گرامشی و فاشيسم
جوجه های فاشیسم
چگونه سر از تخم
می توانند بیرون آورند؟
ن. کیانی
(3)
تهاجم بزرگ كارگری : شوراهای كارخانه با پايان جنگ، در شهر تورين، در شمال ايتاليا، يك جنبش بزرگ مطالباتی كارگری در گرفت. از 1919 "دو سال سرخ" شروع شد. در راس اين جنبش نشريه "نظم نوين" قرار داشت كه گرامشی و دوستانش آن را هدايت میكردند. اين جنبش به شكلگيری نهادهايی انجاميد كه به "شوراهای كارخانه ها" شهرت يافت. نظريه شوراهای كارخانه، هر كارخانه را همانند بخشی از خاك كشور میدانست و از اين انديشه دفاع میكرد كه انقلاب مستلزم وجود يك توده كارگری فعال است. اين نظريه با اين فكر كه ديكتاتوری پرولتاريا ديكتاتوری يك حزب باشد مخالف بود و با بوروكراسی سنديكايی و رفرميسم حزب سوسياليست مبارزه میكرد. 150 هزار كارگری كه در اين جنبش شركت داشتند "شوراهای كارخانهها "را انتخاب كردند. در هر كارگاه يك كميسر و نماينده انتخاب شد و همه آنان بر روی هم يك كميته اجرايی را بوجود آوردند. در اوت - سپتامبر 1920، در طی اعتصاب بزرگ، شوراها بكار خود ادامه میدادند و در نظم و انضباط مسلح بر توليد نظارت و آن را هدايت میكردند. كارخانه فيات بدون مهندسان و كارمندان - كه آن را ترك كرده بودند - 70 درصد توليد عادی خود را باز يافت. هر چند كه میتوان در اين سلسله مراتب تازهای كه در كارخانهها بوجود آمده بود اشتباه يا محدوديتهايی يافت، اما در مجموع زنده بودن و مفيد بودن شوراها را نشان داد. اين تجربه تودهای فوق العادهای بود. كارگران خود را همچون توليد كننده درك میكردند. مناسبات نوينی در كار شكل گرفت كه گرامشی آن را تجربهای فراموش ناشدنی میدانست؛ تجربهای كه در دفترهای زندان به آن بازگشت و مفهوم كارگر جمعی را تدوين كرد. اين ضمنا يك تجربه عظيم فرهنگی بود چرا كه گروه "نظم نوين" يقين پيدا كرده بود كه همراه با انقلاب سياسی بايد به انقلاب فرهنگی نيز دست زد. حلقههای فرهنگ كارگری شهر تورين با گروهها و روشنفكران مترقی و از جمله با هانری باربوس و رومن رولان ارتباط برقرار كردند. از فوتوريستها دعوت شد كه نوشته هايشان را در كارخانهها بخوانند. گرامشی در اساس معقتد بود كه شعار كارگران بايد چنين باشد: "آنچه را درروزنامهها گفته میشود با چشمهای خود نگاه كنيد. خودتان بكوشيد بهترين بخش آن را برای خودتان بيابيد. تنها آنچه ما خود بدست میآوريم در مبارزه اجتماعی و زندگی فكری ارزش دارد." در طی اين دو سال مبارزه حاد، حزب سوسياليست همچنان مردد بود كه چه راهی را در پيش گيرد. از شديد بودن شيوههای مبارزه كارگران میناليد و با تحقير درباره اين جوانان "چپ رو" داغ و غيرمسئول سخن میگفت كه "نظم نوين" را رهبری میكردند. بورژوازی از اين وضع استفاده كرد تا نبرد خود را آغاز كند. در مارس 1920 كنفدراسيون عمومی صنايع و در اوت كنفدراسيون عمومی كشاورزی تشكيل شد. كارفرماها سازمان گرفتند و در آوريل 1920 كارخانهها را تعطيل كردند. حزب سوسياليست و سنديكای رفرميست "كنفدراسيون عمومی كار" از همبستگی فعالانه با كارگران خودداری كردند و آنان را به انحراف آناركوسنديكاليستی، ماجراجويی، روحيه نخبه گرايی و آريستوكراتيك متهم ساختند. با همه اينها، كارگران با يك اعتصاب دو ماهه به كارفرماها پاسخ دادند و فدراسيون كارگران فلزكار در مه 1920 يك اعتصاب عمومی ده روزه را در تورين سازمان داد. صاحبان صنايع كه از پشتيبانی مطلق دولت مطمئن بودند حاضر به سازش نبودند و كنفدراسيون كار توافق نامهای را با كارفرماها منعقد كرد. در اينجا بود كه شكاف در داخل حزب سوسياليست سرباز كرد و در ژوييه 1920، در كنگره انترناسيونال، لنين خواستار اخراج رفرميستها از حزب سوسياليست شد. گرامشی در آستانه دوپارچه شدن حزب در ژانويه 1921 نوشت: "بدبينی ما بيشتر شده اما اراده ما كمتر نشده است. به كرسی نشستگان حزب نماينده تودهها نيستند." گرامشی در مورد مسايل سوزانی كه شكست بوجود آورده بود در 1924 چنين نوشت: "نيروی ما بسيار ضعيف بود. به جاه طلبی متهممان میكردند و نمیتوانستيم جنبه پست اين اتهامات را نشان دهيم. بيش از اندازه جوان و از نظر سياسی خام بوديم و آشكارا بخود میباليديم. در 1919 جرات نكرديم در داخل حزب سوسياليست فراكسيون تشكيل دهيم. جرات نكرديم يك مركز شوراهای كارخانه بوجود آوريم كه در برابر رهنمودهای حزب سوسياليست بايستد." گرامشی در نامهای ديگر مینويسد: "در 1920- 1919 ما اشتباهات بسيار بزرگی كرديم. از ترس اينكه جاه طلب و فرصت طلب ناميده شويم، فراكسيونی را بوجود نياورديم، و از ترس اين كه در سنديكاها شكاف ايجاد شود و از حزب سوسياليست اخراج شويم يك مركز مستقل شوراها را ايجاد نكرديم." تحليلی كه گرامشی از فاشيسم ارائه میدهد برخلاف منزه بينی جنبش كارگری كه تودهها را ناتوان از گرايش به سمت ارتجاع میبيند از نظر دقت و روشن بينی آن نظرگير است. از 1919 گرامشی احتمال يك كودتای فاشيستی را پيشبينی و آن را افشا كرده بود. در ژانويه 1921 - بلافاصله پس از تاسيس حزب كمونيست ايتاليا - وی با لحنی نگران و با تحليلی خونسردانه از تناسب نيروها به حزب، سنديكاها و متحدان چپ توضيح داد كه "خطر پشت دروازه ايستاده است". اين مبارزه بی وقفه گرامشی در مقالاتش در هفته نامه و روزنامه "نظم نوين" در فاصله 1919 تا 1921 آشكار بود و نشان میداد كه به چه نبرد سياسی وسيعی بايد دست زده شود. گرامشی در عين حال پايه اجتماعی فاشيسم را مطالعه میكرد. او ايدئولوژی موسولينی را "براندازی ارتجاعی" ارزيابی میكرد و ريشه مفاهيم موسولينی را در بلانكيسم میديد : "بلانكيسم نظريه اجتماعی توطئه است ... شورشگری و ويرانگری موسولينی از بلانكيسم تنها بخش مادی اش را اخذ كرده است. حتی در تاكتيك انترناسيونال سوم هم گفتيم كه نقاط مشتركی با بلانكيسم وجود داشت ... بلانكسيم در بعد مادی میتواند امروز شورشگرانه باشد، فردا ارتجاعی ... امروز بورژواها كه در نيمه وحشت فرو رفتهاند، به اين مرد نگاه میكنند كه خود را در خدمت آنان قرار داده و او را همچون هيولايی جديد میبينند كه میتواند شرايط واقعی را تغيير دهد و سازنده تاريخ شود. هيچ چيز از اين نادرست تر نيست. بلانكيسم اين روانپريش بشدت ناتوان است از آن كه مجموعه حلقههای يك ساختار تاريخی را به هم وصل كند. " گرامشی از همان ابتدا دريافت كه فاشيسم تنها يك واكنش ساده سرمايهداری، يك پديده صرفا جنايتكارانه مشابه گارد سفيد روسيه، يا نمود ساده خصلت عقب مانده يك كشور ماقبل صنعتی نيست. او كوشيد نشان دهد كه چگونه توده خرده بورژوا، در يك سير تاريخی، در حول فاشيسم حلقه میزند و در آن تبلور خود را میبيند. در مقالهای بنام "جماعت ميمون ها" (2 ژانويه 1921 ) مینويسد: "فاشيسم آخرين تجلی خرده بورژوازی در صحنه سياسی ملی است ... روند تجزيه خرده بورژوازی در آخرين دهه سده بيستم آغاز شد. خرده بورژوازی همه اهميت خود را از دست داد و با توسعه صنعت و سرمايه مالی، هر نوع موضع حياتی را در عرصه توليد واگذار كرد، و به يك طبقه خالص سياسی تبديل شد كه در خرفتی پارلمانی تخصص دارد." گرامشی بيرحمانه اين خرده بورژوازی شهری، تشنه قدرت، مشحون از نفرت ضدكارگری و بنيادا محافظه كار را تحليل میكند. "طبقهای از شيادها، شكاكها، فاسدان مالی" و با اشاره به داستانی از "كيپلينگ" میگويد "اين جماعت ميمونها، كه تصور میكند كه از همه جماعتهای ديگر جنگل برتر است، همه هوش، همه الهام تاريخی، همه روحيه انقلابی و همه علم قدرت و غيره را او مالك است." "خرده بورژوازی پس از آنكه پارلمان را نابود كرد، اكنون در حال نابود كردن دولت بورژوازی است : اين طبقه هربار در سطحی وسيعتر اقتدار قانون را با خشونت خصوصی جايگزين میكند (و نمیتواند جز اين كند) اين خشونت به گونهای آشتفته، بيرحم، قشرهايی روزافزون مهمتر را دربرابر دولت برخيزانده است." در 31 ژانويه 1921 ده روز پس از بنيانگذاری حزب كمونيست ايتاليا در شهر ليوورن، كه ناشی از يك انشعاب اقليت بود، گرامشی بيش از پيش شتاب داشت تا به عمل دست زده شود. خطر شديد بود و او خواهان آن بود كه "ضدحمله در برابر حمله فاشيستها سازمان داده شود."
واقع بينی گرامشي: دربرابر حداكثرطلبهای قديمی، عوافريبهای لفظی كه هميشه يقين داشتند توده كارگران را گرد خود دارند؛ او از يك دوران شكست جنبش سخن گفت كه ايجاب میكند مبارزه متناسب با اين مرحله در پيش گرفته شود. "دورانی را كه ما از سر میگذرانيم میتوان دوران شكست حداكثرطلبی ايتاليايی دانست. حزب كمونيست كه در كوران نزاعها و خطرهای اين دوران خاص زاده شده و بايد در اين دوران خود را سازمان دهد ناگزير است كه تجلی اراده روشن و خونسرد پرولتاريا برای نبرد پيروزمند باشد." (28 ژانويه 1921)
توان پيشبيني: در حالی كه تصور میشد فاشيسم تجربهای محدود به كشورهای كم توسعه يافته صنعتی است يا فاشيسم تجلی اقتصاد كشاورزی است، گرامشی توانايی فاشيسم را به گسترش در عرصه بينالملی میديد و آن را همچون "تهديدی برای همه كشورهای اروپای غربی"، همچون فاجعهای در سطح اروپا به حساب میآورد. وی در اين مورد مینويسد: "فاشيسم در سطح بينالملی يعنی چه؟ يعنی گرايش به حل مسئله توليد و مبادله از طريق تفنگ و مسلسل. جنگ امپرياليستی موجب نابودی نيروهای مولده و به هرز رفتن آن شده است. وحدت و همزمانی بحرانهای ملی ناگزير به يك بحران عمومی بسيار سخت منجر خواهد شد. اما در همه كشورها يك قشر مردم وجود دارد - بورژوازی خرد و متوسط - كه معتقد است میتوان اين مسلئه را با تفنگ و مسلسل حل كرد و اين قشر است كه فاشيسم را خوراك میدهد و نيروهای آن را تامين میكند." "در اسپانيا، سازمان يافتن بورژوازی خرد و متوسط در گروههای مسلح حتی قبل از ايتاليا آغاز شد يعنی از همان 1919- 1918. در آنجا دستههای (سوماتن) ضد بلشويكی بوجود آمد و همان تاكتيكهای فاشيستهای ايتاليا در پيش گرفته شد ... اسپانيا يك كشور نمونه است. اين كشور نشاندهنده مرحلهای است كه همه كشورها از سر خواهند گذراند اگر شرايط اقتصادی عمومی حفظ شود و گرايشهای كنونی به همين شكل باقی بمانند..."
ضرورت مسلح شدن: در حاليكه حزب تصور میكرد كه میتوان به همان وسيله هميشگی تبليغ متوسل شد، گرامشی معتقد بود كه بايد به دست به سلاح برد. او خواهان تشكيل يك سازمان مسلح بود : گارد پرولتاری مبارزه برضد دستههای فاشيست. اما رهبری حزب اين پيشنهاد را نپذيرفت... و او به رای مخالف اكثريت گردن گذاشت. چند سال بعد، در سخنرانی خود در پارلمان گفت :"در نوامبر 1920 ما پيشبينی كرديم كه فاشيسم به قدرت خواهد رسيد اگر طبقه كارگر نتواند مسلحانه جلوی پيشرفت خونين آن را بگيرد. آنموقع خود فاشيستها هم فكر به قدرت رسيدن را نمیكردند." در 1921 فاشيسم و خشونت آن اوج میگرفت. در اين شرايط سوسياليستها خواهان سازشی با فاشيست ها، انعقاد "توافق ميان سوسياليستها و فاشيست ها" شدند. گرامشی معتقد بود كه با دشمن طبقاتی نمیتوان توافقنامه منعقد كرد. همان زمان وی به سوسياليستها هشداری داد كه امروز همچنان مانند ناقوس صدا میكند : "مرتجعين برای پيروزی بر كمونيستها در مرحله اول سوسياليستها را تمجيد میكنند، با آنها تفاهم نامه میبندند، قراردادهای مصالحه امضا میكنند؛ اما همينكه كمونيستها شكست خوردند تفاهمها و قرارها لگدمال میشوند و سوسياليستها بنوبه خود مزه طناب و گلوله را خواهند چشيد." او پيشبينی كرد كه سوسياليستها خود را در دهان گرگ میاندازند. تحليلی كه گرامشی از نتايج اين سازش و سازمان فاشيستی در سطح دستگاه دولتی كرد تمام فعليت خود را در ايتاليای امروز پس از 1968 حفظ كرده است كه تبلور آن را در همدستی ميان فاشيستها و راس دستگاه دولتی، تجاوز و ترور فاشيستی مكرر و بی مجازات میبينيم. گرامشی در مقالهای در "نظم نوين" 11 ژوئن 1921 تاكيد میكند: "وضع سياسی فاشيسم با شرايط اوليه زير تعيين میشود: فاشيستها در شش ماه فعاليت رزمی، كوله بار سنگينی از اقدامات جنايتكارانه را بر دوش میكشند كه تا زمانی كه سازمانهای فاشيست نيرومند و ترسآور هستند بی مجازات خواهد ماند. فاشيستها توانستند فعاليتهای خود را گسترش دهند فقط بدين دليل كه دهها هزار كاركنان دولت - بويژه در نيروهای امنيتی و انتظامی و دستگاه قضايی - به همدستان آنها از نظر اخلاقی و مادی تبديل شدند. اين كاركنان میدانند كه شغل آنان و ثروت و مصونيت آنان دقيقا وابسته به سرنوشت سازمانهای فاشيست است و بنابراين همه گونه نفعی دارند كه از فاشيسم در تمام تلاشهايی كه برای تحكيم موقعيت سياسی خود میكند پشتيبانی كنند. "فاشيستها آنقدر انبارهای سلاح و مهمات در سراسر كشور پنهان كردهاند كه از طريق آن میتوانند يك ارتش 500 هزار نفری تشكيل دهند. فاشيستها يك سلسله مراتب نظامی بوجود آوردهاند كه نتيجه طبيعی و اندام وار آن در رهبری ستاد آن تبلور يافته است. فاشيستها نمیخواهند به زندان روند - و اين كاملا منطقی است - اما میخواهند بر عكس از نيروی خود، همه نيرويی كه در اختيار دارند استفاده كنند و مجازات نشوند و به هدف نهايی هر جنبشی دست يابند : تصرف قدرت سياسی..." اين توصيف كلاسيك تبانی راس قدرت دولتی، بورژوازی بزرگ با حنايتكارترين عناصر ارتجاعی است كه هدف آن ايجاد نظمی است كه بتواند جنبش كارگری را نابود كند و هدايت اقتصاد را به بورژوازی بزرگ صنعتی واگذارد. آيا سوسياليستهای ايتاليا در اين زمان به احتمال كودتای فاشيستی فكر كرده بودند؟ آيا به ابزارهای لازم برای دست زدن به حمله انديشيده بودند؟ پاسخ گرامشی منفی است. زيرا آنان به دمكراسی پارلمانی اعتمادی كودكانه داشتند آن هم در شرايطی كه "كودتای فاشيستها يعنی سرداران، زمنيداران بزرگ، بانكداران مانند شبحی از همان ابتدا بر سر پارلمان سنگينی میكند." (نظم نوين ژوييه 1921) 13 اوت 1921، اندكی پس از نگارش مقاله بالا، "مصالحه نامه" ميان سوسياليستها و فاشيستها در رم امضا شد. گرامشی معتقد بود كه سوسياليستها با اين مصالحه نامه پرچم سفيد را دربرابر خشونت فاشيستها برافراشتند؛ خشونتی كه تصور میكردند با اينگونه تفاهمات میتوانند آن را متوقف كنند. بنظر گرامشی ميان نگرش سوسياليستها دربرابر فاشيسم و خطی كه كمونيستها دنبال میكنند ناهمسازی وجود دارد. هدف كمونيستها آنست كه مردم را برعليه توطئه به خيابان بكشاند : "كمونيستها مصالحه نمیكنند، مبارزه میكنند، میجنگندند، ناكامی و درد را تحمل میكنند اما از آنانی كه جهان كار را با خشونت طبقاتی به مهميز كشيدهاند صلح را طلب نمیكنند... ميان جلاد و قربانی صلحی وجود ندارد، همانگونه كه ميان مردم با قاتلان آنان." گرامشی اين مصالحه را همچون "ورشكستيگی به تقصير" تعريف میكند و بر خيالبافی كودكانه حزب سوسياليست انگشت میگذارد كه تصور میكند موسولينی بدون آن كه چماق بر سرش وارد آيد حاضر خواهد بود پيراهن سياهانش را رام كند و به آنان فرمان خواهد داد كه به سازمانهای كارگری حمله نكنند؛ خيالبافی كودكانه كه روی چشم انداز ايجاد شكاف در فاشيسمتها و تقسيم آنان به مصالحه طلب و غيرمصالحه طلب شرطبندی كرده است. "بحث بر سر اين نيست كه اين مصالحه يك آتش بس است يا صلح؟ زمان اين را روشن خواهد كرد. مسئله اين است كه آيا حزب سوسياليست بطور قطع روشهای طبقاتی را كنار گذاشته است؟ كاملا تسليم اقتدار دولت شده و خود را مدافع آن كرده است؟ آيا حزب سوسياليست تصور كرده است كه فاشيسم يك حزب سياسی، سازمانی است كه میتواند تضمين كند كه تعهداتش را رعايت خواهد كرد؟ آيا پس از اين همه امتياز ماهوی، میتوان همچنان ايجاد شكاف در ميان فاشيستها را يك پيروزی به حساب آورد؟" در چه مفهومی میتوان از بحران فاشيسم سخن گفت؟ دو گرايش در جنبش فاشيستی ديده میشود: برخی میخواهند همچنان به روشهای خشونت آميز و تروريسم وفادار بمانند، برخی ديگر امكان فعاليت پارلمانی را در نظر میگيرند. اما گرامشی میداند كه موسولينی راه پارلمانی را تنها از آنرو بذيرفته است كه میخواهد "حلقه نفرت" را كه در حول جنبش او تشكيل شده بشکند و فاشيسم صرفنظر از شكلی كه به خود بگيرد همواره بر همان عرصه باز میگردد: "فاشيسمی كه به حساب میآيد فاشيسم موسولينی نيست. 30 نماينده فاشيست در پارلمان در واقع چيز زيادی را نمايندگی نمیكنند. آنچه به حساب میآيد مسلح شدن سرمايهداری كشاورزی و صنعتی است كه فاشيسم را همراهی كرده و بحران فاشيسم آن را متوقف نخواهد كرد. "... فاشيسم سردستهها ممكن است در بحران باشد حتی بميرد. دستگاه دفاعی و تهاجمی بورژوازی باقی میماند تا زمانی كه دلايلی كه موجب ايجاد آن شدند باقی باشد." با آنكه از زمانی كه گرامشی اين جملهها را مینوشت چندين دهه سپری شده بايد پذيرفت كه همچنان فعليت دارند: گرامشی آن پويايی طبقاتی را نشان میدهد كه فاشيسم از آن طريق هر لحظه میتواند سر از تخم بيرون آورد. |
فرمات PDF
بازگشت