هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982) نوشته "پي ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی
|
گمراهی اروپائی ها در 1933
یهودی ستیزی
اما نه با قساوت فاشیستی
(49)
هيتلر از
1933 تا 1945 قدرت مطلق را بدست داشت. كدام كار انقلابی و سوسياليستی را انجام داد؟
او كمترين تلاشی برای محو طبقات يا كاهش تفاوت های ميان آنان نكرد. اما با مهارت
زياد موفق شد آگاهی كارگران را مشوش و مغشوش كند و بر روی آشتی ناپذيری های اجتماعی
سرپوش بگذارد. هيتلر مانند ايدئولوگ های ارتجاعی هم دوره خود در آلمان مدعی تقدم
كشاورزی و ستايش از دهقانان شد. وعده هايش به طبقات متوسط شهری موجب حمايت گسترده
اين طبقات از او شد، اما در هنگام قدرت هيچ كاری برای عمل به وعده هايش انجام نداد.
بطور كلی، سياست هيتلر هرگز در مقابل صاحبان بزرگ صنعت قرار نگرفت زيرا كه
ديدگاهها و منافع دو طرف در يك سمت قرار داشت.
جامعه شناسی امروز جنبه دوگانه نازيسم را كاملا تبيين كرده است. هيتلر از خرده
بورژوازی برخاسته بود اما خود را در خدمت سرمايه بزرگ قرار داد. شايد برخی
ماركسيستها با معرفی فاشيسم بعنوان جنبشی كه از همان ابتدا همه اجزايش توسط
نمايندگان سرمايه بزرگ سرهم شده است موضوع را خيلی ساده كرده باشند. ولی همانطور كه
ما اشاره كرديم اين ايدئولوگ های درهم انديش، اين خرده بورژواهای بی اندازه
ارتجاعی، پدرخوانده هايی در ميان برخی صاحب قدرتان اقتصادی داشتند كه حاضر بودند
نقش حامی نازيسم را برعهده بگيرند بشرط آنكه شايستگی خود را دربرابر خطر سرخ نشان
دهد. بعدها بود كه هيتلر برای هميشه "در غمها و شادی ها" به سران ثروت و قدرت
پيوست. احتمالا او برخی پيشداوریها و تصورات خرده بورژوايی مورد علاقه خود را حفظ
كرد كه اتفاقا كمكی عالی برای تبليغات و سياست او بودند.
نژادپرستی
نژادپرستی غرور حقير يك بربر است، كه بعدها ژنده پاره های شبه علمی را به تن كرد و
متكی بر احساسات ديرنده برتری و خصومتی كه هر قوم هر كلان نسبت به ديگران داشت
تغذيه شد. با ظهور امپرياليسم، نژادپرستی شدتی فزاينده يافت. رودولف هيلفردينگ
سوسيال دمكرات در كتاب معروف "سرمايه مالی" كه كمی پيش از جنگ جهانی اول منتشر شد،
بخوبی نشان میدهد كه چگونه از نژادپرستی برای توجيه اين شكل جديد نظم اقتصادی –
اجتماعی استفاده ميشود. هيتلر توانست اين ويروس بازآمده را به توده های مردم انتقال
دهد. نازیها نظريه هايی را تكرار میكردند كه در سده نوزدهم ميان برخی تاريخنگاران
رواج داشت كه تاريخ را از طريق رقابت ميان نژادها توضيح میدادند. بنظر هيتلر خالص
ترين مردمان بر ديگران تسلط خواهند يافت. بنابراين بايد آنان را از خدشه اختلاط
نژادی كه علت اصلی انحطاط است حفظ كرد. تنها نژاد شمالی میتواند و بايد بر جهان
حكومت كند، چرا كه تنها اوست كه ارزش ها، فرهنگ و دولت را میآفريند. اين نژاد
نخبگانی را میزايد كه بر ملتها حكومت خواهند كرد. نيرومند ترين، بهترين آن كسی
است كه خالص ترين و اصيل ترين خون را دارد. يك خون يك ملت منحط و بی اصالت شود، آن
ملت توانايی هايش را از دست خواهد داد زيرا خون تعيين كننده همه چيز است.
آرمان هايی كه برای آن لازم نباشد خونی ريخته شود، آرمان هايی بی ارزش است. افزون
بر همه اينها بشريت اصولا به جنگ نياز دارد و اهميت اين جنگها روزبه روز افزايش
میيابد، زيرا ديگر نبرد نه ميان ارتش هايی كوچك بلكه ميان تمامی خلق هاست كه مصمم
به پاك كردن يكديگر از صفحه تاريخ هستند.
همانگونه كه در ميان افراد سلسله مراتب وجود دارد در ميان ملت های مختلف نيز يك
سلسله مراتب وجود دارد. هيتلر در اين انديشهها آنچنان غرق شده بود كه اميدوار بود
با كمك والتر داره و هاينريش هيملر كه تجربه پرورش دام داشتند، در سرزمين های روس و
اوكراينی، نژاد جديدی را از مهاجران آلمانی در آنجا ساكن شده پرورش دهد.
اما نيروهای اهريمنی كه از خون های ناخالص فرودستان حرامزاده برآمده اند و در فاصله
ای به يكسان از انسان و ميمون قرار دارند؛ از كار باز نمی ايستند. در پشت آنان
يهوديان تشنه قدرت و ثروت ايستاده اند و به آنان الهام میبخشند. اينان اربابان
ضدجهان هستند كه شكل های مختلفی به خود میگيرند: يهوديت، مسيحيت، سوسياليسم،
بلشويسم، ثروت سالاری. موسی پيشقراول كمونيسم بود. هيتلر افتخار میكرد كه به كشفی
مشابه لويی پاستور و روبرت كوخ نائل شده است، كشف ويروسی بنام "يهودی".
اما پيشداوری های نژادپرستانه هيتلر كه دورانی طولانی به او كمك كردند، سرانجام او
را به شكست كشاندند. هيتلر در "نبرد من" اين استدلال بنظر او ابطال ناپذير را مطرح
میكند: " به همان اندازه كه برای روس ها ناممكن است كه به ابتكار خود از يوغ يهودی
آزاد شوند، به همان اندازه نيز ناممكن است كه يهوديان اين امپراتوری را در درازمدت
حفظ كنند. زيرا يهوديان ماده سازماندهی نيستند بلكه مخمر تجزيه هستند." يقين او به
پيروزی كامل و سريع برضد اتحاد شوروی در ژوئن 1941 بر چنين تصوراتی قرار داشت.
هيتلر میخواست از دكترين های نژادپرستانه گوبينو، هواداران و رقبايش نتيجه گيريهای
پراتيك بيرون كشد. او "راه حل نهايی" را در اين مسير جستجو میكرد. شايد هيتلر
میتوانست استقلالش را از سرمايه بزرگ در همين نژادپرستی، كه او آن را تا مرز مدون
كردن جنايت پيش برده، بهتر از هر جای ديگر نشان دهد.
زمانی كه هيتلر از "فولكسگماينشافت" Volksgeneinschaft يا "همبود نژادی" سخن
میگفت، به هيچوجه منظورش جامعه ای برادرانه، از انسان های آزاد و برابر، دارای
گذشته ای مشترك نبود، بلكه مجموعه ای از انسان های دارای يك خون بود، جامعه ای
كاملا بر مبنای سلسله مراتب كه از هر نوع عنصر خون خارجی پاك شده و دربرابر مرض
ماركسيسم واكسينه شده است. اين همبود دارای يك هسته سخت دويست ميليونی مركب از
آلمانها خواهد بود كه سنگ پايه امپراتوری جهانی آينده هستند.
بدون آنكه بخواهيم دكترين های نژادپرستانه ای را كه نازیها ترويج میكردند و بكار
بستند بررسی كنيم تنها به يادآوری اين نكته بسنده میكنيم كه نژادپرستی در پايان
سده هيجدهم در خارج از آلمان زاده شد و سپس به آرامی در ابتدای سده نوزدهم و آنگاه
بسرعت در دهه های 1870 و 1880 رشد كرد. اين دكترين مبنای اختلافها را در سطوح فكری
كه در درون يك نژاد هم متفاوت است قرار نمی داد، بلكه تنها بر اين ادعا مبتنی بود
كه همه خلقها "بر يك خط زمانی قرار ندارند" يعنی كه بدلايل مختلف كه هيچ ربطی حتی
به روانشناسی ندارد، خلقها با آهنگی متفاوت توسعه يافته اند. در اينصورت رومیها و
شرقی های باستان هم میتوانستند از وضعيت ژرمن های معاصر خود چنين نتيجه بگيرند كه
آنان با خلقی از نظر نژادی پايين تر سر وكار دارند، نژادی كه تجزيه شده و ناتوان از
ايجاد يك دولت واقعی و برخورداری از فرهنگی است كه شايسته اين نام باشد. نظريات
نژادی در بين دو جنگ با گستاخی چنين وانمود میكردند كه ژاپنیها هر چند توانسته
اند از غربیها تقليد كنند، اما آنان كاملا ناتوان از خلاقيت در عرصه فن و تكنولوژی
هستند.
هدف هيتلر نابودی جسمانی يهوديان بود. يهودستيزی يكی از كاراترين سلاح های پيشوا
بود. در اين يهودستيزی حتی گاه منافع اقتصادی رايش هم درنظر گرفته نمی شد كه نمونه
آن كشتار بسياری از يهوديان در اتاق های گاز بود، با آنكه هنوز توان كار كردن
داشتند. اين سماجت ضديهودی آيا هدفش، چنانكه گفته میشود، تباه كردن تمام مردم
آلمان نبود؟ بسياری از اين مردم تصور میكردند كه معالجه رايش و اروپا از "مرض
يهود" لازم است، هرچند از قساوت رفتاری كه با آنان میشد خشنود نبودند. اما خواهیم
دید که اين يهودستيزی هيتلر از نزديك چيست؟
فرمات PDF :
بازگشت