راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

امریکا خواهان
چه دولت و حاکمیتی
در ایران است؟

 

سخنان منوچهر متکی در کنفرانس امنیتی شهر مونیخ در آلمان بازتاب های متفاوتی داشته است.
برخی کشورها آن را کمی تا قسمتی جدی تلقی کردند و برخی آن را یک بازی تازه. اما چه بازی باشد و چه جدی، آنچه قطعی است، کم اهمیت بودن نقش و موقعیت وزیر خارجه جمهوری اسلامی درجهان است.
1- سیاست های اصلی در جمهوری اسلامی فصلی است نه قطعی. یعنی به دلائل مختلف می تواند سیاست ها تغییر کند و حتی زیر قرار داده هائی که بسته اند بزنند. دلائلی هم دراین زمینه وجود دارد که عمده ترین آن نقش چندگانه و در واقع تزلزل های سیاسی خود رهبر جمهوری اسلامی است. ایشان، برای مثال میدان می دهد وزیر امور خارجه و یا رئیس شورایعالی امنیت ملی و یا حتی احمدی نژاد یک حرف هائی بزنند و یک مذاکراتی بکنند و بعد نگاه می کند به بازتاب آن در داخل و خارج از کشور. اگر در داخل کشور انتقادها بالا گرفت و مثلا فرماندهان سپاه از فلان سخنرانی رئیس دولت و یا وزیر خارجه و یا رئیس شورای عالی امنیت ملی انتقاد کردند و مردم در کوچه و بازار هم از آن انتقاد کردند و یا آن را مسخره کردند، آنوقت خیلی زود وارد میدان شده و با یک سخنرانی همه حرف هائی که آنها زده بودند و یا سخنرانی هایی که کرده بودند و یا حتی قراردادهائی که بسته بودند را لغو می کند. به همین دلیل شیوه او همیشه اینگونه است که مستقیم حرف نمی زند و نمی گوید که نظر قطعی اش درباره فلان مسئله چیست. بلکه در دیدارهای غیر رسمی یک حرف هائی می زند که احمدی نژاد و یا قبلا خاتمی و یا وزرای خارجه و یا دبیران شورای عالی امنیت ملی مثل لاریجانی و یا حسن روحانی و یا اکنون جلیلی یک برداشتی از آن می کنند و براساس آن برداشت موضع گیری و یا سخنرانی می کنند. بعد که نتایج این موضع گیری ها خوب نبود،؛ رهبر از روی سر آنها وارد شده و با در یک سخنرانی طوری حرف می زند که انگار از ابتدا نظر دیگری داشته است!
ما درجریان توافق وین که جلیلی آن را امضاء کرد شاهد آخرین نمونه از این دست بودیم. بنابراین،
باید صبر کرد و دید ومدتی بعد از بازگشت متکی به تهران واکنش ها به آنچه در مونیخ گفته چه خواهد بود. آیا گوشش را می کشند و یااشاره میکنند کنند کهن ادامه بدهد.
2- وزیر خارجه در جمهوری اسلامی نقش چندانی در سیاست خارجی ندارند. عملا جمهوری اسلامی دو وزیر خارجه دارد. یک وزیر خارجه دائم است که علی اکبر ولایتی است و رئیس نهاد سیاست خارجی در بیت رهبری است و یک هم وزیر خارجه که در دولت های مختلف می آیند و می روند. مثلا همین آقای متکی معلوم نیست چند روز یا چند هفته و یا چند ماه دیگر مهمان است و سپس مرخص می شود. حتی چند بار قرار بود احمدی نژاد او را عوض کند. همچنین باید در نظر داشت که در جمهوری اسلامی یک بدعت آشنا نیز حاکم است. یعنی با عوض شدن دولت ها و یا حتی مقامات دولتی، سیاست ها عوض می شوند. چه در زمینه مسائل داخلی و چه درعرصه سیاست خارجی. گوئی هر دولتی یک جزیره مستقل در جمهوری اسلامی است. با رفتن هاشمی رفسنجانی، سکان سیاست ها با دوران خاتمی همسو شد و در دوران احمدی نژاد زیر همه قراردادها و گفتگوهای دو دولت هاشمی و خاتمی زده شد. بنابراین جهان تردید ندارد که با تغییر دولت احمدی نژاد نیز، یکبار دیگر جمهوری اسلامی زیر قراردادها و گفتگوها و مذاکرات دولت ها خواهد زد. حتی در طول مسئولیت یک دولت هم ما شاهد همین وضع بوده ایم. برای مثال شورای عالی امنیت ملی که ظاهرا باید مستقل از سیاست های روزانه دولت ها باشد، وقتی حسن روحانی رئیس آنست یک نگاه و سیاستی دارد، وقتی لاریجانی رئیس آنست سیاستی دیگر و وقتی جلیلی جانشین لاریجانی می شود سیاستی دیگر بر آن حاکم شد. درحالیکه لاریجانی و جلیلی در دولت احمدی نژاد جابجا شدند.
3- حرف های آقای متکی تا حدودی دنباله روی از مصاحبه احمدی نژاد است که هفته پیش از تلویزیون پخش شد. درباره معامله اورانیومی . یعنی اورانیوم زیر 4 در صد را بدهند و اورانیوم 20 درصدی را بگیرند.
یعنی بعد از 5 سال هیاهو و سه قطعنامه شورای امنیت و ضربات مهلک اقتصادی که به ایران وارد آمد، تازه می خواهند هرچه را تولید کرده اند تحویل بدهند و در عوض سوخت 20 درصدی برای راکتور تحقیقاتی تهران بگیرند. راکتوری که همیشه با همین سوخت کار می کرده و این نکته ایست که اتفاقا میرحسین موسوی هم بعد از فاش شدن توافق وین آن را گفت. حتی در زمان او که 8 سال نخست وزیر بود، همین سوخت 20 درصدی را غربی ها به ایران میدادند و این راکتور تحقیقاتی که امور داروئی در آنجا تحقیق می شود کار می کرد. حالا سوخت همین راکتور را با منت و با تحویل گرفتن 1200 کیلو اورانیوم غنی شده ایران می خواهند تحویل بدهند. یعتی بازگشت به نقطه صفر.
4- قطعا تحویل اورانیوم با واکنش هائی از جانب برخی فرماندهان سپاه و حتی رهبران جنبش سبز روبرو خواهد شد و ممکن است زیر فشار همین واکنش انتقادی، رهبر دوباره سخنرانی کند و حرف های متکی را نفی کند و بازی به شکل دیگری ادامه پیدا کند.
5- اما اگر هیچکدام این فرضیات هم مطرح نباشد، و متکی یک سیاست ثابت و ابلاغ شده ای را در مونیخ اعلام کرده باشد، آنگاه ما باید نگاه کنیم به آن اجبارهائی که جمهوری اسلامی را علیرغم موشک پرانی ها و هلوکاست بازی ها و تهدید به بستن خلیج فارس و تنگه هرمز به اینجا رسانده است.
در اینجا در درجه اول ترس از یک قطعنامه جدی تر در شورای امنیت سازمان ملل مطرح است که اتفاقا وزیر خارجه روسیه هم به محض ورود به آلمان نسبت به آن هشدار داد. این قطعنامه می تواند علاوه بر تحریم فروش بنزین به ایران، به تحریم خرید نفت ایران بیانجامد و این یعنی فروپاشی کامل جمهوری اسلامی وحتی کشور.
6- نکته بعد خطر جنگی است. گفته می شود بزودی 4 ناو جنگی امریکا راهی خلیج فارس می شوند. آنها می آیند که نصب سپرموشکی در 4 کشور خلیج را کامل کنند. روسیه در کنفرانس مونیخ با صراحت و تندی گفت که این موشک ها را امریکا علیه روسیه نصب می کند و بهانه اش ایران است. چین هم همین نظر را دارد. اگر این نظرات را جدی تلقی کنیم، آنوقت می رسیم به این نقطه که سیاست های احمدی نژاد عملا به سود امریکا برای محاصره روسیه و چین، فروش میلیاردها دلار اسلحه به کشورهای خلیج و استقرار سپر موشکی در خلیج فارس تمام شده است. سیاست هائی که علی خامنه ای آنها را بارها انقلابی توصیف کرده بود. روسیه نگران نصب سپری است که برای نصب آن امریکا مدت ها با لهستان و جمهوری چک و رومانی درگیر بود و بالاخره هم نتوانست آن ها را در جمهوری چک و لهستان نصب کند. حال آنکه اکنون به راحتی در خلیج فارس می خواهد نصب کند. آیا سیاستی بهتر از آنچه احمدی نژاد دنبال کرد به سود امریکا سراغ دارید؟ این سیاست ها به نفع اسرائیل هم عمل کرده است. نگاه کنیم به منطقه.
تقریبا همه کشورهای عربی به نوعی چشم خودشان را بر سیاست های اسرائیل در فلسطین بسته اند و از ترس تهدیدهای ایران پشت اسرائیل جمع شده اند و به نوعی اتحاد با اسرائیل دست یافته اند. همیشه باید به عمق شعارها و سیاست ها و نتایج آنها توجه کرد نه به هیاهوهای خبری که چند روزی و یا چند ماه و یا حتی سالی مطرح اند.
7- طبیعی است که جمهوری اسلامی از تشدید بحران اقتصادی وحشت کرده است. اگر توافق بر سر تحویل اورانیوم زیر 4 در صدی مانور برای خرید وقت و عبور از تنگنای موجود سیاسی نباشد و جدی باشد، متاثر از همین ترس از بحران و گسترش شورش ها درایران است.
اما سئوال بزرگ اینست که این ترس و این عقب نشینی دراینجا خاتمه می یابد؟
به هیچ وجه. جمهوری اسلامی هنوز باید امتیازهای بزرگی به امریکا و اروپا بدهد تا پرونده اش را از شورای امنیت بیرون بکشد. علاوه بر عرصه جهانی و منطقه ای، در داخل ایران و در سیاست داخلی هم باید امتیازها و تضمین هائی به امریکا و اروپا بدهد. امتیازهائی که شاید فکر کنند اگر آنها را بدهند امریکا و غرب راضی خواهند شد مشروعیت حکومت کودتائی را به رسمیت شناخته و برای تثبیت موقعیت آن کمکشان می کنند.
این امتیازها چیست؟
دلهره اصلی امریکا روی کار آمدن یک دولت ملی در ایران است که به سیاست تجاری و وارداتی ایران خاتمه بدهد و برود به سمت تولید ملی. سیاستی شبیه سیاست هندوستان. از نظر امریکا حتی احتمال شکل گیری چنین دولتی باید نابود شود، تا امریکا خیالش راحت شود. و این ممکن نیست مگر خاتمه بخشیدن کامل به همه شعارها و آرزوهائی که مردم از انقلاب 57 تاکنون در سر دارند.
یعنی بستن کامل دفتر انقلاب 57 و تبدیل ایران به ژاندارم منطقه، تحت امر امریکا و ناتو.
دراینصورت است که باید نگران دستگیری امثال موسوی و خاتمی و اعدام های ناگهانی و گسترده سیاسی درایران بود. یعنی در خون غرق کردن جنبش سبز و مردم ایران. به شعارهای امریکا و رهبران اروپائی در حمایت از اعتراضات مردم نباید زیاد اهمیت داد. این روی آب است، نه عمق آب. آنها در اعماق منافع خود را جستجو می کنند و دولتی که بشدت در داخل کشور ضعیف شده، مردم آن را نمی خواهند و از نظر اقتصادی نیز در تنگنای شدید است، دولتی که اعتبار مردمی قدرت نظامی کشور را تقریبا نابود کرده و در منطقه تقریبا در محاصره سیاسی است، بمراتب دولتی قابل معامله تر و دست آموزتر است تا دولتی که روی شانه های چند ده میلیون ایرانی بر سر کار بیآید. دولتی با شعارها و برنامه های برقراری عدالت اجتماعی در کشور، حاکمیت قانون، آزادی مطبوعات و بالا بردن آگاهی مردم از امور و کارهای دولتی و کاهش هزینه های نظامی به سود شکم مردم و درعین حال، رفتن به سوی تولید داخلی و بستن دروازه های گشوده ایران به روی کالاهای خارج باشد.
دراینصورت باید از خود سئوال کرد که امریکا و کشورهای سرمایه داری اروپا و حتی روسیه و چین، طالب و مدافع کدام دولت اند؟ دولت سیاه احمدی نژاد و یا دولت سبز موسوی؟

راه توده 255 08.02.2010

 

بازگشت