هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982) نوشته "پي ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی
|
آلمان در آستانه
خفگي اقتصادی
جنگ دوم را آغاز کرد
ترجمه عليرضا خيرخواه برای راه توده
(25)
بازار داخلي بسيار محدود بود.. هيتلر با نگراني دريافت كه اقتصاد آلمان
بدليل نبود پول، بازار فروش و كمبود مواد اوليه در آستانه خفگي است.
هيتلر براساس صورتجلسه 23 مه 1939 اعلام كرد:
بدون توسل به جنگ نمي توان بر دشواری های اقتصادی غلبه كرد.
سياست خارجي هيتلر تا چه اندازه نو بود؟
سياست خارجي هيتلر در واقع ريشه در يك سنت امپرياليستي تقريبا چند صد ساله داشت. اما نسبت به گذشته مي توان در اين سياست تمايزهايي را مشاهد و رديابي كرد. هدفهای سياست خارجي هيتلر بلند پروازانه تر بود و بويژه براي آيندهاي نزديك تنظيم شده بود. روش هاي مورد استفاده، مداومت و پيگيري و جسارت آن بر شيوه هاي مشابه پان ژرمنيست هاي سنتي غلبه داشت هرچن
آنان نيز پذيرفته بودند كه براي آلمان صرف بازگشت به مرزهای 1914 خواست حقيری محسوب مي شود. هيتلر و اطرافيان وي بسيار بهتر از ديپلماسي گيوم دوم مي توانستند به پيشواز حوادث بروند و آن را تدارك ببينند : جنگ رواني، وحشت پراكني، فساد، تفرقه افكني، تهديد و ارعاب، ترور، خرابكاري، ايجاد ستون پنجم از يكسو و سخنان آرامش بخش، رفتارهاي نمايشي، صلح خواهي قلابي، از سوي ديگر در كنار هم به كار گرفته مي شد. اينكه چرا اعتقاد به سياست لشگركشي و توسعه طلبي در آن زمان در آلمان بسيار فراگير شده بود دلايل متعدد اقتصادي، اجتماعي و رواني داشت. اين خواست توسعه طلبي ضمنا در پيوند با اضطرابي بود كه در نتيجه رشد خطرهاي اجتماعي بر قشرهاي محافظه كار آلمان مستولي شده بود و آنان معقتد شده بودند كه تنها امپرياليسم مي تواند نظم حاكم را نجات دهد. دستگاه توليدي آلمان در آن زمان در اروپا مقام نخست و در جهان جاي دوم را يافته بود. اما بازار داخلي آن بسيار محدود بود و حكومت اقدامي براي توسعه آن انجام نمي داد. هيتلر با نگراني دريافت كه اقتصاد آلمان بدليل نبود پول، بازار فروش و كمبود مواد اوليه در آستانه خفگي است. هيتلر براساس صورتجلسه 23 مه 1939 كه به "اشميت – پروتكل" معروف است اعلام كرد كه نمي تواند بدون توسل به جنگ بر دشواري هاي اقتصادي غلبه كند.
چنانكه بعدها نشريه بورژواي دويچه زايتونگ آلمان در تاريخ 28 ژوئن 1944 به صراحت اعلام كرد كه "جنگ يك نهاد" است. در 19 ژانويه 1939 "شاخت" يادداشتي را به هيتلر ارائه داد كه از قريب الوقوع بودن يك سقوط مالي اطلاع مي داد. اين يادداشت انتخاب را ميان دو گزينه لشگركشي خارجي يا پذيرش انفجار داخلي محدود كرده بود. هيتلر مانند ديگر پانژرمنيست ها، اما با پويايي و كارايي بيشتر كارزار رواني را دنبال مي كرد و مانند آنان چنين وانمود مي كرد كه تسلط بر جهان ديگر چندان دور نيست. در نوامبر 1937 او خطاب به جوانان آلمان گفت كه دربرابر توسعه طلبي رايش محدوده اي وجود ندارد. اما اين بار بايد سلاح را در بهترين شرايط و با تعصبي بيش از 1914 برداشت. اين جوانان هستند كه بايد انتخاب كنند كه مي خواهند چكش باشند يا سندان.
اين جنگ و توسعه طلبي در آلمان ريشه قديم داشت. فراموش نكنيم كه حتي گوستاو استريسمن كه به "حواري صلح" شهرت داشت در دسامبر 1914 اعلام كرد كه لهستان، مغرب، كشورهاي حوزه بالتيك و حوزه لانگوي و بريي بايد به آلمان ضميمه شوند. نازي ها بدينسان وارث سنتي بسيار كهن بودند. اعضاي گروههاي شبه نظامي سابق كه در جنگ جهاني دوم به حوزه بالتيك و اتحاد شوروي يورش برده بودند خود را فرزندان شواليه هاي ژرمني قديم مي دانستند. نوعي انديشه نو دارويني در آنان وجود داشت كه براساس آن هر ملت بزرگي نياز ناگزير به تسلط بر ديگر ملت ها دارد.
ويژگي سياست خارجي هيتلر اين بود كه منظما هدفي نامتناسب و دست نايافتني با توجه به امكانات آلمان در برابر خود مي گذاشت. اما در راه خود به سمت پرتگاه گام به گام پيش ميرفت و از پريدن از روي مرحله ها اجتناب مي كرد. پيش مي آمد كه وقتي از پيشرس بودن برخي حركت ها آگاه مي شد ضمن جنگيدن عقب نشيني مي كرد. در كوتاه مدت مي توانست برخي خواست هايش را تخفيف دهد اما در درازمدت از خطي كه در "نبرد من" ترسيم شده بود منحرف نمي شد.
هيتلر بارها خطرهاي بزرگي كرد. قمار كرد و برنده شد. اعتماد به نفس او كه به خودشيفتگي و تكبر منجر شد او را روز بروز بيشتر از واقعيت دور مي كرد. او خود را شكست ناپذير تصور مي كرد. اما پيروزي هايي كه او را سرمست كرده بود از آنرو ممكن شده بود كه دولتمرداني واقعي دربرابر او قرار نداشتند، كساني كه نيرو و انرژي باز هم بيش از اراده سلطه گري هيتلر در برابر او بگذارند. هيچكس بهتر از هيتلر نمي توانست نقطه ضعف دشمن را تشخيص دهد و از امتيازهاي خود تا پايان بهره گيرد. هيچكس تا اين اندازه نمي توانست در مخاطبين خود توهم بوجود آورد، آنان را خواب كند و آنچنان جراحي بر روي آنان انجام دهد كه ديگر از آن برنخيزند. ديديم كه از بريتانيا چه بدست آورد: پيمان كشتيراني، پذيرش انضمام اتريش، عدم مداخله به زيان جمهوري اسپانيا و ماموريت ديپلماتيكي كه به تسليم غرب در مونيخ انجاميد. فرانسه نيز هرچند بي ميل از مقاومت نبود، با وجود چند اعتراض بي سرانجام همه چيز را پذيرفت: ايجاد يك ارتش نيرومند و نظامي شدن دوباره رناني همچون پاسخي به پيمان شوروي – فرانسه معرفي مي شد. فرانسه نيز سرانجام انضمام دو كشور مستقل اتريش و چكسلواكي را پذيرفت.
هيتلر خود اقرا مي كند كه در سال 1936 چه اضطرابي بر او حاكم شده بود، زماني كه منتظر بود ببيند فرانسه دربرابر ورود ارتش كم شمار و كم سلاح آلمان به منطقه غيرنظامي رناني چه واكنشي نشان مي دهد. "اگر فرانسوي ها همان زمان وارد رناني مي شدند ما ناگزير مي شديم با از دست دادن نيرو به عقب نشيني پرسروصدايي دست زنيم. " يكي از نزديكان هيتلر تاكيد ميكند كه در صورت واكنش نظامي فرانسه آلمان ناگزير از عقب نشيني مي شد زيرا نيروي نظامي كه در اختيار داشت به هيچ عنوان اجازه مقاومت را به او نمي داد. اگر چنين مي شد ژنرال ها هيتلر را سرنگون مي كردند. دو سال بعد هم مشابه همين اتفاق افتاد.
هيتلر معتقد بود كه مي تواند بر زوال قدرت فرانسه و در نتيجه انفعال آن حساب كند. از نظر او فرانسه به واسال بريتانيا تبديل شده بود، كشوري كه هيتلر در آن دوستاني بانفوذ داشت.
ايجاد "جبهه خلق" كمونيست ها و سوسياليست ها در فرانسه هيتلر را نگران كرد. آيا اين يك جهش مجدد مردم فرانسه است؟ يك بيداري ژاكوبنيسم كه او از آن نفرت داشت و نگران سرايت آن به آلمان بود، هرچند معتقد بود آلمانها را نسبت به اصول انقلاب 1789 و انديشه هاي ماركسيستي مصون كرده است؟ اين مرض به اسپانيا سرايت كرده بود و بايد معالجه مي شد. به همين دليل بود كه او از همان ابتدا از ژنرال هاي شورشي ضد جمهوري اسپانيا استقبال كرد.
با آن كه بريتانيا از اتحاد با آلمان نوين امتناع كرد مدت زماني طولاني ديدي مثبت به آن داشت. در همين دوران هيتلر پيماني با موسوليني و سپس دولت ميكادو امضا كرد. بدينسان بود كه محور برلين - رم و سپس پيمان ضدكمينترن شكل گرفت. با اينحال او به بريتانيا اطمينان مي داد كه هيچ چيز برضد آن كشور و منافع آن انجام نخواهد شد. او تنها خواهان داشتن دستان آزاد در شرق است.
فرمات PDF :
بازگشت