هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982) نوشته "پي ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی
|
سرمایه داری نظامی
در پناهگاه فاشیسم
(40)
ادامه ترجمه کتاب ارزشمند
"هیتلر و آلمان ها" بدلیل گرفتاری های معیشتی و سپس یک دوره بیماری مترجم آن با
وقفه همراه شد. درعین حال این ترجمه به فصل های پایانی خود رسیده است. ترجمه دو بخش
پایانی این کتاب، یکی در این شماره راه توده و دیگری در شماره آینده منتشر خواهد شد
و سپس ویراستاری نهائی آن برای چاپ و انتشار مستقل و یا به همراه ترجمه "بازی
شیطانی" در دستور کار ما قرار می گیرد. امیدواریم در این فاصله علاقمندانی که مشوق
ما برای چاپ این دو ترجمه و همچنین ترجمه "جنگ و جهانی" شدن بوده اند، بخشی از
هزینه این کار را متقبل شوند. در اینجا از کسانی که تاکنون در این زمینه به ما وعده
کمک مالی داده اند تشکر می کنیم.
ترازنامه رايش سوم
بيلان رايش سوم، لااقل تا 1942، برای طبقه ممتاز مثبت بود. ديگران نيز دليلی برای
شكايت نمی ديدند. بنابراين نمی توان از تضادهای چشمگير داخلی سخن گفت. آيا محبوبيت
هيتلر ناشی از تحقق وعده هايش بود؟ كدام يك از اين وعدها تحقق يافت و كدام تحقق
نيافت؟
او در چند عرصه به وعده هايش وفادار ماند: مقابله با مارکسیسم و نابود كردن جنبش
كارگری سوسيال دمكرات يا كمونيست. او توانست با جلب پشتيبانی توده ها جبهه داخلی
خلل ناپذيری بوجود آورد. دستگاه توليدی را روبراه كرد و به حركت انداخت؛ بيكاری را
از ميان برداشت (يا لااقل افتخار اين كار را نصيب خود كرد)؛ ارتشی نيرومند متكی به
پيشرفته ترين جنگ افزارها بوجود آورد؛ يهوديان را از زندگی اقتصادی و اجتماعی آلمان
حذف كرد؛ حاكميت ملی را دوباره برقرار كرد؛ منطقه سار را بازپس گرفت؛ اتريش - كشوری
كه از زمانی كه بيسمارك امپراتوری "آلمان كوچك" را پايه گذاشته بود از آن جدا شده
بود - به مدار رايش بازگرداند. سپس سودت را ضميمه آلمان، چكسلواكی را ويران و بخش
مهمی از اروپای مركزی را بدون زحمت زياد تابع آلمان كرد.
روز اول ستامبر 1939، ارتش هيتلر عازم اروپا شد و بدون تلفات سنگين آن را اشغال و
فتح كرد. اين رشته موفقيت های اعجاب انگير و حتی باورنكردنی آيا شوروشوق عمومی نسبت
به او را نشان نمی دهد؟ واقعيت آن است كه هيتلر نخواست يا نتوانست ديگر وعدههايش
را برآورده سازد. به برابری اجتماعی كه آنقدر وعده آن داده شده بود هيچگاه تا اين
اندازه بی توجهی نشده بود. تمركز به زيان بنگاه های كوچك و متوسط ادامه يافت. "دس
شوارز كورپز" نشريه ارگان اس.اس. با بيشرمی اعلام كرد كه مغازه های ورشكسته و واسطه
های خرده پا می توانند در صنايع اسلحه سازی كار بدست آورند. يونكرها و زمين داران
همچنان مالك زمين های پهناور باقی ماندند. شهرها همچنان گسترش و اهميت بيشتر يافت و
عليرغم برخی اقدامات بسود روستاها مهاجرت روستايی كاهش نيافت.
"زن خانه دار"، شعار اوليه رايش سوم نيز دوامی نيافت. زنان بايد كارهای سخت و كم
دستمزد را می پذيرفتند.
سرمايه دار ستيزی ظاهری نيز پس از به قدرت رسيدن ديگر ادامه نيافت. هيتلر هواداران
زياد راديكالش را كه "سوسياليسم آلمانی" او را جدی گرفته بودند به اطاعت فراخواند.
برخی تاريخنگاران مدعی هستند كه هيتلر تنها بدليل كارايی و مصلحت بطور موقت مالكيت
خصوصی ابزارهای بزرگ توليد را دست نخورده نگه داشت. اما اين يك راه حل موقتی نبود:
در واقع او از اقدامات سوسياليستی نفرت داشت. او برنامه های سوسياليستی را خيال
پردازانه و شوم می دانست. او هيچگاه در اصل سرمايه داری ترديدی نداشت و آن را نظامی
می دانست كه مستلزم وجود افراد هوشمند و فعال است، افرادی كه توانايی فعاليت براساس
منافع خود را داشته، می توانند شرايط اقتصادی مساعدتری برای كل ملت فراهم كنند.
