هیتلر و آلمان ها (ورنر پاریس ـ ادیسیون سوسیال ـ 1982) نوشته "پی یر آنجل" آلمان شناس و تاریخدان ماركسیست فرانسوی ترجمه علیرضا خیرخواه برای راه توده
|
گذشته را بخوانیم
گام های استوار فاشیسم
روی موج نارضائی توده ها
(10)
كمونيست ها در دوران جمهوری وايمار
در آلمانی كه زير فاجعه جنگی طولانی و مرگآور و شكستی نابهنگام و دردآور قرار گرفته بود انقلاب اجتماعی همچون آخرين راه حل بنظر میرسيد. اما عناصر انقلابی در 1918- 1919 و 1922- 1923 روياروی نيروهای گوناگونی قرار گرفتند كه راه را بر آنان سد كردند و سرانجام انقلاب را درهم شكستند.
حزب كمونيست آلمان ريشه در اسپارتاكيسم - جناح چپ حزب سوسيال دمكرات مستقل آلمان - داشت كه اين خود در 1917 از حزب سوسيال دمكرات جدا شده بود. هرچند اكثريت كارگران همچنان به اكثريت حزب سوسيال دمكرات اعتماد داشت، حزب مستقل سوسيال دمكرات توانست ميان كارگران و سپس سربازان وسيعا نفوذ كند.
در دوران جنگ اول، اسپارتاكيسم كه جناح فعال سوسيال دمكراسی را تشكيل میداد هنوز مخفی بود و برای پايان جنگ، استقرار صلح و تحول جامعه مبارزه میكرد. اين حزب پس از انقلاب نوامبر 1918 و تشكيل جمهوری، خواهان خلع سلاح ضدانقلابیها و سلب مالكيت از سرمايه داران و مالكين بزرگ بود. آلمان آيا در اين زمان به ضعيف ترين حلقه زنجير امپرياليستی تبديل نشده بود؟ انقلاب سوسياليستی در دستور روز قرار نداشت؟ اسپارتاكيستها را بسرعت عليرغم جوانی و ضعف عددی جدی گرفتند. اعلانهايی كه خواهان قتل رهبران آن، كارل ليبكنشت (داماد ماركس) و روزا لوكزامبورگ (رهبر سرشناس جنبش كارگری آلمان) بود ديوارها را پوشانده و برای سر آنان جايزه تعيين شده بود. همه ديگر جريانهای سياسی كارزار ديوانه واری برضد اين حزب به راه انداخته بودند، ايدئولوژی آن را تحريف میكردند، به رهبرانش توهين میكردند و تهمت ميزدند و آنان را به خيانت به وطن و جاسوسی برای بيگانگان متهم میكردند. اين حزب را حزب ترور و خشونت معرفی میكردند. با اينحال اسپارتاكيستها از همان زمان تشكيل حزب مخالفت خود را با هرگونه خشونت اعلام میكردند و در بيانيه خود تاكيد كردند: "انقلاب پرولتری برای تحقق اهداف خود به ترور نياز ندارد. اين انقلاب از هرگونه كشتار نفرت دارد و از آن بيزار است. اين شيوههای مبارزه ضرورتی ندارد زيرا هدف اين انقلاب نه افراد كه نهادهاست." در همين زمان بود كه كمونيسمستيزی آلمان ظهور كرد كه در كنار يهودستيزی بهترين سلاحهای هيتلر شدند.
روشنبين ترين سياستمداران و صاحبكاران بسرعت فهميدند كه اين حزب جديد حريفی بسيار مصممتر، پيگيرتر و فعالتر از حزب سوسيال دمكرات اكثريت است كه آماده دادن امتيازات بسيار است. بنابراين عجيب نبود كه جنبشهای ناسيوناليستی قديمی، نژادپرست و ضدسوسياليست پرچم مبارزه سرسختانه برضد "بلشويكها" را در دست گرفتند. اين واژه روسی "بلشويك" را كه معنای ان خيلی ساده "اكثريت" است عمدا طوری بكار میگرفتند كه گويا سخن از موجودی مخوف و موحش است. خروش برضد مدل شوروی كه "مسئول مرگ ميليونها مسيحی است" در همه جا تبليغ میشد. هيتلر خود میگفت كه هدف زندگی او و دليل وجودی حزب نازی همانا "ريشه كن كردن بلشويسم" است. وی بارها تكرار كرد ميان نازیها و كمونيستها همزيستی ناممكن است." يا ما يا آنان. يكی بايد نابود شود." به گفته وی "برای من تنها يك مسئله وجود دارد: آلترناتيو ميان فاشيسم و بلشويسم. اينان دو ايده بزرگ و نو هستند كه آينده از ميان آنها دست به انتخاب خواهد زد." در دادگاه لايپزيك در 1930 ، هيتلر اعلام كرد كه ما اكنون انتقام (انقلاب) نوامبر 1918 را گرفتيم. او بقول خود مبارزه مرگ و زندگی را برضد كمونيستها و جنگ نابودكننده برضد سنگر آنان – روسيه- را آغاز كرده بود.
هيتلر در اين مورد حاضر به دادن هيچگونه امتيازی نبود: " ما يك دشمن داريم و آن هم كمونيسم است زيرا تنها نيرويی است كه دارای ايدئولوژی است. تنها نيرويی است كه میتواند دربرابر ما يك سازمان مبارزه تودهای قرار دهد. اين دشمن شماره يك جنبش ما و بورژوازيست." هيتلر برعكس معتقد بود كه اكثريت سوسيال دمكراتها را میشود جذب كرد. او يادآوری میكرد كه بسياری از نازیهای امروز كسانی هستند كه جزو سپاهيان نوسكه (وزير سوسيال دمكرات) بودند كه برای سركوب اسپارتاكيستها اعزام شده بودند. هيتلر از جذبهای كه بر روی توده داشت به حد اعلا بهرهبرداری میكرد، تودهای كه درغيراينصورت بويژه در شرايط بحران جذب كمونيستها میشد. اگر اتحاد شوروی هدف اصلی سياست خارجی هيتلر بود، بخش مهمی به اين دليل بود كه سنگر و نقطه حركت ايدئولوژی و نظامی بود كه او برای نابودی آن قسم خورده بود.
ميتوان تصور كرد كه كمونيسم همچون يك جنبش نو، ديناميك، پرشور و بازگشته به ماركسيسم انقلابی خواهد توانست قربانيان نظام سرمايه داری كه بحران، تضادها و نگرانیها آن را بیاعتبار كرده است به خود جذب كند. با اينحال اين جنبش در مبارزهای كه با حزب ناسيونال سوسياليست داشت كه كمی پس از آن بوجود امده بود به چند دليل عقب ماند.
حزب كمونيست آلمان را سرزنش كرده اند، و نه بدون دليل، كه براثر سكتاريسم و دگماتيسم خود را در يك چارچوب منزوی محبوس كرد. البته همه ديگر احزاب هر چه درتوان داشتند انجام دادند كه اين حزب را در همين چارچوب نگه دارند. اين حزب تنها نيرويی بود كه – بجز جناح چپ حزب سوسيال دمكرات مستقل كه در 1922 در هم داغام شدند - نتوانست هيچ متحدی بدست آورد. بنظر مي رسد اگر حزب كمونيست آلمان از جانب سوسيال دمكراتها آن حمايتی را بدست میآورد كه ملیهای آلمان در اختيار نازیها گذاشتند، هيتلر هيچگاه به قدرت نمی رسيد.
حزب كمونيست آلمان به هنگام تاسيس عليرغم دخالت كارل لينكنشت و روزا لوكزامبورگ تصميم گرفت انتخابات مجلس موسسان را تحريم كند. اين حزب عناصر مثبت قانون اساسی را ناديده میگرفت. حزب همچنين كسانی را كه با خط مشی آن در يك لحظه معين مخالف بودند بدون تمايز كنار میگذاشتند. بدينسان اين حزب از همان ابتدا، به زيان خويش، اشتباهات و نادرستیها را جمع میكرد. نگاهی بياندازيم به برخی از ضعفهای آن كه مانع از تحول آن میشد و آب در آسياب مخالفانش میريخت.
- تقليد از رفتار بلشويكها در شرايطی به كلی متفاوت،
- پذيرش تقريبا مداوم رهنمودهای استالين يا كميته اجرايی كمينترن،
- تجزيه تحليل غلط و ارزيابی نادرست از تناسب نيروهای لحظه، و در نتيجه سياست ماجراجويانه و چرخشهای ناگهانی و همچنين شعار برقراری فوری ديكتاتوری پرولتاريا و واگذاری قدرت به شوراها،
- همسان دانستن جمهوری بورژوايی و ديكتاتوری فاشيست و همچنين سوسيال دمكراسی و حزب ناسيونال سوسياليست،
- ناتوانی آن به اينكه خرده بورژوازی دارای سنت دمكراتيك و ليبرال را به سوی خود جذب كند،
- كار ناكافی آن در ميان دهقانان عليرغم موفقيتهای پراكنده،
- مخالفت آن با جناح چپ سوسيال دمكراسی كه متهم میشدند كارگران ناراضی از رفرميسم را جذب میكنند،
- بیتوجهی آن به سنديكاها و تشكيل سازمان سنديكايی رقيب و كم شمار: ار.ژ.او (اپوزيسيون سنديكايی سرخ)،
- كم بها دادن به خطر نازيسم.
حزب كمونيست آلمان البته تنها نيرويی نبود كه به تاثير نازيسم بر توده كم بها میداد ولي تصور میكرد كه خاستگاه اجتماعی توده آنان را دربرابر تبليغات هيتلری بيمه میكند، و تاثير تعيين كننده ايدئولوژی طبقات حاكم بر توده مردم را فراموش میكرد. از سوی ديگر اين حزب اميدوار بود كه بحران سرانجام يك روز شكنندگی و كهنگی ناظم اقتصادی حاكم را برهمگان اشكار خواهد كرد. و اين به معنای فراموش كردن آن بود كه بحران ضمنا قربانيانش را منحرف و ضعيف میكند و خوراك آسانی برای عوامفريبان میسازد. از آن گذشته ماركسيستهای آن زمان مرتكب اين اشتباه بزرگ بودند كه در نظر گرفتن روانشناسی توده را چون امری ايداليستی و خردستيزانه تصور میكردند. در مورد نظريه نادرست و بهتان آميز "سوسيال- فاشيسم" كه به سوسيال دمكراتها نسبت داده میشد، بدون آنكه بخواهيم آن را توجيه كنيم يا عذری برايش بيابيم، میتوان آن را با مخالفت سوسيالدمكراسی با برقراری سوسياليسم، توسل آن به سركوب، مخالفت شديد اين حزب و كاركنان سطح بالای آن نسبت به سازمانهای انقلابی، با بیعملی آن دربرابر حمله راست و راست افراطی توضيح داد. در مورد عمليات مسلحانه بدون چشم انداز پيروزی، باعث از دست دادن بخش بزرگی از آنچه بدست آورده بود بويژه در پاييز 1923 شد. برعكس وقتی ابتكارات درستی انجام ميداد، اين حزب میتوانست با تودههای زحمتكش به تفاهم دست يابد. در اين زمان اين حزب ميتوانست بر ترديدهای كميته رهبری سوسيال دمكراسی غلبه كند و در جنبش كارگری پيش رود.
همه چپ در كم بها دادن به خطر نازيسم شريك بود. با اينحال كنگره دوازدهم حزب كمونيست آلمان (موسوم به كنگره ولدينگ) بر روی پيشروی نازيسم انگشت گذاشته و وحدت عمل برای ايجاد مانع دربرابر آن را ناگزير میدانست اما تلاشهای آن با استنكاف مداوم سوسيال دمكراتها از يكسو و سكتاريسم و دگماتيسم درونی خود اين حزب از سوی ديگر كه استالين نيز مشوق آن بود تشديد میشد.
( از همان سال 1923، در پی پيروزی موسولينی در ايتاليا، كمونيستها "فاشيسم را همچون دشمن شماره يك پرولتاريا" ارزيابی كردند و مبارزه ايدئولوژيك و مسلحانه برضد آن را ناگزير میدانستند. در اكتبر 1929 ارنست تلمان رهبر حزب كمونيست آلمان نسبت به بالاگرفتن خطر نازيسم هشدار داد. از سال 1928 انترناسيونال كمونيست ارزيابی كرد كه زايش و رشد فاشيسم در پيوند با شرايط زير است:
بیثباتی جامعه سرمايه داری ، وجود يك تودهبیطبقه ، فقيرشدن طبقه متوسط ، نارضايتی دهقانان ، بالا گرفتن خطر انقلاب ، ضدسرمايه داری گری عمومی و نادقيق.
نميتوان در صحت ارزيابی كمونيستها از نازيسم، لااقل در خطوط اساسی آن ترديد كرد. دربرابر وروارتس ارگان حزب كمونيست آلمان كه در سوم دسامبر 1931 مدعی شده بود كه نازیها به محض آنكه به قدرت برسند بیكفايتی خود را به سرعت نشان خواهند داد وبیاعتبار خواهند شد. تلمان رهبر حزب كمونيست آلمان اعلام كرد باد نازيسم مانند بادكنك سوراخ شده نخواهد خوابيد و به قدرت رسيدن هيتلر چيزی بيش از يك تغيير ساده در تركيب دولت خواهد بود.
سه هفته پيش از انتخابات 14 سپتامبر 1930 كه رشد شديد نازیها را نشان داد، حزب كمونيست آلمان در "برنامه آزادی ملی و اجتماعی مردم آلمان" به افشای عوامفريبی نازیها پرداخت و ماهيت "سوسياليسم" هيتلر را آشكار كرد. در فردای اين انتخابات ، كمونيستها از پيروزی- اندك و بسيار كمتر از نازیها- كه بدست آورده بودند ابراز شادمانی كردند. عجيب است كه آنان نتوانستند خطر قريب الوقوع و مرگآور نازيسم را در پی اين انتخابات ببينند. در بهار 1932 بود كه آنان بخشی از موضع خود را آن هم دير مورد بازبينی قرار دادند. قبل از آن كميته مركزی در ژانويه 1931، فراخوان به انقلاب كارگری را پيش از موعد ارزيابی كرده بود. اما پس از مارس 1932 بود كه آنان ضرورت مراجعه به رهبری حزب سوسيال دمكرات برای اقدام مشترك را درك كردند. آنان میكوشيدند كه نفوذ نازیها را در ميان توده مردم پس زنند و از هر گونه اقدامی كه بويی از موضع مشابه با راست و راست افراطی از ان برآيد اجتناب كنند. بياد آوريم كه كمونيستها اشتباه خود را در ماجراي رفراندم پذيرفتند و از اينكه به درخواستهای استالين و رفقای خود نيومان و رامل تسليم شدند ابراز پشيمانی كردند. اما واقعيت آنست كه اكثريت اعضای حزب مخالف اين گام اشتباه حزب نبودند زيرا آنان تعقيب و شكنجه، تبعيض، ممنوعيتها و خشونتی را كه مقامات حاكم، و معمولا سوسيال دمكرات، برضد آنان بكار برده بودند فراموش نمی كردند.
در مه 1932، حزب كمونيست آلمان به مجموعه جنبش كارگری پيشنهاد كرد كه يك جبهه مبارزه ضدفاشيستی ايجاد شود. در ژوييه، به حكم زمانه، ارنست تلمان، ويلهلم پيك و جان شههر رهبران حزب كمونيست آلمان با بيست تن از مسئولان سوسيال دمكرات ملاقات كردند. با اعلام خبر كودتای پاپن ، كميته مركزی از كميته رهبری و سازمان سنديكايی آ.د.ژ.ب دعوت كرد تا اعتصاب عمومی را اعلام کند.
فرمات PDF : بازگشت