بازگشت

 

هیتلر و آلمان ها (ورنر پاریس ـ ادیسیون سوسیال ـ 1982)

نوشته "پی ‌یر آنجل" آلمان شناس و تاریخدان ماركسیست فرانسوی

ترجمه علیرضا خیرخواه برای راه توده

 

آلمان1931

سوسیال دمکرات ها مرعوب

کمونیست ها مبهوت

فاشیسم پیروز میدان

(8)

 

  در اوج عروج فاشیسم، كمونيست ها را در كنار نازی‌ ها "توتاليتر" نامیدند. اين اصطلاح ابتدا توسط ايدئولوگ ايتاليايی "جنتيلی" و سپس "موسولينی" ابداع شد و بعدها در آلمان توسط "ارنست يونگر" و "كارل اشميت" بكار گرفته شد.

معيارهای توتاليتاريسم چيست؟ حزب واحد، اختلاط ميان دولت و حزب، انحصار اطلاعات، تحميل ايدئولوژيك، سركوب هر نوع مخالف خوانی، تمركز و رهبری از بالا در عرصه اقتصادی. می توان گفت كه كمونيسم در دوران استالينی برخی از اين خصلت ‌ها را داشته است، اما از لحظه ای كه به تحليلی كمتر سطحی از آنچه هوادران اصطلاح توتاليتاريسم به آن اعتقاد دارند دست بزنيم می‌ بينيم ناممكن است بتوان ميان دو هويت اين چنين متضاد و آشتی ناپذير شباهت برقرار كرد. احزاب كمونيست خود را هوادار پيگير سوسياليسم دانسته و خواهان تملك جمعی وسايل بزرگ توليد، انتقال قدرت سياسی به توده زحمتكش و كارگر، برنامه ريزی سوسياليستی، ايجاد ارگان‌ های دمكراتيك در تمام سطوح و محو تدريجی طبقات اجتماعی هستند.

"جيسويوس" در كتاب معروف خود بنام "بيوگرافی هيتلر" نسبت به اين شيوه كاربست اصطلاح توتاليتاريسم انتقاد می ‌كند و می ‌نويسد: " در دهه ‌های اخير، هيچ چيز بيش از تساوی كه ميان هيتلريسم و استالينيسم برقرار می ‌كنند  مغاير با واقعيت نبوده است." كاربست اصطلاح توتاليتر بر يك حزب كمونيست بسيار قابل بحث است بويژه آنجا كه می‌ خواهد ميان كمونيسم و فاشيسم شباهت ماهوی برقرار كنند. البته هيتلر مدعی بود كه از برخی روش های جنبش كارگری الهام گرفته تا بهتر برضد آن مبارزه كند.

در سال 1931 كمونيست ها در كارزار رفراندم برعليه دولت پروس شرکت کردند. این دولت را "اتوبران" سوسيال دمكرات رهبری می کرد. اما از این سیاست کمونیست ها در سال 1931 نمی توان چنین استنتاج کرد كه كمونيست ها شانه به شانه نازی ‌ها در برابر سوسيال دمكرات ها قرار داشتند. از همان قبل از پيروزی هيتلر، نخستين و اصلی ترين قربانيان نازيسم و پيگيرترين دشمنان آن دقيقا كمونيست ها بودند. فاشيسم و كمونيسم دشمنان آشتی ناپذير يكديگر بودند، زيرا هدف يكی جايگزين كردن جامعه سرمايه داری با جامعه ای از توليدكنندگان آزاد و متحد است و هدف ديگری نجات دادن سرمايه داری به هر قيمت و وسيله. فاشيسم، با تكيه بر عوامفريبی و ترور، نمی خواست كه تمايزات و‌ بی‌عدالتی های اجتماعی را نابود كند، بلكه می خواست بر روی آن ها سرپوش بگذارد. در برخی دوران ها كه به شرايط گذشته سياه روسيه تزاری، به محاصره، به دخالت خارجی ضد شوروی باز می‌ گشت و البته روحيه ديكتاتورمابانه استالين نيز در آن موثر بود، به برخی شيوه‌های "كمونيسم جنگی"، توسل به خشونت و عدم مدارا، روش‌های غيرقابل پذيرش، محدوديت‌های وخيم آزادی بيان دست زده شد، اما اينها به هيچوجه كافی نبود و نيست كه ميان دو انديشه و دو مفهوم اين چنين متضاد و آشتی ناپذير علامت تساوی برقرار كرد و به اين بهانه از ايجاد يك جبهه واحد ضدفاشيستی طفره رفت.

"ويلهلم هونگر" يكی از رهبران سوسيال دمكرات كه قبلا به او اشاره كرديم در 19 ژوييه 1937 در نامه ای به خوانندگان نشريه سوسيال دمكرات سوئيسی "ژان كريستف" اعلام كرد بزودی كتاب خود بنام "فرار به جلو هيتلر" را منتشر می‌ كند. او در اين نامه در مورد حزب خود چنين قضاوت می‌ كند: "ما هزاران هوادار پرشور و آماده فداكاری برای جهانی بينی سوسياليستی داشتيم. اما از همان سال 1918 رهبری حزب و سنديكاها فقط می‌ خواستند از آنان موجوداتی مطيع و سر به راه بسازند. آنان فاقد روحيه و بينش سياسی بودند؛ و اين چنين بود كه سازمان‌های ما با ظاهری اينچنين درخشان به دور خود می‌ چرخيدند، و مانند آسيابی كه در آن گندمی نيست به خرخر افتاده بودند. ما مدام عقب نشينی كرديم.  پيروزی هرگز نمی توانست اينگونه بدست آيد. در سياست خارجی و در سياست داخلی ما چيزی نبوديم جز زايده متحدين بورژوايمان."

 بسياری از كادرهای رفرميست پايين دست انسان هايی آگاه بودند، اما كم شهامت و كاملا وابسته به كميته رهبری بويژه اگر حقوق بگير بودند. آنان چوب بست جنبش بزرگی را تشكيل می ‌داند و به آن افتخار می ‌كردند. هرچند در دوران جمهوری وايمار سوسيال دمكراسی امتيازهای بسيار به كارگران داد اما قدرت را به آنان نداد. "‌هاينريش مان" معتقد بود كه كادرهای سوسيال دمكرات با روحيه "ترس و عشق به نظم خرده بورژوايی" پرورش يافته اند. به شكرانه اين تشكيلات پيچيده و شاخه شاخه بود كه سوسيال دمكراسی توانست در 1919 توده ای را كه نزديك بود از زير تسلط آن خارج شوند دوباره تحت كنترل گرفت. اتو براون يادآوری می‌ كند كه ميليون‌ها كارگر آلمانی بدنبال جنگ و انقلاب "ترس مقدسی كه كاست ممتاز مدام در آنان دامن می زد را از دست داده بودند و خواهان نه تنها بهبود سرنوشت خود بلكه خواهان قدرت بودند." همه تلاش انطباق دادن و ادغام كردن سوسيال دمكرات ها در برابر اين گرايش قرار داشت و پاداش خوبی هم نيافت. نيروهای اجتماعی كه او بالا كشيد به محض آنكه سرنوشتشان بهبود يافت برضد خود او شوريدند. سوسيال دمكراسی انقلاب را در يكی از پله‌های مرحله "بورژوا دمكراتيك" آن متوقف كرد. شور توده ای قطع شد. مردم در عرصه اجتماعی و سياسی نااميد شدند. تئودور ولف، روزنامه نگار بورژوا و مدير مجله برلنگر تاگبلات، اقرار می‌ كند كه "بی عدالتی اجتماعی در تقسيم هزينه‌ها بيداد می‌ كند در حالی كه ثروتمندترين‌ ها مورد حمايت هستند."

 

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت