هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982) نوشته "پي ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی
|
جنگ
و باز هم
جنگ
این کار پایه فاشیسم
و جنون هیتلر بود
(38)
ديديم كه هيتلر، با
وجود پارهای سخنان و ظاهرسازیهای صلح جويانه اش، همواره جنگ را از عناصر بنيادی
سياست خود میديد. او جنگ را چونان فضيلت مردانه، نيروی جانبخش ملت، وسيله تسريع
انتخاب طبيعی میدانست. جنگ بويژه تنها راه او در رسيدن به اهدافش بود. جنگ
بنابراين نه تنها ناگزير بلكه مطلوب بود. هيتلر مي دانست كه هدف پايانی او يعنی
چيرگی بر جهان از مسير درگيری با ديگر قدرتها میگذرد، قدرتهايی كه بر سر اين
چيرگی با يكديگر كشمكش دارند. انديشههايی كه هيتلر طرح میكرد و توسعه میداد
مانند هميشه پيشتر بدست پان ژرمنيستهای پيش از او مطرح شده بود ولو با پيگيری
كمتر. "هاينريش كلاس" رهبر جنبش پان ژرمنيستها در سال 1912 در اثری بنام "اگر
امپراتور بودم" بر ضرورت يك جنگ تجاوزگرانه پافشاری میكند كه بايد تسخير گسترده
ديگر سرزمينها را همراه داشته باشد. اين جنگ بالطبع به برپايی يك اتحاد مقدس خواهد
انجاميد و مايه غيرقانونی شدن جنبش كارگری خواهد شد. بدينسان او راه حل مسايل
اجتماعی و درگيریهای طبقاتی را در جنگ میديد. "كلاس" باور داشت كه پذيرش احتمال
شكست بهتر است تا يقين بر پيروزی يك حزب ماركسيست.
پيشوا كه نتيجه تجربيات نظامی خود در 1914- 1918 را بسيار مثبت میدانست بر عشق جنگ
خود تاكيد میكند و میگويد :"جنگيدن در ذات من است." او در نظر داشت كه جنگ را
دريك فرصت نزديك به راه اندازد، اما تاريخ دقيق آن را موكول به شرايط میدانست. در
1939 او نه تنها كشورش را دوباره مسلح كرده و در آن يك ارتش نيرومند پديد آورده
بود، بلكه بدون آنكه زحمت فراوانی كشيده باشد نقطه پرش بسيار مساعدی را برای به راه
انداختن جنگ پايه ريزی كرده بود.
هيتلر همه وسايل را بكار انداخت تا ملت آلمان را از ديد روانی برای يك درگيری همه
جانبه آماده كند. او از اينكه در آغاز زمامداری ناگزير شده بود برخی سخنان صلح
طلبانه بر زبان آورد بسيار متاسف بود. در 27 سپتامبر 1938 هيتلر از يك لشكر زرهی در
خيابانهای پايتخت سان ديد. واكنش مردم دربرابر اين رژه او را بشدت نگران و دلسرد
كرد و گفت: "با چنين مردمی من نمی توانم جنگ كنم." در اين شرايط گوبلز كوشيد علاقه
مردم را به برنامه تسخير ديگر كشورها جلب كند و پيشوا بر آتش احساسات شووينيستی نفت
پاشيد.
شايد اين فرانسه و انگليس بودند كه نخست به آلمان اعلام جنگ كردند، ولی همانگونه كه
تاريخنگار "فست" تاكيد میكند، اين جنگ وحشتناكی كه جهان را به خاك و خون كشيد
دقيقا "جنگ هيتلر" بود. او اين جنگ را كوتاه مدت و نابودكننده میخواست. در هر
مرحله او يك دشمن را تعيين میكرد كه بايد نابود میشد، يا به مدار آلمان می پیوست.
از فردای هر پيروزی تعيين كننده او به ستادش دستور میداد كه برنامه يك لشگركشی
تازه را آماده كند.
از 9 ژانويه 1941، هيتلر به فرماندهان نظامی ضرورت نابودی ارتش سرخ را گوشزد كرد.
آلمان مسلط بر نفت باكو و ثروت اتحاد شوروی ديگر كشوری شكست ناپذير خواهد بود و
میتواند به مصاف نبردی پايانی با ايالات متحده آمريكا برود.
"رايش هزارساله" هيتلر كمی بيش از 12 سال عمر كرد. نيمی از اين دوران را جنگ جهانی
دوم دربر میگرفت كه هيتلر مسئوليت درجه نخست دربرپايی آن داشت و در شش سال نخست
حكومتش به نحو تب الودی اين جنگ را تدارك ديده بود.
هيتلر، رهبر جنگي
نخستين مرحله جنگهای هيتلر نشان از پيروزیهايی خيره كننده داشت. دومين مرحله هر
روز بيش ازپيش نشان میداد كه بخت پيروزی سلاحها از او بازگشته است. هيتلر سوگند
ياد كرده بود كه جنگ او هرگز به تسليم يا انقلاب ختم نخواهد شد. او توانست به نيمی
از وعده خود عمل كند. ژنرالها تسليم شدند ولی مردم تجربه انقلاب نوامبر 1918 را
تكرار نكردند!
بدينسان جنگی كه بيش از 50 ميليون موجود انسانی را بلعيد به راه افتاد.
"ليدلهارت"، كارشناس انگليسی بر اين باور است كه مسئوليت غربیها در اين جنگ بسيار
بزرگ است. بدون تعللها و فرصت سوزیها و بدون حدی از بی ارادگی آنان، پيشوا هرگز
نمی توانست وارد چنين ماجراجويی شود. وانگهی در اين مسير چقدر مشوقها بود كه از او
مضايقه نشد و دربرابر توسعه طلبی او هيچ مانعی قرار داده نشد. در واقع غرب با
برپايی سدی عبورناپذير دربرابر جنگ مخالفت كرد، يعنی ايجاد يك نظام امنيت دستجمعی و
اتحاد همه آنانی كه با برتری آلمان مخالف بودند. آنقدر با چنين اتحادی مخالفت كردند
كه استالين سرانجام ناگزير شد برای پيشگيری از مونيخی ناگوارتر با كسی كه تجسم
كمونيسم ستيزی و شوروی ستيزی بود پيمان عدم تجاوز منعقد كند.
"سر نويل هندرسن"، سفير پيش بريتانيا در برلين، جنگ 1939 را "حادثهای در راه"
میداند، در حالی كه "سر روبرت وانسيتارد" اين عقيده را بطور كامل رد میكند و
معتقداست كه "هيچ چيز بيش از اين مغاير با حقيقت نيست. اين جنگ نه برآمده از
سراسيمگی بود و نه حادثه. با توجه به برآمد رژيم نازی در 30 ژانويه 1933، هيچ چيز
ديگری نمی توانست پيش آيد ... اين هدفی بود كه با پيگيری و با سماجت بطور منظم و بی
رحمانهای دنبال میشد."
روز 23 نوامبر 1939 هيتلر به ژنرالهايش اعلام كرد : "من مدتها ترديد داشتم كه بايد
نخست به شرق حمله كرد يا به غرب. به هر روی من اين ارتش را بوجود نياورده ام كه جنگ
نكند و همواره باور داشته ام كه روزی اين كار انجام خواهد شد. ... اكنون من تصميم
بازگشت ناپذير خود را گرفتهام و در لحظه مناسب به فرانسه و انگليس حمله خواهم
كرد." بدينسان پس از آنكه هيتلر حسابش را با لهستان تسويه كرد سراغ غربیها رفت.
روز اول سپتامبر جنگ جهانی دوم آغاز شد. زمانی كه "فون ربين تروپ" - كه از يكسال
پيش جانشين "فون نوراث" محافظه كار شده بود – به هيتلر خبر داد كه غرب به آلمان
اعلام جنگ كرده است؛ او چند دقيقه مشوش شد. بعد خود را باز يافت. لهستان شكست خورده
بود. عدم توازن نيروهای دو طرف بسيار چشمگير بود. آلمان تجديد تسليحات خود را به
آخرين حد رسانده بود. جنگ اسپانيا كه آزمايشگاهی برای هيتلر بود با پيروزی تحت
الحمايه هيتلر يعنی ژنرال فرانكو پايان يافته بود. اگر در همان زمان نيروهای غرب
وارد كارزارمیشدند آن هم در شرايطی كه سپاهيان نازی در لهستان درگير بودند،
ضربهای مرگ آور به ارتش آلمان وارد میشد. ژنرال "جودل" در دادگاه نورمبرگ خود بر
اين واقعيت پافشاری میكند: "اگر ما در سال 1939 نابود نشديم فقط از آن رو بود كه
در جريان نبردهای لهستان 110 هنگ فرانسه و انگليس در غرب در برابر 25 هنگ آلمان
تماشاچی باقی ماندند."
نگرانیهای هيتلر كه روشن شد اين بار نيز پايهای نداشته است كمرنگ شد. او دستور
داد برنامههای تهاجم برضد قدرتهای غربی تدوين شود، در شرايطی كه بخشی از لهستان را
ضميمه خود و آلمانيزه كرده بود و همراه مابقی خاك اين كشور دولتی پايه ريزی كرده
بود كه "هانس فرانك" شخصيت مورد اعتمادش رهبری آن را در دست داشت. هيتلر بر روی
"جنك برق آسا" حساب میكرد كه دشمن را نابود میكرد پيش از آنكه فرصت سرپا شدن را
بيابد. "گودريان"، يكی از بهترين ژنرالهای هيتلر، در نشريه تخصصی
"ميليترويسنشافتليش روندشاو" (شماره نخست 1935، ص 75) پيشبينی میكند كه با بهره
گيری ازعمليات هوايی میتوان مناطق صنعتی را نابود و آنها را اشغال كرد: "به محض
نخستين حمله راهبردی غافلگيرانه، سپاهيان ما كمابيش در ژرفای عقبه دشمن نفوذ خواهند
كرد." اين همان انديشه هيتلر بود: "تهاجمی چون برق در ظلمت شب" . او خاطرات جنگهای
1914 كه نيروهای زبده ارتش آلمان را زمين گير كرده بود از ياد نبرده بود: حمله سريع
و سنگين، اين است رمز پيروزی! اين حتی ضرورت گريزناپذير برای قدرتی است كه با اين
خطر روبروست كه با چند دشمن در آن واحد بجنگد. شكست در كمترين زمان ممكن همه كشورها
از نروژ تا مرزهای جنوبی اسپانيا به يك معجزه همانند بود. بويژه شكست فرانسه در 5
هفته، در حاليكه در 1918 فرانسه چهار سال دربرابر آلمان سرسختانه پايداری كرده و
سرانجام پيروز شده بود.
امروز هم بحث درباره دلايل چنين فاجعه مطلق و ناگهانی ادامه دارد. بی كفايتی
كارگزاران، عدم آمادگی مادی و روانی، نبود مبارزه جويی، ديركرد در درك مسايل، ترس؟
متوازن نبودن نيروهای دو طرف را از آغاز نمی توان قطعی دانست. و چرا اصولا غرب
اجازه داد كه هيتلر چنين دست بالايی را پيدا كند در شرايطی كه دستگاههای جاسوسی
اطلاعات دقيقی در دست رهبران غرب قرار داده بود. آنچه ارتشهای دلير قيصر نتوانسته
بودند در نبردهای عظيم خونين بدست اورند، هيتلر با قربانی كردن 27 هزار تن بدست
آورد. افزون بر اينكه خود او برای چنين پيروزی يك ميليون كشته و ناپديد را در نظر
گرفته بود. بدينسان تسليم فرانسه در ژوئن 1940 تحقير امپراتوری مغرور آلمان در 11
نوامبر 1918 را جبران كرد. مردم آلمان كه هيتلر نگران شور جنگی اشان بود از او
استقبالی پيروزمندانه كردند. همه ستايشهای اين جنگ نصيب هيتلر شد ولو آنكه طرحهای
ژنرالها روندشتت، مانشتاين و گودريان كه موجب پيروزی شد در آغاز مورد تاييد هيتلر
نبود. هيچكس انتظار چنين شكستی را نداشت. فرانسه كشوری "از نظر نژادی عقب افتاده" و
بی اراده بود و بدليل تن پروری و دمكراسی، ديگر توان و روشن بينی خود را از دست
داده بود. اين توضيحی بود كه فرانسویها و آلمانها بر سر آن توافق داشتند. ارتش
آلمان كه سراسر قاره را در تسلط گرفته بود بنظر شكستناپذير میرسيد. هيتلر با اين
اميد كه شكست فرانسه موجب شود كه انگلستان سلاح برزمين گذارد، چندی به انگليس فرصت
انديشه داد و از حمله به بقايای ارتش فرانسه و انگليس كه در دونكرك محاصره شده
بودند خودداری كرد.
فرمات PDF :
بازگشت