هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982) نوشته "پي ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی
|
زنان و روحانیون
در نظام هیتلری
(34)
نازیها عميقا ضد زن بودند. زن تنها به مثابه مادر احترام داشت. رايش به زاينده نياز داشت و اس.اسها حق چند همسری داشتند، زيرا هيتلر نمی توانست آنقدر صبر کند که جمعیت رايش به 200 ميليون برسد. برای تحقق برنامه فتح جهان، هيتلر نياز به مردمی خرسند و فرمانبردار داشت كه بی شمار سرباز، تكنسين و كادر برای در چمبره گرفتن توده مفلوك در اختيارش بگذارند. زن همچنين "آرامش مرد جنگجو" است و بايد بسيار زنانه باشد؛ نه ظاهر مردانه بخود گيرد و نه به كارهای مردانه بپردازد. هيتلر كه از روشنفكران هراس داشت و آنان را تحقير میكرد، تحمل زنان "فاضل ماب" برايش سخت تر بود.
"حوا" در اين جامعه پدرسالاری، خودكامه و اساسا مردانه جايگاهی اندك داشت و وجودش تنها برپايه مرد معنا داشت. ولی سرنوشت زن در اين جامعه همانند سرنوشت توده مردم بود. با وجود خواری و تبعيضی كه محكوم به آن بود، هيتلر را میپرستيد. شمار مادرانی كه سربلند بودند يك يا دو فرزندشان برای "هيتلر و ميهن" در پهنه نبرد به خاك افتاده است كم نبود.
البته سازمانهای نازی زنان و مردان را از كودكی در حلقه گرفته بودند. "سازمان دختران" صدها هزار دخترك و نوجوان آلمانی را زير پوشش خود گرفته بود. اين فدراسيون دختران جوانان، آنان را جمع میكرد، سرگرمی و تفريحشان را فراهم میساخت، با روحيه نازيسم پرورششان میداد و برای بزرگترها هزاران شغل خوب و با درامد مناسب فراهم میكرد. همچون بسياری ديگر از سازمانهای نازی اين فدراسيون هم توانست خمير انسانی را آنچنان كه خود میخواست شكل دهد.
البته هيچ كاری برای بيدار كردن و گستردن روح اننقادی انجام نمی شد. كاملا برعكس! همين كه والدين اين دختران آنان را با پيشداوریهای يهودستيزانه و كمونيسم ستيزانه پرورش داده بودند كافی بودند كه آنان يهوديان و ماركسيستها را دشمن خونی كشور خود بشمارند و در هيتلر آن امامزادهای را ببينند كه ظهور كرده است و بشريت و بيگناهان را نجات خواهد داد.
هيتلر كه روانشناس خوبی بود اعلام كرد مجرد خواهد ماند تا با سهولتی بيشتر قلب تسلی ناپذير پيردختران را بدست آورد. برای مدت طولانی روابط او با "اوا براون" پوشيده ماند. كافيست به عكسهای آن دوران نگاه كرد تا چهره زنانی را ديد كه با ديدگان نم زده و پرشور به هيتلر سلام میدهند. هيتلر در نبرد من حتی معادله زن = مردم را اعلام كرد. به گفته او اين هر دو به صاحبی نياز دارند كه آنان را زير سلطه بگيرد و آنان بتوانند خود را در اختيار او قرار دهند و تسليمش شوند.
بايد افزود كه زندگی بسياری از آلمانها نسبت به سالهای پايانی جمهوری بهبود يافته بود. زمينه آماده بود كه كاميابیهای شگفت انگيز پياپی كه پس از برآمد هيتلر بدست امده بود به اين مرد الهی، به نبوغ پيشوا نسبت داده شود.
همچون ديگر گروهها و مقولههای اجتماعی در ميان زنان نيز جريان ضعيف پايداری وجود داشت كه شهدا و قهرمانان بسيار را در راه مبارزه داد. "اوا ماريا بوخ" كاتوليك و "ليزلوت" هرمان كمونيست تجسمی از اين زنان قهرمان بودند.
نهادهای اجتماعي
برای تعيين تناسب دقيق نيروها بايد نخست برخی نهادهای اجتماعی را كوتاه بررسی كرد.
كليسا و رايش سوم
آيا كليسا يك صدا و با قدرت دربرابر نازيسم ايستاد؟ تاييدش آسان نيست. عادلانه تر آن است كه به احترام آن دسته از "خدمتگزاران خدواند" ايستاد كه به دلايل گوناگون و غالبا در نكاتی خاص با شجاعت دربرابر جنايتكاریهای رژيم نازی ايستادند. برای نمونه از مداخله كاردينال "كنت گالن" در مونستر میتوان نام برد كه قتل بيماران و عقب ماندگان ذهنی را محكوم كرد. گوبلز مانع از بازداشت وی شد و نوشت "اگر او اعدام شود ما بايد در سوگ وستفالی بنشينيم" . شورای پروستان "كليسای توبه كاران" بنوبه خود نژادپرستی، كيش خون و خاك را تقبيح كرد و اسقف "واروم" به نابودسازی رنگين پوستها و يهوديان اعتراض كرد. بسياری از مسيحيان صادق، نمی توانستند رياكاری رهبران نازی را تحمل كنند كه متعالی ترين واژهها را به كثافت میكشيدند و شريف ترين احساسهای انسانی را تباه میكردند.
ولی رهبران عالی كاتوليك و پروتستان همواره برخوردی پيگير و بی نقص در اين مسايل نداشتند. درواقع برای آنان نيز دشوار بود كه خود را از پيشداوریهايی مشابه انديشههای هيتلریها خلاص كنند. آنان در هيتلر مدافع ميهن و نظام اجتماعی را میديدند كه عليرغم ضعفهايش قابل تاييد بود. نژادپرستی يك خلق را تباه كرده بود و از جمله مومنان و كشيشان را. برای نمونه برخی باور داشتند كه ساختار روانی يهوديان طوری است كه موجب میشود آنان تحقيركننده امور مقدس باشند. كاردينال "فورهابر" هر چند حاضر نشد انجيل را قربانی ايدئولوژی نازيسم كند، ولی معتقد بود كه يهوديان با نپذيرفتن عيسی مسيح و به صليب كشيدن او ديگر رسالت الهی خود را از دست داده اند. اصلا عيسی برای تحقير اين مردم بود كه در ميان آنان چشم به جهان گشود. ( لسينگ از سده هيجدهم انديشه ای مشابه را مطرح كرده بود.) با اينحال "فورهابر" معتقد بود كه توبه و تشرف به دين مسيح دارای قدرت نوزايی است و آب مطهر تعميد، گناهان تازه مومنان را پاك خواهد كرد. او به همراه ديگر اسقفان از تازه مسيحيان دفاع میكرد و حتی از آنان مراقبت میكرد. نزديكی كه ميان كليسا و نازيسم بر سر احترام به مالكيت خصوصی و ضديت با ليبراليسم و ماركسيسم وجود داشت نمی توانست پايدار باشد چرا كه روشن بود كليسا سرانجام ناگزير خواهد شد اصول پايهای خود را نيز قربانی كند، همچنان كه جريان "مسيحيان آلمان" به رهبری اسقف پروتستان مولر از يهودزدايی كامل مذهب دفاع كرد.
رايش سوم سماجت داشت تا مسيحيت را از قلب مردم ريشه كن كند و در اين شرايط كليسايی كه مدام در آزار و پيگرد بود نمی توانست ديگر مدافع رايش سوم بماند. نازیها روزبروز سخت تر وجود قدرتی ورای خود را تحمل میكردند. آنان حاضر به پذيرش هيچ "رقيبی" نبودند و از ايدئولوژی خود مذهب تازه ای با اسطورهها، پيشوايان، آيينها و مراسم ويژه خود ساخته بودند. پاپ "پی يازدهم" با وجود توافق ژوييه 1933 با نازیها نگرانی خود را از مسيری كه رايش سوم میپيمود پنهان نمی كرد. اما جانشين او "پی دوازدهم" برعكس مراقب بود كه هيچ برخوردی با حكومت جديد پيدا نشود و خواهان هماهنگی مركزيت كاتوليك با حزب نازی بود.
هيتلر بنوبه خود مدعی بود كه نه با مذهب بلكه تنها با "كاتوليسيسم سياسی” مخالف است. پيشتر هم گفتيم كه هيتلر هيچگاه كليسای مسيحی و رومی را ترك نكرد. با اينحال كليسا زير فشار و پيگرد بود. حكومت بدنبال بسياری از كشيشها و مومنانی بود كه خواهان حفظ آيينها و نهادهای دلبسته خود بودند. و اين درشرايطی بود كه در بالای سلسله مراتب كليسا ضديتی با نازيسم وجود نداشت، زيرا فاشيسم دشمن شماره يك سلسله مراتب نبود. نازيسم اين شايستگی را داشت كه سازش ناپذير با كمونيسم بی خدا و دشمن نظم مورد خواست مشيت الهی جنگيده بود. به احتمال قوی توضيح رفتار "پی دوازدهم" و اسقفهای او را دربرابر نازيسم از اينجا میتوان فهميد. به اين بايد گرايش به اقتدار و شوونيسم برخی از اسقفها را نيز افزود. از سوی ديگر روحانيانی بودند كه جان خود را در مبارزه با ديكتاتوری خونين گذاشتند. كشيشان ديگری نيز بودند كه با قربانيان سركوب و نژادپرستی همدردی و پشتيبانی میكردند.
يك ماه پس از شكست تبانی ژنرالها برضد هيتلر، كاردينال فولهابر "آنانی را كه جنايت نفرت انگيز 20 ژوييه تدارك ديدند" محكوم كرد. پيروزی آنان مردم را به هرج و مرج و بلشويسم سوق نمی داد؟ رئيس كليسا اعلام كرد كه در ملاقات 4 نوامبر 1936 به هيتلر ايمان آورده است. "فولهابر" با اشاره به پنجمين فرمان (از ده فرمان) خداوند كه شاه كشی و رئيس كشی را محكوم كرده بود كودتا عليه هيتلر را محكوم كرد، چرا كه "همه قدرتها از خداوند است." وی به هيچ روی نپذيرفت حقی بنام مقاومت وجود دارد و از سربازان و كشيشان میخواست كه سرنوشت جنگ هر چه باشد وفادار و پايدار بمانند!
در ميان پروتستانها بايد به خودداری شجاعانه كشيشان در دنباله روی از اسقف مولر در "كليسای مسيحيان آلمان" اشاره كرد. آنان به بازداشت هفتصد تن از كسانی كه ديكتاتور را محكوم میكردند و حبس آنان در يك اردوگاه كار اجباری در نيمولر اعتراض كردند. با اينحال اين موضع شكل يك مبارزه تودهای پيگير را به خود نگرفت. بسياری از آلمانها همچنان در حسرت ايمان مذهبی زندگی میكردند و تصور میكردند كه در نازيسم ايمان تازهای يافته اند كه میتواند خلايی را كه براثر مسيح زاديی بوجود آمده بود پر كند.
نازیها هم میكوشيدند اين توهم را زنده نگاه دارند و هيتلر خود را همچون فرستاده و برگزيده مشيت الهی معرفی میكرد. "فون كلمپير" تاريخ نگار آلمانی بدرستی میگويد "ما بايد نازيسم را همچون يكی از نيرومندترين جنبشهای مخالفت با سكولاريزاسيون در نظر گيريم؛ سكولاريزاسيون در معنای رهايی فزاينده فرد در چارچوب دولت و جامعه از يقينهای وهم آلود، سنت و مذهب." روانهای وهم گرا، روحيات محافظه كار در ايدئولوژی نازيسم انتقام سنت و مذهب را از خرد و خردگرايی میديدند و به آن میپيوستند.
برخی برای اين شبه مذهب نازيسم اين امتياز را میَشناختند كه "آلمانی" است و اسير انسانگرايی يهودی – مسيحی نيست كه برابری همه انسانها را دربرابر خداوند موعظه میكند. نازيسم با مسيحيت مبارزه میكرد نه آنرو كه ديدگاههای مسيحيت نابخردانه، روح گرايانه و ماورا طبيعی بود بلكه از آنجهت كه رقيبی را نمی توانست تحمل كند. نازيسم همچنين میخواست ايمانی را كه بر پايه عشق و برابری قرار داشت با مذهبی ديگر جايگزين كند، مذهبی كه ناسيوناليست، انحصار طلب، نخبه گرا و بريده از همه پيوندهای يهودانه باشد و آزاد از هر گونه اخلاق بتواند مفاهيم و اقدامات حزب نازی را توجيه كند.
فرمات PDF :
بازگشت