"ولایت سوم" - "رایش سوم" آنچه در ایران می گذرد از روی "رایش سوم" کپی برداری شده |
شواهد نشان می دهد که یک تیم تحقیقاتی در ایران، طرح ولایت سوم را از روی دوران حکومت هیتلر و "رایش سوم" کپی برداری کرده و مبنای سازماندهی بسیج، سرکوب داخلی و ماجراجوئی منطقه ای قرار داده است. در این طرح "سلاح اتمی" به پرچم استقلال ملی تبدیل شده و دوران پرحادثه ای در پیش است. رسوخ در ارگان های نظامی- مافیائی حاکمیت چنان گسترده و عمیق است که ماموران به ماهی در میان اقیانوس تبدیل شده اند. تنها از طریق نشانه ها می توان حدس زد بزرگترین سازمان های جاسوسی و هدایت کننده استراتژیک جهان سرمایه داری، ایران را به ورطه نابودی می برند.
بخش دوم ترجمه کتاب "هیتلر و آلمان ها" وقتی با آنچه در جمهوری اسلامی می گذرد مقایسه می شود نه تنها حیرت آور، بلکه هولناک است. نه یک جمله، بلکه یک کلمه نیز از این بخش حذف نشده و با دقت بسیار همانچه در اصل کتاب تحلیلی مورد بحث بوده ترجمه شده است. آنقدر شباهت ها زیاد است که نیاز به هیچگونه توضیح در متن ترجمه هم احساس نشد، تنها کلماتی و شعارهائی را با رنگ قرمز و با هدف جلب توجه بیشتر خواننده متن و مقایسه آن ها با کلمات، برنامه ها و شعارهای مشابه در جمهوری اسلامی برجسته کرده ایم.
این شباهت ها چنان است که گوئی در سال های اصلاحات، یک گروه ورزیده مطالعاتی، دوران قبل و بعد از روی کار آمدن هیتلر و نازی ها در آلمان را بررسی کرده و سرانجام طرحی را برای اجرا تهیه و در اختیار کسانی در بیت رهبری و مافیائی که در آنجا منزل کرده گذاشته تا گام به گام آن را عملی کنند. شاید دو سال پیش، وقتی امثال دکتر عباسی، بعنوان استاد دانشگاه امام حسین سپاه پاسداران، حرف هائی را که در داخل سپاه و در کلاس های درس دانشگاه امام حسین می زد بیرون آورده و روی سی دی در جامعه پخش شد، کسی آن سخنان را چندان جدی و عملی نگرفت، اما اکنون باید آن را جدی گرفت. نه فقط سخنرانی های دکترعباسی، که حرف های مصباح یزدی، نه فقط مصباح یزدی که حجت الاسلام "ذوالنور" در قلب بسیج و نه تنها حرف های این عده، که سخنان و وعده های رهبر که به گفته خویش طرح اونیفورم واحد را برای سراسر ایران تهیه کرده است.
حزب شبه نظامی "آبادگران" که فرماندهان سپاه و بسیج آن را می گردانند و حتی بموجب اخبار تقلب های انتخاباتی 300 هزار نیروی سازمان یافته ـ با 150 هزار تومان حقوق ماهیانه- را در اختیار دارد، می تواند و وظیفه صاف کردن جاده ای را دارد که سازمان جوانان سوسیال ناسیونالیست آلمان برای هیتلر صاف کردند. آنها را با شعار عدالت و فساد ستیزی بسیج کرده اند، اما آن ها که بسیج کننده اند، خود بنیانگذار و سکان دار فاجعه اقتصادی- اجتماعی ایران اند. برای جلوگیری از تحولات بنیان کن، چاره را در همان راه حلی دیده اند که هیتلر و سوسیال ناسیونالیست های وابسته به سرمایه داری بزرگ آلمان برای جلوگیری از یک انقلاب عمیق اجتماعی در آلمان دیدند.
همین جریان فاشیستی سلاح اتمی و فن آوری هسته ای را تبدیل به پرچم استقلال ملی کرده و وعده جهان گشائی اسلامی در منطقه را می دهد. فرمانده سپاه پاسداران از طرح 15 میلیون بسیجی سخن می گوید و این یعنی حزب شبه نظامی سراسری در جمهوری اسلامی. این بسیج از کارخانه می خواهد شروع شود و تا دبیرستان ها ادامه یابد. در بیمارستان ها، دانشگاه ها، کارخانه ها، ادارات، مساجد محلات و... می خواهند آن ها را حافظ نظمی کنند که برای جلوگیری از قیام و شورش ملی بدان نیازمندند. همانگونه که ماجراجوئی جهانی و آوردن شبح امریکا بر فراز آسمان ایران نیازمند آن هستند.
شرایط و روندی که طی می شود را باید بسیار جدی گرفت. نه به آن دلیل که ما می گوئیم، بلکه بدان دلیل که جدی است. بخش دوم مقاله تحلیلی هیتلر و آلمان را بخوانید و با رویدادها و اخبار دوران اخیر ایران مقایسه کنید. یقین داریم که نگرانی ما را تائید می کنید.
"هیتلر و آلمانها"
نوشته پی یر آنجل
بخش دوم
طبقات سنی البته طبقات اجتماعی محسوب نمی شوند. نسل جوان تابع همان شكاف ها و تقابل هایی است كه پدران و مادران او هستند. با این حال باید پذیرفت كه بخش وسیعی از جوانان آلمانی، حتی پرولتاری، جذب تبلیغات نازی ها شدند. برخلاف مجموعه طبقه كارگر كه عمدتا در حزب سوسیال دمكرات و حزب كمونیست آلمان گرد آمده بودند یا به آنان رای می دادند، نسل جوان كارگر كه تجربه نسل قبلی را نداشت در دام نازیسم قرار گرفت. در واقع هیتلر این توانایی را داشت كه جوانان دارای خاستگاه های اجتماعی متفاوت را در سطح میلیونی به سوی خود جذب كند و تحت تاثیر قرار دهد. از ابتدای سده نوزدهم جوانان آلمان چندین بار تلاش كرده بودند كه با آزاد كردن كشور از نفوذ خارجی، خود را نیز آزاد كنند. اما هر بار به واسطه غلتیدن به ناسیونالیسم و نژادپرستی آنان به راهی ارتجاعی افتاده بودند.
یك سده بعد، جنبش دانشجویی "پرندگان مهاجر" می خواست خود را از زیر بار بورژوازی داخلی بیرون بكشد و به "طبیعت" بازگردد. اما دوباره شوونیسم كار خود را كرد. واقعیت آن است كه سوسیال دمكراسی در دوران جمهوری وایمار[1]، علیرغم آن كه وارث سنتی طولانی و درخشان بود چشماندازی برانگیزاننده به جوانان ارائه نمی داد. نخستین سازمان های جوانان سوسیال دمكرات هر چند متحول و مبارزه جو بودند، اما رهبری حزب سوسیال دمكرات قدرت خود را برای منحرف كردن آنان از سیاستی فعال به كار گرفت. سیاستی که در نتیجه آن جوانان به سمت ایجاد اپوزیسیون چپ داخلی در درون حزب سوق داده می شدند. حزب از میان جوانان معتدل تر كادرهای آینده خود را برمی گزید.
اگر چه حزب نازی نتوانست از میان هواداران بزرگسال احزاب كارگری و ماركسیست نیرو به سمت خود جذب كند، اما در میان جوانان پرولتری موفقیت هایی بدست آورد. (رجوع کنید به بخش نخست این ترجمه در شماره گذشته راه توده). ما به نقش معلمان و آموزگاران اشاره كردیم كه اكثریت آنان قبل از آن كه نازیست شَوَند غالبا ناسیونالیست و نژادپرست بودند. فرزندان سوسیالیست ها و كمونیست ها سخت می توانستند خود را از زیر اثر تعلیمات این آموزگاران بیرون بكشند. ضمن آن كه جوانان دارای خاستگاه كارگری خود تجربه مزدبری طولانی نداشتند. از سوی دیگر مگر جز این بود كه نازیها خود را "حزب كارگری و سوسیالیست" می نامیدند و مدعی بودند كه در ورای تمایزات طبقاتی از منافع مردم آلمان در مجموع خود دفاع می كنند؟ قبلا دیدیم كه برای بسیاری از جوانان پیوستن به سازمان جوانان نازی به معنای ایجاد امنیت و آرامش و رهایی از نگرانی های زندگی روزمره در شرایط وخیم بحران بود.
از سوی دیگر در دوران سلطنت، سیاست نظامی گرا كردن جوانان بشدت دنبال می شد و تنها كارل لیبكنشت (رهبر اسپارتاكیست ها كه بعدا اعدام شد) توانست گروه معدودی از آنان را با روحیه انترناسیونالیسم و سوسیالیسم پرورش دهد. در تمام این دوران همه وسایل به كار گرفته می شد تا در میان جوانان اطاعت، شوونیسم و بیگانه ستیزی رواج داده شود. از همان ابتدای جمهوری، راست وسیع ترین تلاش را برای جلب جوانان آغاز كرد. الگویی كه راستها به این جوانان ارائه می دادند همان "سرباز قهرمان جنگ جهانی" بود. راست ها با برانگیختن احساسات، میل به عمل و ماجرا را در جوانان دامن می زدند و روحیه انتقادی را بنام خصلتی غیرآلمانی تحقیر می كردند. وحدت ملی همراه با شعار "ایثار ملی" از واژگانشان حذف نمی شد. آنان یكنواختی و ملالت جمهوری "یهودزده" را بباد انتقاد می گرفتند و با سرزنش مدام "دشمنان"، ادعا می كردند كه "آلمان نوین" در سنگرهای جنگ زاده شده است.
سازمان جوانان هیتلری در سال 1926 تاسیس شد و بنظر می رسید برای پشت سر گذاشتن سازمان جوانان سوسیالیست كارگری كه 100 هزار عضو داشت كاری دشوار در پیش دارد. اما بخش مهمی از جوانان سوسیال دمكرات كه از افق ناروشن و بیش از آن، از بی عملی كه در مبارزه ضدفاشیستی به آنان تحمیل شده بود ناامید شده و مراكز مقاومتی در برابر كمیته رهبری حزب ایجاد كرده بودند از حزب اخراج می شدند و سازمان هایشان منحل می شد. فعال ترین آنان به سازمان جوانان كمونیست می پیوستند. با اینحال اكثریت این جوانان را كسانی تشكیل می دادند كه به ارتجاعی بودن لیبرالیسم حاكم اعتقاد داشتند و این امر كار عوامفریبی هیتلری ها را آسان می كرد. بسیاری از آنان باور می كردند كه نازیسم دارای روحیه انقلابی است زیرا كه به خیال آنان در برابر قدرت حاكم ایستاده است. سردرگمی كه در اذهان بوجود آمده بود این جوانان را بدان سو سوق می داد كه تحقق مجموعه خواسته های مربوط به عدالت اجتماعی، استقلال و عظمت ملی را در نازیسم بیابند. زبان مستقیم و رك نازی ها، توسل آنان به عمل، استدلال های ساده فهم، برابری ظاهری میان آنان، روحیه رفاقتی كه ادعای آن را داشتند، شبه رمانتیسم و بازی های احساسی كه بدان دست می زدند، همگی این جوانان را جذب خود می كرد. بسیاری از اعضای حزب نازی از سنین پایین بود: در سال 1931، 38 درصد اعضای این حزب بین 18 تا 30 سال داشتند در حالی كه این نسبت در حزب سوسیال دمكرات كمتر از 20 درصد بود. به گفته برخی از تاریخ دانان 70 درصد اعضای سازمان جوانان نازی كمتر از 30 سال داشتند و بخش عمده آنان از خانواده های دارای خاستگاه كارگری بودند.
برخلاف احزاب سنتی، نازی ها افراد جوان و فعال را به راحتی در مقامهای مسئولیت دار قرار می دادند. بدینسان نازیسم جوانان را با "رادیكالیسم" خود، با روحیه "انقلابی" كه ادعا می كرد، با ابراز بیزاری از خودخواهی و تبختر كاست دارای امتیاز، با بی توجهی به قواعد و سنتهای فرسوده، با تحقیری كه برای "جمهوری" بی خاصیت و پرتبعیض داشت، جذب خود می كرد. نازیها بسیار قبل از آنكه به قدرت برسند یاد گرفته بودند چگونه بهترین خصائل نسل جوان را به خدمت گیرند: روحیه ایثار، شهامت و پایداری در راه یك آرمان كه ماهیت واقعی آن تنها بتدریج و برای اقلیتی اندك كه دقیق و حساس بودند آشكار می گردید. جذب جوانان به ایدههای نازیسم از این رو نیز سهل شده بود كه نازی ها پیشدواری های دراز مدت جامعه آلمانی را به خدمت گرفته و تشدید می كردند و ضمنا اجازه هیچگونه بحث واقعی و جدی درباره آن را نمی دادند. "جمهوری" و دمكراسی كه در تضادهای لاینحل فرورفته و زیر بمباران ارتجاع قرار گرفته بود دیگر نمی توانست آن مردمی را بخود جذب كند كه بحران آنان را به ستمگرانه ترین شكل به تازیانه بسته بود.
بخشی از این جوانان كارگر و روشنفكر به سوی كمونیسم جلب می شدند. اما كارزار وحشتناكی كه همه احزاب و رسانههای جمعی ـ به اضافه پناهندگان روسی و بالتیك - برعلیه كمونیستها به راه انداخته بودند، این گرایش را ناكارا می كرد. اشتباهات، سكتاریسم و تك روی حزب كمونیست آلمان بقیه كار را انجام داد.
جوانان نومید و پریشان دیگر می پذیرفتند كه بی نظمی، فساد، دشواری های روزمره همگی ناشی از دمكراسی است. این جوانان در ایدالیسم كودكانه خود آرزوی جامعهای هماهنگ و نظم یافته را می پروراندند كه باید برای دستیابی به آن بهایی سنگین پرداخت، یعنی بهای اجبارهای ناگزیر و ایثار بی اندازه. آنان این شعار نازی ها را باور كرده بودند: "تو هیچ نیستی، ملت تو همه چیز است". آنان باور كرده بودند كه بحث آزاد و مباحثات پارلمانی وراجی بی حاصل و بازی های بی نتیجه است. گفته می شد آنچه به حساب می آید عمل است و هیتلر طرفدار عمل. او فرمان می دهد و جوانان صرفنظر از هر خطری كه در برابرشان باشد و هر تلاشی كه لازم باشد بدان دست زنند، با شور و شعف آن را اجرا می كنند: "هیتلر فرمان بده، ما اطاعت میكنیم". این قلب هایی كه نیاز به ایمان به شكست ناپذیری یك نجات بخش داشتند مفهوم تردید را نمی فهمیدند! جوانان اسطوره برابری نازی ها را باور كرده بودند، برابری كه بر ظواهر گول زننده قرار داشت: یونیفورم و لباس متحدالشكل، اردوگاه هایی كه همگان بدان راه داشتند، شعارها و تمثیل ها. نازی ها به جوانان می گفتند: " نه پول جیب تو و نه لباس یا خاستگاه اجتماعی توست كه از تو یك فرمانده می سازد، بلكه كار و ایمان توست". نازیسم توهم برقراری یك "سوسیالیسم آلمانی واقعی" را پدید آورده بود، بدون آن كه از تغییر ساختار اقتصادی و اجتماعی كمترین سخنی بگوید. جمله پردازیها و مبارزطلبیدن های آلوده به ظاهرا انقلابی بر محافظه كاری شدید و عمیقی كه نازیسم برمبنای آن قرار داشت سرپوش می گذاشت. رادیكالیسم زبانی میوه خود را داد. بسیاری از جوانان متقاعد می شدند كه نازیسم، آلمان را آزاد و عدالت اجتماعی را مستقر خواهد كرد. بی اخلاقی، دیوانه گری، ادعای رفتن تا به انتها به هر قیمت و هزینه، برای بسیاری از جوانان وثیقه انقلابی نازیسم تلقی می شد.
نظام سیاسی آلمان تا قبل از انقلاب 1918، که مستقیما تحت تاثیر انقلاب 1917 در روسیه قرار داشت، نظام سلطنتی بود كه به "رایش دوم" معروف بود. (1918-1871). پس از انقلاب 1918 در این كشور نظام جمهوری برقرار شد كه به "جمهوری وایمار" معروف است و تا 1933 - سال پیروزی هیتلر- ادامه یافت. دوران پس از آن تا 1945 یعنی سال شكست آلمان و مرگ هیتلر به "رایش سوم" معروف است. آنچه در مورد "جمهوری" و ضعف های آن در این قسمت از كتاب امده مربوط به این دوران (1933-1919 ) است كه در طی آن شرایط پیروزی نازیسم در آلمان بتدریج نضج گرفت.
فرمات PDF : بازگشت