بازگشت

 

هیتلر و آلمان ها (ورنر پاریس ـ ادیسیون سوسیال ـ 1982)

نوشته "پی ‌یر آنجل" آلمان شناس و تاریخدان ماركسیست فرانسوی

ترجمه علیرضا خیرخواه برای راه توده

 

فاشیسم هیتلری

با این ابزاربه قدرت رسید

ارتجاع، خشونت، دروغ

نیرنگ و فریبکاری

(12)

 

اكنون عناصر كافی در اختيار داريم كه بكوشيم به اين پرسش اوليه پاسخ دهيم : امكان كسب قدرت هيتلر چگونه فراهم شد؟

هيتلر چنانكه كوشيديم نشان دهيم، مردی بود كاملا مناسب برای برقراری يك ديكتاتوری کامل فاشيستی. او در اين هدف می‌توانست بر روی پشتيبانی  فزاينده و مهم با نفوذترين محافل سياسی و اقتصادی و همراهی بخش مهمی از مردم آلمان حساب كند. سده‌های متوالی بازی با افكار، فريبكاری و اغواگری اين مردم را آماده كرده بود پيام نازی‌ها را بپذيرند. وضعيت دردناك جمهوری وايمار روح و روان مردم را زير و رو كرده بود. نيروهايی قدرتمند بكار افتاده بودند. آنان از همه عوامل برای رسيدن به هدف خود استفاده می‌كردند: فقر توده مردم، سرخوردگی طبقه متوسط، تحقير و نااميدی ميهن دوستان، كينه وابستگان به رژيم سابق سلطنتی كه می‌خواستند مرد نيرومندی را برسر كار آورند كه نظم اجتماعی را حفظ كند و رايش را به سوی فتح كره زمين پيش برد.

البته همه آلمان‌ها هوادار هيتلر نبودند. حزب هيتلر دربهترين حالت حداكثر يك سوم آرا را نصيب خود كرد. اين حزب هرچند متحدينی نيرومند داشت، اما اين مخالفان دارای نيروی بيشتری بودند، اگر خنثی و‌بی‌اثر نشده بودند. توده ضدنازی درصورت اتحاد و برانگيختگی، نازيسم را شكست می‌داد. در اين شرايط شهروندان پرشماری كه نااميد و سرگردان شده بودند قطبی راهنما می‌يافتند. او. فلشتهايم -flechtheim - تاريخدانی كه قبلا به او اشاره كرديم بدرستی می‌نويسد: "در شرايطی كه توده مردم اينچنين مردد و سرگردان هستند همه چيز به احزاب سياسی بستگی خواهد داشت." اشاره او حوادث نوامبر 1918 بود كه پيروزی يا شكست سوسياليسم مسئله روز بود. در 1932 بحث بر سر بقای دمكراسی بود. راه توده

اگر هيتلر زودتر بقدرت نرسيد بويژه از آن رو بود كه بخشی از طبقه حاكم نسبت به جريان نازی ترديد داشت و به هواداران متعصب و رهبران ماجراجو، فاقد تربيت و طلبكار آن با شك می‌نگريست. برخی نيز از انفجار خشم توده‌ای درصورت انتصاب هيتلر وحشت داشتند. اما هيندنبورگ "حافظ عالی قانون اساسی" قدرت را به يك ماجراجوی اتريشی سپرد، بدون آنكه چيزی بدين كار وادارش كند، بدون آنكه كراه تودهسی از اين كار مانعش شود. راه حل‌های ديگری هم وجود داشت. اما سطح بالای قدرت قانع شده بود كه اين بهترين است.

30 ژانويه 1933 آيا در تداوم تاريخ آلمان است يا در گسست از آن؟ هيتلر توانست فاشيسم را همچون يك عنصر بين‌المللی به يكی از شاخه‌های درخت آلمان پيوند زند. جريان محافظه كار و خودكامه، به بركت هيتلر، آبهای راكد جامعه آلمان را درخود جذب كرد و از سيلاب‌های حاصل طوفان سيراب و متورم شد. در دوره‌ای كه مهر دخالت مردم در صحنه سياسی را بر پيشانی داشت، فاشيسم، ولو آنكه حزبی در پيوند با طبقه ممتاز بود، توانست از ميان اين توده سياسی شده پشتيبانانی را بيابد. فاشيسم اين مهارت را داشت كه از ميان قربانيان خود همدستانی برای خود بجويد.

موارد نادری كه هيتلر با يك مقاومت جدی سازمان يافته مواجه شد تا حد فروپاشی پيش رفت. اما در هر مورد كمك‌های "غيبی" او را نجات داد، همچنان كه در پاييز 1932 با "پشتيبانی مشخص صاحبان صنايع" از نابودی نجات پيدا كرد.

ضمن اينكه همه چيز به پيروزی هيتلر كمك می‌كرد: حوادث و حتی برخورد مخالفان آن. بدون جنگ جهانی اول و شكست انقلاب هيتلر چيزی بيش از سياستمداری گستاخ و رئيس گروهی تك افتاده نبود. بدون معاهده ورسای، اشغال آلمان و بحران وخيم اقتصادی، ريشه گيری و رشد حزب او نمي توانست چنين ابعادی بخود گيرد. بدون احساسات ناسيوناليستی و يهودستيزی، ايدئولوژی آن نمی توانست چنين پذيرش وسيع و متعصبانه‌ای بيابد. بالاخره بدون مبارزه برادركشی ميان احزاب كارگری، كسب قدرت توسط او منتفی بود.

مردم آلمان هيتلر را در انتخابات 1932 برنگزيدند باآنكه در نيمه اوليه سال پيشرفت‌های سريع و مداومی را بدست آورده بود، دو سوم رای دهندگان به ديگر احزاب رای دادند. حزب نازی از ماه نوامبر همان سال به عقبگرد جدی دچار شد كه می‌توانست برای آن محتوم باشد. مردم، احزاب، سازمان‌ها و نهادهای مخالف برقراری ديكتاتوری فاشيست می‌توانستند و می‌بايد عرصه همرايی و اتحاد را ولو بر روی يك مسئله می‌يافتند. اما آنان نشان دادند كه ناتوانند از آن كه بر خاطره‌های خون آلود مبارزه برادركشی ميان خود غلبه كنند و بويژه نگران آن بودند كه جايی كشيده شوند كه نمی خواستند بدان روند.

ده سال پيش از آن، در 10 آوريل 1923 اريش زيگنر سوسيال دمكرات، رييس كوتاه مدت شورای زاكسن، كه شش ماه بعد بطور غيرقانونی توسط رفقايش بركنار شد اعلام كرده بود: "عظمت خطری كه از محافل راست افراطی سرچشمه ميگيرد مدتی طولانی ناديده گرفته شده است!"

به نقش شخصيت نيز نبايد  كم بها داده شود. اگر هيتلر تنها می‌توانست محفل كوچكی را دور خود گرد آورد، مورد توجه روسای اقتصاد، ارتش و دستگاه اداری قرار نمی گرفت. ويژگی‌های وی بعنوان سخنران، سازمانده، جمع كننده نيروهای مردمی، عوامفريبی بيشرمانه و بدون نگرانی و ... بود كه موجب شد پشتيبانی تعيين كننده طبقه حاكم را بدست آورد. كسانی كه انتظار داشتند هيتلر نجاتشان دهد، موقعيتشان را تحكيم كند و اجازه موفقيت‌های جديدتری را برايشان فراهم كند او را در آخرين لحظات به قدرت بركشيدند.

هاينريش بل برنده جايزه نوبل ادبيات در تفسير از يك داستانی كه محدوده زمانی آن دقيقا همان پائيز 1932 است می‌نويسد: "من معتقدم كه حزب نازی بسيار ضعيف شده از انتخابات عادی بيرون می‌آمد در شرايطی كه رهبری آن بدليل از دست دادن آراء و پول نسبتا مايوس شده بنظر می‌رسيد. درست در همين لحظه بود كه "مليون آلمان"، در كنار صاحبان صنايع و بانك‌ها او را چنگ زدند و به قدرت رساندند. و اين نيروی پنهان و مرموز، اين پيوند زمينداران، بورس بازان با انديشه‌های آلمانی- ملی، اين همان گاوميش‌هايی است كه در اين داستان تصوير شده اند كه هر آنچه در مسير آنان است نابود می‌كنند." 

ادوارد برنشتاين كه هر آنچه در توان داشت انجام داد تا حزب سوسيال دمكرات را از ماركسيسم دور و مشی ديگری را به آن تحميل كند با خوش بينی می‌نويسد: "ما بحق انتظار داشتيم و داريم كه دمكراتيزاسيون ميوه خود را ببار آورد كه همان سوسياليزاسيون است" اما درواقع ميوه زهراگين انقلاب سقط شده نه سوسياليسم كه فاشيسم در بيرحمانه ترين شكل آن شد.

بدينسان بود كه تير خلاص بر شقيقه جمهوری وايمار شليك شد. درواقع اين جمهوری از همان ابتدا با طالعی نحس تولد يافت. مليون‌ها آلمانی وايمار را با رسوايی شكست در جنگ و با خيانت همزاد می‌دانستند. جمهوری وايمار كه با انقلاب زاده شده بود، با سماجت تمام دربرابر اين انقلاب مانع گذاشت، به عقبش راند و سرانجام درهمش شكست. اما از آنسو به بدترين دشمنان آن ياری كرد. اين جمهوری دربرابر حمله دشمنان انقلاب بدون مبارزه عقب نشست. جمهوری وايمار نه شوری در قلب هوادارانش فكند و نه ترسی در سر دشمنانش. وايمار فاقد غريزه حفظ وبقا بود. سلاح از كف نداده بود ولی از هرگونه مقاومت كارآمد خودداری می‌كرد. البته دشواری‌های وخيم اقتصادی كار آن را سخت تر می‌كرد. اين وضع آبی لبريز را به آسياب ارتجاع می‌ريخت. جريان كهن اقتدارگرا از اينجا رشد كرد. هيتلر با هدايت اين جريان بود كه بر نهادهای دمكراتيك غلبه كرد.

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                        بازگشت