوم فعالیت سودآور اقتصادی را به یک آرزو و یافتن شغل مناسب را به دغدغه
اصلی جوانان و خانوادههای آنان مبدل ساخته است."
پس راه سبز امید میخواهد بر روی یک سلسله اصول به اجماع و وفاق همگانی دست
پیدا کند: اول اجرای بی کم و کاست قانون اساسی، دوم پذیرش حقوق اقلیت فکری
جامعه، سوم توجه به منافع اکثریت محروم.
بدون رسیدن به وفاق و پذیرش همگانی بر روی این سه اصل، آزادی و دموکراسی و
پیروزی راه سبز امید ناممکن است. این اصول را باید به میان مردم برد و از
این طریق نشان داد که راه سبز امید بیان کننده منافع کل جامعه است و نه یک
گروه فکری یا طبقه خاص اجتماعی. در اینصورت است که راه سبز مشروعیت مقاومت
ناپذیر پیدا می کند.
در این مسیر راه سبز امید چیز خاصی را از مبارزان و فعالان اجتماعی
نمیطلبد. مسئله این نیست که مثلا فلان فعال سندیکایی یا مبارز جنبش زنان
چه کار جدیدی را برای راه سبز امید باید انجام دهد. مسئله آن است که آنان
بدانند در مبارزهای که مثلا برای حقوق صنفی کارگران یا حقوق زنان انجام
میدهند در عین حال جزیی از یک شبکه اجتماعی وسیعتری هستند که میخواهد
حقوق اساسی مردم را بدست آورد و تحقق بخشد. درک پیوستگی و همبستگی با یک
آرمان مشترک اجتماعی است که همه این هستهها را به هم وصل میکند و عملا
شکست ناپذیر میکند:
"وقتی که سخن از تقویت شبکههای اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز میشود
بلافاصله میپرسند چگونه؟ همانگونه که هستید. سخن از آن نیست شبکههای
اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است که قدرت
مردم در شبکههای اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان
شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم"
راه سبز امید یا آگاهی مردم ما بر مضمون جنبش خود
همه اینها خیلی جالب و زیباست ولی آیا واقعا عملی است؟ آیا این بیشتر یک
طرح ذهنی و نوعی خواب و خیال نیست؟
این پرسش مهمی است ولی این پرسشی است که هرکس باید دربرابر خود بگذارد.
مسئله این نیست که راه سبز امید تا چه اندازه خارج از مبارزه ما عملی است،
مسئله این است که تک تک ما تا چه اندازه اراده داریم که این راه را عملی
بکنیم. در واقع "راه سبز امید" راهی نو مطابق با شرایط خاص کنونی جامعه
ماست و مانند هر راه نویی درک و هضم آن در ابتدا دشوار است. ولی اگر خوب
دقت کنیم این راه چیزی جدا از آنجه همه مبارزان اجتماعی تا به امروز
میرفتهاند نیست. اختراع آقای موسوی هم نیست. بلکه ابتکار خود مردم ماست.
میرحسین موسوی این کار برجسته و این مهمترین بخش از وظیفه رهبری که برعهده
او قرار گرفته را انجام داده که آن شکل و شیوه مبارزهای را که مردم ما در
ماههای اخیر بصورت خودجوش انجام دادهاند او یک درک و تبیین آگاهانه از
آن بدست داده، شعارها و چشم اندازش را روشن کرده و آن را تبدیل به یک "راه"
کرده است تا شرایط تداوم آن را فراهم کند. راه سبز امید از این نظر قبل از
هر چیز یک درک و یک شناخت است، درکی که مردم ما نسبت به ماهیت جنبش و شیوه
حرکت خود پیدا کرده اند. آن حرکت و جنبشی که آنان تا به امروز بصورت خودجوش
و ناخوآگاه انجام می دادند، اکنون درکی آگاهانه از شیوه و جشم انداز آن
یافتهاند. محتوای این راه عبارتست از مبارزه برای محاصره کردن حکومت در
تور یک شبکه اجتماعی و امکان و ضرورت پیوند خوردن آگاهانه همه واحدهای
اجتماعی و هستههای مبارزاتی در این شبکه برای رسیدن به اهداف خود. نه فقط
برای امروز و فردا بلکه برای همیشه. از این جهت این راه بر حداکثر تلاش
برای شناخت و احساس مسئولیت و اراده تغییر مبتنی است. و در اینجاست آخرین
نکتهای که آقای موسوی به آن اشاره میکند و شاید تعیین کننده ترین نکته.
یعنی آنکه راه سبز امید بیش از آنکه یک شیوه مبارزه باشد یک شیوه زندگی
است. این راهی است که از شیوه کنونی زندگی مردم در دوران پس از کودتای 22
خرداد گرفته شده و بنابراین باید همچون یک شیوه زندگی ادامه یابد. کسی که
در این راه وارد میشود نباید تصور کند که یک شیوه مبارزه را انتخاب کرده و
دارد برای آن فداکاری و ایثار میکند، بلکه باید معتقد باشد یک شیوه زندگی
را انتخاب کرده و دارد از آن لذت میبرد. مقایسهای که او میان سرداران جنگ
که فکر میکردند در دوران جنگ ایثار کردند و پس از جنگ بدنبال پول روی پول
و برج روی برج گذاشتن رفتند با آنان که آن دوران را بعنوان بخشی از انتخاب
زندگیشان میفهمیدند و با پایان جنگ هم به همان شیوه زندگی ادامه دادند
اشاره به همین موضوع است.
به گفته آقای موسوی:
"اگر گفته میشود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازهای و دعوت
به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه
میکنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از
زندگی است. در همصداییها و پیوندها و چشمپوشیها و یکرنگیها و
هوشمندیها و سرزندگیهایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد
که زندگی را سرشارتر میکند."
البته جامعه طبقاتی و استبدادی کسانی را که این شیوه زندگی را برمی گزینند
احمق و بی عرضه میداند، چرا که بلد نیستند پا روی دوش دیگران بگذارند و با
له کردن آنان خود را بالا بکشند. راه سبز امید میخواهد یک فرهنگ زندگی و
معیارهای اخلاقی دیگری جز فرهنگ و اخلاق زور و دروغ و پول و تقلب و تزویر
را که حاکمیت تبلیغ میکند بر زندگی مردم حاکم و آن را به فرهنگ برتر تبدیل
کند. و این یکی از شروط بنیادین تداوم انقلاب سبز مردم ماست. هرقدر شمار
بیشتری این شیوه زندگی را برگزینند و آن را تجربه کنند شرایط برای تغییر
فرهنگ استبدادی و طبقاتی حاکم مساعد تر و تداوم راه سبز ممکن تر و عملی تر
میشود.
بیانیههای میرحسین موسوی بویژه دو بیانیه اخیر 11 و 13 ایشان از اسناد مهم
جنبش ترقی خواهانه در ایران است. این بیانیهها، در خطوط اساسی خود، تبلور
خودآگاهی مردم ما بر بنیادها و زمینهها و چشم اندازهای مبارزه آنهاست.
آنها را باید بدقت مطالعه کرد و در حوزههای احزاب و نشستهای انجمنها و
نهادها مدنی و گردهم آیی های محفلها و گروهها و خانوادهها موضوع بحث و
تبادل نظر قرار داد و شیوههای مختلف کمک و یاری و تحقق هدفهای آن را یافت
و نه فقط یافت بلکه کمک کرد که بتوان مضمون این بیانیهها و راههای
پیشنهادی را با انتقال تجربیات و دیدگاهها غنیتر کرد. مبارزان تودهای
نیز به سهم خود انبوهی از دانش و تجربه دارند که میتوانند در خدمت این
انقلاب سبز مردم ما قرار دهند و انبوهی از دانش و تجربه است که میتوانند
از آن بیاموزند. در گام گذاشتن و ادامه این راه در کنار همه مردم، برای ما
درنگی وجود ندارد.
راه توده 237 05.10.2009