هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982) نوشته "پي ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی ترجمه عليرضا خيرخواه برای راه توده
|
قضاوت بر مبنای تاريخ
زمزمه مانيفست نازيسم
زيرگوش علي خامنه ای
در ماجرای "شب قمه ها" دو ژنرال را نيز کشتند که سهوی نبود. هيتلر هرگز ژنرال فون اشلايشر را بدليل اينکه زماني خواسته بود او را از قدرت برکنار کند نبخشيده بود. همينطور فراموش نکرده بود که ژنرال فون کاهر يازده سال پيش از اين، کودتاي او را ناکام گذاشته بود. صدها تن ديگر همين سرنوشت را پيدا کردند. هيتلر بدينسان به طرفداران حفظ وضع موجود اطمينان خاطر داد. ديگر او ميتوانست در فرداي مرگ رييس جمهور - هيندنبورگ – فاتح بلامنازع رايش باشد. انتقاد هيتلر از موسوليني آن بود، که او نتوانسته بود خود را از قيمومت شاه بيرون بکشد و همچنين اين بياحتياطي را کرده که يک نهاد عالي، يعني "شوراي بزرگ فاشيست" را بالاي سر خود قرار داده است.
از اين پس ديگر خيال هيتلر از بابت مسايل داخلي راحت شده بود. هرشکل مقاومت توده اي منتفي شده بود. قتل چند اشراف زاده و بورژوا هم بر او بخشيده شد. هيتلر قدرتش را مدام تحکيم ميکرد. وزار و ژنرالهايي را که ديگر به آنان اعتماد نداشت يا جرات کرده بودند با سياستهاي او مخالفت کنند برکنار کرد و نفوذش را به همه عرصهها گسترش داد. وجهه روزافزون وي و نخستين موفقيتهايي که بدست آورده بود به او امکان داد که نظراتش را بدون دشواري جدي تحميل کند. ارتش به او سوگند خورد. بعدها بسياري از افسران عليرغم تمايل خود به مقاومت بدليل اين سوگند خود را دست بسته ميديدند. ديگر نيروي متوازن کننده قانوني دربرابر قدرقدرتي هيتلر وجود نداشت و او ميتوانست به ميل خود همه دستگاه دولتي را نازي سازي کند. متملقان و چاپلوسها اطرافش را گرفته و او را نابغه شکست ناپذير و نجات دهنده رايش ميناميدند.
اراده هيتلر قانون عالي شده بود! فرمانها و رهنمودهايش قابل تجديدنظر نبود. برعکس او به تجسم اراده جمعي تبديل شده بود و در راس دستگاه قضايي نيز محسوب ميشد و ميتوانست حکم هر دادگاهي را نقض کند. هيتلر قدرت شخصي خود را تحکيم و کيش شخصيت پرستي خود را تشويق ميکرد. همه چيز در خدمت آن قرار گرفته بود که در حول شخص وي "بت"ي ساخته شود. وقتي هيتلر مدعي ميشد که هيچ سياستمدار ديگري به اندازه او محبوبيت نداشته چندان مبالغه نمي کرد. اطاعت مطلق از فرمانها و خواستهاي او بزرگترين فضيلت محسوب ميشد. اما نافرماني و حتي کمترين انتقاد مستوجب مرگ بود. هرقدر موفقيتهاي او بيشتر و مهم تر بود، بر اعتبار و حيثيت او افزوده ميشد. هيتلر در محاصره چاپلوس ها و متملق ها حاضر به پذيرش تضاد و مخالفت نبود و کساني را که به نظرش خطرناک يا مزاحم مي آمدند بيرون ميريخت. مسئله تنها شخصيت منفي يا لجاجت هيتلر نبود. او حاضر نبود از مسيري که تنظيم کرده انحرافي بوجود آيد. شاخت وزير اقتصاد در سال 1937 برکنار شد و جاي او را يک نازي خالص والتر فرانک گرفت. چند هفته بعد دو ژنرال فون فريتش و فون بلومبرگ با آنکه با حکومت تازه موافق بودند به شيوه تحقيرآميزي برکنار شدند. وزير امور اقتصادي نيز بنوبه خود جايش را به ربين تروپ داد. تايسن کارفرماي بزرگ و از نخستين کساني که هوادار نازيها شد و به آنها پول ميداد ناگزير از تبعيد شد. او بعدها در کتاب "من به هيتلر پول مي دادم" که در ايالات متحده منتشر شد به اين امر اعتراف کرد. اين شخصيتهاي برجسته از ماجراجويي هيتلر وحشت کرده و خواهان دقت نظر و دورانديشي بيشتري شده بودند.
بعدها خواهيم ديد که آيا واقعا ميشود از قدرت بلامنازع هيتلر سخن گفت يا نه. يقينا او اعتماد اکثريت بزرگ هموطنان خود را داشت. سازمانهاي مختلفي که آلمانها را از "گهواره تا گور" در خود عضو کرده بودند توانسته بودند آنان را شستشوي مغزي دهند. کودکان و جوانان بويژه بيش از همه تحت تاثير اين تبليغات بيپايان بودند. شاخههاي مختلف جنبش جوانان هيتلري، سرويس کار که از 1935 اجباری شده بود و خدمت نظام وظيفه نسل تازه را قالب ريزي ميکرد. مدارس ويژه فرماندهان را پرورش ميدادند و يک آريستوکراسي و اشرافيت تازه با روحيه نازيسم بوجود ميآوردند.
فرمات PDF : بازگشت