هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982) نوشته "پي ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی ترجمه عليرضا خيرخواه برای راه توده
|
هيتلر
بازی خوفناک فاشيست ها
با سياست "يهودستيزی"
نازی ها به اقدامات فوری دست زدند که هدف آن از يکسو افزايش جمعيت و از سوي ديگر ايجاد يک نسل جوان سالم و خشنود بود، نسلي که ذخيره سرباز و کارگر آينده به حساب ميآمد. ازجمله کمک و وام به خانوارهاي جوان، ايجاد امکان مسافرت، گردشهاي دستجمعي که توسط سازمانهاي تفريحات سازماندهي ميشد، امتيازات فزاينده به خانوارهاي پرجمعيت، فروش دستگاههاي راديو ارزان قيمت، آغاز توليد خودروهاي مردمي معروف به "فولکس واگن" با اين ادعا که در آينده همه داراي يک خودرو خواهند بود، کمک به نوآموزان، اردوگاههاي جوانان و از اين قبيل. در کنار اينها نازيها با تجميد و ستايش کار يدي و دستي عوامفريبي را از حد و مرز گذرانده بودند. در حالي که کارگري که از حقوق و تشکل خود محروم شده، انساني تنها و محکوم به ناتواني است، به او چنان تلقين ميشد که يکي از پايههاي حکومت است. اين نازيسم است که به او حيثيت بخشيده و از زنجير روساي سابق يهودي يا يهودزده آزاد کرده است.
بسياري از برنامههاي رسمي يا شخصي نازيها ميکوشيد اين فضاي "برادري" را حفظ کند. نازيها تفريحات و برنامههاي گردشي را سازمان ميدادند که شمار زيادي از کودکان خانوادههاي بيکار يا کارگران کم درامد از آنها استفاده ميکردند. اندک خانوادههايي بودند که هدف نازيها از اينگونه اقدامات را ميفهميدند و اگر هم ميفهميدند شادي اين کودکان را نميخواستند زايل کنند. به هنگام اين گردشها کسبه محلي، که در گذشته با هر گونه حرکت خيريه مخالف بودند، به اين کودکان نان و گوشت و غيره ميدادند و بدينسان ميکوشيدند از حکومتي که اعتماد آنان را داشت پشتيباني کرده باشند.
در سطوح بالاتر نيز وضع به همين منوال بود. صاحبان کارخانههاي بزرگ رفتاري کاملا متفاوت نسبت به زمان جمهوري از خود نشان ميدادند. صاحبان کشتيها به درخواست دولت پذيرفتند که مسکن و غذاي مناسب تري در اختيار کارکنان خود گذارند. در کارخانهها تعداد جالباسيها و دوشها چند برابر گرديد. كارفرماها ديگر با افزايش اندک دستمزدها و شرايط بهتر زندگي كارگران منظما مخالفت نمي كردند. آنان وارد بازي شده بودند و فهميده بودند که بايد بهاي صلح اجتماعي را بپردازند. اين بهبودهاي مختصر در شرايط کار و زندگي به حساب نازيها نوشته ميشد.
چرا ميليونها کارگر که عقب نشيني بدون مبارزه و جنگ برادرکشي احزاب کارگري آنان را پريشان و سرگردان ساخته بود اسير پندار نشوند و به خيال يك جامعه و "همبود ملي" بدون درگيري اجتماعي و بحران اقتصادي دل نبندند؟ پيامدهاي اندک اما ملموس سياست اجتماعي رايش سوم به گونه اي بود که آناني را که عميقا به درستي انديشههاي مبارزه جويانهاي که پيش از آن پخش شده بود ايمان نداشتند دچار ترديد ميکرد. در آينده به اين مسئله مرکزي باز خواهيم گشت.
سياست خارجي در ابتداي رايش سوم
در نخستين ماههاي حکومت تازه، مرکز ثقل اقدامات حکومت بر محور مسايل داخلي قرار داشت. با اينحال سياست خارجي به هيچوجه فراموش نشده بود. حکومت جديد با استفاده از يک ديپلماسي زيرکانه و فرصت جو بدنبال خريدن زمان لازم براي بناي يک آلمان نيرومند و تسخيرناپذير بود. هيتلر ميدانست که کشورش وارد منطقهاي خطرناک شده است. او نگران بود كه فرانسه که تا آن زمان بسيار دغدغه امنيتش را داشت، تجربه نازيها را در ابتداي خود متوقف كند. هيتلر بزودي فهميد که حمله پيشگيرانه همسايگان شرقي و غربي رايش روي نخواهد داد. او دريافت که راهها بر روي او باز است و خواهد توانست نه تنها ارباب رايش شود، و آن را در همه زمينهها مستحكم كند بلکه در لحظه مناسب خواهد توانست سياست فتح "مسالمت آميز" ديگر كشورها را نيز به پيش برد.
هيتلر نه برنامههاي بلندپروازانه خود را کنار گذاشته بود و نه از جنگ طلبي اش ذره اي كاسته شده بود، اما معقتد بود كه در اوايل كار بايد از به صدا درآوردن سلاح ها خودداري شود. سخنرانيهاي صلح طلبانه او چنان لحن صادقانه اي داشت که هرگونه ترديدي را زايل ميکرد مگر نزد اندک کساني که هوشياري و روح انتقادي خود را حفظ کرده بودند. مهاجريني که طرحهاي ديوانه وار هيتلر را افشا و برخي صفحات "نبرد من" را يادآوري ميکردند، به جانبداري و خصومت طلبي متهم ميشدند. نازيها و هواداران خارجي آنان آنچه درباره خشونت و شقاوت حکومت گفته ميشد اتهامات شرم آور ميدانستند و "يهود بين الملل" را متهم ميکردند که به منازعات دامن ميزند و براي آن آماده ميشود. يهود بين الملل قصد راه اندازي جنگ صليبي برضد هيتلر را دارد که متهم است کشورش را از بلشويسم نجات داده و ثبات، حيثيت و احترام را به آن باز گردانده است. هيتلر که به لحاظ روحيه و اعتقادات جنگ طلب بود، ناگهان يک استدلال پيدا كرد كه هم با نازيسم و راسيسم بخواند و هم در مخالفت با جنگ باشد: جنگ نه تنها چشمه جواني، بازسازنده موجود انساني نيست، برعکس موجب انتخاب معکوس ميشود. جنگ با کشتن جوانان، بهترينها، سالم ترينها، قهرمان ترينها موجب بقاي ضعيفها و بزدلها ميشود. اين سند ديگريست در ميزان رياکاري او، توانايياش به اغفال کردن شنوندگانش، بازي به حد عالي در نقش موقتي که به او واگذار شده بود.
هيتلر ميتوانست مطالباتش را اندازه گيري و مرحله بندي کند. در ابتدا خواست هايي چنان "منطقي" را مطرح ميکرد که مخالفت با آنها دشوار بود. او مثلا خواهان "برابري حقوق" بود که ريشه در بهترين سنتهاي ليبرالها و دمکراتها داشت و خود را قهرمان حق تعيين سرنوشت و خودگرداني خلقها نشان مي داد. بدينسان هيتلر پشتيباني بخش وسيعي از انگلوساکسونها را بدست آورد که نياز به امنيت فرانسه را به ريشخند ميگرفتند.
زماني كه هيتلر دستور داد كه هيئت نمايندگي رايش كنفرانس بينالمللي درباره خلع سلاح را ترك كند، ميليونها تن از هم ميهنانش در خشم او دربرابر بيعدالتي که کشورشان متحمل شده بود او را تاييد ميکردند و معتقد بودند با اين كار او احترام کشور اهانت شده شان را نگه داشته است. اما او چندي بعد به تكرار سخنان آرام بخش پيشين خود بازگشت تا نگراني خارجيهايي را که موقتا از خوش خيالي بيرون آمده بودند دوباره برطرف کند. بدينسان بود که آلمان در 14 اکتبر 1933 سازمان "جامعه ملل" (نمونه وقت سازمان ملل متحد کنوني) را ترک کرد. بهانه اين كار پيشنهاد فرانسه بود که آلمان بايد يک مهلت چهار ساله داشته باشد تا حسن نيت خود را ثابت کند. استدلال هيتلر بسيار ساده بود: يا همه قدرتها به يک اندازه خلع سلاح شوند يا آلمان ناگزير از تجديد سلاح خواهد بود. هيتلر که به پيروزي ديپلماتيك خود مطمئن بود، خواهان يک ارتش "صرفا دفاعي" 300 هزار تني شد.
اين تکخالهاي جسورانه هنوز از زمره تکخالهاي پوکر هيتلري نبود، اما حريفان و گاه هوادارانش را مبهوت ميکرد. هر حرکت تازه به او اجازه ميداد که ارزيابي دقيق تري از حريفانش داشته باشد. او مهره هايش را مدام به پيش ميراند و ضمنا مرتب از بسته بودن دستش به واسطه صلح طلبي خود گله ميکرد. در اين عرصه البته او را نمي توان چندان مبتکر دانست. کنت اشتولبرگ- ورنيگرود معتقد بود که "درست در شرايط کنوني است که بايد دهانمان مملو از جملات صلح، آشتي ميان ملتها و غيره باشد، بدون آنکه مثل صلح طلبهاي خيال پرداز به اينگونه فريبها اعتقادي داشته باشيم."
هيتلر به توصيه صدراعظم پيشين برونينگ در 17 مه 1933 سخناني بر زبان راند که در خارج بسيار مورد استقبال قرار گرفت. قرارداد "کونکوردات" منعقده با واتيکان در ژوييه همان سال به بسياري که نگران به قدرت رسيدن هيتلر بودند اطمينان خاطر داد. او در قبال لهستان يك سياست تهاجم صلح در پيش گرفت، كشوري که قبلا آماده بود در کنار فرانسويها به حرکتي مشترک عليه آلمان دست زند. زمان براي اينکه بتوان شکافي ميان فرانسه و لهستان ايجاد کرد مساعد شده بود. هيتلر براي آنکه طرح خود را تا پايان پيش ببرد بايد بر پيشداوريهاي کهن ملي گرايان آلمان غلبه ميكرد که به "مادون انسان بودن اسلاوها" اعتقاد و به آنان احساس نفرت و حقارت داشتند.
مرزهاي لهستان و آلمان که پس از جنگ ترسيم شده بود مورد اعتراض بودند و در هر دو سو نيروهاي داراي سلاحي يافت مي شدند که خواهان پيوستن همزبانان به کشور خود بودند. اما هيتلر به اندازه کافي نيرومند و محبوب بود که بتواند حرکتي را برخلاف جريان آب شروع کند، كاري كه اگر کسي ديگر جز او انجام ميداد به خيانت متهمش ميکردند. ضمن اينکه حکومتهاي هر دو کشور لهستان و آلمان داراي خصوصيات مشابه بودند و يک کمونيسم ستيزي و شوروي ستيزي مشابه را موعظه ميکردند. اين همگرايي براي مدتي بر روي احساس سوظن و خصومتي که ريشه تاريخي 150 ساله داشت و حتي به سدههاي ميانه باز ميگشت سايه ميافکند. اعماق انديشه هيتلر اين بود که چرا لهستان - کشور مارشال پيلسودسکي - که از 1920 منتظر فرصت نشسته است، در کنار او در لشکرکشي به روسيه شرکت نکند؟
کمي پيش از آغاز جنگ دوم جهاني او مجددا با تعجيل کوشيد موافقت لهستان را با طرح عمده خود بدست آورد. او پيشنهاد کرد که سرزمينهايي را که از لهستان به آلمان الحاق ميشود با سرزمينهايي از روسيه و اوکراين که به لهستان منضم خواهد شد جبران کند. 26 ژانويه 1934 پيمان آلمان – لهستان منعقد شد. پيمان با كشوري كه در سده نوزدهم تنها ليبرالها و سوسياليستها نسبت به مردم آن كه زير يوغ تزار روسيه بودند احساس همدردي داشتند.
اين نخستين بار نبود که هيتلر پيشدارويها و خواستهايش را پس ميزد. بدينگونه بود که برخلاف پان ژرمنيستهاي اتريش، از ادعا بر تيرول جنوبي که ملت آن آلماني بودند خودداري کرد تا دلگيري موسوليني را بر نيانگيخته باشد. حتي پيش ميآمد که حملات يهودستيزانه خود را براي مدتي کاهش دهد يا متوقف کند بدون آنكه از آنها دست برداشته باشد.
هيتلر در اين شرايط بدنبال توافقات دوجانبه در تقابل با امنيت دسته جمعي بود. آلمان که وزنه آن روزبروز تقويت ميشد بزودي دربرابر حريفان جدا از هم وحشتي نخواهد داشت در حاليکه دربرابر يک ائتلاف، حتي در مذاكرات ديپلماتيك نيز دست پايين را خواهد داشت. هيتلر اهداف دور خود را جز دربرابر جمع کوچکي از نزديکان، فرماندهان نظامي، ديپلماتها و کارفرماها آشکار نمي کرد. "آلمان بزرگ" که او خواهان آن بود تنها مرحلهاي در راه تسلط بر جهان است. او در نبرد من نوشته بود که بازگشت به مرزهاي 1914 يک هدف درخود نيست. کمي پيش از حمله به فرانسه گوبلز گوشه اي از پرده را بالا زد: "امروز ما از فضاي حياتي سخن ميگوييم. هر کس ميتواند آن را آنگونه که ميخواهد درک کند. در زمان لازم ما طرحهاي خود را اشکار خواهيم کرد. تا کنون ما حريف را دربياطلاعي از اهداف واقعي خود نگه داشته ايم."
هيتلر به اين کفايت نمي کرد که آلمان دوباره يک قدرت جهاني شود. مردم آلمان متحد و متعصب ابزار اصلي اين برنامه برتري طلبانه محسوب ميشدند. اين جنون عظمت البته بدون حدي از خردگرايي نبود. هيتلر ميتوانست متنظر لحظه مناسب بنشيند و در صورتي که لازم باشد عقب نشيني کند. امتياز او در دست داشتن ابتکار و اقدامات نابهنگام بود. او متکي به پشتيباني مردم آلمان بود که اکثريت بزرگش او را کورکورانه دنبال ميکردند. او ميتوانست هرگونه ترديدي را از سر راه بردارد زيرا اپوزيسيون يا پارلمان مخالف خواني دربرابرش قرار نداشت. اما سادگي انديشههاي هيتلر پيچيدگي فلج کننده دشواريهاي سهمگين واقعيت را بر خود او پوشانده بود. برتري هيتلر نمي توانست درازمدت باشد چرا که نطفههاي محاسبات اشتباه و در نتيجه شکست را در خود ميپروراند. شهامت، اراده، سرعت اجرا به او پيروزيهايي را اعطا کرد، اما اينها بر واقعيت تناسب نيروها نمي توانست غلبه کند.
با آنكه حركت هاي جسورانه هيتلر پرشمار و پرخطر بود نميتوان منکر بود که او داراي قدرت انديشه و گاه احتياط و دورانديشي بود. هيتلر برخلاف گيوم دوم مدت طولاني از اينکه با يک دست چند هندوانه را بلند کند خودداري کرد. حکومتهاي امپراتوري آلمان ميخواستند بازار جهاني را تصاحب کنند، امپراتوري استعماري وسيعي بوجود آورند، نيروي دريايي نگراني آوري براي بريتانيا بسازند. اما هيتلر با اين قدرت بزرگ که خواهان اتحاد با آن بود مدارا ميکرد. پشتکار و شجاعت سربازان انگليسي قبلا احترام او را برانگيخته بود. هيتلر غالبا اشيا و اشخاص را براساس تجربه يا مطالعات شخصي خود ارزيابي ميکرد. او هم از تعميمهاي شتاب زده و کليشهها بري نبود. اتحاد با بريتانيا يا لااقل بيطرفي آن ضمنا عدم مداخله فرانسه را تضمين ميکرد که نميتوانست به تنهايي عمل کند.
در فرداي جنگ، فرانسه از نظر هيتلر و غالب ملي گرايان آلماني آن دوران بعنوان دشمن اصلي، سازش ناپذيرترين به حساب ميآمد اما بزودي از نظر آنان به غلام بريتانيا تبديل شد. آنان البته ارتش فرانسه را دست كم نمي گرفتند که از نظر آنان هنوز ميتوانست ارتش نوزاد آلمان را در هم شکند. براي پايان دادن به هوس مقاومت فرانسه ، هيتلر بر روي موسوليني نيز حساب ميکرد که مدعي نيس ، کورس ، ساووا و تونس بود. هيتلر در ابتدا تنها نسبت به منطقه "سار" فرانسه ادعاي ارضي داشت و تلاش ميکرد آن را به مدد همه پرسي به رايش ملحق کند. هيتلر با آنكه همواره در اين انديشه بود كه اتريش و چک را نيز ملحق به خاک خود کند، بويژه چک که آن را با لحني تحقيرآميز متحد وفادار فرانسه در اروپاي مرکزي ميناميد. اما شرايط هنوز آماده نبود. آلمان هنوز از ناتواني و انزوا بيرون نيامده بود. کمترينبياحتياطي سريعا به شکل گيري يک ائتلاف برضد آن منجر ميگرديد. از سوي ديگر اوضاع بينالمللي نيز هنوز براي او مساعد نبود. هيتلر مطمئن بود که دير يا زود فرصت مناسبي بدست خواهد آورد که از آن حداکثر استفاده را خواهد برد.
17 مه 1933 در رايشتاگ او اعلام کرده بود :" ناسيونال سوسياليسم حاضر به پذيرش تغيير مرزها به زيان ديگر ملتها نيست." او در مصاحبه اي با روزنامه نگار انگليسي "وارد پرايس" در تضاد کامل با سياستي که در نبرد من تبليغ کرده بود و سخنان محرمانه اي که در 3 فوريه 1933 دربرابر ژنرالها بيان داشته بود حتي نظريه "فضاي حياتي" خود را هم کنار گذاشت.
تقريبا در همه جا دولتمردان زبان به تمجيد هيتلر گشوده بودند که به هرج و مرج در کشورش پايان داده، خطر انقلاب را دور کرده و ميکوشد به تفاهم با همسايگانش دست يابد. در مورد يهودستيزي رسمي هم بيشتر آن را "خطا"ي تاسف آوري ميدانستند که نشان از بيماري کودکي نازيسم است و بهزودي رفع خواهد شد.
قدرتهاي بزرگ هم که همه پس از اينکه در نتيجه جنگ همه رمق خود را از دست داده بودند و بحران بعدي آنها را ضعيف کرده بود ، ديگر روحيه تهاجمي نداشتند. از سوي ديگر از شوروي ستيزي نازيها بدشان نمي آمد. قبلا آخرين دولتهاي جمهوي وايمار احساس ميکردند که اين قدرتها نسبت به گذشته تمايل بيشتري براي سازش دارند. "فرمانهاي معاهده ورساي"، دستمال سرخي که راست در برابر گاو آلمان نشان ميداد مدتها بود که تکه تکه شده بود.
فرمات PDF : بازگشت