راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بازی شیطاني

نوشته روبرت دريفوس ترجمه فروزنده فرزاد

 

در حالی که پسر آیت الله کاشانی رابط اسرائیل با ج.ا شده بود
ماجرای پناهندگی "گوزیچکین"
سرویس جاسوسی M16انگلستان و سازمان سیا امریکا
با سازمان امنیت ج.ا وارد مناسبات شد

(28)

 

چنانچه دولت ریگان در دست یازیدن پنهان به ایران در میانه ی 1980 تا 1986 موفق می شد، ویرانی به جای مانده در افغانستان نیز بسیار بیشتر بود. در رابطه با ایران و به موازات اتحاد آمریکا با بنیادگرایی اسلامی در افغانستان سه اپیزود مختلف متصور است: نخست، "شگفتی اکتبر" در 1980، دوم، روابط مخفی اسرائیل با ایران در دهه ی 1980، و سوم، نزدیک شدن دولت ریگان به جمهوری اسلامی در سالهای 1984 تا 1986.

در سال 1980، زمانی که سران دولت کارتر خشمگینانه برای آزادی گروگانهای آمریکایی در ایران تلاش می کردند، اعضای تیم مبارزات انتخاباتی ریگان و از آن میان "بیل کیسی"، در تلاش برای به تعویق انداختن آزادی گروگانها تا پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، با شخصیت های ایرانی تماس گرفتند.

سالها بعد، گری سیک، افسر نیروی دریایی ایالات متحده و عضو شورای امنیت ملی در دوره ی ریاست جمهوری فورد، کارتر و ریگان، گفت که تیم انتخاباتی ریگان ـ بوش برای دیرتر آزاد کردن گروگانها در ازای قول فروش سلاحهای آمریکایی و اسرائیلی در 1981 به ایران، با رهبران ایرانی گفتگوهای سری داشت. گری سیک گفته های خویش را در کتابش با نام "شگفتی اکتبر: گروگانهای آمریکایی در ایران و انتخاب رونالد ریگان" به رشته ی تحریر در آورد. در این کتاب، سیک نتیجه می گیرد که: "تیم ریگان ـ بوش با طرحی اطلاعاتی و بگونه یی حرفه یی سازمان یافته، دمکرات ها را از قدرت سرنگون ساخت."

سیک، می گوید که گفتگوهای حزب جمهوریخواه و ایران بر پایه ی قول جمهوریخواهان برای فروش سلاحهای اسرائیلی و دیگر انواع سلاح و نیز انبوه جنگ افزارهایی بود که شاه پیشتر آن را سفارش داده و هزینه اش را نیز پرداخت کرده بود. ایران نومیدانه برای ادامه ی جنگ با عراق که در سپتامبر 1981 به جنگی تمام عیار بدل شده بود، نیازمند سلاح بود. اسرائیل که مناسبات نظامی دیرینه یی با ایران داشت و پیشینه ی آن به معامله ی سلاح در سال 1966 باز می گشت، با وجود بحران گروگان گیری برای ارسال سلاح به رژیم روحانیون در تهران مشتاق بود. سیک می نویسد: "کارتر تلاش اسرائیل برای از نو برقرار کردن قراردادهای نظامی با ایران را عقیم گذارده بود. از سر گیری معاملات نظامی و حتی ارسال محموله های نظامی اسرائیلی را که پیشتر اجازه ی انتقال یافته بودند، به آزاد شدن گروگانها مشروط کرده بود و اسرائیل از این امر ناخرسند بود. "جالب است که دلال ایرانی گفتگوهای میان اسرائیل و ایران درباره ی خرید و فروش سلاح، "احمد کاشانی"، پسر آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی بود. آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی کسی بود که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 از سیا برای سازماندهی اوباش خیابانی برای سرنگونی دولت دکتر مصدق و بازگرداندن شاه به تاج و تخت پول دریافت کرد. احمد کاشانی در 1980 از اسرائیل دیدار کرد و بگفته ی سیک "پیش از این دیدار نیز ایران و اسرائیل از کانالهای دیگری با هم در ارتباط بودند." در بهار 1980، نخستین محموله ی سلاحهای اسرائیلی به ایران رسید.

سیک پیرامون جزئیات تماس ها و جلسات میان کیسی، دیگر اطرافیان ریگان و نیز دلالان ایرانی مذاکرات که چهره ی بسیاری شان در جریان رسوایی ایران کانترا در میانه ی 1984 و 1986 رخ نمود، به تفصیل سخن می گوید. برخی از ایشان پیوندهای تنگاتنگی در اسرائیل داشتند و اینچنین، اسرائیل و ایران در اواخر سال 1980 به همکاریهای نظامی نزدیکتری آغازیدند. برجسته ترین و شگفت آورترین این همکاریها حمله ی هوایی اسرائیل به تاسیسات اتمی اوسیراک عراق در 7 ژوئن 1981، آنهم تنها چند روز پس از آغاز جنگ ایران و عراق، بود. سیک می گوید: "اسرائیل اطلاعات نظامی برای بمباران تاسیسات اتمی عراق در اختیار ایران گذارد اما...دفاع هوایی عراق بسیار برتر از  نیروی هوایی ایران بود و این کار از عهده ی ایرانی ها خارج بود." اینچنین، اسرائیل خود عملیات حمله را انجام داد.

بگفته ی سیک، کیسی با شکستن تحریم ایالات متحده در زمینه ی فروش سلاح از سوی اسرائیل به ایران کمک کرد. سیک می نویسد: "کیسی دقیقا فضای غیردوستانه ی مذاکره و معامله با روحانیون ایرانی را که در اسرائیل حاکم بود و لابی ایران در اسرائیل در پی رفع آن بود، شکست. اسرائیل در آگوست نه تنها با همراهی کیسی که با همیاری شخصیت هایی در سیا که مشوق اسرائیل برای همکاری با طرح جمهوریخواهان برای آزادی گروگانها بودند، به ایران نزدیک شد. سیک، در شورای امنیت ملی، گزارشاتی در اعتراض به اپوزیسیون کارتر، درباره ی تحویل محموله های نظامی اسرائیل به ایران دریافت می کرد. "در بالاترین سطح رهبری اسرائیل تعمدا و بشکلی تحقیرآمیز به دولت جیمی کارتر پشت می شود." سرانجام در 20 ژانویه 1981 دقایقی پس از مراسم تحلیف ریگان بعنوان چهلمین رئیس جمهور آمریکا، گروگانها آزاد شدند. سیک می نویسد: "کمتر کسی به اینکه آزادی گروگانها نتیجه ی طرح داهیانه ی ماهها پیش ویلیام کیسی بوده است، گمان برد."

تماسهای سری کیسی – ریگان با ایران در 1980-81 بر حفظ روابط پنهان دولت ریگان با آیت الله های ایران سایه گسترد. برخی از شخصیت های ایالات متحده، ایران را متحد خویش در جنگ افغانستان می پنداشتند زیرا آیت الله خمینی سخت ضد اتحاد شوروی بود و بر آن بود تا نفوذ ایران را در افغانستان و آسیای میانه گسترش دهد. کسان دیگری در دولت ایالات متحده، ایران را به دو دلیل نقطه ی مقابل عراق می دانستند: نخست به دلیل پیوندهای نزدیک اتحاد شوروی با بغداد و مهمتر از آن اینکه یک عراق قدرمند تهدیدی برای اسرائیل بود.

در خلال جنگ ایران و عراق، ایالات متحده دو سیاست را همزمان پی گرفت. مشی اساسی واشنگتن "تمایل" به عراق در خلال جنگ با ایران بود. شخصیت هایی که از این مشی پشتیبانی می کردند بدرستی ایران را تهدیدی جدی برای منافع آمریکا در منطقه می دانستند زیرا شکست عراق بوسیله ی رژیم بنیادگرای ایران، راه را برای چیرگی ایران بر همه ی خلیج فارس، از جمله کویت و عربستان سعودی هموار می کرد. در واقع، جهان عرب پشتیبان عراق در برابر ایران بود و به همین دلیل ایالات متحده حمایت محدودی از عراق داشت و تنها اطلاعات امنیتی درباره ی تواناییهای ایران و  آرایش نظامی نیروهای ایرانی به عراق می داد.

اما اسرائیل ــ همگام با نومحافظه کاران آمریکا و از آن میان کیسی ــ شرایط را گونه یی دیگر می دیدند.

از 1980 تا 1987، هرچند ایالات متحده رسما پشتیبان عراق بود، اسرائیل بی وقفه سلاح و مهمات نظامی و قطعات یدکی به ایران می فروخت. خواه این مناسبات توافقی سری میان کیسی، اسرائیل و ایران بوده باشد خواه گونه یی دیگر، دولت ریگان، اسرائیل را از تجهیز آیت الله ها به سلاح، بازنداشت. در این راستا، اسرائیل به رابط های بسیاری که در دوره ی حاکمیت شاه داشت، متکی بود. پس از سرنگونی شاه، اسرائیل همچنان با ارتش ایران و افسران اطلاعاتی که می شناخت ارتباط خویش را حفظ کرد، هرچند که اکنون این افسران به ملایان و آیت الله گزارش می دادند. پیوندهای اسرائیل با رژیم خمینی گونه گون بود. آنها ارتباطاتی با نیروهای مسلح ایران و سازمان جایگزین ساواک شاهنشاهی داشتند. افزون بر این، هزاران یهودی ایرانی که از دیرباز، جزو طبقه ی تجار بازاری بوده و به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، همچنان با ایران و بویژه با خانواده های ثروتمند و محافظه کار آیت الله ها در تماس بودند. اسرائیل روی این رابطه ها نیز سرمایه گذاری کرد.

"پاتریک لنگ"، رئیس بخش خاورمیانه یی سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی وزارت دفاع (دیا)، می گوید: "اسرائیل با رژیم ایران بعنوان نیمه متحد معامله می کرد و با کسانی که در دوره ی حاکمیت شاه ارتباط داشتند، در تماس بودند. در این سالها، اسرائیلیها هر ماه یکبار با افسرانی از نیروی هوایی ایران در اروپا دیدار می کردند." بگفته ی لنگ، دیدار میان اسرائیلیها و ایرانیها، سالها ادامه داشت. او می گوید که اسرائیل نیاز تسلیحاتی ایران را جویا میشد، سپس لیست سفارش تهران را با خود برده تا ببینند چه میزان از آن را می توانند برآورده کنند. در این زمان، وزارت امور خارجه ی دولت ریگان، قانون منع فروش سلاح به ایران و عراق را در 1984 از تصویب گذراند، اما اسرائیلیها بدان وقعی ننهادند و ریگان نیز از نفوذ آمریکا در اسرائیل برای بازداشتن اسرائیلیها از ارسال سلاح استفاده نکرد. لنگ می گوید: "اسرائیلیها همچنان به کار خویش ادامه دادند، و ما در دیا، زمانی از این موضوع آگاهی یافتیم که یک سرهنگ نیروی هوایی ایران به ما خرده گرفت و آنرا برای ما بازگفت." لنگ می افزاید که تیم ریگان مشی دیگری داشت. بی درنگ پس از آزاد شدن گروگانهای آمریکایی، اسرائیل 300 میلیون دلار تجهیزات نظامی به ایران داد. این محموله قطعات یدکی هواپیماهای F-4 آمریکایی، تانکهای M-48 و نفربرهای زرهی M-113، را دربر می گرفت.

رخدادی با اهمیت در 1983، دامنه ی همکاری سازمان سیا برهبری کیسی با سرویس اطلاعاتی ـ امنیتی ایران را فاش ساخت. هر دو کشور این همکاری را به سود خویش می دانستند. در 1982، ولادمیر کوزیچکین، افسر ک.گ.ب در تهران به انگلستان گریخت. در خلال انقلاب، کوزیچکین، نماینده ی منافع اتحاد شوروی در ایران بود اما در واقع حضور شوروی در ایران ناچیز بود و برای ایالات متحده و شاه تهدیدی به شمار نمی رفت. بگفته ی کوزیچکین، که بعدها کتابی از تجربیات خویش نگاشت، شوروی روی هم رفته دو مامور در دولت ایران در  دایره ی شخصیت های ایرانی داشت. او می نویسد: "من به چشمهایم باور نداشتم، ولی این واقعیت بود و واقعیات را نمی توان نادیده انگاشت. شمار کم ماموران شوروی در ایران برای من شگفت آور بود." همچنین، کوزیچکین می نویسد که شوروی برای ثبات ایران در دوره ی شاه اهمیت قائل بود و مسکو هیچگاه با انقلابیون اسلامگرا یا گروههای به اصطلاح مارکسیست اسلامی که با خمینی همراه شدند، تماس نداشت. اما ک.گ.ب از حزب کمونیست توده در ایران، که نفوذ اندکی داشت، پشتیبانی کرد.

زمانی که کوزیچکین به غرب گریخت، بر آن شد تا به MI6 و سیا همه ی آنچه درباره ی حزب توده و اعضایش میدانست منتقل کند، و این چنین اعتماد بریتانیایی ها و آمریکایی ها را جلب کند. جیمز بیل می نویسد: "او [کوزیچکین] لیستی شامل نام چند صد نفر از ماموران شوروی در ایران به بریتانیایی ها داد." بی درنگ، MI6 و سیا اطلاعاتی را که کوزیچکین به آنها داده بود به سازمان اطلاعات و امنیت ایران رد کردند:

"اطلاعات کوزیچکین به مراجع قدرت ایرانی سپرده شد. آنها بیش از 1000 نفر از اعضای حزب توده را دستگیر کردند که بسیاریشان پیشتر تحت نظر بودند. نورالدین کیانوری[رهبر حزب توده، که پذیرفت] از 1945 تماسهایی با ماموران شوروی داشته است در میان دستگیر شدگان بود. یورش تراژیک به حزب توده در 1362 فروپاشی چپ ایران را یکسره کرد."

مردم آمریکا از هیچ یک از این رویدادها آگاه نشدند. آنها هیچ چیز درباره ی همکاری سیا با رژیم خمینی در ایران، ارسال محموله های تسلیحاتی اسرائیل به ایران و پیشگامی در رسوایی ایران کانترا که در آینده یک ژورنالیست لبنانی آنرا فاش ساخت، نمی دانستند. مل گادمن، تحلیلگر پیشین سیا و رئیس تیم تحلیل کننده ی سیاست شوروی در کشورهای جهان سوم، همراهی سیا با کوزیچکین و MI6 برای تماس با ایران را تایید می کند. گادمن می گوید: "سیا نیز در این ماجرا شریک بود. آنها [کوزیچکین، MI6 و سیا] با آیت الله ها برای پایان دادن به کار حزب توده همراه شدند. تلگراف های بسیاری در این باره هست.

بریتانیایی ها مقدمات فرار کوزیچکین را فراهم کردند و اطلاعات بسیاری از او گرفتند.

بگفته ی گادمن، سیا و MI6، با سران اطلاعاتی ـ امنیتی ایرانی که در گذشته در ساواک بودند و به آسانی به جمهوری اسلامی ابراز وفاداری کرده بودند، کار می کردند.

حسین فردوست از بدنامترین شخصیت های پیشین ساواک بود که پس از انقلاب با رژیم جدید همکاری کرد. فردوست دوست روزگار کودکی شاه بود و همراه شاه و ریچارد هلمز، رئیس آینده ی سیا، در مدرسه یی در سویس درس می خواندند. فردوست در دهه ی 1970 به بالاترین سمت در سازمان اطلاعاتی ایران رسید و در 1976 به ریاست "سازمان بازرسی شاهنشاهی" بازرسی که شاه ساختار آنرا دگرگون کرد، منصوب شد. شاه در خاطراتش هیات بازرسان را "نوع مدرن آنچه ایرانیان کهن چشم و گوش پادشاه مینامیدند" توصیف می کند. وظیفه ی این سازمان نظارت و رهگیری جریانات سیاسی درکشور و نیز در میان روحانیون بود. اما فردوست، پنهانی به اپوزیسیون هوادار خمینی گروید. شاهزاده اشرف خواهر بدنام شاه، در خاطراتش چنین بازمیگوید که فردوست به عمد شاه را از فعالیت ملایان بی خبر گذاشت:

"بطرز شگفت انگیزی، ساواک ـ که مشهور بود هیچ چیز از نظرش پنهان نمی ماند و به همه چیز آگاه است ـ هیچ گزارشی از فعالیت ملایان که از تقدس منابر برای سرنگونی شاه بهره می گرفتند، ارائه نکرد.... برادرم هر روز با فردوست دیدار می کرد،...همان فردوست دوره ی کودکی، که اکنون ماموریتش جمع آوری، ارزیابی و تلخیص گزارشات اطلاعاتی بود... من بر این باورم که فردوست برخی اطلاعات حیاتی را از شاه دریغ داشته است، و در واقع در سالهای پایانی حکومت رژیم فعالانه با خمینی مذاکره داشته است. فکر می کنم رویدادهای پس از انقلاب درستی گفته های مرا تایید می کنند؛ در حالی که هر کس با کمترین پیشینه ی ارتباط با شاه داشت در محاکمات چند دقیقه یی به اعدام محکوم می شد، حسین فردوست زنده ماند و در دولت جدید به سمت یکی از سران ساواما (ساواک خمینی) ارتقاء یافت."

خواه این کانال ارتباطی فردوست مرموز بوده باشد یا کس دیگر، سیا و اسرائیلیها از همان روزهای نخست پس از انقلاب تا آغاز توطئه ی کیسی- نورث در میانه ی دهه ی 1980، کانالهایی در سرویس اطلاعاتی ایران داشتند. آنگونه که در این چهارچوب می توان دید، رسوایی ایران کانترا خطایی شگفت آور نمی نماید، بلکه گسترش روابطی دارای پیشینه است که به 1979 باز می گردد. در دولت ریگان، گروه کوچکی از محافظه کاران و نو محافظه کاران، بویژه آنها که به بنیادهای اطلاعاتی و نظامی اسرائیلی نزدیکتر بودند، صمیمانه پیشگام ماجرای ایران کانترا شدند.

اسناد امور ایران بارها در کتابها، خاطرات و گزارشهای گوناگون بازگو شده است. همه ی ماجرا پیچیده و چند لایه است، ماجرایی که محموله های تسلیحاتی ایالات متحده و اسرائیل را، به ایران و نیز پشتیبانی مالی از چریک های نیکاراگوئه یی مورد حمایت دولت ریگان پیوند می دهد. منتقدان سیاست روی آوردن ایالات متحده به ایران، ریگان و مشاورانش را به فروش اسلحه به ایران برای آزاد کردن گروگانهای آمریکایی در لبنان که بوسیله ی حزب الله ـ آلت دست ایران ـ به گروگان گرفته شده بودند، متهم می کنند. افزون بر این، شاید به نظر ریگان فروش اسلحه، تنها، تلاش برای آزاد کردن گروگانها بوده باشد، هرچند که ریگان در اظهارات خویش در آینده گفت که به یاد نمی آورد با ارسال سلاح به ایران موافقت کرده باشد. اما به نظر مشاوران ریگان ـ بویژه نومحافظه کاران و کیسی ـ فروش سلاح اهداف گسترده تری را دنبال می کرد. تلاش برای ارتباط دوباره با ایران و بدست آوردن پایگاه از دست رفته، مقابله با سیاست رسمی ایالات متحده در پشتیبانی از عراق در برابر توسعه طلبی ایران، از جمله ی این اهداف بود.

بستر فعالیت پنهان کیسی- نورث برای دست یازیدن به ایران ارزیابی دوباره ی شورای امنیت ملی در 1984 پیرامون رابطه با ایران بود. این تغییر نظر از سوی گروه کوچکی از شخصیت های آمریکایی مخالف پشتیبانی از عراق در خلال جنگ ایران و عراق تحمیل شد. "روبرت مک فارلین"، مشاور امنیت ملی، به شورای امنیت ملی دستور تجدید نظر دوباره درباره ی سیاست ایالات متحده را داد. اینچنین، تنی چند از شخصیت ها و از آن میان "هوارد تیچر" و "دونالد فورتیر" از شورای امنیت ملی، گراهام فولر از سیا و دیگران در خلال دو سال، تلاش همه جانبه یی را برای تغییر سیاست ایالات متحده در قبال ایران صورت دادند. تلاش آنها با کوشش اسرائیل برای  منزوی کردن عراق و ارتباط گرفتن با ایران همراه شد. همان هنگام، اسرائیل به ایران سلاح می فروخت و از خیزش راستگرایی اسلامی در سرزمین های اشغالی پشتیبانی می کرد، اخوان المسلمین را در جریان جنگ داخلی سوریه بر می انگیخت و از اسلامیون افغانستان سخت حمایت می کرد.

در 1985، فولر با کمک تیچر و فورتیر گزارشی تهیه کردند که کمتر مشهور است و در آن ایالات متحده را به فروش سلاح به رژیم آیت الله ها در ایران فرا می خواند و می گوید که "ایالات متحده باید دوستان و متحدان غربیش را برای کمک به ایران برای رفع نیازهای نظامیش...با ارسال تجهیزات نظامی ویژه، ترغیب کند." شولتز، وزیر امور خارجه و وینبرگر، وزیر دفاع، بشدت مخالف نظرات ارائه شده در این گزارش بودند،اما کیسی، رئیس سیا حامی آن بود. در میانه ی این کشمکش درونی در هیات حاکمه ی آمریکا، اسرائیل به میدان این کارزار گام نهاد و با کمک میانجی های خود تلاش دوجانیه یی از سوی آمریکا و اسرائیل را برای نزدیکی به ایران و فروش سلاح به این کشور پیشنهاد داد. مایکل لدین، مشاور نومحافظه کار شورای امنیت ملی، از سوی مک فارلین برای گفتگو پیرامون طرح اطلاعاتی ـ امنیتی اسرائیلی ها راهی اسرائیل شد. اسرائیل برآن بود تا موشک های ضدهوایی "هاوک" و موشک های ضد تانک "تاو" به ایران بفروشد، سلاحهایی که در جنگ ایران و عراق سرنوشت ساز بودند. محور گفتگو فروش این سلاح ها و نیز تعهد ایالات متحده به ارسال دوباره ی این موشکها به اسرائیل بود. منطق اسرائیل آزاد کردن گروگانهای آمریکایی بود، اما بی گمان، اسرائیل و عناصری در دولت آمریکا، نگرانیهای استراتژیک در پشتیبانی از ایران داشتند و گروگانها مساله ی آنها نبود.

مدافعان فروش سلاح به ایران دو بحث متضاد و جدی با هم داشتند. نگرش نخست، معتقد بود که میانه روها در ایران خواهان رابطه با آمریکا هستند و مایل اند آمریکا زرادخانه ی تهی از مهمات ایران را پر کند. و دوم، نگرشی که ایران را بی ثبات و ناتوان و آماده برای یورش اتحاد شوروی می دانست و استدلال می کرد که در چنین شرایطی اتحاد شوروی بر خلیج فارس مسلط می شود. هر دو نظر بسیار نادرست بود، نیز نگاهی که تصور می کرد ارسال سلاح کمکی برای آزاد کردن گروگانهای لبنانی می شود. در آغاز نزدیکی به ایران، یکی از شخصیت های اطلاعاتی اسرائیل به مک فارلین می گوید "اسرائیلیها نقشه کشیده اند تا مقادیری سلاح به میانه روهای مخالف خمینی برسانند." این ایده که دسته یی از ایرانیان میانه رو با آغوش باز پذیرای ایالات متحده و اسرائیل خواهند بود و با خمینی به مخالفت بر خواهند خواست، بسیاری از دست اندکاران ماجرای ایران کانترا و از آن میان کیسی را، فریفت. اما چراغ سبز میانه روهای ایران، سرابی زودگذر بود. بگفته ی یکی از برجستگان پیشین سیا، بسیار کوشیدیم تا به کیسی بفهمانیم، "میانه روها" در ایران، پنداری واهی است. او می گوید: "در 1986 در ایران، هیچ میانه رویی برای گفتگو نبود." زمانی که "اولی نورث"، مک فارلین و دیگر برجستگان آمریکایی و اسرائیلی،  برای دیداری پنهان از ایران برای معامله یی دیگر نقشه می ریختند، بگفته ی این شخصیت پیشین سیا، کیسی ــ که با طرح موافقت کرده بود ــ مایل بود بداند که آیا اجرای آن موفقیت آمیز خواهد بود یا خیر. "کیسی مرا فراخواند و پرسید، آیا به نظر من شانسی برای کامیابی این ماموریت هست؟ من به او گفتم، نه چندان. در واقع این نقشه شانسی برای موفقیت نداشت." زمانی که از این مامور پیشین سیا پرسیدم که آیا سرانجام کیسی بر این باور ماند که میانه روهای ایران پاسخ مثبت به بازی آمریکایی خواهند داد، گفت: "فکر می کنم پس از گفتگو با من منصرف شد." پاتریک لنگ، رئیس وقت بخش خاورمیانه یی دیا، می گوید: "آنها چنین می اندیشیدند که در ایران میانه روهای بسیاری هستند که آنگونه که می نمایانند، نیستند، آنها گروهی بی خرد بودند. و من به آنها گفتم که این همانچیزی است که آنها هستند؛ بی خردان سیاسی."

بحث دوم که از غلتیدن ایران به اردوی اتحاد شوروی در هراس بود، خود بیهوده و پوچ مینمود. اتحاد شوروی در افغانستان درگیر بود و هیچ سودی در ایران نداشت و رهبران شوروی تمایلی به گذر از خط قرمز خلیج فارس نداشتند. فرانکلین روزولت، آیزنهاور و کارتر، خلیج فارس را منطقه ی برتری آمریکایی اعلان داشته بودند. با این همه فولر در یادداشتی به کیسی با عنوان "بسوی سیاستی در قبال ایران"، در ماه می 1985، چنین استدلال کرد که "رژیم خمینی به سستی می گراید...ایالات متحده برای بازی کارتی ندارد؛ اما اتحاد شوروی برگ برنده های بسیاری دارد." بگفته ی فولر، تحلیلگران اطلاعاتی و امنیتی احساس می کنند مسکو، "در جستجوی اهرمهای مهم اعمال نفوذ در تهران، پیشرفت هایی داشته است" و سیاست ایالات متحده برای ممنوعیت فروش سلاح به ایران "بیشتر در راستای منافع اتحاد شوروی خواهد بود تا منافع ما." او می افزاید:

"ضروری است که در این شرایط سیاستی جسورانه تر و  مخاطره آمیزتر اتخاذ کنیم تا دست کم صدای ایالات متحده طنین اندازتر شود. هم اکنون، براستی اگر خوش شانس نبودیم، از پیامد تحولات در ایران که خارج از کنترل ما است، بیشتر از دست می دهیم تا بدست آوریم."

فولر، از نگرشی دفاع می کرد که هر چه بیشتر با اسلام بنیادگرا ابراز همدردی می کرد، و در اظهاراتش در برابر کمیته ی تاور بیان داشت که مشکل این بود که "رژیم ایران، سرسختانه ما را دشمن اصول جمهوری اسلامی دریافت." کمیته ی تاور، متشکل از سه نفر منصوب شده از سوی ریگان و زیر نظر سناتور پیشین تگزاس، جان تاور بود و ماموریتش بررسی نقش شورای امنیت ملی در رسوایی ایران کانترا. فولر در گزارش بحث انگیز خویش و تحلیل های دیگرش بر این امر پای میفشرد که چنانچه ایالات متحده به اسرائیل و دیگر متحدانش اجازه ی تجهیز ملایان به سلاح را ندهد، ایران به اردوگاه شوروی خواهد غلتید. بگفته ی فولر میزان کمکهای "متحدان" آمریکا و از آن میان اسرائیل، برای "پر کردن خلاء نظامی ایران، مقیاسی اساسی برای سنجش توانایی غرب در ناکام گذاردن نفوذ اتحاد شوروی خواهد بود."

دیگر برجستگان اطلاعاتی تحلیل فولر را مناقشه انگیز می دانستند. بگفته ی لنگ فولر در گزارشش می گوید: "انقلاب ایران دروغین بود. شماری اصلاح طلب چپی که در واقع اسلام برایشان اهمیتی نداشت، و با اتحاد شوروی نقطه نظر مشترک داشتند آنرا رهبری کردند. من 5 ماه بعد گزارشی دریافت کردم که درست نقطه ی مقابل گزارش فولر بود اما تاثیر چندانی بجا نگذارد." در این زمان، فولر، تیچر و دیگران، کوشیدند نظرات فولر در گزارشش را به سیاست رسمی ایالات متحده بدل سازند، و برای این منظور برای تهیه ی پیش نویش دستورالعمل ریاست جمهوری که فراخوانی برای اتخاذ "سیاستی مقتدرانه برای جلوگیری از پیشرفت شوروی در کوتاه مدت و همزمان تلاش برای باز یافتن موقعیت آمریکا در ایران در دوره ی شاه" باشد، تلاش کردند. دستورالعمل در پوشش ضد شوروی و ادبیات جنگ سرد، در واقع بیانیه یی برای اتحاد با جمهوری اسلامی ایران در برابر اتحاد شوروی بود. "ادامه ی مقاومت اسلامی در برابر توسعه طلبی شوروی (بویژه در افغانستان)" از جمله نکات مورد اشاره در این دستورالعمل بود. این پیش نویس اسرائیل و دیگر متحدان ایالات متحده را به تجهیز هر چه بیشتر ایران برمی انگیخت و ایالات متحده را بر آن می داشت تا "از آن دسته رهبران ایران که نگاهی مثبت به تلاشهای آمریکا برای بهبود روابط با ایالات متحده دارند، پشتیبانی کند." نیز، رادیو صدای آمریکا (VOA) را به "تلاش بیشتر برای بی اعتبار کردن وجهه ی اسلامی مسکو" فرا می خواند.

تیچر نوشت: "هنوز ایران غنیمتی استراتژیک در بازی بزرگ دنیای مدرن است. مک فارلین با تحلیل فولر موافق بود. و دستور تهیه ی پیش نویس گزارش نهایی امنیت ملی را به فورتیر و من داد. این پیش نویس بر پایه ی گزارش فولر تهیه شد و بیان می داشت که....ایالات متحده باید با رهبران ایران از در گفتگو وارد شود. این پیشنهاد اجازه ی تحویل سلاحهای ویژه با ذکر موردی آنها را به ایران می داد." نزدیکی به ایران ادامه یافت اما بعدها بوسیله ی شولتز و وینبرگر متوقف شد. وینبرگر با دست خطی ناخوانا واژه ی "بیهوده" را روی پیش نویس تیچر نوشت. وینبرگر گفت: "این [ایده ی پیش نویس] همچون دعوت کردن قذافی به یک شام خصوصی است." بگفته ی تیچر معاون رئیس جمهوری، بوش، و رئیس سیا، کیسی، "شدیدا از آن حمایت کردند."

با پایان یافتن دوره ی ریاست جمهوری ریگان، ماجرای ایران کانترا نیز از پرده برون افتاد، و روزنامه نگاران، یک شاکی خصوصی و کمیته های کنگره پیگیر ماجرا شدند. وارد شدن از در صلح در برابر ایران ناکام ماند. تنها یکی از گروگانها در تلاش برای حل بحران آزاد شد. هیچ یک از "میانه روها"ی ایران درباره ی این رسوایی سخن نگفتند و کسانی چون علی اکبر هاشمی رفسنجانی؛ رئیس جمهور آینده ی ایران، که پنهانی با دولت ریگان و اسرائیل شریک ماجرا بودند، با ژست خصمانه در صدد پاک کردن رد پای خویش برآمدند.

جهاد افغانستان با عفب نشینی نیروهای شوروی پایان گرفت ــ یا دست کم چنین می نمایید که پایان یافته است. اما میراث این کارزار و جنگجویان تروریست آموزش دیده و ماشین اسلامگرای جهانی، همچنان ایالات متحده و غرب را به چالش می کشید. در دهه ی 1990، افغانستان به دام جنبش وهابی طالبان افتاد، الجزایر در جنگ داخلی با راست اسلامی غرق شد و فعالیت تروریست های اسلامگرا در مصر، عربستان سعودی و لبنان خرابی و ویرانی بجا گذارد. اسامه بن لادن نیز، القاعده را سازمان داد. در خلال این جریانات ایالات متحده برای اتخاذ سیاستی همگون با اسلام سیاسی تقلا کرد. پیامد ناکامی تلاش های ایالات متحده و نگرش خوشبینانه به راست اسلامی در 11 سپتامبر 2001 رخ نمود.

 

پایان فصل یازدهم

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                  بازگشت