بازگشت

 

هیتلر و آلمان ها (ورنر پاریس ـ ادیسیون سوسیال ـ 1982)

نوشته "پی ‌یر آنجل" آلمان شناس و تاریخدان ماركسیست فرانسوی

ترجمه علیرضا خیرخواه برای راه توده

 

سوسیال دمكرات ها

از کمونیست ها دور شدند

و به نازیست ها نزدیک

(6)

  

ژنرال گرونر، در سال 1925 در مورد توافق میان سوسیال دمكراسی و سرفرماندهی ارتش آلمان گفت: این توافق "رایش را از انقلاب نجات داد."

سوسیال دمكراسی كه این امكان را داشت تغییر حكومت بدون خشونت و خونریزی را سازمان دهد حاضر نشد تحول ساختار جامعه را بپذیرد و جمهوریخواهان را جایگزین مقامات سابق كند. سوسیال دمكراسی ترجیج داد یك نظام پارلمانی و برخی قوانین مترقی اجتماعی در چارچوب نظام سرمایه ‌داری برقرار شود، گرچه حفظ جامعه سرمایه داری سرانجام به سود آن تمام نشد.

فیلد مارشال هیندنبورگ جانشین نخستین رئیس جمهور سوسیال دمكرات آلمان شد. این حادثه ای ناخوشایند با ناسپاسی سیاه كارانه متحدان سوسیال دمكراسی بود. واقعیت این است كه هفت سال حكومت سوسیال دمكراسی تضمین كننده پیروزی نامزدهای سلطنت طلب و محافظه كار و نخست وزیرانی غیرجمهوریخواه، مانند "برونینگ ئ فون"، " پاپن ئ فون اشلایسر" و سرانجام "آدولف هیتلر" شد.

این كه سوسیال دمكراسی مانع انقلاب شد و روحیه را به نیروهای محافظه كار بازگرداند، برای خود این حزب نیز بدون مكافات نبود. سوسیال دمكراسی به راهی افتاده بود كه ناگزیر بود تا به انتها آن پیش برود. سوسیال دمكراسی در عقب نشینی مداوم خود به همان اندازه كه مانع بر سر راه انقلاب ایجاد کرد و انرژی خود را برای حفظ سیستم اقتصادی اجتماعی صرف كرد؛ به همان اندازه در برابر سرسخت ترین دشمنان جمهوری اغماض و گذشت یا انفعال نشان داد.

سوسیال دمكراسی آلمان پیش از جنگ جهانی اول از اهداف انقلابی خود دست برداشته بود و بارها توده مردم را ترمز و خلع سلاح كرده بود. رهبری این حزب در آستانه جنگ، ایدئولوژی رویزیونیستی و بازبین گرایی را برگزید. پروفسور هانس دلبروك، تئوریسین سوسیال دمكرات و مدیر مجله "انال پروسین" همان زمان فهمید كه دیگر موافق با تحول اجتماعی نیست. روزا لوكزامبورگ در جزوه "رفرم اجتماعی یا انقلاب" وضع را در دوران خود چنین طرح كرد: "آن كه راه قانونی را هنگام فراهم بودن فتح قدرت سیاسی بر می گزیند، در واقع به راهی مسالمت آمیزتر، مطمئن تر، كه آرام تر به همان هدف می رسد  گام نمی گذارد، بلكه به راهی دیگر می رود، یعنی بجای آنكه نظم اجتماعی دیگری را برقرار كند به تغییر جزئیات قبلی اكتفا می كند"

 

داهرندروف جامعه شناس معاصر یادآوری می كند كه هدف حزب سوسیال دمكرات آن بود كه از درگیری اجتناب كند و معتقد بود "نظم پیشین بهتر است تا بی نظمی مبارزه طبقات". با این شعار این حزب حاضر بود، به همین حد رعایت دمكراسی و پیشرفت اجتماعی، با احزاب بورژوا اتحادهای كوتاه مدت و درازمدت برقرار كند. در مقابل، این حزب بیش از پیش از عناصر انقلابی دور می شد، انقلابیونی كه می كوشیدند از تضادهای رژیم، پیامدهای جنگ و شكست در آن استفاده كرده، مسیر تاریخ را تسریع كنند. سوسیال دمكراسی آلمان از همه سو تشویق می شد تا تلاش های خود برای نزدیكی به بورژواهای آگاه را ادامه دهد. حتی محافل كاملا محافظه كار در این حزب تخته نجاتی را می دیدند كه می تواند در مواقع شكست بیاریشان بیاید. كائوتسكی پیش از جنگ جهانی اول پیش بینی كرده بود كه سوسیال دمكراسی پناهگاه طبقه حاكم در برابر امواج انقلاب خواهد شد.

