بازگشت

 

هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982)

نوشته "پي ‌ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی

 

فاشيسم

تدارک جنگ

مقدم بر هر برنامه ای

ترجمه عليرضا خيرخواه برای راه توده

(21)

 

"داف" يا جبهه كار آلمان ، جانشين سنديكاهاي ممنوع شد. اين سازمان وارث مبالغ عظيمي شد كه سنديكاها طي ده ها سال جمع آوري كرده بودند. جبهه كار به شانزده شاخه تقسيم شده بود و همه كساني كه داراي فعاليت حرفه اي بودند- جز كارمندان دولت- را تحت پوشش قرار مي داد. اين جبهه در 25 ميليون عضو خود اصول هماهنگي اجتماعي و دكترين هاي نازيسم را رواج مي داد. جبهه كار المان تحت رهبري دكتر لي به يك دستگاه عظيم شستشوي مغزي تبديل شده بود كه ضمنا نبايد به يك مركز جديد سنديكايي تبديل شود و وظيفه رسيدگي به مشكلات كارگران را داشته باشد.

وظيفه جبهه كار به يك امر تربيتي محدود شده بود. كارگران بايد مانند همه ديگر المان ها مي فهميدند كه احياي سريع المان مستلزم صلح اجتماعي است. روز 24 اكتبر 1934 هيتلر اعلام كرد كه هدف جبهه كار تضمين هماهنگي در كارخانه هاست. قبلا در 27 نوامبر 1933 اين جبهه از حق بحث درمورد مسايل روزمره كارگران منع شده بود. جبهه كار حق نداشت تحت هيچ عنوان از نقش هماهنگ كننده خود خارج شده و ادعاي مشاركت در تدوين مقررات اجتماعي را داشته باشد كه وظيفه انحصاري كاركنان و كارشناسان وزارتخانه هاي اقتصاد و كار است. جبهه كار به همان اندازه كه خود را بيشتر مطيع و گوش بفرمان نشان مي داد امتيازات بيشتري بدست مي آورد. رييس آن دكتر لي برخلاف ميل خود از حق نظارت بر قراردادها، طرح‌هاي  قوانين، تصميمات هيات هاي حل اختلاف، تامين اجتماعي صرفنظر كرد. او بايد تسليم رهبري حزب نازي مي شد كه نمي خواست اين دستگاه عظيم به يك سنديكاي مطالباتي ديگر كارگران تبديل شود. هر قدر توان مداخله جبهه كار در امور اقتصادي محدودتر مي شد، رهبري آن بيشتر در سخنان اوهام گونه خون و نژاد فرو مي‌رفت. اين جبهه توانست با مشاركت ديگر سازمان هاي تابعه خود بخش بزرگي از كاركنان را در مسيري بسود حكومت كنترل كند و زير نفوذ گيرد.

رهبران نازي تصوري نسبتا قالبي و ساده گرا از روانشناسي كارگري داشتند. بنظر آنان با تغذيه كافي، وعده هاي درازمدت مانند ماشين مردمي يا مسكن فردي، چند دستاورد فوري و بويژه امنيت شغلي مي توان پرولتاريا را جذب و از دايره قدرت اقتصادي و سياسي بيرون كرد.

اگر آنان تا اندازه اي در اين هدف موفق شدند از آن‌رو بود كه در سال هاي پيش از جنگ دوم جهاني شرايط زندگي كارگران بهبود يافته بود، هر چند نشان هاي يك بحران جديد ظاهر مي شد. از اينرو نيز بود كه حكومت حقوق كارگري قبلي را محدود كرده بود. آزادي جابجايي ديگر وجود نداشت و برداشت هاي مختلف از دستمزدها ( بصورت حق عضويت و بخشش‌هاي "دواطلبانه") دستمزدها را كاهش داده بود. هيتلر به اينكه زحمتكشان اراده واقعي به آزادي اجتماعي و فرهنگي دارند اعقتادي نداشت. اينكه جامعه آنان را مطرود به حساب نياورد و ضروريات اوليه و آنچه براي بقاي و تفريحات آنها لازم است در اختيارشان گذارد برايشان بس است. البته ترحم دولت نازي هيچگاه تا مرز مسامحه نسبت به آناني كه به ماركسيسم وفادار مانده بودند پيش نمي رفت. قانون 4 اوريل 1933 به كارفرماها اجازه مي داد كه هر مزدبري را كه به داشتن انديشه‌ها و رفتارهاي "ضدملي" مظنون بود اخراج كنند و او را به گشتاپو معرفي كنند.

تبديل اول ماه مه به روز ملي كار، همراه بود با حملات لفظي به روحيه ارتجاعي، تفاخر كاستي و تحقير كار دستي كه ميان محافظه كاران بسيار رايج بود. نازيسم مي خواست "شكاف ميان طبقه كارگر و بورژوازي را پر كند"

اگر كارگران گاه نسبت به از دست دادن آزادي هاي ناپديد شده و قراردادهاي دستجمعي تاسف مي خوردند، بنظر جبهه كار، در مقابل شرايط زندگي بهتري داشتند. ميانگين دستمزد هفتگي از 1932 تا 1935 حدود 7 درصد افزايش يافته بود در حالي كه در همين مدت قيمت ها 13 درصد افزايش يافته بود. ضمن اينكه از 1933 تا 1937 شمار كارگران 45 درصد افزايش يافت در حالي كه حجم دستمزدها تنها 32 درصد افزايش يافت. اين ارقام قابل مناقشه نيست زيرا از كتاب رسمي دولت نازي برگرفته شده است. روزنامه رسمي حزب در شماره 17 ژوئن 1936 وعده مي دهد كه به محض اينكه بيكاري كاملا نابود شد دستمزدها افزايش مهمي پيدا خواهد كرد. اين در حالي بود كه در همان زمان بارآوري كار رشد سريعي كرده بود. با آنكه دكتر لي اعلام مي كرد "آنكه توليد مي كند حق مطالبه هم دارد" گورينگ فرمان ثابت ماندن دستمزدها را صادر كرده بود.

روزنامه فرانكفورت كه بدليل شهرت و ارتباط هاي بين‌المللي اش توانست چند صباحي به كار خود ادامه دهد در 10 اوريل 1935 اعلام كرد : از همه اينها نتيجه مي شود كه صاحبان كارخانه ها مي توانند آسوده باشند كه در نبرد توليد سهم بزرگ توليد اجتماعي را به نسبت كارگران نصيب خود خواهند كرد."

نظام دستمزد براساس تعداد و نتيجه كار قرار داشت كه ادعا مي شد تنها شيوه اي است كه با "سيستم آلمان" سازگار است. كارفرما مي توانست بعنوان ضرورت خدمات مرخصي و استراحت يكشنبه هاي كارگران را لغو كند.

حزب نازي اينگونه مقررات را تحت عنوان منافع برتر ملت تحميل مي كرد و تمام حيات اجتماعي و اقتصادي بسرعت نظامي شده بود. به گفته دكتر لي كارگر سربازي است كه بايد انضباط را رعايت كند. از 1935 هر كارگر مكلف به داشتن يك دفترچه كار شده بود كه بايد به درخواست مقامات يا كارفرماها آن را نشان دهد. بيمه بازنشستگي بهبود يافت اما اين بهبودها در حدي بود كه بتوان با آن اجاره خانه را پرداخت. مخالفان شناخته شده حكومت حق و حقوق مالي نداشتند. بخش مهمي از بودجه تامين اجتماعي از مصرف اصلي خود خارج شده و در خدمت بودجه تسليحات قرار گرفت.

 

برنامه هاي اجتماعي پيش بيني شده بود كه براساس آن ساخت مسكن بايد افزايش مي يافت. اما صرفه جويي هاي كه در رشته هاي كم الويت اعمال مي شد شتاب و آهنگ آن را كاهش داد. شمار مسكن‌هايي كه سالانه در اختيار مستاجرين قرار مي گرفت از 29 هزار به 23 هزار كاهش پيدا كرد. در 1933 حدود 69 هزار خانه ساخته يا نوسازي شد كه در 1934 به حدود 129 هزار رسيد. رقمي كه در 1936 به 35 هزار خانه جديد كاهش يافت.

هيتلر تدارك جنگ را مقدم بر هر چيز ديگر مي دانست و معتقد بود با بهبود وضع كارگران مي تواند آنان را به برنامه هاي خود جلب كند. اين بهبود بر اجراي برنامه هاي عمراني جديد، فراخواندن جوانان به ارتش و سرويس كار كه اجباري شده بود متكي بود. حكومت جديد مي خواست نشان دهد كه دغدغه رفاه  و حيثيت زحمتكشان را دارد. همانطور كه ديديم نازي ها توانستند از كارفرماها امتيازاتي بگيرد كه در دوران وايمار حاضر به دادن آن نبودند؛ مانند ناهارخوري، رختكن و محيط بهتر كار. نازي ها با الهام از موسوليني سازمان "كا. د. اف" يا "نيروي شادي" را راه اندازي كردند كه امور تفريجاتي را بعهده داشت. در 1937 و 1938 اين سازمان مسافرت حدود 11 ميليون مزدبگير را سازمان داد و 13.6 ميليون تن از طريق آن ورزش كردند. حدود 4 ميليون تن هم در گردهمايي هاي فرهنگي شركت كردند. اين سازمان داراي كشتي هاي تفريحي و استراحتگاه بود و با سازمان جوانان هيتلري و جنبش ورزشي براي تفريح جوانان و جلب آنان همكاري مي كرد. سازمان "نيروي شادي" كمك كرد كه اين حكومتي كه چندان بسود طبقه كارگر نبود در بين آنان وجهه پيدا كند. در 1939 دكتر لي به همه كارگران وعده داد كه صاحب خودروهايي بنام "فولكس واگن" يا خودروي مردمي خواهند شد كه براي آنان ساخته شده است. اين در شرايطي بود كه در اين دوره در آلمان شمار خودروها از ديگر كشورهاي غربي كمتر بود و داشتن اتومبيل يك وسيله لوكس بود. نخستين مجموعه اين خودروها بايد در 1940 تحويل داده مي شد و روزنامه گوبلز در 3 اوت 1938 آن را "آخرين معجزه سوسياليست" ناميد. براي داشتن اين خودرو ها بايد ماهانه 5 مارك پرداخت مي شد و پس از پرداخت 750 مارك يك شماره درخواست داده مي شد. كارخانه فولكس واگن ارتش را موتوريزه مي كرد. كشتي هايي كه بخشي از آن توسط پيش پرداخت ها و حق عضويت كارگران ساخته شده بود در خدمت نقل و انتقال سپاهيان و كشتيراني هاي ديگر قرار گرفته بود. بسياري از كساني كه كوهنوردي مي كردند بعنوان شكارچي هاي كوهي به خدمت فراخوانده شدند. حتي استرحتگاه هاي منطفه بالتيك به بيمارستان نظامي تبديل شد. بدينسان سياست اجتماعي نازي ها مبتني بر يك حسابگري استراتژيك بود. آنان سخنان زيبا به كارگران كم نمي گفتند: نازيسم به كارگران شرافت و احترام را باز گردانده و خواست هاي عادلانه آنان را تحقق بخشيده است. آگاه ترين و روشن بين ترين كارگران البته نابودي حقوقي را كه به سختي و در مبارزه بدست آورده بودند فراموش نمي كردند: امكان مبارزه در سازمان هاي سنديكايي و اقتصادي، مطالعه مطبوعات، گفتگوي آزاد، جمع شدن با همكاران، انتخاب نمايندگان. اما اين گروه دراقليت بودند.

حكومت بايد از وضع اجتماعي آگاه مي شد زيرا نبايد اجازه داده مي شد كه نارضايتي هاي اجتماعي انباشته شود. اما سنديكا ها بسيار محتاط عمل مي كردند. پايگاه اجتماعي اعضاي آن موجب مي شد كه بيشتر با كارفرماها احساس نزديكي كنند. آنان غالبا از دستگاه اداري، ارتش و كادرهاي جبهه كار و انجمن هاي كارفرماها انتخاب شده بودند. آنان بايد مهارت زيادي به خرج مي دادند تا بتوانند به كارگران دستمزدهاي نسبتا پايين را بقبولانند، دستمزدهايي كه به ايجاد انباشت بزرگ سرمايه و تسليح مجدد و سريع المان كمك كند. سنديكا ها ياد مي گرفتند كه عوامفريبي را با مهارت بسيار بكار گيرند. مثلا وقتي در هماهنگي با دولت نازي و كارفرماها مي خواستند بساط قراردادهاي دستجمعي را جمع كنند براي قبولاندن آن به كارگران شعار جديدي درست كردند بدين عنوان كه: "يك كارفرما مساويست با يك كارگر". اما آيا اين تساوي كوزه گلي با كوزه آهني نبود؟ كارگري كه از نظر اقتصادي ضعيف است با اين شعار تنها در برابر يك قدرت سرمايه داري قرار مي گرفت.

تهديد به مجازات، اقدامات اداري و تبليغات بسيار فشرده بايد از كارگران هرگونه ميل به مقاومت، هرگونه دست زدن به اعتصاب، هر گونه تصور يك دولت آينده، در يك جامعه بدون طبقات را بيرون مي كرد. كسي كه كارگران را به اعتصاب دعوت مي كرد خطر مجازاتي سنگين را بر خود مي خريد. با تسريع آهنگ كار و تلاش براي كسب باراوري فزاينده، شمار حوادث كار از حدود 922 هزار در 1933 به بيش از 2 ميليون در 1936 افزايش پيدا كرد. در روستاها كارگران كشاورزي در چارچوب مقررات بسيار سختي زندگي مي كردند و تحت عنوان نقض قرارداد كار كساني را كه سعي مي كردند از روستاها مهاجرت كنند به سختي مجازات مي كردند. موارد اعزام نافرمان ها به كمپ ها و اردوگاه ها بسيار بود. بازداشت پيشگيرانه سرنوشت كساني بود كه داراي "روح خبيث" شناخته مي شدند.

آيا در اين شرايط ميتوان از بهبود واقعي وضعيت كارگران در رايش سوم سخن گفت؟ مسئله اين بود كه خطر بيكاري كارگران كاهش يافته بود و آنان ديگر از گرسنگي نمي مردند. نازي ها توانستند از كارفرماها زيركي بيشتر و انعطاف بيشتر در مناسبات خود با كارگران بدست آوردند. بيكاري در اينجا و آنجا و در بعضي اوقات، بخصوص در آستانه جنگ جهاني دوم، جاي خود را به كمبود نيروي كار ناشي از دوبرابر شدن توليد داده بود. از سوي ديگر بسياري از سازمان هاي وابسته به حزب نازي ده ها هزار شغل را در بازار كار عرضه مي كردند. سياست اجتماعي نسبتا ماهرانه‌اي مي‌كوشيد و توانست تا حدودي و در ابعاد معيني از بين رفتن حقوقي را كه كارگران در گذشته داشتند به فراموشي بسپارد. 

 

همه چيز در خدمت آن قرار گرفته بود كه كارگر آگاهي طبقاتي خود را از دست بدهد. پرولتاريا نه يك طبقه، بلكه به افرادي مطيع كه با هم همبستگي ندارند تجزيه شده بود. قبلا در مذاكراتي كه در كميته هاي كار انجام مي شد كساني كه به‌نام كارگران سخن مي گفتند توده سازمان يافته كارگري را نمايندگي مي كردند. كارفرماهاي بزرگ كه با قراردادهاي دستجمعي مخالف بودند و آن را مجموعه‌اي نامنظم و مزاحم قلمداد مي كردند خود مي دانستند كه به بركت مقامات جديد است كه توانسته اند اين قراردادهاي دستجمعي را حذف كنند. آنتاگونيسم اجتماعي زير اسطوره همبود يا جامعه ملي پنهان شده بود. هيتلر در آستانه جنگ موفق شد كه كارگران را در رايش سوم خود ادغام كند و ديگر از طرف آنها نگراني نداشته باشد. بدينسان در عرصه داخلي نيز جبهه متحد و مستحكمي بوجود آمد كه در آن انتاگونيسم اجتماعي ظاهرا وجود نداشت.  

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                  بازگشت