راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اعلامیه گروه منشعب- 8
آغاز نشانه های
فروپاشی رژیم شاه
 


مرحله انقلاب ایران
از آنجا که علیرغم رشد سرمایه داری در ایران،هنوز بقایای جدی مناسبات ما قبل سرمایه داری – چه در زیربنا و چه در روبنا – بر حیات اقتصادی – اجتماعی جامعه ما حاکم است. از آنجا که نفوذ سرمایههای امپریالیستی بر اقتصاد ایران که با راه رشد سرمایه داری تؤام است و نیز سیطره سیاست امپریالیستی بر سیاست حاکم بر جامعه ما امکانهرگونه رشد سالم اقتصاد و سیاسی را از جامعه ما سلب کرده است، و از آنجا که کوتاه کردن کامل دست امپریالیسم نمی تواند با ادامه راه رشد سرمایه داری – که امکان نفوذ سرمایههای امپریالیستی و تأمین حاکمیت سرمایه داری بزرگ و سلب موازین دموکراتیک را در اقتصاد و سیاست جامعه بههمراه دارد – صورت پذیرد، انقلاب ما در این مرحله انقلابی است ملی و دموکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی.
از نظر سیاسی برای تحقق وظایف انقلاب قدرت می باید از دست طبقات حاکمه کنونی، یعنی سرمایه داران وابسته و زمینداران بزرگ، به دست قشرهای ملی و دموکراتیک یعنی پرولتاریا، دهقانان ، خرده بورژوازی، روشنفکران میهن پرست و قشرهای ملی و مترقی بورژوازی منتقل شود. انقلاب ما باید دست امپریالیسم را از سیاست و اقتصاد کشور کوتاه کرده، استقلال کامل سیاسی و اقتصادی ایران را تأمین نموده، بقایای مناسبات ماقبل سرمایه داری را برچیده، حیات سیاسی و اقتصادی کشور را دموکراتیزه نموده و سرانجام با طرد راه رشد سرمایه داری و اتخاذ سمتگیری سوسیالیستی – کههنوز به معنی استقرار سوسیالیسم نبوده ولی محملهای لازم برای این استقرار را فراهم می آورد – شرایط ترقی واقعی و سالم را به سود خلق، برای جامعه ما فراهم آورد.
شرط لازم برای پیروزی انقلاب ملی و دموکراتیک ایجاد جبهه واحد کلیه نیروهای ملی دموکراتیک، یعنی پرولتاریا، دهقانان، خرده بورژوازی، روشنفکران میهن پرست و قشرهای ملی و مترقی بورژوازی است. اتحاد پرولتاریا و دهقانان رکن اساسی این جبهه را تشکیل می دهد.
میزان پیگیری انقلاب و تحقق وظایف فوق با امر سرکردگی (هژمونی ) ارتباط تام دارد. به نظر ما تنها رهبری پرولتاریا بر جبهه واحدهمه نیروهای ملی و دموکراتیک می تواند این انقلاب را با قاطعیت و پیگیری به پیروزی کامل خویش رسانیده و از بی دردترین، مطمئن ترین راه آن را به انقلاب سوسیالیستی سوق دهد و از کوتاه ترین راه جامعه ما را به سوی سوسیالیسم پیش براند. اما ما مجذوب تمایلات حداکثر خویش نیستیم و در امر سرکردگی انقلاب ملی و دموکراتیک، آرایش نیروهای طبقاتی، درجه آگاهی، تشکل و توانائی آنان را در جلب نیروهای دیگر تعیین کننده می دانیم و شرط شرکت در جبهه انقلاب را رهبری پرولتاریا بر آن قرار نمی دهیم و معتقدیم که علاوه بر صحت رهبری پیشاهنگ طبقه کارگر، تجربه خود تودهها نیز شرط است تا این سرکردگی تحقق یابد. ما در عین تلاش برای تحقق سرکردگی طبقه کارگر بر "جبهه متحد نیروهای ملی و دموکراتیک" و پیگیرتر ساختن و تعمیق تحولات ایجاد شده، ازهر گام مثبتی حمایت کرده و بر طبق موازین کمونیستی خویش به آگاه ساختن تودهها و افشای قدمهای منفی از جانب دیگر نیروهای شرکت کننده در جبهه خواهیم پرداخت.


ضرورت ایجاد « جبهه واحد ضد دیکتاتوری »
« چرا سرنگون ساختن سلطنت مطلقه باید نخستین وظیفه طبقه کارگر (روسیه) قرار گیرد؟ برای اینکه طبقه کارگر زیر تسلط سلطنت مطلقه نمی تواند مبارزه خود را در جبهه گسترده ای تکامل بخشد، برای اینکه طبقه کارگر نمی تواند مواضع محکمی نه در زمینه اقتصادی و نه در زمینه سیاسی بدست آورد، برای اینکه طبقه کارگر نمی تواند سازمان های توده ای استواری ایجاد کند و در برابرهمه زحمتکشان پرچم انقلاب اجتماعی را به اهتراز درآورد و برای اینکه طبقه کارگر نمی تواند به توده ها بیاموزد که برای انقلاب مبارزه کنند. فقط در شرایط آزادی سیاسی است که مبارزه قاطع تمام طبقه کارگر بر ضد طبقه بورژوا امکانپذیر است، وهدف نهائی مبارزه هم آن است که پرولتاریا قدرت سیاسی را به دست گیرد و جامعه سوسیالیستی را برقرار سازد.»
( لنین – " مجموعه آثار " ، جلد 4 ، ص 259 )

در پیگیری منافع توده ها و در راه تشکیل جبهه واحدی ازهمه نیروهای ملی و دموکراتیک جهت تحقق اهداف استراتژیک جنبش و به پیروزی رساندن انقلاب ملی و دموکراتیک، وظیفه مبرمی به مثابه تاکتیکی در جهت تحقق این اهداف، در پیش روی همه نیروهای ترقیخواه ایران قرار می گیرد و آن عبارت است از نبرد در راه سرنگونی رژیم دیکتاتوری فاشیستی که به صورت عمده ترین سد در مقابل گسترش جنبش رهائی بخش ملی درآمده است. و از آنجا که شرط ضرور تحقق این سرنگونی ایجاد جبهه ای واحد از تمام نیروهای ضد استبداد و دیکتاتوری است، لذا ایجاد "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" به مثابه نخستین گام در راه تحقق این هدف تاکتیکی و به دنبال آن اهداف استراتژیک جنبش، ضرورت حیاتی کسب می کند.


* * *
 

روند رشد شرایط عینی در کشور ما از سال 1353 تسریع شد. تضادهای درونی طبقه حاکمه اندک اندک نمودهای بارزی یافت و در شکل لغو آخرین امتیازات اقشار وسیع تری از طبقه حاکمه به صورت انحلال دو حزب فرمایشی " مردم " و " ایران نوین " و ایجاد حزب فاشیستی "رستاخیز"، منعکس گردید. به موازات این روند، رشد بحران اقتصادی از وخامت وضع معیشتی توده های ستمکش و مبارزات آینده آنان خبر می داد. تورم که در سالهای 49 – 41 از 36 % درصد فراتر نمی رفت در سال 53 به بیشترین میزان خود پس از جنگ جهانی رسیده و به 5 % درصد بالغ گردید. این رقم در سال بعد به 22 % افزایش یافت و در سال جاری طبق پیش بینی خود رژیم ( " رستاخیز " 12 شهریور 56 ) از عدد غول آسای 39/8 نیز فراتر خواهد رفت.
پول نفت که در سال 53 افزایش چشمگیری یافت به اهرمی برای فربه کردن اقشار حاکم صرف هزینه های گزاف در راههای غیر تولیدی ( خرید اسلحه و ساختن تأسیسات نظامی و...) و خروج از کشور به صورت وام ها و واردات عظیم محصولات کشاورزی و کالاهای مصرفی تبدیل گردید و جز به وخامت سریع وضع زندگی توده های زحمتکش نیانجامید. مبارزات طبقه کارگر علیرغم خفقان شدید، در راه خواست های صنفی – اقتصادیش به سرعت رشد یافت و کارگران که ضرورت تشکل را برای دفاع از حقوق خویش دریافته بودند به مبارزه وسیع دست زدند. دهقانان به تظاهرات گسترده تر و روزافزونی در راه خواست های اقتصادی خویش از قبیل ممانعت از اجحافات بانک، ربا خوار، مالک و زمیندار، خرید محصولات کشاورزی توسط دولت، خودداری از واردات بی حساب محصولات کشاورزی، افزایش قیمت خرید محصولات در مقایسه با رشدهزینه زندگی و... اقدام کردند.
رشد نارضائی ها در پائین، طبقات حاکمه را به وحشت انداخت و تضادهای درونی آن را شدت داد. اعتراضات اقشار این طبقه علیه روبنای سیاسی حاکم رشد و گسترش یافت و به موازات این امر وضعیت جهانی حکومت نیز متزلزل گردید. پیش بینی "شورش" ، "ناراحتی جدید" و "بحران واقعی" در ایران ( مصاحبه سردبیر نیوزویک با شاه – 12 آبان 56 ) در میان محافل امپریالیستی افزایش پذیرفت. عدم اعتماد سرمایه ها به استحکام پایه های رژیم باعث شد که وی نتواند محلی برای اخذ وام جهت 145 میلیارد ریال از کسر بودجه اش در سال 55 بیابد.
قابلیت سازمان یابی و قدرت ایدئولوژی طبقه کارگر ایران ، اقشار حاکمه را به اندیشه جمع آوری نیرو انداخت، تمایل به تشکل در میان بورژوازی ایران اعم از اقشار ملی و وابسته شدت پذیرفت و اعتراضات علیه دیکتاتوری و اختناق موجود بالا گرفت. از جانب دیگر رژیم برای جلوگیری از رشد تورم چاره کار را در جلوگیری از افزایش دستمزد و حقوق یافت که این کار عملاً رشد و گسترش اعتصابات توده ای آینده را در پی خواهد داشت. توده ها اندک اندک عدم توانائی نسبی طبقه حاکمه را در حکومت به شیوه سابق دریافتند و به عنوان مثال بدون توجه به حملات و سرکوب های وحشیانه او با اتکاء به خویش به خانه سازی پرداخته و وی را به عقب نشینی مفتضحانه ای مجبور نمودند.(1)
مبارزات توده ها به تدریج اوج می گیرد وهر روز صدای حق طلبانه مبارزات مردم از کارگران، دهقانان، پیشه وران و کسبه، کارمندان، روشنفکران، اقشار کوچک و متوسط بورژوازی و حتی برخی از اقشار بورژوازی بزرگ نیز برمی خیزد. اقشاری از بورژوازی که از سوئی مستقیماً در زد و بندها و سوء استفاده های کلان دستگاه بورکراسی و نظامی رژیم از درآمدهای هنگفت نفت سهمی ندارند و رکود اقتصادی، تورم و کاهش قدرت خرید مردم سبب کاهش سود دهی سرمایه هایشان نسبت به دهه گذشته شده است و از سوی دیگر با نگرانی فریادهای توده های زحمتکش مردم را که با مشت به دیوار استبداد می کوبند، می شنوند، با احساس عواقب سیاست رژیم دیکتاتوری به تدریج به صفوف مخالفان استبداد محمد رضا شاه می پیوندند و صدای اعتراض خود را – هرچند ضعیف – به گوش رژیم دیکتاتوری می رسانند.
رژیم دیکتاتوری که روز به روز پایگاه اجتماعیش تنگ تر می شود، مجری سیاست مرتجع ترین و طفیلی ترین قشر بورژوازی دلال و بوروکراتیک گردیده است و با پیگیری در دنبال کردن منافع این قشر – که تنها حامی دیکتاتوری فاشیستی در شرایط کنونی است – علیرغم نشان دادن گوشه چشم هائی به دیگر اقشار بورژوازی بزرگ، حتی از برآوردن خواستهای آنان نیز عاجز مانده است.
بخشی از بورژوازی بزرگ ایران ( عمدتاً بخش تولیدی ) که با فرستادن نمایندگان خود کابینه انتظار تغییراتی به سود خود داشته و این تحول را به خود تبریک می گفت، به تدریج از عقب نشینی رژیم در مقابل خود ناامید شده و آرام آرام صدای اعتراض خود را بلند می کند و در ارکان خود ( مجله اکونومیست ) سخن از فساد دستگاه بوروکراتیک و احتمال خریده شدن افرادی که بدان داخل می شوند ( یعنی نمایندگان همین بورژوازی در کابینه ) میراند، از کنترل دستگاه بوروکراتیک دولتی بر اقتصاد کشور ( به سود خودهمین دستگاه ) ابراز نارضائی می کند و خواستار اقتصاد آزاد اروپائی ( و در نتیجه دموکراسی اروپائی – ولی به صورتی ناپیگیر ) می گردد.
اقشار کوچکتر بورژوازی که بسی بیشتر از قشر فوق از سیاست های اختناقی رژیم زیان برده اند، صدای خود را کمی بلندتر و اعتراض خود را به گونه ای رادیکالتر ابراز می دارند. اینان هرچند خواهان دموکراسی هستند لیکن از جنبش توده ها در وحشت بوده و شعارهای آزادیخواهانه خود را با ناپیگیری عرضه می دارند. خواستار آزادی های سیاسی می شوند ولی از شرط بنیادی تأمین این آزادی ها یعنی "انحلال سازمان امنیت ( ساوا ک) سخنی به میان نمی آورند." آزادی بیان، اندیشه و اجتماعات " و "انصراف از حزب واحد" را می خواهند. لیکن جزء جدائی ناپذیر این آزادی ها یعنی " آزادی بی قید و شرط احزاب و سازمانها" را خواستار نمی شوند. از میان اینان بورژوازی ملی از سیاست های اقتصادی رژیم در جهت وابسته کردن هر چه بیشتر اقتصاد کشور به امپریالیسم و قائل شدن اولویت برای بخش های انحصاری و بزرگ سرمایه داری داخلی و خارجی و نیز از اختناق سیاسی حاکم بر جامعه به شدت رنج می برد و اقشار مختلف آن با شعارهای گوناگون پا به عرصه نبرد می گذارند. اگرچه در اعتراضات اینان خط تیره ای از حملات ضد کمونیستی به چشم می خورد ولی، با توجه به خصلت دوگانه بورژوازی ملی در مجموع و در صورت داشتن صداقت در اهداف ملی و دموکراتیک خود – همانطور که تجارب تاریخی بارها ثابت کرده است – به توده ها نزدیکتر خواهد گردید و نه تنها در مبارزه با دیکتاتوری بلکه در مبارزه برای تحقق اهداف استراتژیک جنبش نیز به طور نسبی با توده هاهمراه وهمگام خواهد بود.
در پیشاپیش همه این نیروها پرولتاریا و از دنبال وی دهقانان و خرده بورژوازی شهری گام بر می دارند که خواستار محو کامل دیکتاتوری فاشیستی و قطع کامل نفوذ امپریالیسم و حتی طرد راه رشد سرمایه داری از جامعه ماهستند.
در این میان از سوئی امپریالیسم تحت فشار مبارزات پیگیر جنبش کمونیستی و کارگری بین المللی، جنبش های رهائی بخش ملی و افکار عمومی مترقی جهان، مجبور به عقب نشینی از مواضع قبلی خود شده و علیرغم میل و اراده خویش ناگزیر به برخی مخالفت ها با رژیم های ارتجاعی و فاشیستی در سراسر جهان گردیده است. و از سوی دیگر در دوران ما که محتوای آن را گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم تشکیل می دهد، در مرحله کنونی بحران عمومی سرمایه داری که توده های میلیونی زحمتکشان را به روگردانیدن از سرمایه داری کشانیده و در شرایطی که در بسیاری از کشورهای جهان رژیم های ناپایدار فاشیستی یکی پس از دیگری سرنگون می گردند، پیدا کردن جانشینان قابل قبولی ( قابل قبول برای امپریالیسم) به جای رژیم های فاشیستی باقی مانده، به ضرورت حیاتی برای امپریالیسم بدل گردیده است.
در ایران امپریالیسم مدتهاست که به دلیل نااستواری و محدودیت پایگاه اجتماعی رژیم حاکم، در اندیشه راه حل قابل قبولی است تا ناچار به ازدست دادن این سرپل استراتژیک و بسیار مهم خود نشود. اما عمق جنبش ملی و دموکراتیک در کشور ما که تاکنون دوبار زنگ خطر جدی را برای استیلای غارتگرانه وی به صدا درآورده، هر بار او را از این اندیشه بیرون آورده است. امپریالیسم به خوبی عمق و سرعت رشد جنبش دموکراتیک و ملی خلق ما در شرایط دموکراسی (هرچندهم که ناقص باشد ) آگاه است و به همین دلیل هنوز نتوانسته راه حلی برای خلاصی از بحران در کشور ما بیابد و به همین دلیل دیکتاتوری فردی امکان دوام و مقاومت در مقابل خواست وی را یافته است.
اما اکنون رشد نارضائی از پائین که به خطری جدی و نزدیک برای امپریالیسم بدل می گردد، او را به تجدید آرایش سیاست خود وادار نموده و این بار مقاومت دیکتاتوری فردی – هرچند که حافظ منافع مهره های قدیمی بسیاری نیزهست – چندان نخواهد پائید.
ولی خطر درهمین جا نهفته است.
نباید اجازه داد که تغییر سیاست امپریالیسم و عقب نشینی او با میل و اراده و در محدوده منافع وی باقی بماند. تجربیات مکرر تاریخی و از جمله تجربه سالهای 42 – 39 با پایان خونین آن نشان داده است که زمانیکه ابتکار عمل در دست امپریالیسم و ارتجاع باقی بماند و فشار سازمان یافته و آگاهانه توده های مردم این محدوده را نشکند و آن را به پیش نراند، حاصل هرگونه تغییری جز بازگشت مجدد دیکتاتوری و سرکوب دوباره و دیرپای توده زحمتکش نخواهد بود.
تنها با درک منافع اساسی توده ها و آگاه ساختن آنان بدین منافع، بسیج و متشکل نمودن تمام مظاهر نارضائی از دیکتاتوری، و اتحاد همه این نیروها در یک " جبهه واحد ضد دیکتاتوری" است که می توان عقب نشینی را به امپریالیسم و ارتجاع داخلی تحمیل نموده، و یک به یک سنگرهای آنان را تسخیر کرد.
برای نیل به پیروزی نهائی و دستیابی به اهداف استراتژیک باید درهر لحظه آنچنان تاکتیکی را اتخاذ نمود که به بسیج بیشترین نیروها، منفرد کردن دشمن اصلی و خنثی نمودن نیروهای مردد و متزلزل در آن لحظه معین بیانجامد. اتخاذ تاکتیک مناسب بر مبنای ارزیابی صحیح از نیروهای خودی و دشمن درهر لحظه و آگاه ساختن و جلب توده ها به سوی آن، یگانه راه پیروزی در نبرد با دشمن در لحظه حاضر نیرومند تراز خویش است:
«پیروزی بر دشمن نیرومند تر از خویش فقط در صورتی ممکن است که منتهای درجه نیرو بکار برده شود و ازهر "شکافی" میان دشمنان، هر اندازه هم کوچک باشد و ازهر تضاد منافع میان بورژوازی کشورهای مختلف و میان گروه ها یا انواع مختلف بورژوازی درون هریک از کشورها و نیز ازهر امکانی، هر اندازه هم کوچک باشد، برای بدست آوردن متحد توده ای، متحد موقت، مردد، ناپایدار غیر قابل اعتماد و مشروط حتماً و با نهایت دقت و مواظبت و احتیاط ماهرانه استفاده شود. کسی که این مطلب را نفهمیده باشد،هیچ چیز از مارکسیسم و به طور کلی از سوسیالیسم علمی معاصر نفهمیده است. »
( لنین – " بیماری کودکی... " )

باید دانست که متناسب با اهداف تاکتیکی و استراتژیک جنبش، متناسب با مراحل مختلف رشد انقلاب، نیروهای شرکت کننده در " اتحاد " برای نیل به این هدفها تغییر می کند. برخی نیروها بر سر یک هدف تاکتیکی حاضر به همکاری هستند ولی بر سرهدف تاکتیکی دیگر حاضر به همکاری نخواهند بود. نیروهائی هستند که در یک مرحله انقلاب در اعداد متحدین در می آیند، لیکن در مرحله تکامل یافته تر آن خود را از صفوف متحدین انقلابی جدا می کنند.
به نظر ماهدف عمده تاکتیکی در شرایط کنونی، عبارتست از سرنگونی رژیم استبدادی شاه به منظور تسهیل دستیابی به اهداف استراتژیک جنبش و بنابراین نیروهائی که در مبارزه برای تحقق این هدف شرکت خواهند نمود تمام نیروهای مخالف دیکتاتوری فاشیستی محمدرضا شاه هستند و الزاماً با نیروهای شرکت کننده در " جبهه متحد ملی و دموکراتیک " یکسان نبوده و طیف وسیعتری را تشکیل خواهند داد.


-----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

(1) تجربۀ فوق بار دیگر نشان داد که هنگامیکه توده ها بدون آگاهی و تشکل ، بدون رهبری پیشاهنگ دست به تعرض بر علیه دستگاه حاکمه می زنند ، هرچند که بتوانند به طور موقت وی را به عقب نشینی هائی نیز وادار نمایند ، ولی نخواهد توانست پیروزی بدست آمده را حفظ کرده و به سنگر جدید دشمن حمله کنند . تعرض جدید رژیم برای تخریب خانه های توده های زحمتکش در خارج از محدوده پس از عقب نشینی سراسیمه اش ، بار دیگر نشان داد که تا چه حد پیشاهنگان از جنبش توده های مردم عقب مانده و از رهبری آن غافلند . این است ثمرۀ 6 سال " ترور فردی " و بیش از 600 انقلابی شهید و هزاران مبارز اسیر .

 


راه توده 184 07.07.2008

 


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت