هيتلر و آلمان ها
اقتدارگرايان
آلمان
جنگ دوم جهانی را
دردامان مردم گذاشتند
ترجمه عليرضاخيرخواه
(27)
ماهيت رايش سوم مضمون اجتماعی آن
رايش سوم نشان نازدودنی بينانگذار خود را بر چهره داشت. هيتلر با قدرت فردی كه داشت سمتگيری های مورد نظر خود را بر اقدامات حكومت تحميل كرد. با اينحال بايد تاكيد كرد اين سمتگيری ها همواره با خواست ها و اهداف طبقه ممتاز هماهنگ بود. طبقات ممتاز و رايش سوم هيتلر هرچند می توانست برای طبقه ممتاز مزاحمت ايجاد كند، اما در مجموع بسود آن بود. اين طبقه عادت داشت قدرت خود را به ديگری واگذار كند تا آن را از خطر حفظ كنند و خود به امور اقتصادی بپردازد. "فرمان نامه" های بی چون و چرای هيتلر، حتی آن گاه كه بهنام سوسياليسم آلمانی و جامعه نژادی صادر می شد، هرگز نظم اقتصادی – اجتماعی حاكم را به خطر نمیانداخت. با اينحال نادرست است اگر تصور شود ناسيونال سوسياليسم و سرمايه بزرگ با يكديگر انطباق كامل داشتند. ناسيونال سوسياليسم در خرده بورژوازی ريشه داشت و در ابتدا بسيار شبيه به اين ريشه خود بود. اما سياست آن هنگامی كه به قدرت رسيد بی ترديد در خدمت منافع سرمايههای بزرگ قرار داشت، درهمان حال كه دولت جديد و رهبران آن را محبوب میكرد. براثر انحصاری شدن فزاينده اقتصاد، رهبران صنعتی علاقه خود را به پلوراليسم از دست داده بودند و برعكس با قدرت همه جانبه هيتلر كنار می آمدند. قبلا شعار يونكرها و اشراف زمين دار ناخرسند آلمان چنين بود: حرفی نداريم شاه قدرتش مطلق باشد، اگر اين قدرت بسود ما باشد! بديهی است دولت هيچگاه مستقل از طبقات اجتماعی نيست. اما می تواند حدی از استقلال را داشته باشد، بويژه زمانی كه در چهره رهبری محبوب تجسم پيدا كرده باشد. باری اين دولت-حزب ابزارهای كارآمدی برای تحكيم قدرت خود در اختيار داشت. اين دولت وارث دستگاه اداری مستحكم و دارای كادرهای مجربی بود كه به آن خدمت می كردند. هيتلر و اربابهای تازه رايش در هماهنگی با "مجتمع های نظامی- كشاورزی- صنعتی” صلح اجتماعی را برقرار كردند و كشور و مردم آلمان را آماده جنگی كردند كه بايد با تسلط آنان بر جهان پايان می يافت. صاحبان بزرگ صنايع كه با واگذاری قدرت به هيتلر، همه چيز را در خدمت نجات جنبش او گذاشتند، درست فهميده بودند. سپاه حزب نازی كه در حال فروپاشی و حتی پيوستن به اردوی دشمن بود در نوامبر 1932 مجددا خود را باز يافت و شور و هيجانی بدست آورد. اين سپاه سپس درپی كسب قدرت با اشخاصی از همه نوع تحكيم شد: مردد ها، فرصت طلبان و گاه حتی مخالفانی كه بدليل تسليم و عقب نشينی رهبرانشان سرگردان و خشمگين بودند. حزب ناسيونال سوسياليست فاصله خود را با ديگر متحدان آن در جبهه راست بسرعت افزايش داد. خوش خيالی راستهای سنتی كه مدعی اداره كردن هيتلر بودند ديری نپاييد. سرمايه بزرگ كه اميد بسيار به تجربه يك حكومت استبدادی و توتاليتر بسته بود، آماده بود احزابی را كه تا آن زمان نماينده و مدافع او بودند قربانی كند. حزب هيتلر بايد درعوض انحصار قدرت، سياستی مطابق با منافع سرمايه بزرگ پيش ببرد. بدينسان با توافق سرمايه بزرگ بود كه هيتلر به سمت يك دولت بيش از پيش اقتدارگرا و متمركز پيش رفت. خودگردانی "استان" ها و ايالت ها پايان يافت. اقداماتی كه ماركسيسم را غيرمجاز اعلام می كرد، هرگونه اشاره به مبارزه طبقات را ممنوع می دانست و مخالف با تجربه های جديد در عرصه اقتصادی بود موافقت طبقه حاكم را داشت. بازخصوصی سازی ادامه يافت. سهامی كه هنگام ورشكستگی بانك ها در ژوييه 1931 بدست دولت افتاده بود به مفت واگذار شد. هيتلر حاضر نبود به قول خود "روحيه ابتكار" را خفه كند. در اين شرايط صاحبان كارخانه ها اعتماد به نفس خود را باز يافتند. بويژه آن كه راه اندازی برنامه تسليحاتی، توسعه صنايعی كه تا آن زمان مورد توجه نبود و سفارش های دولتی برای برنامه های عمرانی اقتصاد را كه به كندی از بحران بزرگ خارج می شد راه انداخته بود. البته از اين سودآوری همه سرمايه داران به يك اندازه نفع نمی بردند. مصرف همچنان محدود بود و بازار داخلی گسترش اندكی يافته بود. اما صاحبان بزرگ صنايع كه در عرصه توليد ابزارهای توليد فعاليت می كردند و در برنامه های تجديد تسليحات مشاركت داشتند بسيار تشويق شدند. |