بازگشت

 

هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982)

نوشته "پي ‌ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی

 

هيتلر
 
نماينده قدرت عالي
 
و داور اختلافات داخلي

(29)

 

نازيسم اين حق را برای خود قائل بود كه هرجا لازم بداند و در همه عرصه های زندگي اجتماعي، ملي، و يا فردی دخالت كند. اما در عرصه اقتصاد كه نمي توانست نسبت به آن بي علاقه باشد، بسيار پوشيده و پنهان عمل مي كرد. دولت جديد مي توانست روي وفاداري صاحبان بزرگ سرمايه هاي مالي و صنعتي حساب كند كه شامل رهبران شاخه هاي اقتصادي نيز مي شد كه در گذشته نظر خوشي نسبت به نازيسم نداشتند. درمقابل هر جا ديدگاه هاي هدايت كنندگان اقتصاد با خواست هاي عوامفريبان اجتماعي از ميان رهبران برجسته نازيسم در تقابل قرار مي گرفت اين گروه اخير بودند كه بايد كوتاه مي آمدند. همانطور كه در گذشته هم ديديم كه دكتر "لي” ناگزير شد تسليم نظرات صاحبان صنايع شود. او از اين فكر كه "جبهه كار آلمان" را به سازماني تبديل كند كه قدرت آن به سهمناكي شمار اعضايش باشد منصرف شد.

همه اينها آيا بدين معناست كه هيتلر آدمي بود كه سرنخ‌هاي آن در دست سرمايه داران بزرگ باشد؟ وقتي هيتلر در 16 نوامبر 1933 به يك روزنامه نگار فرانسوي گفت: "من به تنهايي در رابطه با سياست آلمان تصميم مي گيرم" تقريبا مبالغه نمي كرد زيرا او تجسم تماميت قدرت بود.

در واقع توانايي هاي او همچون رهبر و سخنران او را شايسته وظيفه "مباشر اعظم" طبقه مالك كرده بود. مباشري مدعي و دست و پاگير اما ناگزير. هيتلر در نتيجه چيزي بيش از آن بود كه ابزاري در دست هايي ديگر باشد. مسئله اين بود كه هيتلر عميقا با آنان كه او را به قدرت رسانده بودند هم نظر بود كه طرح ها و برنامه هاي مورد نظر آنان و يعني خود را تحقق بخشد. براي تحقق اين برنامه ها او در صورت لزوم با هواداران خود حتي از ميان قديمي ترين و وفادارترين آنان هم درگير مي شد.

آيا هيتلر به عقايد خود پشت پا زد؟ نخبه گرايي هيتلر كاملا هماهنگ بود با اهدافي كه سرمايه داران بزرگ دنبال مي كردند. بنابراين، اين ادعا كه رژيم هيتلري توانست نشان دهد كه نماد سلطه يك طبقه بر ديگران نيست تاب ايستادگي دربرابر واقعيت ها را ندارد.

هيتلر، مردي بود جاه طلب، خودمحور، خوفناك و تشنه قدرت كه خود را ارباب آلمان و سپس همه اروپا مي خواست. اما عرصه اقتصادي را به سرمايه داران و مالداران بزرگ واگذار كرد. او آنان را ضمنا مسئول بخش هاي مختلف اقتصادي در دولت نازي كرد. ديگر مهم نبود كه او تصور كند همه اهرم هاي قدرت در دستانش قرار دارد. آيا دراين شرايط مي توان از قدرت مطلق هيتلر سخن گفت؟ از نظر مردم البته او تنها نماينده قدرت عالي بود. او بود كه مسايل گرهي را حل مي كرد و در آخرين مرحله داور اختلاف هاي حل ناشدني بود.

در واقع اما هيتلر داراي گروهي از "مغزهاي معتمد" بود كه از كاراترين و مبتكرترين كارشناسان مجرب در هر عرصه تشكيل شده بود و متكي به دستگاه دولتي بود كه در طي سده ها شكل گرفته بود. دستگاه سابق دولتي كه در دوران جمهوري با زنگ زدگي و خوردگي كار مي كرد جوان و تقويت شد. رهبري سياسي كه عمدتا از هواداران هيتلر تشكيل شده بود برخلاف رهبران رژيم سابق با هيچ مخالفتي مواجه نبود. كاركنان عالي سابق كه بيشتر گرايش محافظه كارانه داشتند پذيرفتند كه توان خود را در خدمت ديكتاتور جديد بگذارند و در همه سطوح با اعضاي حزب نازي همكاري كنند.

در مورد كمبودهاي اين دستگاه دولتي كه عمدا پيچيده شده بود و رقابت و درگيري در آن بيداد مي كرد زياد گفته و نوشته شده است. در واقع بسياري از دواير كه بخشي از آنها براي حزب نازي ايجاد شده بود در واقع شغل هاي موازي و دوباره كاري بودند. اما آيا مي توان از قدرت چند پله اي، از تجزيه دستگاه اداري، از نبود كارايي سخن گفت؟ البته اين ماشين بسيار دقيق ساخته شده كامل و بي نقص نبود. ولي پس از يك روغن كاري چندماهه كارايي خود را نشان داد. اين دستگاه با تنظيم كننده هايي از هر نوع، بسيار خوب كار مي كرد و براي آنان كه فرمان آن را دراختيار داشتند بنحوي مطلوب حركت مي كرد تا روزي كه ائتلاف متفقين آن را در هم شكست.

هيتلر به احتمال قوي چندان از اختلاف هاي كوچك ميان هوادرانش و كارمندان عاليرتبه ناراحت نبود زيرا او را تنها كسي نشان مي داد كه مي تواند اين اختلاف ها را كاهش دهد و رهبري بلامنازع همه امور مهم را در دست داشته باشد. بدينسان طبقه فوقاني جامعه خود را از انظار پنهان كرد تا بتواند راه را بر سياستي باز كند كه مطابق خواست او بود و بدليل محبوبيت هيتلر مي شد آن را بنام او و مردم آلمان انجام داد. نوعي به اصطلاح "توافق شرافتمندانه" نانوشته به ديكتاتور حوزه مانوور وسيعي داد كه به او امكان مي داد با ايجاد توهم در مردم براي رسيدن به هدف هاي مشترك دست هاي كاملا باز داشته باشد. در نتيجه اين توافق به هيتلر امتيازاتي داده شد كه در گذشته از دادن آن به ديگران خودداري شده بود. دولت جديد مي توانست از كارفرماها امتيازات بي اهميتي بگيرد كه در خدمت ايجاد پندار هماهنگي ميان طبقات باشد.

بدينسان سخن اصلا برسر اين نيست كه هيتلر را نوكر بورژوازي بزرگ بدانيم. هيتلر در گذشته و قبل از آنكه به قدرت رسد خود را در سطحي برابر با نمايندگان بورژوازي مي دانست. زيرا خود را تنها احساس نمي كرد و ميليون ها راي دهنده، هزاران هوادار متعصب و شبه نظامياني قدرتمند را در پشت خود مي ديد. از آن گذشته او ميدانست كه بورژوازي بزرگ در شرايط وخيمي كه ديگر نمي‌توانست و نمي خواست با كارت دمكراسي بازي كند ناگزير به او نياز خواهد داشت.

موفقيت‌هاي بعدي كه پس از رسيدن به قدرت بدست آورد اعتبار او را باز هم افزايش داد. همچنان كه سفير فرانسه در نامه 27 دسامبر 1933 تاكيد مي كند: "آدولف هيتلر مردم خود را كاملا در مشت دارد. او بر اين مردم تسلطي دارد كه در وسعت همان قدر گسترده است كه در عمق."  هيتلر و بورژوازي بزرگ نسبت به هم تعهدي را پذيرفته بودند كه قرار بر پشت پا زدن به ان نبود. شواهد وفاداري اربابان اقتصاد به هيتلر بيشمار است و معمولا به شكل اهداي پول نقد قبل از ظهور رايش سوم خود را نشان مي دهد. قبلا گفتيم كه در 1929 صندوق سياسي فدراسيون صنعت و معدن "خزانه دار روهر" شش و نيم مارك آلمان به حزب نازي كمك كرد. در نشست 20 فوريه 1933 بيست و پنج كارخانه دار بزرگ كمكي به مبلغ سه ميليون مارك در اختيار ميزبان خود گورينگ قرار دادند تا در انتخابات مارس 1933 از دو حزب راست آلمان از جمله نازي حمايت شود. "گروه دوستي هيملر" نمونه روشني از مناسبات عالي ميان رهبران نازی و اليگارشي آلمان است.

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                               بازگشت