بازگشت

 

هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982)

نوشته "پي ‌ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی

 

محرومان اجتماعی آلمان

تسلیم عوامفریبی های

هیتلر و فاشیست ها شدند

(32)

 

دهقانان و رايش سوم

هنگام احتضار جمهوری، دهقانان وسيعا پشت سر هيتلر گرد آمدند. وضع آنان بسيار ناگوار بود. بسياری از آنان بدهكار بودند و اموالشان را به گرو گذاشته بودند. 60 درصد دهقانان يعنی نزديك 300 هزار سرپرست خانواده كمتر از دو هكتار زمين داشتند و 400 هزار ديگر به فلاكت افتاده بودند. هيتلر برابربا خاستگاه‌ها و ايدئولوژی‌اش اهميتی فراوان به دهقانان می‌داد. او خواهان ملتی بود كه بر پايه‌ای محكم و بی جانشين قرار داشته باشد. يعنی "خاك و خون" كه سرچشمه نوزايی هميشگی نژاد هستند. قانون 29 سپتامبر 1935 "مزارع موروثی غيرقابل واگذاری و گروگذاری" را ايجاد كرد. بدينسان كاست محكم و وفاداری شكل گرفت كه به زمين پيوند خورده بود. هدف ايجاد يك گروه اجتماعی پايدار و مطمئن بود كه دربرابر هرگونه گرايش به كلكتيويسم و جمع گرايی بايستد و بتواند آلمان را تا آنجا كه امكان خودكفايی هست از خارج بی نياز كند. اين قانون به تجزيه زمين‌های كوچك پايان داد، ولی به زيان فرزندانی تمام شد كه ارث نمی‌بردند و آنان ناگزير شدند ابزارهای معاش خود را در جايی ديگر جستجو كنند. تا 1939 اين مزارع موروثی و واگذارناشدنی نزديك 35 درصد همه زمين‌های زراعتی شده بود و برداشت آنها در چنگ يك اداره دولتی بود.

به مجموعه توليدكنندگان كشاورزی و دامداران، از كارگران روزمزد گرفته تا بزرگ زمينداران، "رايشسناهراشتاند" نام داده بودند و پيوسته آنان را ستايش می كردند. اعلان‌های بزرگ تبليغاتی "دهقانان را همچون شخص اول نظام" تمجيد می‌كردند. به آنان اعتبار مالی داده می‌شد. "خدمت اجباری كار" نيروی كار كمابيش رايگان در دست كشاورزان قرار ‌داد. بعدها جای آنان كه به جنگ فراخوانده ‌شدند با اسرا و تبعيديان كشورهای مغلوب و اشغال شده پر شد. با اينحال در حدود سال‌های 1935 گونه‌ای نااميدی و دلسردی روستاها را فرا گرفت. كوچ از روستاها پايانی نداشت. با آنكه آرمان زندگی چوپانی و روستايی در كتاب‌ها و فيلم‌ها تبليغ می‌شد، شهری شدن رايش با شدت ادامه داشت. مقامات نازی همچنين اجازه ندادند كه واگذاری ده هزارهكتار زمين به اشراف زميندار فاش شود. آنان ضمنا درباره زمين‌های وسيعی كه در لهستان به تاراج رفت خاموش ماندند.

 

 

وفاداری طبقه متوسط 

طبقات متوسط، با آنكه اميدهايشان برباد رفته بود، چرا همچنان به رژيم وفادار ماندند؟ دلايل متعدد است. آنان در ايدئولوژی رژيم ايدئولوژی خود را می ديدند و خوشحال بودند كه در اين جامعه طبقاتی جايگاهشان در طبقه پايانی نيست. يهودستيزی، ناسيوناليسم، نژادپرستی از قبل در آنان ريشه دار بود. اقتدارگرايی هيتلر و نزديكانش آنان را نيز مجاب كرده بود. كارايی رايش سوم، اعتبارش، موفقيت‌های آن در همه عرصه‌ها، موجب پيوستن آنان به حكومت شده بود: مردی نيرومند كه كشور را از هرج و مرج نجات داده، صلح مدنی را برقرار كرده و به ملت رفاه و عظمت را بازگردانده است. تهيدستی ايدئولوژيك نازيسم با كودك ماندگی سياسی آنان هماهنگ بود. فرد خرده بورژوا كه ناتوانی خود را بطرزی دردناك می‌فهمد و در آدلف هيتلر، اين ابرمرد، سيمای ديگری از خود را می‌بيند، سيمايی كه با او چقدر احساس نزديكی دارد. فراموش نكنيم كه افزون بر اين، در دوران هيتلر، جوانانی كه خاستگاه در طبقه متوسط داشتند تا چه اندازه راه و كار دربرابرشان باز شد به شرط آنكه وفاداری بی چون و چرا و حداقلی از توانايی را نشان می‌‌دادند. طبقات متوسط بدين طريق از حكومت منتفع شدند، هرچند انسجام طبقه كارگر را نداشتند و يا مانند بورژازی بزرگ نقش رهبری را عهده دار نبودند.

شمار مشاغل در پی رونق اقتصادی، بازسازی ارتشی برپايه نظام وظيفه، گسترش دستگاه اداری و رشد غده وار سازمان‌های وابسته به حزب چند برابر شده بود. دارندگان مقام‌های رسمی، افزون بر آن، دارای سطحی از رفاه بوند و از قدرت و اعتبار وابسته به مقام خود نيز سهم می‌بردند.

با اينحال جامعه چنان نبود كه آنان در آرزو دارند: جامعه‌يی مركب از خرده توليدكنندگان مستقل و مرفه. تمركز، صنعتی شدن، شهری شدن ادامه داشت.

 

طبقه كارگر و رايش سوم

هدف اصلی هيتلر همانند همه عوامفريبان پيش از او جلب پرولتاريا بود، طبقه‌ای كه چندان پذيرای تبليغات نازی‌‌ها نبود. هيتلر هرگز از مقدم ترين آماجی كه برای خود گذاشته بود منحرف نشد : در هم شكستن جنبش كارگری و "ملی كردن" كارگران. او به كارگران احساس ملی را باز  خواهد گرداند و دربرابر هرگونه سرايت انترناسيوناليسم انقلابی مصونشان خواهد كرد.

گشتاپو كه تصميم گرفته بود سخت‌ترين ابزارها را دربرابر نافرمانان، پيگيرترين‌ها، تسليم ناپذير‌ها بكار گيرد، يك بخش ويژه سركوب ضدماركسيست ايجاد كرد : اداره چهارم. ولی هيتلر می‌دانست سركوب و هراس به تنهايی كافی نيست. بايد به توده‌های كارگر، كار، نان، تفريح داد و در يك سخن وضع آنان را بهبود بخشيد. دراينصورت می‌توان آنان را از هرگونه دخالت در قدرت اقتصادی يا سياسی كنار گذاشت. تكيه بر عوامفريبی به ياری چند دستاورد بی خطر برای نظم اجتماعی، نتايجی بيش از همه قوانين پيشرفته كه جمهوری وايمار به آن افتخار می كرد ببار آورده بود چرا كه وايمار كارگران را عميقا دلسرد كرده بود.

نازی‌‌ها در مصرف شعارهای زيبا بسيار ولخرج بودند. با شعارهای تاثيرگذاری مانند " شرف به كار است" يا " احترام را بايد به كارگران باز گرداند" آنان را از حقوقی كه طی نسل‌ها بدست آورده بودند محروم می‌كردند.

بی عدالتی ژرف‌تر می‌شد. بازده افزايش می‌يافت و روزانه كارطولانی‌تر شده بود. با اينحال نازی‌‌ها با مهارت اهريمنی كه داشتند مدعی بودند ميان تمام آلمان‌ها برابری بنيادين برپا شده است.

توده كارگران مدت زمان طولانی در برابر دكترين نازی‌‌ها ايستادگی كرده بودند و انتخابات "معتمدان" در بنگاه‌ها اين را نشان داد. اينان با اينحال نمی توانستند تحت تاثير ضربت تبليغاتی مداوم رسانه‌های گروهی قرار نگيرند، تبليغاتی كه رونق اقتصادی و برخی موفقيت‌های هيتلر به نفوذ آن كمك می‌كرد. در 1936 بيكاری پايان يافت و كمبود كارگر دربسياری از شاخه‌های اقتصادی بوجود آمد. در اين زمان هنوز فلاكتی كه جمهوری در حال احتضار در آن غوطه می‌خورد از خاطره‌ها نرفته بود.     

 از سوی ديگر رفتار رهبران كارگری توده را بسيار سرخورده و سرگردان كرده بود. در اين شرايط تنها اقليتی همچنان به دمكراسی و سوسياليسم وفادار ماند، در حاليكه اكثريت بزرگ تحت تاثير كاميابی‌‌های اقتصادی، ديپلماتيك و سپس نظامی حكومت جديد قرار گرفت. البته بسياری از اعضای احزاب ممنوع شده، ترجيح دادند بجای توبه آشكار به محافل خانوادگی و حرفه‌ای پناه برند. به هر روی كارگران از تبليغات نازيسم مصون نبودند، هر چند سنت‌های سوسياليستی ديرسال اين پيشروی را در ميان كارگران دشوار كرده بود.

در 1933 يك سوم اعضای حزب ناسيونال سوسياليست كارگر بودند و نسبت آنان در اس.آ‌ ها دوبرابر بود. بعدها دستيابی رايش سوم به اشتغال كامل و چشم‌انداز پيشرفت‌های پس از آن امكان داد بردگی امروز و ديگر بردگی‌‌های ذاتی فاشيسم برای مدتی و در بخشی فراموش شود. همچنين نبايد فعاليت سازمان‌هايی را ناديده گرفت كه هدف آنان يك صف كردن توده كارگر و القای انديشه‌های نازيسم به آنان بود. همه وسايل بكار افتاده بود تا ذهنيت كارگران را تغيير دهد. واژه‌های آشنا از مضمون گذشته خود تهی گشته و معنای تازه‌ای می‌‌گرفت. مفهوم‌هايی كه به سود نازيسم بود وارد زبان می‌‌شد. دگم‌ها و جزميات هيتلری بی وقفه تكرار می‌‌شد و كم كم شكل واقعيت هميشگی، واقعيت بديهی كه اصلا جای بحث ندارد بخود می‌گرفت. شيوه بررسی و تحليل‌هايی كه جنبش كارگری كوشش می‌كرد اعضای خود را به آن عادت دهد فراموش می‌‌شد.

بسياری از شهروندان رايش سوم زير تاثير سلطه آن بودند و به صبوری و گذشتی كه به‌نام منافع ملی به آنان تحميل شده بود تن می‌دادند. "فرمانبرداری" كه بعنوان نخستين وظيفه مدنی و يكی از اصول اخلاق "ژرمانيك" تبليغ می‌شد اصلا چيزی تحقيرآميز نيست چرا كه شرط نجات جمع وانمود می‌شد. كارفرما و كارگر ديگر ناهمساز و آشتی ناپذير نيستند، بلكه در هماهنگی كامل با هم نقش مكمل در خدمت همگان بردوش دارند. اينها چيزهايی بود كه به مردم رايش تلقين می‌‌شد. هرچند مجموعه جهان كار قانع نشده بود ولی نمی توان گفت طبقه كارگر، در ابعاد توده ای خود، مانعی دربرابر تحقق سياست نازی‌‌ها پديد آورد. بخش بزرگی از آنان تصور می‌كرد كه نازيسم برضد طمع مفرط سود مبارزه می‌كند و نمی‌پذيرد كه سود انگيزه فعاليت حرفه‌ای باشد. طبقه كارگر نمی توانست دربرابر عوامفريبی اجتماعی هيتلر حساس نباشد، هيتلر كه خود را سياستمداری برخاسته از محافل پايين جامعه يا كارگری ساده معرفی می كرد كه سربلند است روشنفكری مدرك دار نيست. با اينحال دقيقتر آن است بگوييم آگاهی طبقاتی تخدير شده، در خواب شده بود نه آن كه برای هميشه خفه شده باشد. در تابستان و پاييز نخستين سال رايش سوم فعاليت‌ها و اقدام‌های خودبخودی را پليس گزارش كرده است. اين فعاليت‌ها بيشتر از پايه‌های حزب ناسيونال سوسياليست برخاسته بود و گاه سخن از فعاليت نفوذی‌‌های كمونيست در آن می‌‌رفت. در آغاز 1938 با وجود ممنوعيت اعتصاب، بارها كارگران در سار و‌هامبورگ دست از كار كشيدند.

ما در فصلی كه به اپوزيسيون اختصاص دارد خواهيم ديد كه برخورد دو حزب كارگری، تا آنجا كه بجا مانده بودند، در برابر نازيسم چه بود.

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                             بازگشت