ما پيشتر سخنان تحقيرآميز او نسبت به اشراف "فاسد شده" و بورژوازی "ضعيف" را بازگو
كرديم. گناه اين دو طبقه از نظر او تنها خودبزرگ بينی، كرختی و ناشيگری آنان بود.
گوبلز، عوامفريب بزرگ و راديكال سابق، در سرمقاله روزنامه برلينی اش بنام "انگريف"
در 23 ژوييه 1928 به صراحت توضيح داد كه بايد طبقات مختلف را حفظ كرد اما همزمان با
آن اعتقاد به مبارزه برخی از اين طبقات برضد برخی ديگر را از آگاهی مردم پاك كرد.
رايش سوم برخلاف انچه سرسخت ترين هواداران هيتلر تصور و تصوير می كردند هيچ سنخيتی
با آرمان های خرده بورژوايی نداشت. برعكس تقريبا نمونه همان جامعه ای بود كه رهبران
نازی قبلا مدعی بودند از آن اكراه دارند.
ما بارها به شكل هندسی كه نماد اين جامعه بود اشاره كرديم. يعنی هرمی كه در راس آن
طبقه حاكم قرار داشت. هيتلر توانست اين كار ناشدنی را انجام دهد: موقعيت طبقه
ممتازه را بيشتر و بهتر از هر كدام از پيشينيانش بهبود بخشد و در همان حين همه را
با سياست های خود موافق كند. ما ابزارهای بكارگرفته شده در اين راه را نشان داديم.
اين ماشين تا به انتها كاركرد، بدون آن كه لحظه ای متوقف شود. نه نافرمانی در جبهه
ها روی داد و نه شورشی در محله های شهری اتفاق افتاد. موارد اعتصاب و ترك خدمت
بسيار نادر بودند! تنها اقليتی اندك مقاومت كردند و لازم بود اوضاع بسيار نااميد
كننده شود تا چند ژنرال، با اين محاسبه كه باقی مانده را حفظ كنند، به فكر سرنگونی
هيتلر بيفتند. اين بدان معناست كه رايش سوم چنان كه برخی مدعی هستند "نظامی بود كه
تبلور عميق ترين خواست های مردم آلمان بود"؟
دلايل رضايت يا نارضايتی مردم در حوالی 1939 چه بود؟ روشن بود كه سياست اقتصادی و
اجتماعی هيتلر هيچ ربطی به دكترين های خرده بورژوايی گوتفريد فدر يا واگنر نداشت،
كه هر دو كنار گذاشته شده بودند و مقام های تشريفاتی داشتند. "ادموند ورميل" آلمان
شناس معتقد است كه دولت گيوم دوم هدف اصلی خود را جلب اعتماد طبقه كارگر، منحرف
كردن آن از انترناسيوناليسم ماركسيستی و تحكيم موقعيت بورژوازی قرار داده بود. بدون
كمترين تريد هيتلر اين وظيفه حساس را بهتر از سلف امپراتور خود انجام داد. او تنها
به تهديدهايی كه امپراتور در نامه اش به نخست وزير "فون بولاو" توصيه كرده بود
اكتفا نكرد:"نخست بايد سوسياليست ها را در صورت لزوم با به راه اندختن حمام خون
تيرباران كرد، اعدام كرد، بی خطر كرد و پس از آن به سمت جنگ در خارج رفت؛ اما نه
قبل از آن يا در نيمه راه آن." (نامه سنت سيلوستر، 1905). هيتلر اين برنامه را با
توسل به روشهای ماهرانه تر و خونين تر به اجرا گذاشت. دستگاه دولتی كه پيشوا در
اختيار داشت بنوعی به دستگاه اجرايی سرمايه بزرگ تبديل شد و در همان حال در مورد
طبقه كارگر، كه تا آن زمان همچنان مطالبه گر و تا اندازه ای انقلابی بود، سياست
مهار كردن، فريب دادن و مايحتاج اوليه او را تامين كردن به اجرا گذاشته شد.
