راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بازی شیطاني

نوشته روبرت دريفوس ترجمه فروزنده فرزاد

 

شباهت های آشکار

2 دوران - دو جانشين

پس از ناصر در مصر

بعد از خميني در ايران

(13)

 

ناصر، ديگر نبود! انورسادات با هدايت "کمال ادهم"، رئيس سازمان اطلاعات عربستان سعودي، افراد اخوان المسلمين را در دهه ي 1970  به مصر بازگرداند و ايالات متحده که پيشتر اسلامگرايي عربستان سعودي را آزموده بود، از پيدايش اسلامگرايي در مصر بسي خرسند بود. براستي، واشنگتن از اينکه مي توانست سادات را در جبهه ي جنگ سرد همراه خود سازد بسيار خشنود بود و سياستگزاران، ديپلمات ها و افسران اطلاعاتي ايالات متحده، مشوق سادات در احياي اسلامگرايي افراطي بودند.

ولي سادات جعبه ي پاندورا[i] را گشوده بود و هنگامي که اخوان المسلمين از آن بيرون آمد، براي گسترش خويش مرزي نمي شناخت. اکنون، اخوان المسلمين به زادگاه خود بازگشته و براي گسترش نفوذ جهاني اش بي تاب بود.  فعاليت ديگرباره ی اخوان المسلمين، پيامدهاي ناگوار و مرگ آوري داشت؛ دست کم براي سادات چنين شد.

سادات همزمان با فراهم آوردن بستر رشد اسلامگرايي افراطي در مصر، راهگشاي نفوذ تراژيک و بي سابقه ي آمريکا در خاورميانه شد. مصر در دوره ي ناصر، کشوري بود ايستاده در برابر ايالات متحده. 20 هزار سرباز اتحاد شوروي، نيز تکنيسين ها و مشاوران اين کشور پشتيبان نيروهاي مسلح مصر بودند. در مرزهاي مصر و اسرائيل جنگي فرسايشي و هميشگي در جريان بود و مصر و ايالات متحده، حتي مناسبات ديپلماتيک معمول نداشتند. اما سادات، پنهاني با ادهم، سيا، و هنري کيسينجر، مشاور امنيت ملي ايالات متحده، همداستان شد. سادات در 1971، تنها يکسال پس از بدست گرفتن قدرت، چپ مصر را از دولت راند، و در سال 1972، با اخراج نيروهاي اتحاد شوروي از اين کشور، مسکو را شگفت زده کرد. پس از جنگ رمضان در 1973 ــ که با آتش افروزي عربستان سعودي و با تکيه بر اسلام و نه ناسيوناليسم عرب بر پا شد ــ مصر و ايالات متحده ديگر بار روابط خود را از سر گرفتند. سادات در 1977 با سفر به اورشليم و گفتگو با اسرائيل که به توافق کمپ ديويد انجاميد، در جهان عرب شکاف انداخت. اينچنين، مصر تا 1980، متحد مهم ايالات متحده در جهان عرب گرديد، از جهاد آمريکايي در افغانستان پشتيباني کرد و پايگاه نفوذ ايالات متحده در منطقه ي نفت خيز خليج فارس شد. حتي از نظرگاه بدبين ترين کارشناسان سياست هاي خاورميانه يي ايالات متحده، چرخش يکباره ي مصر از يک مخالف آمريکا به متحد آن، گيج کننده مي نمود.

در آغاز، از سادات انتظاري نمي رفت. او بدرازاي 30 سال در سايه ي ناصر بود، از اعضاي اخوان المسلمين و رابط دربار سلطنتي، اخوان المسلمين و جنبش "افسران آزاد". سادات، پس از کودتاي ناصر، رابط رهبر مصر با اخوان المسلمين بود، و در آينده نيز سفير غير رسمي مصر با اسلامگرايان سراسر جهان. ولي مصري ها و ايالات متحده، سادات را جدي نمي گرفتند. پس از درگذشت ناصر در اکتبر 1970، چنين مي پنداشتند که او نقشي بيش از کفيل رئيس جمهور نخواهد داشت و در پي نبرد قدرت در پشت پرده ناپديد خواهد شد. "ديويد لانگ"، از شخصيت هاي پيشين سرويس خارجي ايالات متحده، مي گويد:" آمريکايي ها، سادات را بيش از يک معاون خام انديش رئيس جمهوري نمي ديدند."

سادات در خاطرات خويش با نام "در جستجوي هويت" مي نويسد که نماينده ي ايالات متحده، "اليوت ريچاردسون"، پس از بازگشت به واشنگتن در پي سفرش به مصر براي ابراز همدردي براي درگذشت ناصر، پيش بيني کرده است که "سادات بيش از 4 تا 6 هفته در قدرت نمي ماند." در مصر نيز، سادات با مخالفان سرسختي چون ناسيوناليست هاي هوادار ناصر که به وي ظنين بودند و نيز شخصيت هاي چپگرا و هوادار اتحاد شوروي روبرو بود. سادات به تنهايي پايگاه سياسي و درون حکومتي نداشت. با اين همه، سادات نه تنها در قدرت ماند، که سياست خارجي و داخلي مصر را يکسره دگرگون ساخت. ناصر با سوريه، عراق و الجزاير هم پيمان شده بود، حال آنکه سادات پذيراي حکومت هاي پادشاهي محافظه کار عرب، مانند عربستان سعودي و شيخ نشين هاي خليج شد. در حالي که ناصر به لحاظ تسليحاتي به اتحاد شوروي تکيه داشت، و سياست عدم تعهد را در گستره ي جهاني پيشه کرد، سادات از پيوندهاي مصر با اتحاد شوروي گسست و اين کشور را در بلوک ايالات متحده در جبهه ي جنگ سرد قرار داد، و سرانجام اگر ناصر، مصر را همرديف کشورهايي چون يوگسلاوي، هند، کشورهاي آفريقايي و آمريکاي لاتين پيش راند، سادات سياست خارجي تک محور و انزواطلبانه يي را به مصر تحميل کرد.

سادات براي تثبيت حاکميت سست و لرزان خويش، با پشتيباني مالي بسيار عربستان سعودي از اسلامگرايان براي مقابله با چپ ها بهره گرفت. ناصر بساط اخوان المسلمين مصر را برچيده بود و براي کاستن از توش و توان اسلامگرايي در مصر بسيار کوشيد، ولي سادات رهبران تبعيدي اخوان المسلمين را خوشامد گفت و سازمان آنها را نيرويي دوباره بخشيد، از فعاليت آنها در دانشگاهها، مراکز پژوهشي و رسانه هاي ارتباط جمعي پشتيباني کرد. در دوره ي ناصر، بسياري از اسلامگرايان افراطي به حاشيه رانده شدند، اما در دوره ي سادات، اخوان المسلمين و طيف جوانتر و بسيار راديکال آن، بخش اساسي و غالب گفتمان سياسي مصر شد.

مردمي که در خلال دهه ي 1970، حتي بطور گذرا از مصر ديدار مي کردند، از آن همه دگرگوني بنيادي شگفت زده مي شدند. نشانه هاي رشد بنيادگرايي اسلامي هر جا در مدارس، خيابان ها، مساجد، روزنامه ها، آشکار بود. "مايکل دان"، سردبير نشريه ي "ژورنال خاورميانه" مي گويد که تحولات مصر در خلال دهه ي 1970 بسيار شگفت انگيز بود. وي مي افزايد:" مصر در کوره راه تحولي تراژيک گام مي گذارد. مردم جامه ي سنتي به تن و چهرهاشان پوشيده از ريش بود، روزنامه ها و مجلات بي مايه ي اخوان المسلمين همه جا ديد مي شد. مساجد مملو از جمعيت بود و مردم از ريختن آب دهان بر زمين ابايي نداشتند. "شمار بسياري از دانشجويان نيز به گروه هاي اسلامي پيوستند، و هزاران مسجد بنياد شد. بانک ها و بازرگانان وابسته به اخوان المسلمين مانند قارچ از زمين سر بر مي آوردند و فالانژهاي اسلامگراي آدمکش براي ارعاب دگر انديشان سياسي به ميدان آمدند.

اما اين، براي سادات، بازي مرگ آوري بود.

در آغاز، اسلامگرايي افراطي پشتيبان سادات بود، اما آرام آرام، بويژه پس از پيمان مصالحه ي مصر و اسرائيل، شمار هر چه بيشتري از سادات رويگردان شدند. سادات، ژرفاي دشمني و کينه توزي اپوزيسيون اسلامگرايي رو به رشد را بويژه در ميان گروههاي اسلامي تروريست، نسنجيد. وزارت امورخارجه ي ايالات متحده و سازمان سيا نيز، چندان به خطر راستگرايي اسلامي در مصر بها ندادند و بنا به گفته هاي رهبران مصر آنرا مهار شده مي انگاشتند. زماني که سادات در سال 1981 بدست اعضاي يکي از شاخه هاي تروريستي اخوان المسلمين بقتل رسيد، ديگر آتشفشان اسلامگرايي در طغيان بود. بسياري از شخصيت هاي دولتي مصر ترور مي شدند، جهانگردان بقتل مي رسيدند، به مسيحيان حمله مي شد، و روشنفکران سکولار مصر کشته و يا به سکوت وادار مي شدند.

و اينچنين، بار ديگر، مصر پايگاه ترکتازي اخوان المسلمين شد.

 

سادات اخوان المسلمين را از قفس رهانيد!

 

کمال ادهم، رئيس سازمان اطلاعات عربستان سعودي، نزديکترين فرد به سادات و مشاور او در زمينه ي دگرگوني سياست مصر بود. ادهم، پنهاني با هنري کيسينجر، وزير امور خارجه و مشاور امنيت ملي ايالات متحده و معمار سياست خاورميانه يي امپراتوري آمريکا در راستاي جنگ سرد، پيوند داشت.

عربستان سعودي، کويت و ديگر شيخ نشين هاي ثروتمند خليج، حتي پيش از درگذشت ناصر و پس از شکست مصر در جنگ 1967، براي تقويت پيوندهاي ديپلماتيک، به مصر پيشنهاد کمک مالي کردند. اما از ديگر سو، عربستان سعودي پنهاني اخوان المسلمين را پشتيباني مي کرد. اخوان المسلمين نيز ناصر را به دين گريزي و تحقير شدن اسلام در جريان شکست در جنگ متهم کرده، اينگونه جو را عليه ناصر بر مي انگيخت. "راينهارد شولتز"، مي نويسد:" کارزار عربستان سعودي در نا آرامي هاي دانشجويي تابستان 1969 قاهره رخ نمود که در آن مخالفان ناصر براي نخستين بار پس از سالها، آشکارا تحت نام اخوان المسلمين، خواهان مبارزه يي پيگيرتر و سخت تر با فعاليت هاي چپ ها و کمونيست شدند."

ديرزماني پس از درگذشت ناصر، ملک فيصل به سادات بدگمان بود، ولي کمال ادهم با تکيه بر نقطه ضعف فيصل، يعني هراس او از توطئه هاي صهيونيستي و بلشويکي، وي را متقاعد ساخت که سادات، مانند ناصر نمي انديشد. ادهم پيوندهاي نزديکي با فيصل و سادات داشت. ادهم که برادر "عفت" همسر ملک فيصل نيز بود، گروهي از مشاوران ارشد فيصل را چنان هدايت مي کرد که عضويت سادات در اخوان المسلمين را نشانه يي بر "گرايش به راست" در او دانسته و فيصل را نيز بدان متقاعد سازند. کمال ادهم با سادات همکاريهاي مالي و تجاري نيز داشت، و چنانکه شخصيت آسوده طلب و سرشت مال انديش رئيس جمهور مصر را مي شناخت، او را از تمايل عربستان سعودي براي تامين رفاه مادي وي، آگاه ساخت. در خلال دهه ي 1960، رئيس سازمان اطلاعات عربستان سعودي، با "جهان"، همسر سادات، معاملات تجاري و همکاريهاي سودآوري داشت و اينچنين از کانال روابط شخصي پيوند ميان قاهره و رياض را استوارتر مي ساخت. ملک فيصل، کمال ادهم را نماينده ي خويش در مناسبات ميان قاهره و رياض کرد و تنها يک ماه پس از در گذشت ناصر، ادهم را رهسپار قاهره کرد. چنين مي نمايد که کمال ادهم نه تنها با وعده ي کمک هاي مالي از سوي سعودي ها، که با تضمين محرمانه ي آمريکا براي باز پس گيري مناطق اشغال شده ي مصر بدست اسرائيل، با اين شرط که سادات از مسکو دوري گزيند و نيروهاي اتحاد شوروي را از مصر اخراج کند، راهي قاهره شد.

ادهم، تا آغاز سال 1971، نقش فعالي در سياست مصر يافته بود. "محمد حسنين هيکل"، روزنامه نگار هوادار ناصر و سردبير روزنامه ي الاهرام که در سال 1970 وزير اطلاعات مصر شد، و در 1974 در پي اختلاف نظر با سادات از دولت کناره گرفت، مي نويسد: "اين رويه يي نيست که براي روسها اطمينان بخش باشد."  کمال ادهم نه تنها رابط سادات و فيصل بود، که پنهاني، پيوند دهنده ي سادات و کيسينجر نيز بود. کيسينجر، در خاطراتش از اين مساله ياد کرده، مي گويد که سعودي ها رابط ميان سادات و نيکسون بودند و اينگونه "وزراي خارجه ي دو کشور را کنار گذاشتند". آن زمان سفارت ايالات متحده در قاهره داير نبود و مصر پس از جنگ 1967، مانند بسياري از کشورهاي عربي، با آمريکا مناسبات ديپلماتيک نداشت. در اين ميان عربستان سعودي استثناء بود و روابط خويش را با آمريکا حفظ کرده بود. اينچنين، عربستان سعودي در آغازين سالهاي دهه ي 1970، ميانجي احياء مناسبات ايالات متحده و مصر شد.

در ماه مه 1971، سادات نخستين گامها بسوي تحکيم قدرت خويش و پاکسازي دولت از هواداران ناصر را آغاز کرد. بهانه ي سادات، مدعاي نقشه ي ترور وي بوسيله ي شخصيت هاي هوادار ناصر، که آنها را "ماموران شوروي" مي خواند، بود. سادات با کمک "اشرف مروان"، بوروکرات نيرنگباز مصري و از دوستان نزديک کمال ادهم، بسياري از شخصيت هاي مصري را دستگير کرد، و از آن ميان بودند، سخنگوي مجلس ملي، وزير جنگ، وزير اطلاعات، وزير امور رياست جمهوري، اعضاي کميته ي مرکزي و ديگر شخصيت هاي ارشد که بزعم سادات "شعارهاي بي مايه ي سوسياليستي" شان "خلاف... ايمان مذهبي ما است". سادات، اين اقدام خويش را " انقلاب دوم" خواند، و يک سال بعد، همگام با کمال ادهم، فرمان به خروج نيروهاي اتحاد شوروي از مصر داد.

"ريموند کلوس"، مامور سيا که به ادهم نزديک بوده است، مي گويد:" کمال ادهم، سادات را به اخراج نيروهاي روسي واداشت." مسلما، پيشتر زمينه براي چنين اقدامي از سوي سادات فراهم شده بود و آن وعده هاي مالي و پشتيباني اسلامگرايان از سوي کمال ادهم بوده است.

اعضاي کليدي رهبري در تبعيد اخوان المسلمين با دعوت سادات و با پشتيباني کمال ادهم و ملک فيصل، به مصر بازگشتند. همچنين، پس از سال 1971، سادات شمار بسياري از زندانيان اخوان المسلمين را آزاد کرد. شمار زيادي از زندانيان از بند رسته، خشمگين و آماده ي خشونت و فعاليت هاي تشکيلاتي پنهان بودند و بي درنگ براي بازسازي جنبش خويش ناپديد شدند. برخي از اسلامگرايان کهنسال تر نيز، آشکارا با رئيس جمهوري جديد مصر همکاري کردند. "شيخ عمر تلمساني"، وکيل و سردبير آينده ي "الدعوة"، نشريه ي اخوان المسلمين، و سرانجام رهبري عالي جمعيت، بي درنگ پس از آزاد شدن از زندان در سال 1971، براي سپاسگزاري خويش و ديگر اعضاي اخوان المسلمين، راهي کاخ رياست جمهوري سادات شد.

 

الجماعة الاسلامي

 

در خلال دهه ي 1970، انديشه ي اخوان المسلمين بشکلي فراگير رواج يافت و جريان هاي گونه گوني از آن برخاست. ولي دست کم در ظاهر، طيف محافظه کار سنتي جمعيت اهميتي ويژه به ميانه روي مي داد. شخصيت هاي قديمي تر جمعيت که به عربستان سعودي گريخته بودند، در هيات تجاري ثروتمند به مصر بازگشتند. در مقابل، اعضاي جوان و آتشين مزاج، بويژه دانشجويان، زير شاخه ها و کلوب هايي از اخوان المسلمين  را سازمان دادند. اين گروه ها، با پشتيباني همه جانبه ي سادات و سرويس هاي اطلاعاتي و امينتي مصر، رشدي فزاينده يافتند. بزودي اين گروهها با نام الجماعة الاسلامي(انجمن اسلامي) شناخته شدند، زيرا سادات فعاليت جمعيت اخوان المسلمين را قانوني اعلام نکرد، و جنبش بدون رهبري واحد و بصورت پراکنده گسترش مي يافت.

پشتيباني رهبر مصر از واپسگرايان "انجمنهاي اسلامي" در دانشگاه ها، در  حکم بهره گيري از اسلام براي تقويت پايه هاي قدرتش بود. بگفته ي جان اسپوزيتو:" سادات براي رهاندن خويش از سايه ي ناصر به تظاهري آشکار به اسلام روي آورد. او خود را رئيس جمهور پارسا نام نهاد؛ کنايه يي از خليفه ي اسلامي که امير المومنين خوانده مي شود. آغاز و پايان سخنراني هايش، آياتي از قرآن بود. فرستنده هاي تلويزيوني اغلب او را در مساجد بهنگام نماز و نيايش و پيشاني پينه بسته از نماز نشان مي دادند."

پس پرده، دانشجويان عضو انجمن هاي اسلامي از حمايت پليس مخفي سادات برخوردار بودند. "کپل" مي نويسد: "پس از دسامبر 1972، بخت با دانشجويان اسلامگرا يار شد. آنها، سرانجام رمز پيروزي را در همدستي با رژيم براي شکست غلبه ي چپگرايان در دانشگاهها يافتند. "شيوه ي برخورد انجمن هاي اسلامي آميزه يي از تاکتيک هاي خشونت آميز و تهديد مخالفانشان بود، همانگونه که شيوه ي عمومي اسلامگرايان، همه جا چنين است. اينان، اغلب از پشتيباني مالي عربستان سعودي و تجار راستگراي مصر برخوردار بودند. "کپل" مي نويسد:" الجماعة الاسلامي، انجمن هايي از دانشجويان مسلمان بودند که در دوره ي رياست جمهوري سادات، نيروي غالب در دانشگاهها شدند. آنها سازمانهاي فراگيري براي جنبش اسلامي بنياد کردند. "ديري نپاييد که تظاهرات دانشجويي شاهد رويارويي سرود خوانان "دموکراسي!" با "الله اکبر!" گويان بود. چند سال بعد، گروههاي الجماعة الاسلامي بر دانشگاه هاي مصر چيره شدند و چپگرايان نيز ناگزير از پنهانکاري.

"محمد عثمان اسماعيل" که در سال 1971 در جريان غلبه ي سادات بر چپگرايان از مشاوران نزديک او بود، نقش مهمي در فراهم آوردن زمينه ي فعاليت انجمن هاي اسلامي بازي کرد. "کپل" مي نويسد:" در واقع اسماعيل از اواخر 1971، در قاهره و از اوايل 1973 در بخش هاي مرکزي مصر، پدرخوانده ي انجمن هاي اسلامي بود." او در سال 1973، به سمت فرمانداري استان "اسيوط" که مرکز اسلامگرايان بود، گمارده شد. او، آنجا انجمن هاي اسلامي را به "ستيز ضد کمونيست ها" ترغيب مي کرد. گويي آغازين روزهاي فعاليت اخوان المسلين ديگربار تکرار مي شد، هنگامي که بازوي تروريستي جمعيت بنام الجهاز السري از دل اردوهاي ورزشي جوانان بيرون شد، اکنون نيز در دهه ي 1970 انجمن هاي اسلامي با پشتوانه ي حکومتي اردوهاي تابستاني را سازمان مي دادند. نخستين اردو از اين گونه، تابستان 1973 در دانشگاه قاهره برگزار شد که سادات به نشانه ي پشتيباني دولت از آن يکي از شخصيت هاي ارشد حکومتي را به نمايندگي خويش، فرستاد. در ادوار پسين، اردوهاي بسياري از اين دست برگزار مي شد. سادات در سال 1974، قوانيني بر اتحاديه هاي دانشجويي حاکم کرد تا انجمن هاي اسلامي را در بدست گرفتن قدرت در نهادها و موسسات دانشجويي ياري رساند. بر اساس يکي از همين احکام دولتي غايت اتحاديه هاي دانشجويي تنها "ترويج ارزش هاي ديني ميان دانشجويان" است. تسلط بر اتحاديه هاي دانشجويي تنها نخستين گام بود؛ و ديري نپاييد که انجمن هاي پزشکان، وکلا، مهندسان و ديگر اصناف به سيطره ي اسلامگرايان درآمدند. دانشگاه الازهر نيز ديگربار بدست راستگرايان افتاد و شيوه ي اعتدال آميزي که بعنوان يک مرکز آموزش اسلامي غير بنيادگرا داشت، پايان گرفت. در سال 1973 ، اتحاديه ي جهاني مسلمانان، نهاد توانمند اسلام گستري عربستان سعودي، با دانشگاه الازهر پيماني به امضاء رساند که بر اساس آن اين دانشگاه به مرکزي براي گسترش آراء وهابيت عربستان سعودي در آيد. همان سال، سادات پست جديد معاونت نخست وزيري را براي نظارت بر امور ديني ايجاد کرد، نيز شوراي نگهبان قانون اساسي را براي نظارت بر تطابق قوانين با شريعت اسلام بنياد نهاد. اسلامگرايان لوايحي براي منع مصرف مشروبات الکلي، اجراي مجازاتهاي اسلامي و آموزش اجباري آموزه هاي ديني در مدارس به مجلس ملي فرستادند.

يکي از ناظران تيزبين آن دوره، "عبد المنعم سعيد"، مدير مرکز مطالعات سياسي و استراتژيک الاهرام، مي گويد که نفوذ عربستان سعودي در مصر در نخستين سالهاي دهه ي 1970، فراگير بود. بسياري از مصري ها براي کاريابي راهي عربستان سعودي مي شدند، و بهنگام بازگشت کاملا با تئولوژي محافظه کارانه ي وهابي آميخته بودند. افزون بر اين، عربستان سعودي از موسسات مصري در حال ورشکستگي حمايت مالي مي کرد. سعيد مي گويد: "فعاليت هاي عربستان سعودي دانشگاه الازهر را به راستگرايي و انتشار آراء بغايت محافظه کارانه سوق داد. بسياري از سازمان هاي غير دولتي عربستان سعودي به مساجد مصري کمک هاي مالي مي کردند و نتيجه آن گرايش به راست در آنها بود. بي گمان بسياري از روزنامه نگاران مصري نيز، از حقوق بگيران سعودي ها بودند."

بگفته ي سعيد، سعودي ها بر قوانين مصر نيز نفوذ داشتند. او ميگويد:" انديشه ي قضايي مصر از دهه ي 1920 تا دهه ي 1960 شيوه يي معتدل و روشن داشت ولي از دهه ي 1970 و در پي بازگشت قضات مصري سفر کرده به کشورهاي حاشيه خليج که نگرشي تنگ نظرانه به شريعت و تفسير از آن داشتند، اين رويه نيز دگرگون شد. نگاه مصريها به عربستان سعودي نيز دگرگوني يافت. عربستان همواره از نفوذ مصر در هراس بود، اما اکنون شرايط ديگر شده بود. عادات مردم، نگرش آنها به زندگي، نگاه آنها به مساله ي زن ومرد همه و همه يکسره ديگرگوني مي يافت."

 

 


[i]  اپيمتئوس بايد به هر موجودي ويژگي مثبتي مي بخشيد. هنگامي که به انسان رسيد چيزي نماند. پرومته، برادر اپيمتئوس چون انسان را برتر از دبگر موجودات ميدانست، براي انسان موهبتي خودويژه ميخواست، اينچنين، آتش را از زئوس(خدايگان خدايان) دزديد و به انسان داد. زئوس خشمگين از کرده ي پرومته، در پي مجازات او و انسان برآمد. پرومته در زنجير شد. و زئوس براي مجازات انسان به همه ي خدايان فرمان داد که پاندورا (زني زيبا روي) را بيافرينند و هر يک از آنها موهبتي به او بخشند. زئوس نيز جعبه يي به پاندورا داد. پرومته پيش از آنکه در بند شود به برادر خويش، اپيمتئوس هشدار داده بود که هيچ هديه يي از ديگر خدايان نپذيرد. ولي اپيمتئوس به پند برادر گوش نداد و دلباخته ي پاندورا شد. اپيمتئوس از پاندورا خواست که هيچگاه جعبه يي را که زئوس باو داده باز نکند. ولي کنچکاوي پاندورا امان نداد و جعبه را گشود. اينچنين، همه ي بديها،غم و اندوه، رنج و بيماري، فقر و جنگ و... در جهان پراکند. پاندورا که به هراس افتاده بود جعبه را بست، اما دير! تنها يک چيز در جعبه ماند؛ اميد! پس از چندي پاندورا جعبه را بازگشود و اميد نيز به جهان را يافت، اينچنين است که تنها همراه انسان در هنگامه ي شر و بدي اميد است. (م)

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت