میراث انقلابی "تورج حیدری بیگوند"
مشی مسلحانه جانفشاهی
بی حاصل یک نسل انقلابیون ایران
جنبش چپ دانشجوئی
در دام تئوری
"تبلیغ مسلحانه" یا "ترور تهییجی"
محافل کوچک دانشجویی که در تجربه سیاسی و دانش تئوریک از دارای
کیفیتی پایین هستند تشکیل محفل می دهند. اعضای این محفل از مارکسیسم فقط
تکه پاره هایی را دریافت کرده و بسیاری از آنها فقط چیزهایی در مورد مسائل
عام فلسفه مارکسیستی شنیده اند.
فصل نخست
«تبلیغ مسلحانه» یا «ترور تهییجی»؟
"هگل در جایی می نویسد که تمام حوادث و شخصیت های بزرگ تاریخ جهان به
اصطلاح دو بار ظهور می کنند. ولی فراموش کرد بیافزاید که بار اول بصورت
تراژدی و بار دوم بصورت کمدی." (مارکس- هجدهم برومر لوئی بناپارت)
ترور چیست؟
ترور در لغت به معنی اعمال قهر و خشونت به منظور ارعاب و ایجاد وحشت
است. اما از آنجا که در هر علم کلمات معانی دقیق و مشخص و محدود پیدا می
کنند، در دانش مارکسیستی – لنينيستي هم کلمه "ترور فردی" و یا به اختصار
"ترور" معنای تعریف شده و دقیقی پیدا می کند و آن عبارتست از:
اعمال قهر و خشونت بوسیله جماعتی اندک که با توده ها ارتباطی ندارند و آماج
حملاتشان هم افراد و موسسات جداگانه است.
در تاریخ مبارزات کارگری و کمونیستی و نیز مبارزات دموکراتیک این شیوه
بارها بکار گرفته شده و هر بار با هدف و مضمونی خاص، از آن جمله است: ترور
نابود کننده، ترور مرعوب کننده، ترور تهییجی، ترور ارضی و ناقوس آشوب و
غیره و قابل تعمق اینکه در کلیه موارد(چه شرایط مختلفی که ترور در آنها به
کار گرفته شده و چه مضامین مختلفی که ترور داشته) همواره این شیوه نتایج
هلاکت باری برای انقلاب داشته و هر بار انقلابیون پس از تجارب خونینی موفق
به اصلاح نظرات نادرست خود شده اند.
درتاریخ مبارزات انقلابی روسیه قبل از سال 1905 دو بار تروریسم رواج یافت.
یکی در سال های هفتاد قرن گذشته توسط گروه ناردنایاولیا که این دوره با قتل
تزار الکساندر و پی آمدهای آن- حملات وسیع ژاندارم ها و تشدید خفقان- و در
هم شکستن این گروه در سال 1881 پایان یافت. این جریان علاوه بر خونین بودن،
دهشتناک بودن و در عین حال بی فایده بودنش میراث زیانباری نیز برای دوره
بعد باقی گذاشت. بطوریکه بدآموزی های این تئوری و رواجش آن در بین
روشنفکران انقلابی و کارگران پیشرو مانع جدی بر سر راه اشاعه مارکسیسم شد.
و حتی گروه آزادی کار به رهبری پلخانف که خود از بطن این جریان بیرون آمده
و به آموزش و ترویج مارکسیسم در روسیه پرداخت از بقایای این تئوری در امان
نماند و در نخستین طرح برنامه اش تاکتیک ترور انفرادی را روا می داشت.
دوره دوم رواج ترور اوایل قرن حاضر است(1902- 1900) در این دوره گروه
سوابودا که خود را سوسیال دمکرات می خواند این جریان را نمایندگی می کرد.
این گروه ترور را به عنوان عامل تهییج توده ها بکار می گرفت و از آنجا که
بین تاکتیک تبلیغ مسلحانه ما و تاکتیک ترور تهییجی سوابودا، چه از نظر صوری
و چه از نظر ماهوی (و چه از نظر اوضاع و احوالی که سوابودا در آن این
تاکتیک را تجویز می کرد با شرایط امروز ایران- دوران شاه) مشابهت های انکار
ناپذیری وجود دارد، در نظر است شمائی کلی از عقاید این گروه بدست داده شود
و برای این منظور از اثر داهیانه لنین "چه باید کرد؟" کمک گرفته شده پس از
نقل قسمتی از کتاب تحت عنوان "وجه مشترک میان اکونومیسم و تروریسم" به بحث
پیرامون این قسمت و در صورت لزوم سایر نقطه نظرهای گروه مزبور در مورد
"وظایف سوسیال دموکراسی در قبال جنبش کارگری" پرداخته خواهد شد.
وجه مشترک میان اکونومیسم و تروریسم چیست؟
میان اکونومیست ها و تروریست های کنونی یک ریشه مشترک وجود دارد که همان
جبهه سایی در برابر پویه خود به خودی است که از آن بعنوان یک پدیده عمومی
سخن گفته ایم و اکنون آن را از نظر چگونگی تاثیرش در عرصه فعالیت سیاسی و
مبارزه سیاسی بررسی می کنیم. دعوی ما در نظر اول ممکن است نقیض گویی جلوه
کند، زیرا تفاوت میان کسانی که روی مبارزه بیرنگ روزمره تاکید می کنند و
کسانیکه افراد جداگانه را به جانبازانه ترین مبارزات فرا می خوانند، بسیار
فاحش می نماید. ولی این ها نقیض هم نیستند.اکونومیست ها و تروریست ها در
برابر دو قطب مختلف پویه خود به خودی جبهه بر زمین می سایند:
اکونومیست ها در برابر پویه خود به خودی "جنبش کارگری ناب" و تروریست ها در
برابر پویه خود به خودی برآشفتگی بسیار شدید روشنفکرانی که بلد نیستند یا
امکان ندارند فعالیت انقلابی و جنبش کارگری را به هم پیوند دهند. کسی که
ایمان خود را به این پیوند از دست داده یا هیچگاه بدان ایمان نداشته برایش
دشوار است که احساس برآشفتگی و نیروی انقلابی خود را در راهی جز ترور بکار
برد. بدینسان جبهه سایی این هر دو جریان در برابر پویه خود به خودی چیزی
نیست جز همان آغاز اقدام به تحقق برنامه مشهور "Credo"(1): کارگران برای
خودشان به "مبارزه علیه کارفرمایان و دولت" می پردازند... و روشنفکران نیز
با نیروی خود و البته به کمک ترور، برای خودشان مبارزه سیاسی انجام می
دهند! این نتیجه گیری کاملا منطقی و ناگزیریست که ولو کسانی هم که در راه
تحقق این برنامه گام می گذارند خودشان به به ناگزیر بودن آن پی نبرده
باشند، باید جدا روی آن اصرار ورزید. فعالیت سیاسی دارای منطقی است مستقل
از شعور کسانیکه افراد را با بهترین نیات(ت) به ترور دعوت می کنند و یا می
گویند باید به همان مبارزه اقتصادی خصلت سیاسی داد. راه دوزخ هم با نیات
حسنه مفروش است. وجود نیات حسنه مانع کشش خود به خودی بسوی "راه کمترین
مقاومت" و بسوی مشی بورژوایی نابِ "Credo" نخواهد شد. تصادفی نیست که
بسیاری از لیبرال های روسی- هم لیبرال های عیان و هم لیبرال هایی که نقاب
مارکسیستی به چهره می زنند- از جان و دل هواخواه ترور هستند و از اعتلای
روحیات تروریستی در لحظه حاضر پشتیبانی مجدانه به عمل می آورند(ت).
وقتی گروه "سوسیال انقلابی آزادی" پدید آمد و کمک همه جانبه به جنبش کارگری
را وظیفه خود مقرر داشت(ت) ولی ضرورت ترور را در برنامه اش قید کرد و به
اصطلاح رهایی خویش را از بند سوسیال دموکراسی اعلام داشت(ت)، بار دیگر صحت
دوراندیشی پ.ب آکسلرود(2) به ثبوت رسید، زیرا او مدتها پیش یعنی در اواخر
سال 1897 این نتایج را برای نوسانات موجود در جنبش سوسیال دمکراسی تمام و
کمال پیشگویی کرد و اثر نامی خود را تحت عنوان "دو دورنما" طرح ریخت. تمام
مباحثات و اختلاف نظرهای بعدی میان سوسیال دموکراسی روسیه بسان نطفه گناه
در درون بذر، در این دو دورنما مستتر است.
ضمنا از اینجا روشن می شود که "ر.دئيلو" که در برابر پویه خود به خودیِ
اکونومیسم ایستادگی نکرد، در برابر پویه خود به خودیِ تروریسم نیز نتوانست
ایستادگی کند. در این زمینه بررسی استدلال خاص مجله "سوابودا" در دفاع از
ترور بسیار شایان توجه است. این مجله نقش مرعوب کننده ترور را بکلی نفی می
کند ولی در عوض "نقش تهییجی" آن را برجسته می سازد. این مطلب اولا از آن
جهت شایان توجه است که یکی از مراحل تلاشی و انحطاط مجموعه آن نظریات قدیمی
(نظریات ماقبل سوسیال دمکراتیک) را که افراد را به توسل به ترور وادار می
ساخت نشان می دهد، زیرا اعتراف به این مطلب که اکنون دولت را با ترور نمی
توان "مرعوب کرد" و بالنتیجه کار آن را مختل ساخت، در ماهیت امر بدان
معناست که ترور بعنوان یک سیستم مبارزه یعنی بخشی از فعالیت که در برنامه
تجویز شده باشد، بکلی محکوم شناخته می شود(چه باید کرد؟) ثانیا این مطلب به
میزانی باز هم بیشتر از آن جهت شایان توجه است که عدم درک وظایف حیاتی ما
را در زمینه "پرورش توده ها برای فعالیت انقلابی" نشان می دهد. مجله
سوابودا ترور را به عنوان "وسیله تهییج" جنبش کارگری و دادن "تکان نیرومند"
به این جنبش تبلیغ می کند. مشکل بتوان استدلالی را تصور کرد که با وضوحی
بیش از این خود بر رد خویش حکم کند! ما سوال می کنیم که : "مگر در این محیط
زندگی روسیه پلیدی ها هنوز آنقدر کم است که باید به ابداع وسایل" تهییجی "
خاص پرداخت؟ وانگهی اگر کسی را هیچ چیز و حتی خودسری های رژیم استبدادی
روسیه نتواند تهییج کند آن "وقت مگر روشن نیست که او به جنگ تن به تن میان
دولت و مشتی تروریست نیز با خونسردی کسی که "انگشت به بینی کرده است" خواهد
نگریست" ؟ جان کلام در همینجاست که پلیدی های محیط زندگی روسیه توده های
کارگر را سخت به هیجان آورده، ولی ما نمی توانیم تمام قطرات و جریان های
خرد و ریز هیجان مردم را که به مراتب بیش از آنکه ما می پنداریم و می
انگاریم از محیط زندگی روسیه برون می تراود، گرد آوریم و آنها را بصورت یک
سیل عظیم در آوریم. عاملی هم که تحقق پذیر بودن این وظیفه را بطور انکار
ناپذیر ثابت می کند رشد عظیم جنبش کارگری و ولعی است که کارگران نسبت به
مطبوعات سیاسی از خود نشان می دهند و ما در صفحات پیشین آن را خاطر نشان
ساختیم. ولی دعوت به ترور و نیز دعوت به اینکه به همان مبارزه اقتصادی خصلت
سیاسی داده شود، فقط بهانه هایگوناگونی هستند برای طفره رفتن از زیر بار
مبرم ترین وظیفه انقلابیون روسیه یعنی سازماندهی کار تبلیغات سیاسی همه
جانبه.
"سوابودا"با اظهار نظر صریح در این باره که "با آغاز کار تبلیغات شدید و
مجدانه در میان توده ها دیگر نقش تهییجی ترور به پایان می رسد" می خواهد
ترور را جایگزین تبلیغات سازد. همین نکته درست نشان می دهد که هم تروریست
ها و هم اکونومیست ها علی رغم واقعیت عیان حوادث بهار، به فعالیت انقلابی
توده ها کم بها می دهند.
گروه اول برای یافتن عوامل تهییجی مصنوعی تلاش می ورزد و گروه دوم "از
خواست های مشخص" سخن می گوید. نه این گروه و نه آن گروه به ارتقاء سطح
فعالیت خویش در زمینه تبلیغات سیاسی و سازماندهی کار افشاگری های سیاسی
توجه کافی ندارد و حال آنکه نه امروز و نه هیچ زمان دیگری هیچ کار دیگری را
نمی توانجایگزین این فعالیت کرد.» (پایان نقل قول از کتاب چه باید کرد؟
لنین)
این نقل قول طولانی ولی در عوض پر مغز حاوی آموزشی است گرانبها برای ما و
خصوصا برای ما. در صفحات آتی ما به کرات به آن مراجعه خواهیم کرد وجواب بسی
چیزها را در آن خواهیم یافت.
1- چرا روشنفکران به ترور روی می آورند؟
لنین تروریسم را پویه خود به خودی روشنفکرانی می داند که بلد نیستند یا
امکان ندارند فعالیت انقلابی و جنبش کارگری را به هم پیوند دهند و اضافه می
کند کسی که ایمان خود را به این امکان از دست داده یا هیچگاه بدان ایمان
نداشته برایش دشوار است که احساس برآشفتگی خود را در راهی جز ترور به کار
برد. این یکی از محصولات شگرف اندیشه خلاق لنین بود، و بخصوص برای ما بسی
روشنگر است.
تمامی کتاب "ضرورت مبارزه مسلحانه و ..." چیزی نیست جز گزارش کاملی از
پروسه از دست دادن این ایمان در جریان کوششی کوتاه مدت و ناکام در جهت
ارتباط گیری با توده ها.
هر کسی که اندک تعمقی در احوال رفقای فعلی سازمان(چریک های فدائی خلق)
نماید باز هم نتایج همان قانون لنینی را به رای العین مشاهده خواهد کرد.
واقعا هم آیا اکثریت رفقای سازمان ما دارای چنین وضعی که ذکر آن رفت نبوده
اند؟ محفلی تشکیل می شود و پس از مدتی مطالعه و کار محفلی به فکر کار برون
گروهی و ارتباط با توده ها می افتند. به خاطر ضعف عملی اعضای محفل از یک
طرف و رکود توده ها از طرف دیگر قبل از آنکه محفل ما اندک موفقیتی در این
زمینه بدست آورد ضربه خورده و اکثر اعضای آن راهی زندان می شوند. پس از
آزادی آنهایی که صداقت و پیگیری دارند دو راه در مقابلشان قرار دارد، یا
خود راسا اقدام به تشکیل گروهی به منظور اعمال قهر با نیروی اندک خود می
کنند و یا در پی ارتباط گیری با سازمان های مسلح بر می آیند.
همینطور محافل کوچک دانشجویی نیز که چه در زمینه عملی و تجربه کار سیاسی و
چه در زمینه دانش تئوریک از گروه فوق الذکر دارای کیفیتی پایین تر هستند را
در نظر گیریم: اعضای این محفل از مارکسیسم فقط تکه پاره هایی دریافت کرده
اند و بسیاری از آنها فقط چیزهایی در مورد مسائل عام و فلسفه مارکسیستی و
آن هم به صورت بسیار ناقص شنیده اند. اعضای این محفل احیانا به نقاط مختلف
کشور و محلات خلقی رفته و از نزدیک با آلام و دردهای خلق آشنا می شوند. این
پدیده ها باعث تخدیر مقدار زیادی انرژی انقلابی در آنها می شود. پس از مدتی
اعضای محفل طبق برنامه و گاهی هم بدون برنامه در تظاهرات دانشجوئی مداخله
می کنند(پخش تراکت و اعلامیه دستنویس و طرح کردن شعار و شرکت مستقیم و ...)
در طی این تظاهرات و حملات پلیس و غیره احساسات انقلابی شان جلا می یابد
ولی متاسفانه بلد نیستند از نیروی خود در جهت ایجاد ارتباط با کارگران و
رساندن دانش کمونیستی به آنها استفاده کنند و یا اصلا انجام این امر را در
حیطه امکانات خود نمی بینند. بنابراین برایشان واقعا هم دشوار است که شیفته
سازمان های نظامی و قهرمانان ترور نشوند و بدین جهت با عزمی راسخ در پی
ارتباط گیری با این سازمان ها بر می آیند. بخصوص وقتی سازمان های مسلح این
ضعف عملی و تئوریک روشنفکران را که خود یک نیمه بدبختی است به پایه تئوری
ارتقا داده و احساس برآشفتگی آنها را ضرورت های جامعه وانمود می کنند و
مبارزه ای را مطلوب می شناسانند که ممکن باشد و ممکن هم همان مبارزه ای
وانمود می شود که روشنفکران بی تجربه و بی خبر از مبارزات پرولتاریای جهانی
به نیروی غریزی و بطور خود به خودی به آن می رسند نیمه دیگر بدبختی هم کامل
می شود.
آموزش های آموزگاران بزرگ، بخصوص در زمینه مسائل استراتژی و تاکتیک انقلاب
پرولتری به نحو رقت انگیزی کم و بسیار کم در اختیارشان قرار می گیرد. اگر
از بسیاری جوانان انقلابی ما پرسیده شود "از لنین چه می دانی؟" خواهند گفت
"لنین پیشوای کبیر پرولتاریاست"! ولی می دانیم که لنین می خواست کمتر از او
تجلیل کنند و در عوض بیشتر در کنه اندیشه هایش تعمق نمایند!
اگر ضعف های فوق وجود دارد، هیچ باکی نیست. چرا که در عوض به حد وفور
اعلامیه های صرفا تهییجی پخش می شود و مرتب در گوش روشنفکرانی که خود بیش
از اندازه دچار برآشفتگی درونی و ضعف تئوریک به عنوان مکمل آن شده اند
خوانده می شود که: شرایط ایران بسیار بسیار خاص است. آنقدر خاص که قوانین
عام در اینجا عمل نمی کنند. کار سیاسی غیر ممکن است. هیچ کاری به جز ترور
فایده ندارد. باید با همان نیروی خودتان به نبرد قطعی با دشمن بپردازید.
شکیبایی مرگ زاست، چه اگر دیر بجنبید کار از کار می گذرد و دیگر انقلاب نمی
شود، حی الی ترور!!
راه توده 163 21.01.2008
فرمات
PDF