گرايش شديد حكومت به هدايت گری و رهبری از بالا ناشی از نظامی شدن اقتصاد ازيكسو و
تحول سرمايه داری از سوی ديگر بود، سرمايه داری كه برخلاف گذشته ديگر نمی توانست از
دولت خود صرفنظر كند. با اينحال رهبران نازی همواره پذيرفته بودند كه اگر وظيفه
آنان جهت دادن به اقتصاد است به هيچوجه، حتی در زمان جنگ، نمی خواهند جانشين صاحبان
بنگاهها شوند. آن قشرهای اجتماعی هم كه هيتلر خواسته هايشان را برآورده نكرده بود
خوشحال بودند كه او توانسته اقتدار دولت را بازسازی كند و ثبات و نظم را در عرصه
عمومی و در اقتصاد دوباره برقرار كند. خرده بورژوازی نااميد و حتی غارت شده به فكر
شورش نبود. رژيم توانسته بود خود را به كمك تبليغات و ترور تثبيت كند. موفقيت های
واقعی حكومت در يكسان كردن انديشه ها و رفتار اآلمان ها نيز در اين عرصه به ياری اش
آمده بود. بدينسان حكومت می توانست به خود اجازه دهد كه سياست بورژوازی بزرگ را
اجرا كند، بدون آن كه با طبقات متوسط قطع رابطه كند. رژيم آرمان قديمی جامعه خرده
بورژوايی و توليدكنندگان خرد را اگر هم در تئوری كاملا كنار نگذاشته بود، اما در
عمل تمركز و كارتلی شدن بنگاه ها را تشويق كرد. قانون 15 ژوييه 1933، ابزارهای لازم
را برای حركت در اين سمت در اختيار وزارت اقتصاد گذاشت.
بند 16 برنامه 1920 نازی ها به طبقات متوسط تضمين می داد كه قدرت سابق خود را بدست
خواهند آورد. اما بنگاه های كوچك و متوسط، به بهانه آنكه سودآور نيستند در يك تجديد
سازمان پيگيرانه قربانی شدند. قدرت، همچنان تمركز را تسريع می كرد. موسسات بزرگ
سودبرندگان اصلی از "آريايی سازی" و فتوحات نظامی بودند. كارخانه های سرزمين های
اشغالی، بويژه در شرق، به آنان واگذار شد. رهبران حزبی و اقتصادی غنايم جنگی را بين
خود تقسيم می كردند. همه سرمايه داران شايد به يك اندازه در اين غارت ذينفع نمی
شدند. بيشترين سود نصيب آنانی بود كه در شاخه های نزديك به صنايع جنگی فعاليت می
كردند، شاخه هايی كه از زمان به قدرت رسيدن هيتلر بطور ويژه تشويق و حمايت می شدند.
سياست الويت دادن به صنايع سنگين چندين هدف داشت، از جمله تجديد تسليحات بی حد و
حصر كه آلمان را به ابزارهای لازم توسعه طلبی مجهز كند و ضمنا بخشی از نيروهای
توليدی را كه برای يك بازار داخلی نسبتا محدود بيش از اندازه بزرگ بودند به بخش های
غيرمصرفی سوق دهد.
رهبران حزب نازی و سرمايه داران بزرگ صنعتی از رايش سوم بيشترين چيزی را كه می
توانست دهد بيرون كشيدند. در مجموع، طبقه حاكم نمی توانست از همكاری اش با رهبران
نازی به خود نبالد. اين كه تا چه اندازه اين طبقه به فاشيسم وابسته بود مسئله ايست
كه برای روشن شدن آن بايد تا زمانی كه تجربه رايش سوم به انتهای خود رسيد صبر می
شد. يحتمل بخش بزرگی از آنان بيش از آن كه ناراحت رفتن هيتلر باشد، دنبال راهی تازه
بود و می خواست از مناسبات بينالملی بهره گيرد تا به بقا ادامه دهد. اين محاسبه ای
بسيار عاقلانه بود كه ميوه خود را داد. در دادگاه نورمبرگ، مجازات مردان كلان
سرمايه شدت بسيار كمتری نسبت به رهبران نازی داشت. اما همه پيوندها ميان كلان
سرمايه داران و نازی ها قطع نشده بود: در ماه اوت 1944، يك كنفرانس مخفيانه در
"خانه سرخ" - هتل بزرگ استراسبورگ - تحت رياست مدير بنگاه هرمانسدورف برگزار گرديد.
صورتجلسه نشست نشان می دهد كه شركت كنندگان به اين نتيجه رسيده اند كه شكست ناگزير
است و بايد آماده حمايت ازحزب نازی غيرقانونی و مخفی شد.
بدينسان "رايش هزارساله"، نسخه ثانی بربرترين و هولناك تری جامعه برده داری در قلب
سده بيستم، به پايان خود رسيد. سفير انگلستان در برلين در همان نخستين هفته های
رايش سوم نوشت: "حكومت جديد موحش ترين خصال آلمان را اشكار كرده است: روح حقير
انتقام جويی، گرايش به خشونت و شوونيسم پرسرو صدا و بی مسئوليت. يقينا قصد هيتلر
نابودی جامعه يهودی و در صورت امكان اخراج آنان است." كارها و بدكاری هايی كه در
اين دوران موحش يكی از خونين ترين ديكتاتورها انجام شد اين سخنان را كاملا تاييد می
كند و وسيعا از آن فراتر می رود.
فرمات PDF :
بازگشت