امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری
رابطه بانک و بورس
در دوران امپریالیسم
نوشته لنین- ترجمه محمد پورهرمزان
(4)
ما از 300 میلیون مارک سرمایه
"شرکت خرید بروات" در برلن سخن گفتیم. این افزایش سرمایه "شرکت خرید بروات"
یکی از لحظات مبارزه برای احراز سرکردگی میان دو بانک از بزرگترین بانکهای
برلن یعنی " بانک آلمان" و "شرکت خرید بروات" بود. در سال 1870 بانک اول
هنوز تازه کار بود و سرمایه اش جمعا به 15 میلیون مارک میرسید، سرمایه بانک
دوم 30 میلیون بود. در سال 1908 بانک اول 200 میلیون و بانک دوم 170 میلیون
سرمایه داشت. در سال 1914 بانک اول سرمایه اش را به 250 میلیون و بانک دوم
170 میلیون سرمایه داشت. در سال 1914 بانک اول سرمایه اش را به 250 میلیون
و بانک دوم از طریق ادغام با بانک بزرگ درجه اول سرمایه اش را به 250
میلیون و بانک دوم از طریق ادغام با بانک بزرگ درجه اول دیگر یعنی "بانک
متحده شافهائوزن" ("Schaaffhausenschen Bankverein") سرمایه اش را به 300
میلیون رساند و روشن است که این مبارزه برای سرکردگی به موازات "توافق ها"
ی میان دو بانک که پیوسته افزون تر و استوارتر می شود، انجام می گیرد. حال
ببینیم این جریان به کارشناسان امور بانکی که مسائل اقتصادی را از نظر گاهی
بررسی می کنند که از چهار چوب معتدل ترین و تروتمیزترین اصلاح طلبی های
بورژوایی، گامی فراتر نمی رود، چه نتیجه گیری هایی را تحمیل می کند:
مجله آلمانی"بانک در باره افزایش سرمایه" شرکت خرید بروات"که به 300 میلیون
مارک رسیده بود، نوشت: "بانکهای دیگر نیز همین راه را تصویب خواهند کرد و
از 300 نفری که اکنون چرخ اقتصاد آلمان را میگردانند، با گذشت زمان 50، 25
یا کمتر از این باقی خواهند ماند . نمی شود انتظار داشت که جریان نوین
تراکم تنها به امور بانکی محدود شود. وجود روابط نزدیک میان بانکهای مختلف
طبعا به نزدیکی میان سند یکاهای کارخانه داران مورد حمایت این بانکها نیز
خواهد انجامید. یک روز از خواب بر میخیزیم و فقط تراست ها را در برابر
دیدگان حیرت زده خود می بینیم و آنگاه با ضرورت تبدیل انحصارهای خصوصی به
انحصارهای دولتی روبرو خواهیم شد. با وجود این ما در ماهیت امر، جز از این
لحاظ که سیر پیشرفت اشیاء را که سهام نیز اندکی باعث تسریع آن بوده است،
آزاد گذارده ایم، از هیچ لحاظ دیگر موجبی برای سرزنش خود نمی بینیم(7).
اینست نمونه ای از زبونی روزنامه نگاری بورژوایی که علم بورژوایی تنها وجه
تمایزش با آن داشتن صداقت کمتر، کوشش برای پرده کشیدن بروی ماهیت امر و
استتار جنگل به کمک درختان است. "حیرت کردن" از پی آمدهای تراکم، "سرزنش
کردن" دولت آلمان سرمایه داری یا "جامعه" سرمایه داری ("ما") و ترس از
"تسریع" تراکم ناشی از انتشار سهام،- همانگونه که چیرشکی یکی از کارشناسان
آلمانی "رشته کارتل" از تراست های آمریکایی میترسد و کارتل های آلمانی را
برآنها "ترجیح می دهد"، زیرا به گمانش این " کارتل ها" استعداد آنرا ندارند
که پیشرفت فنی و اقتصادی را مانند تراست ها فزون از اندازه تسریع کنند(8)،
- مگر اینها همه نشانگر زبونی نیست؟
ولی واقعیات بر جای خود میمانند. در آلمان تراست نیست و "فقط" کارتل هست،
ولی بر آلمان حداکثر 300 سرمایه سالار فرمان میرانند و شمار آنان نیز مدام
کاهش می یابد. بانک ها در هر حالت و در هریک از کشورهای سرمایه داری، با
وجود تمام اختلاف شکل قوانین بانکی، روند تراکم سرمایه و تشکیل انحصارها را
چندین بار تقویت و تسریع می کنند.
نیم قرن پیش مارکس در کتاب"سرمایه" نوشت: بانکها درمقیاس جامعه، شکل، ولی
فقط شکل یک حسابداری عمومی و توزیع عمومی وسائل تولید را پدید می آورند".
ارقامی که ما در باره افزایش سرمایه بانکی وافزایش تعداد باجه ها و شعب
بانکهای کلان وحسابها وغیره آنها نقل کردیم، بطور مشخص بما نشان میدهد که
بانکها "حسابداری عمومی" مجموع طبقه سرمایه داران و حتی نه تنها سرمایه
داران هستند، زیرا بانک ها انواع درآمدهای پولی صاحبان واحدهای اقتصادی
کوچک و کارمندان و لایه ناچیز فوقانی کارگران را نیز، ولو بطور موقت، جمع
می کنند. "توزیع عمومی وسایل تولید" که از گسترش بانکهای امروزین یعنی
بانکهایی که از میان آنها 3 تا 6 بانک کلان در فرانسه و شش تا هشت بانک در
آلمان، میلیاردها و میلیاردها در اختیار دارند، نتیجه می شود، مطلبی است
مربوط به شکل این "توزیع". ولی این توزیع وسائل تولید از لحاظ محتوی خود،
بهیچوجه "عمومی" نیست، بلکه خصوصی و به بیان دیگر جوابگوی منافع سرمایه
بزرگ- و در درجه اول بزرگترین سرمایه یعنی سرمایه انحصاری- است که در محیطی
عمل می کند که توده مردم در گرسنگی بسر می برند و مجموعه رشد کشاورزی بکلی
از رشد صنایع، عقب مانده و درصنایع هم "صنایع سنگین" از تمام رشته های دیگر
صنایع باج می ستاند.
اکنون صندوق های پس انداز و موسسات پست که بیشتر بر پایه "عدم تمرکز مبتنی
هستند یعنی تعداد بیشتری از مناطق، عده زیادتری از نقاط دور افتاده و محافل
وسیعتری از اهالی را در دایره نفوذ خود دارند، - در امر اجتماعی شدن اقتصاد
سرمایه داری با بانکها به رقابت پرداخته اند. چنین است آمارهایی که یک
کمیسیون آمریکایی در باره مقایسه میان افزایش سپرده ها در بانکها و افزایش
آنها درصندوق های پس انداز، گرد آورده است(9):
سپرده ها(برحسب میلیارد مارک)
انگلیس فرانسه آلمان
صندوق های پس انداز که بابت سپرده ها از 4 تا 4 و یک چهارم درصد بهره
میپردازند، مجبورند عرصه های"پردرآمدی" برای سرمایه خود جستجو کنند و به
خرید و فروش برات و سفته و معاملات رهنی و غیره دست بزنند. مرز میان بانکها
و صندوق های پس انداز "بیش از پیش زدو ده میشود". مثلا اتاقهای بازرگانی در
شهرهای بوخوم وارفورت طلب میکنند که معاملات "صرفا" بانکی نظیر خرید برات و
سفته برای صندوقهای پس انداز "ممنوع شود" و فعالیت "بانکی" موسسات پست نیز
محدود گردد(10). آس های بانکی ظاهرا می ترسند از اینکه انحصار دولتی از
جانبی که انتظار ندارند، ناگهان بسراغ آنها بیاید، ولی روشن است که این ترس
از چارچوب رقابت میان دو باصطلاح رییس دفتر یک اداره فراتر نمی رود. زیرا
از یک سو سرمایه های چند میلیاردی صندوق های پس انداز در آخرین تحلیل عملا
در اختیار همان سلاطین سرمایه بانکی است و از سوی دیگر انحصار در جامعه
سرمایه داری فقط وسیله ایست برای افزایش و تضمین درآمدهای میلیونرهایی که
در فلان یا بهمان رشته صنعت، نزدیک به ورشکستگی هستند.
از جمله نمودارهای تبدیل سرمایه داری پیشین مبتنی بر تسلط رقابت آزاد به
سرمایه داری جدید مبتنی بر تسلط انحصار، کاهش نقش بورس است. مجله "بانک"
مینویسد: "بورس که در گذشته یعنی زمانی که بانکها هنوز نمی توانستند بخش
اعظم اوراق بهادار منتشر شده خود را میان مشتریان خود پخش کنند، میانجی
لازم برای مبادله بود، اکنون دیریست که این نقش خود را از دست داده
است(11).
"هر بانکی بورس است". این کلام قصار امروز حقیقتی را در خود نهان دارد که
هر قدر بانک بزرگتر و هر قدر جریان تراکم در امور بانکی با پیشرفت بیشتر
همراه باشد، بیشتر مصداق پیدا می کند(12). "بورس در گذشته یعنی در سالهای
هفتاد، با تندرویهای دوران جوانیش" (اشاره "ظریفی" است به ورشکستگی بورس در
سال 1873 و به افتضاحات گروندر و(10)و غیره)"عصر صنعتی کردن آلمان را آغاز
نهاد، ولی اکنون بانک ها و صنایع میتوانند خود "مستقلا کارها را اداره
کنند".
تسلط بانکهای بزرگ ما بر بورس..... فقط نشانگر آنست که کشور آلمان یک کشور
صنعتی کاملا متشکل است. گر چه بدینوسیله میدان عمل قوانین اقتصادی خود کار
تنگ می شود و عرصه تنظیم آگاهانه امور از طریق بانک ها بس گسترش می یابد،
ولی در عوض مسئولیت اقتصادی مدیران که شمار آنان اندک است، فوق العاده
افزایش می پذیرد"، چنین است نوشته شولتسه گورنیتس پرفسور آلمانی(13)،
ستایشگر امپریالیسم آلمان که برای امپریالیست های تمام کشورها مرجع با
اتوریته ایست. او در این نوشته می کوشد بروی یک مطلب "جزیی" پرده بکشد و آن
اینکه "تنظیم آگاهانه" امور از طریق بانک ها عبارتست از خالی کردن جیب مردم
توسط یک مشت انحصارگر "کاملا متشکل". وظیفه یک پرفسور بورژوا پرده برداشتن
از روی تمام بامبول ها و افشای کلیه شیادی های انحصارگران بانکی نیست، بلکه
نیکو جلوه دادن آنهاست.
ریسر نیز که اقتصاددان و ازشولتسه گورنیتس هم "کارشناس بانکی" معتبرتریست،
به همین گونه با بکار بردن جملات هیچ و پوچ در باره واقعیات انکار ناپذیر،
مطلب را از سر وا میکند:"بورس خاصیتی را که برای تمام اقتصاد و برای گردش
اوراق بهادار ضرورت بی چون و چرا دارد، یعنی این خاصیت را که نه تنها
دقیقترین افزار برای سنجش فعالیت های اقتصادی جاری در درون خویش، بلکه
تنظیم کننده خود کارجریان این فعالیت ها باشد، بیش از پیش از دست می
دهد(14).
به بیان دیگر: سرمایه داری پیشین یا سرمایه داری دوران رقابت آزاد دارای
تنظیم کننده ای چون بورس که وجودش برای آن ضرورت بی چون و چرا دارد، از
میان میرود و جای آنرا سرمایه داری جدید می گیرد که خصایص روشن یک پدیده
انتقالی یا آمیزه ای از رقابت آزاد و انحصار را در خود جمع دارد. حال طبعا
این سئوال پیش می آید که این سرمایه داری جدید به چه چیزی "انتقال می
یابد"، ولی دانشمندان بورژوایی از طرح این سئوال می ترسند.
"سی سال پیش کارفرمایان پیرو رقابت آزاد، نه دهم آن بخش از فعالیت اقتصادی
را که به عرصه کار تخصصی "کارگران" تعلق نداشت، خودشان انجام میدادند. ولی
اکنون کارمندان هستند که نه دهم این کار فکری اقتصادی را انجام می دهند.
بانک در پیشاپیش این روند تکاملی قرار دارد"(15). این اعتراف شولتسه
گورتیتس باز و باز این سئوال را مطرح می سازد که سرمایه داری امروزین یعنی
سرمایه داری در مرحله امپریالیستی خود به چه چیز"انتقال می یابد".-
راه توده 186 21.07.2008
فرمات PDF
بازگشت