بازگشت

 

هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982)

نوشته "پي ‌ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی

ترجمه عليرضا خيرخواه برای راه توده

 

 

هيتلر:

رهبری بايد قاطع و بي چون و چرا باشد

مردم نبايد بدانند

در حاکميت اختلاف هست

 

نگراني‌های داخلي

رهبران نازی به برکت سه حکمي که از چنگ مارشال هيندنبورگ درآورده بودند، ديگر دليلي براي نارضايتي نداشتند. هيتلر ديکتاتوري خود را قانوني کرد. دولت متمرکز در دستان او قرار گرفت. تنها متوازن کننده‌اي که باقي مانده بود همان مارشال رياست رايش و عناصري بود که در فقدان پشتيباني احزاب همچنان در حول وي خود را نگه داشته بودند.

جنبش کارگري رفرميست يا کمونيست ديگر وجود نداشت. انديشه مبارزه طبقات در آگاهي طبقاتي پرولتري عقب زده شده بود. البته همه مسايل حل نشده بود اما تغيير مثبتي بسود رژيم تازه در افکار بوجود آمده بود. و با اينحال هيتلر با نگراني به مسايلي نگاه مي‌کرد که در پايه مردمي حزب او بوجود آمده بود.

دکتر " لي"، در کارخانه‌ها "جبهه کار" را مرکب از کارگران و کارفرماها ايجاد کرده بود که جانشين سنديکاهاي ممنوع شوند. قانون کار بطور اساسي تغيير کرد. در نخستين ماه‌هاي رژيم تازه درگيري‌هاي بسياري در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و ادارات روي داد. فعالان پايين دست حزب نازي که سوسياليسم هيتلر را جدي گرفته بودند در امور اقتصادي و اداره کارخانه‌ها دخالت مي‌کردند و خواهان افزايش دستمزدها بودند. 

در ژوييه 1933 يعني چند ماه پس ازرسيدن به قدرت، هيتلر پس از دريافت شکايت‌هاي کارفرماها اعلام کرد که انقلاب ملي پايان يافته، که انقلاب يک وضعيت دائم نيست و برخلاف اميد راديکال‌ترين هوادارانش حتي فکر انقلاب دومي هم منتفي است.

دکتر "لي" ناگزير شد که در عوامفريبي‌هايش تخفيف داده و اقدام‌هايي را براي کنترل اوضاع انجام دهد. هدف "جبهه کار" که قرار بود جانشين مراکز بزرگ سنديکايي پيشين شوند دفاع از منافع مادي کارگران نبود. حوزه‌هاي کارخانه‌ها و موسسات نيز کليه استقلال خود را از دست دادند و ديگر اجازه جمع آوري حق عضويت‌ها را نداشتند. مجازات‌ها گاه سنگيني براي کساني در نظر گرفته شد که قانون را نقض کنند. بزودي نازي‌هاي نافرمان مورد اتهام قرار گرفتند و آنها را درست يا نادرست "نفوذي کمونيست‌ها" درون حزب معرفي مي‌کردند. در طي مبارزه براي قدرت، هيتلر ناگزير شده بود عنان عوامفريبي را در حزب رها کند و غالبا چنان نشان مي‌داد که احترامي براي نظم حاکم و سنت‌هاي بورژوايي قائل نيست. اين رفتار بسيار مورد علاقه جوانان و قربانيان بحران بود. از طرف ديگر او خود را چون مدافع سرسخت حکومت نشان مي‌داد و از اين طريق پشتيباني ميليون‌ها تني را بدست مي‌آورد که از‌بي‌ثباتي و تزلزل جمهوري خسته شده بودند و نگران به خطر افتادن نظم و نظام اجتماعي بودند. راه توده

"اس.آ‌" ها يعني سازمان‌هاي جوانان نازي، چه به واسطه ترکيب اجتماعيشان و چه بدليل شور و حرارت بنيانگذار و رهبرشان "ارنست روهم" بخشي بودند که بيش از همه احتمال سرايت سوسياليسم به آنان وجود داشت. هيتلر مي‌دانست که دين بسياري به آنان دارد زيرا آنان بودند که حضور ناسيونال سوسياليسم را در همه جا تحميل کردند. اينان بدليل شور و حرارتشان، بيرحمي شان، ايثارشان عنصر قاطع و حتي تعيين کننده در پيروزي هيتلر بودند. پس از رسيدن به قدرت اعضاي آنان چند برابر شده بود و ديگر در همه جا حاضر، مزاحم و حتي خطرناک شده بودند. اينان ضمنا از ديدن اينکه رهبري نازيسم دست برادري به سرمايه داران بزرگ داده است شوکه شده بودند. "اس.آ" ‌ها مايل بودند که جايگزين کادرهاي محافظه کار ارتش، دستگاه اداري و موسسات خصوصي شوند. "ارنست روهم" کاري براي جلوگيري از اين روحيه براندازانه نمي کرد. حتي وي بدش نمي‌آمد که اعضاي سازمان جوانان با ارتش مخلوط شوند، چيزي که براي ژنرال‌ها قابل پذيرش نبود. آيا شبح مبارزه طبقات دوباره نزد اين "سربازان حزب" ظهور نخواهد کرد؟ هيتلر که بارها آنان را به نظم فراخوانده بود ديگر به وفاداريشان يقين نداشت. همه نيروهايي که باحرارات مدافع وضع حاکم بودند خواهان موضعگيري هيتلر شده و به او فشار مي‌آوردند. دخالت هيتلر ديگر لازم هم شده بود زيرا درگيري‌ها شدت مي‌يافت. سران ارتش که نگران بودند اعضاي سازمان جوانان، ارتش را زير نظر خود بگيرند خواهان شدت عمل بودند.

فرمان 31 مه 1933 هيتلر در فرداي ملاقات با صاحبان صنايع هرگونه مداخله اعضاي حزب نازي در اقتصاد را ممنوع کرد. هيتلر اعلام کرد که هيچ لطمه اي به حق مالکيت را نمي پذيرد. او اين فکر که صاحبان صنايع را بتوان محاکمه کرد يا از مقام‌ها و اموالشان محروم کرد کفرآميز مي‌دانست. هيتلر همواره با اجتماعي کردن ابزارهاي توليد ولو به شکلي نرم مخالف بوده است. کساني که مظنون به گرايش‌هاي صنفي و کورپوراتيستي بودند از حزب اخرج شدند. يکي از اعضاي نازي که با کمک اس.آ‌ها مي‌خواست بعنوان رييس بانک درسدن – يکي از چهار بانک بزرگ رايش - منصوب شود از حزب اخراج و محاکمه شد.

البته مبالغه است اگر تصور کنيم که اس.آ‌هاي "انقلابي" درک روشني از مسايل اجتماعي و اقتصادي داشتند. آنان ترکيبي از خام انديشان و جاه طلب‌هاي سرخورده بودند. روهم که در راس ميليون‌ها جوان مسلح قرار گرفته بود و طرح‌هاي بلندپروازانه اي در سر داشت، مانع از آن نميشد که اجازه دهد هيتلر به خيانت به سوسياليسم به سود سرمايه داري متهم شود.

واقعيت اين است که فشارهاي ناشي از دستورهاي رهبران تازه اصلا متوجه سرمايه داران بزرگ نبود. هيتلر کارفرماهاي بزرگ را نتيجه انتخاب طبيعي مي‌دانست و ستايششان مي‌کرد. اين کارفرماها بنوعي مشاوران هيتلر تبديل شدند، يعني از يکسو مدير موسسه خود بودند و از سوي ديگر مديران عاليرتبه دولتي بودند که وظيفه رهبري شاخه‌هاي مختلف اقتصاد را برعهده داشتند.

اس. اس‌ها که گارد ويژه هيتلري بودند که در 1925 بنياد گذاشته شده بودند ديگر سخت قيمومت اس.آ را تحمل مي‌کردند. آنان بتدريج اختيارات هرچه بيشتري بدست مي‌آوردند و نخست در باواريا زير فرمان‌هاينريش هيملر قرار گرفتند که بعدا شامل سراسر رايش شد. از آوريل 1934 رهبر اس.اس ديگر وابسته به روهم نبود. هيملر در آن واحد رهبر اس. اس و رييس گشتاپو – پليس مخفي آلمان نازي- و سپس رهبر کل پليس در سراسر رايش شده بود. اين اختلافات دروني نازي‌ها نگراني عميق هيتلر را برانگيخته بود که هيچگونه تضاد و انتقادي را تحمل نمي کرد. هيتلر معتقد بود که مردم هرگز نبايد شاهد اختلاف‌هايي باشند که ممکن است ميان رهبرانشان وجود داشته باشد. درغيراينصورت اعتماد خود را به رهبران از دست مي‌دهند و مي‌کوشند خود در روند اوضاع مداخله کنند. زيرا مردم دوست دارند با قاطعيت رهبري شوند. البته رهبري هم بايد‌ بي‌چون و چرا باشد.

گوبلز حمله به اس. آ و همچنين همه آناني را که سياست ويران سازانه داشتند، که قدرت را بدنام مي‌کردند و خواهان بازگشت سلطنت يا جمهوري بودند آغاز کردند. زمزمه کودتا از اين طرف و آن طرف به گوش مي‌رسيد. اس. اس‌ها سلاح‌ها را آماده مي‌کردند. فهرست‌هايي از تبعيدي‌هايي که به اس.آ‌ها نسبت داده مي‌شد دست بدست مي‌شد. توطئه البته در کار بود، اما توطئه هماني بود که هيتلر، سران ارتش و صاحبان صنايع و رهبران اس. اس در آن شرکت داشتند. همه پذيرفته بودند که بلافاصله پس از مرگ نه چندان دور مارشال پير، هيتلر رهبر دولت و فرمانده عالي ارتش شود. با اينحال اين کار يک شرط داشت : هيتلر بايد "شورش" را سرکوب کند. روز 30 ژوئن 1934 ارنست روهم و ديگر رهبران و فرماندهان اس.آ در جرياني که به "شب قمه‌ها" شهرت دارد به قتل رسيدند. همه آناني که نگران قيام اجتماعي بودند نفس راحتي کشيدند. هيتلر که روهم بنيانگذار اس. آ و تنها کسي که او را تو خطاب مي‌کرد نابود کرده بود در فرداي آن روز و در يک مراسم با روحيه بسيار شاد ظاهر شد. يک مانع بزرگ از سر راه او برداشته شده بود. رقيبي خطرناک از سر راه برداشته شده بود و هيتلر اکنون مي‌توانست جانشين مارشال در حال مرگ شود.

 

 

  

 

  فرمات PDF :                                                                                                                        بازگشت