در طول جنگ سوسیال دمكراسی در مدار سیاست امپراطوری قرار گرفت و به همین دلیل وحدت و بخشی از نفوذ خود را از دست داد. بعدا بدلیل مخالفت با اتحاد مقدس مجددا اعتبار و پیشینه خود را باز یافت و اینگونه بود كه توانست نقشی قاطع در انقلاب نوامبر آلمان داشته باشد. سوسیال دمكراسی به تبلور نارضایتی زحمتكشان تبدیل شد و رهبری جنبش را از دست انقلابیونی كه ممكن بود آلمان را به "راه روسیه" بكشانند بیرون آورد. اما روش های سازشكارانه سوسیال دمكراسی مانع از آن نشد كه راست حملات سنگینی را برضد آن سازمان دهد، در حالی كه بورژوازی چپ، مركز و مركز راست، همكاری سودمندی را با آن دنبال كردند كه مانع از هرگونه نزدیكی آن به چپ كمونیست می شد.

سوسیال دمكراسی این اندیشه را به پرولتاریا تقلین می كرد كه هرگونه همكاری با كمونیست ها محال است، آن هم زمانی كه رهبری این حزب و نمایندگان آن در پارلمان با انواع و اقسام سازمان هایی كه در سمت راست آن قرار داشتند مناسبات داشتند و آن را طبیعی می دانستند.

ما قبلا اشاره كردیم كه به چه دلایل سیاست های حزب پوپولیست كه در دوران های مختلف پس از جنگ اعمال می شد به مذاق صاحبان بزرگ صنایع كه از این حزب پشتیبانی می كردند خوش نمی آمد. برخی از آنان این حزب را ترك كردند و به سمت "حزب ملی آلمان" و سپس حزب نازی متمایل شدند. این گرایش با روی كار آمدن "ه. مولر" سوسیال دمكرات در سال 1928 و بیش از آن طی بحران بزرگ اوایل دهه 30 تقویت شد. طبقه حاكم سوسیال دمكراسی را سرزنش می كرد كه به غلط برای حفظ رای دهندگان كارگری خود می كوشد، همچنان از مطالبات كارگری پشتیبانی كند و جمهوریخواه و طرفدار نگه داشت دستاوردهای اجتماعی كارگران باشد. اما مهمتر از همه طبقات حاكم معتقد بودند كه سوسیال دمكراسی به اندازه كافی طبقه كارگر را در برابر خطر سرایت كمونیسم بیمه نمی كند. بورژوازی این گناه را به سوسیال دمكراسی نمی بخشید كه در چند مورد به دنبال حزب كمونیست آلمان كشیده شده بود.

سوسیال دمكراسی حتی آن زمان كه از قدرت هم كنار رفته بود، همچنان امیدوار بود كه خواهد توانست با احزاب راست به توافق دست یابد، به شرط آنكه سوظن بورژوازی را برنیانگیزد. به همین دلیل سوسیال دمكراسی بیش از هر زمان دیگر هرگونه نزدیكی به كمونیست ها و هر گونه مبارزه غیرپارلمانی را بر خود ممنوع كرده بود. "فوروارتس" ارگان سوسیال دمكراسی در 17 ژوییه 1932 و در آستانه كودتای ناكام "فون پاپن" نسبت به هر گونه تلاش برای دستبرد به دمكراسی هشدار داد و اعلام كرد كه سازمان های كارگری با تمام قدرت خود، هر اقدامی از این دست را درهم خواهند شكست. اما در فردای كودتا پیشنهادهای حزب كمونیست آلمان را برای اعتصاب عمومی رد كرد. برعكس با این ادعا كه گویا دستگاه قضایی "دولتی برفراز طبقات است" با در خواست مدام به حفظ آرامش، شكایتی برضد فون پاپن تسلیم قوه قضاییه كرد. سوسیال دمكراسی با ترس از اینكه مبادا دنباله رو كمونیست ها شود گور خود را می كند. ناظران مختلف مانند نخست وزیر سابق "برونینگ" معتقدند كه نبود مقاومت در برابر كودتا در پروس موجب دلسردی توده سوسیال دمكرات شد. برخلاف افسانه هایی كه بعدا ساخته شد، كمبود مبارزه جویی جنبش كارگری نبود كه موجب اتخاذ روش های منفعلانه شد. این بی عملی، عقب نشینی بدون مبارزه بود كه موجب انفعال كارگران شد.

البته اشتباهات بزرگ حزب كمونیست آلمان در شكست جنبش كارگری این كشور در برابر هیتلر بی تاثیر نبود. اما این اشتباهات به هیچوجه از مسئولیت سوسیال دمكراسی نمی كاهد كه طبقه كارگر را از برگ های برنده اصلی خود محروم می ساخت.

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت