اعلامیه گروه منشعب- 6
تجربه خونین
با 600 قربانی
و هزاران زندانی
تجربه " جنبش مسلحانه " در کشور ما
به خوبی نشان داده است که این شیوه از مبارزه اصولاً با کار در توده ها و
بردن آگاهی به میان آنان وجه تشابهی ندارد. " ترور فردی " علاوه بر آنکه
توجه کارگر را از مبارزه طبقاتی خود منحرف می کند،*1
مبارزه انقلابیون را به مبارزه ای جدا از توده ها منحصر می سازد و انرژی
انقلابی بسیاری را به هرز می دهد.
مبارزان ما معتقد بودند که " تبلیغ مسلحانه "، زمینه ای برای فعالیت های
ترویجی و تبلیغی آنان را تشکیل داده و آنان از کار در میان توده ها روگردان
نیستند. تجربه عملی جنبش خود ما و جنبش های انقلابی جهان بیهودگی این ادعا
را نشان داده است. بیش از 6 سال " ترور فردی " در کشور ما حتی نتوانسته
گامی در نزدیکی به توده ها بردارد، نه آگاهی به میان آنان برد و نه حداقل
تشکلی ایجاد کند و حاصل آن تنها در بیش از 600
انقلابی پرشور شهید و هزاران مبارز اسیر خلاصه شده است. تروریستهای
آن روز روسیه نیز به همین گونه استدلال می کردند:
« سوسیالیست رولوسیونرها با تب و تاب تمام اعلام می دارند که ترور را همراه
با کار در میان توده ها می پذیرند و بدین جهت دلایلی که سوسیال دموکراتها
در ردّ مصلحت بودن این شیوه مبارزه عرضه می داشتند ( و طی مدتی طولانی آن
را مردود اعلام داشتند ) به آنها مربوط نمی شود.»
( لنین – " ماجراجوئی انقلابی " )
آنها در شبنامه های خود با حروفی سه برابر درشت تر از معمول می نوشتند :
« ما دعوت به ترور را نه به جای کار در میان توده ها، بلکه درست برای همین
کار در میان توده ها و همزمان با آن اعلام می داریم. » ( همانجا )
در حالیکه :
" ترور... به هیچ وجه با کار در میان توده ها، برای توده ها و با توده ها
پیوندی ندارد."
( لنین – " مجموعه آثار "، جلد 6، ص 167 )
« قسمت های تند و تیز در مورد آنچه که به چاشنی تند و تیز نیاز دارد، اغلب
انسان را در حقانیت آن دچار تردید می کند و سوءظن بر می انگیزد... این
اطمینان را همان کسانی می دهند که با چنگ زدن در تئوریهای از هر رنگ، هم
اکنون از جنبش کارگری سوسیال دموکراتیک که توده ها را واقعاً بپا می دارد،
روی بر تافته و همچنان از آن روی برمی تابند. »
( لنین – " ماجراجوئی انقلابی " )
رفقای ما معتقد بودند که در شرایط خاص ! کشور ما تنها بوسیله ترور می توان
آگاهی را به میان توده ها برد، در حالیکه لنین در مقابل گروه " سوابودا " ی
تروریست که همین عقیده را داشت و می خواست "ترور را جایگزین تبلیغات سازد "
( " چه باید کرد ؟ " ) می نوشت.
" نه امروز و نه هیچ زمان دیگری، هیچ کار دیگری را نمی توان جایگزین این
فعالیت ( افشاگریهای سیاسی همه جانبه ) " کرد. "
( لنین – " چه باید کرد ؟ " )
و می افزود :
« یکی از شرایط اساسی گسترش ضرور دامنه تبلیغات سیاسی عبارتست از سازمانگری
برای افشاگری سیاسی همه جانبه. از طریق دیگری جز از طریق این افشاگری ها
نمی توان به توده های آگاهی سیاسی داد و آنها را به فعالیت انقلابی
برانگیخت. بدین جهت، کوشش در این زمینه یکی از مهمترین وظایف تمام سوسیال
دموکراسی جهانی است. »
( لنین – " چه باید کرد ؟ " )
خلاصه ای از تجارب انقلابهای
ویتنام، چین و کوبا
انقلابیون ما از این سه انقلاب تنها شکل ظاهری، آن هم مسخ شده، ناقص و
مغشوشی را می دیدند و آن را دلیلی برای صحت مبارزه خود ارائه می دادند. از
آنجا که تجارب این انقلاب بیش از هر تجربه ای بد فهمیده شده و مورد تحریف
قرار گرفته، لازم است هرچند فشرده، نظری به آنها بیافکنیم. شرایط موجود در
این کشورها نیز همچون ایران، از جانب مبارزان ما، " از آسمان به زمین
افتاده " و خارج از شمول قوانین عام مارکسیسم – لنینیسم قلمداد گشته است.
ولی تجارب این سه انقلاب نیز شواهد عینی و ذهنی برای تحقق انقلاب و دلیل
قاطعی بر نادرست بودن و غیر انقلابی بودن این شیوه از مبارزه می باشد.
رفیق " له دوان " دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست ویتنام در مورد انقلاب
ویتنام می نویسد :
« در اواخر سال 1959 و اوایل سال 1960، رژیم ستمگر در جنوب دچار بحران
عمیقی شد. دشمن گرچه هنوز در شهرهای بزرگ و کوچک قوی بود، دیگر قادر نبود
که حکمرانی خود را بر مردم در مناطق روستائی اعمال نماید. دستگاه دست
نشانده اداری از پایه و بخشی پس از بخش دیگر ضعیف و ناتوان شد.توده های
خلق، به خصوص دهقانان، به سهم خود در تب انقلابی می سوختند و حاضر و مصمم
بودند که در یک مبارزه مرگ و زندگی با دشمن درگیر شوند. شرایط برای
برخیزاندن مردم روستائی و ایجاد قیامهای قسمتی و داغان کردن ضعیف ترین حلقه
در سیستم اداری دشمن فراهم شده بود. »
( له دوان – " انقلاب ویتنام "، ص 70 )
رفیق " له دوان " همچنین تأکید می کند که :
«برای درگیری و پیروزی انقلاب باید موقعیت انقلابی وجود داشته باشد. یک
موقعیت انقلابی محصول یک سلسله کامل از عوامل ضروری، هم عینی و هم ذهنی
است. باید هم در مقابل انتظار منفعلانه برای انقلاب و هم گرایش خود سرانه
به میان برزدن جبهه گرفت : ( همانجا، ص 60 )
و نیز : «هم عدم جرئت در آغاز مبارزه مسلحانه، هنگامیکه ضرورت دارد و هم
برعکس درگیر شدن در چنین کوششی تحت شرایط نامطلوب خطای بزرگی است. » (
همانجا، ص 65 )
این احکام به وضوح بر مارکسیسم – لنینیسم منطبق بوده و با عمل مبارزان ما
مغایر است. هیچیک از شرایطی که رهبر حزب کمونیست ویتنام بر شمرده است، از
قبیل " عدم توانائی رژیم در اعمال حکمرانی"، " سوختن توده ها در تب انقلابی
و آمادگی برای نبرد مرگ و زندگی با دشمن " و... نه هفت سال پیش و نه حالا (
علیرغم تسریع روند رشد شرایط عینی در حال حاضر ) در جامعه ما وجود نداشته و
ندارد. رفقای ما جز با نفی کامل تجربه ویتنام نمی توانستند اقدام
ماجراجویانه خود را توجیه کنند و به اعمال قهر انقلابی ! بپردازند. عمل
رفقای ما درست در مقابل سخنان رفیق " له دوان " قرار دارد که می گوید :
« خشونت انقلابی به منظور سرنگون کردن طبقه حاکمه، لزوماً باید خشونت
انقلابی توده ای باشد. »
(همانجا، ص 64 )
تجربه انقلاب پیروزمند ویتنام و در مدتی طولانی نشان داد که در مراحل رشد
شرایط عینی و در هنگامیکه شرایط عینی برای تحقق انقلاب وجود ندارد، وظیفه
اساسی مبارزان کمونیست، تدارک ارتش سیاسی توده ای است. همان وظیفه ای که در
جامعه ما با نام اپورتونیسم سازشکاری، رفرمیسم و بی عملی مورد استهزاء و
حمله قرار می گرفت :
« حزب کمونیست ویتنام در سال 1930 تشکیل شد... از وضعیت اقتصادی، سیاسی و
اجتماعی کشور به طرزی علمی ارزیابی به عمل آورد و برنامه صحیح انقلاب را
تدوین نمود و انقلاب ویتنام را با گام های مطمئن به پیش راند. » ( ص 4 )...
«از همان بدو تشکیل حزب یک جنبش انقلابی توده ای در سراسر کشور بر پا گردید
که نقطه اوج آن ایجاد شوراهای نگه تین در سالهای 1931 – 1930 بود » ( ص 45
)...
« از 39 – 1936 حزب در مقابل خطر فاشیسم و جنگ تجاوزکارانه فاشیستی و به
منظور آمادگی برای استفاده از موقعیت مناسب و رهبری مبارزه ای سخت علیه
دشمن، پایه فعالیت خود را بر روی تشکیل نیرو های سیاسی توده ای قرار داد. »
( ص 46 )...
« طی جنگ دوم از آنجا که مسئله قیام مسلح به نحو عاجلی مطرح گردیده بود،
حزب ما از مبارزه سیاسی به برپا نمودن مبارزه مسلحانه گذار کرد. » ( ص 47 )
( ترون شین – " چگونه حزب ما مارکسیسم – لنینیسم را در شرایط ویتنام به کار
بست " )
به طوریکه دیده می شود در ویتنام نیز در دورانی طولانی کار سیاسی محور و
پایه فعالیت حزب بوده و فقط هنگامیکه تدارک قیام مسلحانه به نحو عاجلی در
دستور روز قرار گرفته بود، شکل مسلحانه مبارزه به عنوان شکل مبرم تعیین
گردید :
« در جریان رشد انقلاب مطلقاً لازم است که توده ها را به انجام مبارزات
سیاسی تحت اشکال مختلف ترغیب نمود و از این طریق آنها را پرورش داد و بسیج
نمود باید حزب و سازمانهای سیاسی توده ای را توسعه بخشید ( یک ارتش سیاسی
توده ای بوجود آورد)، سپس در زمان معینی به محض اینکه شرایط اجازه دادند
اقدام به تشکیل نیروهای مسلح انقلابی خلق و بر پا کردن مبارزه مسلحانه نمود
سازمانهای سیاسی توده ای پایه نیروهای مسلح را تشکیل می دهند. »
( همانجا، ص 55 )
اما تنها تجربه انقلاب ویتنام نیست که مورد تحریف انقلابیون ما قرار گرفته
است. انقلاب چین نیز سرنوشت بهتری از آن پیدا ننمود. احمد زاده که معتقد
است در انقلابهای ویتنام و چین وضع انقلابی ( به مفهوم لنینی آن ) وجود
نداشته و بر خلاف روسیه که عدم توانائی طبقه حاکمه در حکومت به شیوه سابق و
بحران عمومی در جامعه از شرایط ضروری تحقق انقلاب به شمار می رفت، در این
دو انقلاب چنین شرایطی اصولاً ضرورت نداشته است ( و بنابراین در ایران نیز
می توان انقلاب را بدون وجود این شرایط عملی ساخت ! )، به همانگونه به مثله
کردن تجربه انقلاب چین می پردازد. حتی مائو که علمدار منحرف ساختن انقلاب
چین از مسیر پیروزمند و سعادت آفرین آن بوده است و نیز مورخان مائوئیست
چینی هم وجود وضع انقلابی را به عنوان شرط ضروری و لازم گسترش و پیروزی
انقلاب تایید می کنند. مورخ چینی " میائو – چو – خوان " وضعیت چین را در
سالهای 28 – 1927 چنین توصیف می کند :
« خشونت، تکیه به سرنیزه، تنها یک جانب سلطه ضد انقلاب بود، خصوصیت دیگر و
غیر قابل علاج این سلطه عبارت بود از ضعف... پس از سالهای 28 کومیندان فقط
به طور اسمی کشور را متحد می کرد، ولی در واقع چین در حالت چند پارچگی به
سر می برد. حتی در داخل کومیندان هم چندین گروه بود... که توی سر هم می
زدند... این وضع نمی توانست اساس سلطه ضد انقلاب را متزلزل نسازد. »
( " تاریخ مختصر حزب کمونیست چین "، ص 75 )
و نیز مائو در سال 1928 تایید می کند که :
« از میان همه کشورهای جهان تنها در چین این پدیده غیر عادی به چشم می خورد
که در اردوی طبقات حاکم نفاق و دشمنی طولانی وجود دارد،... این نفاق روز به
روز تشدید شده و گسترش می یابد... در چین به هیچوجه استقرار قدرت حاکمه
ممکن نمی شود. »
( مائو – " از جرقه حریق بر می خیزد " )
در همین سال 1928 بود که پس از 17 سال ( از سرنگون شدن سلطنت در سال 1911 )
مبارزه و گردآوری ارتش عظیم سیاسی و پس از سالها بحران مزمن حکومتی، مبارزه
مسلحانه توده ای و پارتیزانی شکل عمده مبارزه را به خود گرفت.
اما آنچه بیش از همه مورد استناد مبارزان ما واقع شد، برداشتی نادرست از
انقلاب کوبا بود که رفقای ما اقدام ماجراجویانه خود را بیش از هر چیز با آن
توجیه می کردند. کوبای پیش از انقلاب نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر
امریکای لاتین کشوری بود در مراحل متوسط تکامل سرمایه داری. مناسبات تولیدی
سرمایه داری نه فقط در صنعت، بازرگانی، ساختمان و وسایل نقلیه تسلط داشت،
بلکه بر کشاورزی نیز مسلط بود. در نتیجه این امر تضاد بین کار و سرمایه،
تضاد عمده جامعه کوبا بود و پرولتاریا و بورژوازی طبقات متخاصم عمده در این
پیکار. در عین حال منظره عمومی جامعه سرمایه داری در کوبا دارای یک سلسله
ویژگیهای مشخصی شده بود. یکی از مشخصات کوبا این بود که سرمایه گذاریهای
خارجی به نسبت سرانه به عالیترین سطح در جهان رسیده بود. سیستم تک محصولی،
که از طرف امریکا به کشور تحمیل شده بود همه جا تسلط داشت و نیمی از
زمینهای قابل کشت کوبا به کشت نیشکر اختصاص داشت. سیستم زمینداری بزرگ (
لاتیفوندیسم ) به مثابه بار گرانی بر اقتصاد کوبا سنگینی می کرد و این علت
عمده عقب ماندگی کشاورزی بود. در نتیجه این سیستم قسمت اعظم روستانشینان
کوبا در فقر زندگی می کردند و رشد بازار داخلی محدود می شد، امری که موانع
اضافی در راه تکامل اقتصاد ملی کشور به وجود می آورد.
در عین حال لاتیفوندیسم جهت مشخصی داشت که اقتصاد این جزیره را از اقتصاد
سایر کشورهای امریکای لاتین متمایز می نمود. این ویژگی نمایشگر کشاورزی
فئودالی نبود، بلکه نمایشگر کشاورزی سرمایه داری بود که کشتکاران آزاد را
ورشکست نموده و ارتش عظیمی از کارگران کشاورزی به وجود می آورد. روستائیان
کوبا به طور عمده از پرولترها تشکیل می شدند که یا اصلاً فاقد وسایل تولید
و یا تقریباً به کلی غارت شده بودند و کمتر برای زمینهائیکه روی آن در کار
و کوشش بودند مبارزه می کردند، بلکه بیشتر در جهت خواستهائی که برای طبقه
کارگر شاخص است : یعنی در راه اشتغال دائمی، در راه ایجاد شرایط کار شایسته
انسان و مزد عادلانه می رزمیدند. درجه عالی تشکل پرولتاریای صنعتی به مقیاس
زیادی برای آنها سرمشق و نمونه بود. تاراج امپریالیستی، سیستم لاتیفوندیسم
و ساخت یک جانبه اقتصاد موجب رکود مزمن و پدیده های بحرانی در اقتصاد کوبا
گردید که سنگینی بار آن بر دوش توده زحمتکش قرار داشت. در روستای کوبا ارتش
عظیمی از بی کاران وجود داشت که در سالهای پیش از انقلاب بالغ بر 500 تا
700 هزار نفر یعنی تقریباً یک چهارم مجموع نیروی کار کشور را در بر می
گرفت.
بورژوازی ملی، یعنی صاحبان صنایع و بازرگانانی که با سرمایه خارجی پیوند
نداشتند، از فشار انحصارات امریکائی که مانع از تکامل صنایع ملی و تحصیل
سود بیشتر آنان می شدند، رنج می برد. تضاد ناشی از استثمار امپریالیستی و
لاتیفوندیسم و نیز تضاد ناشی از تسلط نیروهای ارتجاعی و ضد دموکراتیک بر
حیات کشور ( که با شیوه های اعمال زور و ترور از نظام نو استعماری دفاع می
کردند ) حدّت فراوانی کسب می کرد. حل این تضادها به شرط مقدم تکامل کشور
مبدل می گردید و این تضادها شرایط را برای انقلاب اجتماعی فراهم می آورد.
در سال 1957 بحران سراسر جامعه را فراگرفته بود. طبقه حاکمه توانائی حکومت
به شیوه سابق را از دست داده و فشارهای روزافزون تمام طبقات و اقشار تحت
سلطه را بیرحمانه به ورطه فقر روزافزون کشانیده بود. تحت تأثیر دیکتاتوری
حاکم بر جامعه و شرایط داخلی و خارجی موجود، علیرغم بحران مذکور و نضج
شرایط عینی مبارزات توده ها هنوز به مرحله اوج خود نرسیده بود. در چنین
شرایطی بود که گروهی از دموکراتهای انقلابی به رهبری فیدل کاسترو چه گوارا
به عملیات مسلحانه دست زدند. حرکت این گروه به ناگاه سیل عظیم توده های
آماده پیکار را به حرکت درآورد و حمایت از مبارزات اینان در شهر از سوی
کارگران و تحت رهبری " حزب سوسیالیست خلق کوبا " – حزب کمونیست – بلافاصله
جامعه را به سوی وضع انقلابی و جنگ داخلی کشانید. این حرکت تنها در چنان
شرایطی – بسان جرقه ای در انبار پر شده از باروت و یا ذره ای خارجی که
مایعی در حالت تأخیر در انجماد را در یک لحظه به انجماد می کشاند- می
توانست وضع انقلابی در جامعه پدید آورد.
جنبش قیام کنندگان، که در مناسب ترین لحظه به عمل مسلحانه دست زد، با تکیه
بر جنبش توده ای، با هماهنگی با سایر اشکال پیکار علیه دیکتاتوری باتیستا
در سیر تکامل خود بحران وضع کشور را تشدید کرد و به تدریج از وضع انقلابی
به سوی انقلاب رهبری نمود. پیکار مسلحانه پیشاهنگان انقلابی کوبا، در تحلیل
نهائی، علت اصلی انفجار انقلابی نبود، بلکه تنها عامل محرک روندی بود که
وجود داشت، عاملی که به تبدیل و سیر سریع وضع انقلابی به انقلاب کمک کرد.
تجربه انقلاب کوبا نیز – در عین حال که نقش روز افزون عامل ذهنی در روند
انقلابی دوران ما را به علت وسعت و عمق بی سابقه نفوذ اندیشه های مارکسیستی
– لنینی در شعور توده های مردم تمام جهان و کشیده شدن هرچه بیشتر طبقات،
محافل و قشرهای مبنی بر وجوب شرایط عینی و ذهنی برای تحقق انقلاب صحه
نگذارده است.
اما در بلیوی، با اینکه مبارزان انقلابی امکانات بیشتری در اختیار داشته و
از تجربه بزرگ جنگهای پارتیزانی در کوبا برخوردار بودند و با وجودیکه
انقلابی بزرگی مانند چه گوارا رهبری آنان را در دست داشت، در ارزیابی شرایط
و نیروهای ذخیره اشتباه کردند و عمل آنان با ناکامی دردناکی برای نیروهای
انقلابی پایان یافت و نشان داد که به کار بستن این تاکتیک در هر شرایط، تا
چه اندازه از اصول اساسی تحولات جامعه طبقاتی به دور بوده و پیشاهنگان از
جان گذشته، بدون وجود شرایط عینی انقلاب، توانائی دگرگونه سازی جامعه را
نخواهند داشت.
1* ترور فردی به توده تئوری " قهرمانان فعال و عوام الناس غیر فعالی را که در انتظار هنرنمائی این قهرمانان هستند " ( لنین ) القاء می کنند و بدین ترتیب آنها را از مبارزۀ طبقاتی خود باز داشته و مبارزه را به این قهرمانان وا می گذارد . خوشبختانه به علت رشد طبقۀ کارگر ایران این شیوه از مبارزه نتوانست به جز موارد نادری تأثیر زیانمند خود را به جای گذارد ( یکی از این موارد نادر که رفقای ما آن را جزو افتخارات خود به شمار می آورند ، سخنان کارگر عقب مانده ای از کارخانۀ نساجی شاهی بود که گفته بود : پس چرا چریکها نمی آیند صاحب کارخانۀ ما را بزنند ؟ " )
راه توده 182 23.06.2008
فرمات PDF
بازگشت