راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

یادمانده های علی خدائی - 88

در نقد گذشته

انصاف را

فراموش نکنیم!

 

 

 

هر بار که وقفه ای در این گفتگو پیش می آید، دوباره شروع کردن و دنبال کردن منظم آن دشوار می شود. دوباره باید تمرکز کرد و کمی به گذشته بازگشت و گفتگوهای قبلی را مرور کرد تا رسیده به زمانی که در آن بودیم. البته دراین میان برخی نامهربانی ها – زبانم نمی گردد بگویم نارفیقی ها- هم پیش می آید که علیرغم همه خونسردی که انسان سعی می کند داشته باشد، تاثیرات خودش را می گذارد. خوشبختانه پیام های دوستانه و رفیقانه که بسیاری از آنها از داخل کشور است بیشتر از نامهربانی هائی است که به آن اشاره کردم و بیشتر هم حاصل مهاجرت است. من اگر در این مهاجرت انواع سقوط و عروج ها را ندیده بودم و شاهد انواع نوسانات نوبتی کسانی نبودم که حتی تا مغز رهبری حزب در این 28 سال گذشته جای گرفته و سپس ترمز بریده و به دره ضدیت با حزب سقوط کرده اند، آنوقت این سنگ پرانی هائی که به سوی راه توده و به سوی شخص خود من می شود را جدی می گرفتم. من وقتی چشمم را می بندم و می روم به سالن کنفرانس ملی و آن کسانی را به یاد می آورم که پشت تریبون قرار گرفتند و سخنرانی کردند و یا جلسه پس از کنفرانس ملی برای تعیین هیات سیاسی 13 نفره را به یاد می آورم و چشم باز می کنم و مواضع و موقعیت امروز آنها را هم به یاد می آورم حیرت زده می شوم.

- کدام جلسه؟

پس از کنفرانس ملی، اعضای کمیته مرکزی منتخب کنفرانس برای انتخابات هیات سیاسی تشکیل جلسه دادند که در واقع یک پلنوم بود. منظورم این جلسه است. من از همین جلسه رفیقی را بخاطر می آورم که در ایران مسئول یکی از کمیته های ایالتی حزب بود و عضو مشاور کمیته مرکزی که در کنفرانس ملی عضو اصلی کمیته مرکزی شد. انتظار داشت عضو هیات سیاسی شود و پس از آن که چنین نشد، وقت صحبت خواست تا بگوید "مهم نیست". و وقتی برخاست عین این جمله را گفت: "من سگ در خانه حزبم". بعدها اتفاقا عضو هیات سیاسی هم شد و در یکی از موج های دسته بندی در هیات سیاسی خودش را کنار کشید و رفت دنبال زندگی و حرفه اش. به یاد نمی آورم که در این دو دهه گذشته حتی یکبار اسمی هم از حزب آورده باشد. این فقط یک نمونه است. نمونه ای که مشابه کم ندارد. آقائی را بخاطر می آورم که کمیته داخلی درست کرده بود، به کنفرانس ملی آمد و عضو کمیته مرکزی شد. گورباچف که آمد سر کار طرفدار پروستریکا شد و جنجال قطعنامه باکو را درست کرد. تا همین اواخر طرفدار وحدت کمیته مرکزی بود و حالا از پهلوی چپ برخاسته و به پهلوی راست دراز کشیده است و بلبل قفس سلطنت طلب ها شده. اینها را فقط برای نمونه گفتم. به همین دلیل است که نه اعتقاد دارم آنها که امروز سینه چاک می کنند معلوم است فردا و سر یک بزنگاه کدام طرفی خواهند شد و نه آنها که از فعالیت کنار کشیده ولی همچنان توده ای اند را از حزب رفته می دانم. باید ماند و دید "سحر چه خواهد زائید". اما یک نکته قطعی است که من نمی توانم هضم کنم که کسی ادعای توده ای بودن کند، آنوقت مقاله هر ابلیس ضد حزب توده ایرانی را به صرف این که علیه راه توده است منتشر کند و مبلغ آن بشود.

بازگردیم به بحث خودمان. چون همانطور که بعد از برنامه "پرگار" بی بی سی گفتم و پیش بینی کردم، مقابله با راه توده از هر طرف تشدید خواهد شد و می بینیم که شده است. هر  اندازه که حقانیت سیاست ما آشکارتر شود و خوانندگان راه توده بیشتر شوند، این تقابل و مقابله هم شدیدتر می شود. هنوز باید منتظر بدتر از این که هست هم بود. از طرف حکومت هم همینطور. شما مسئله را ساده فرض نکنید. به اشکال و انواع مختلف حکومت علیه ما توطئه کرده و خواهد کرد. من در یکی از گفتگوهای قبلی برایتان گفتم که حتی به بهانه شرکت در یک نمایشگاه آمده بودند آلمان و نقشه هائی هم داشتند که با هوشیاری پلیس آلمان دست خالی بازگشتند که مجاز نیستم و صلاح  هم نمیدانم بیشتر دراین باره صحبت کنم. وقتی با چنان قصد و نیتی می آیند، شما فکر می کنید از ضد تبلیغ علیه راه توده و راه انداختن سایت های به ظاهر طرفدار حزب و درعمل علیه حزب و راه توده کوتاهی می کنند. بویژه که شاهد نفوذ کلام و تفسیر و نگاه ما در داخل کشور هستند و بصورت طبیعی هم که از مشی توده ای وحشت دارند.

 

- برویم به سالن کنفرانس ملی؟

بله. موافقم. فکر می کنم برایتان گفتم که کنفرانس ملی تقریبا همزمان شد با تحولات و رویدادهای ضدانقلابی در اتحاد شوروی. شاید اولین نسیم این تحولات منفی که با رهبری گرباچف آغاز شد، به افغانستان رسید و طبیعی هم بود که چنین بشود زیرا حضور ارتش سرخ در افغانستان تبدیل به یک موضوع بین المللی شده بود. سفرهای پیاپی وزیر خارجه وقت اتحاد شوروی "شوارناتزه" به کابل، در همین ارتباط بود. البته ما در آن زمان درک و اطلاع امروز را نداشتیم و نمی دانستیم چه می گذرد اما کنار گذاشته شدن "ببرک کارمل" که بصورت کودتائی انجام شد، بارزترین نشانه تغییر سیاست ها در افغانستان بود. بعدها این تغییر با روی کار آمدن دکتر نجیب الله و آغاز سیاست "آشتی ملی" آشکارتر شد و محدودیت فعالیت ها و حتی حضور حزب در افغانستان هم بیشتر.

کنفرانس ملی یک تزریق روحیه به همه توده ایها و یک دهن کجی بزرگ به حاکمیت جمهوری اسلامی بود که تصور کرده بود با یورش به حزب و زندانی کردن رهبران و کادرهای حزبی کار حزب ما تمام است و ارتباط ما هم با جامعه قطع. از این نظر، کنفرانس ملی بسیار موفق بود. همانطور که برایتان گفتم نمایشگاه آثار و کارهای دستی خانواده برخی از شاخص ترین رهبران زندانی حزب که در طول کنفرانس برپا شد و یا نامه ای که از داخل زندان، روز دوم کنفرانس رسید و پشت تریبون توسط همسر یکی از اعضای کمیته مرکزی زندانی حزب قرائت شد و بویژه مضون شورانگیز این نامه بسیار تاثیر گذار شد. باز هم فکر می کنم برایتان گفتم که در ارتباط با این نامه و این نمایشگاه باید از شادروان "حسن عسگری" که هم در کنفرانس ملی شرکت کرد و هم نقش مهمی در نقل و انتقالات از ایران به افغانستان و به کنفرانس ملی داشت یاد کرد.

- چند نفر از ایران شرکت کردند؟

جمعا 6 رفیق حزبی از ایران برای شرکت در کنفرانس به افغانستان منتقل شدند. البته انتخاب و انتقال آنها همه با اطلاع رفیق خاوری بود و من گزارش آن را پیش از کنفرانس به او داده بودم. آنها بعد از ظهر روز اول کنفرانس به کابل منتقل شدند و در یک محل جدا از محل استقرار بقیه شرکت کنندگان در کنفرانس ساکن شدند. در همان باغ محل کنفرانس. در جلسات هم با نقاب شرکت می کردند زیرا هنوز معلوم نبود که آنها و یا برخی از آنها خواهند ماند و یا باز خواهند گشت. که بعدها هر دو حالت شد. یعنی برخی بازگشتند و برخی به توصیه رفیق خاوری ماندند.

فضای کنفرانس بشدت متاثر از یورش به حزب بود و شاید به همین دلیل بیشتر سخنرانی ها احساساتی بود و تند. تقریبا تمام آنهائی که بعدا عضو کمیته مرکزی شدند پشت تریبون رفته و سخنرانی کردند و باز تقریبا همه آنها نیز از سرنگونی سخن گفتند. من خنده ام می گیرد وقتی به یاد می آورم برخی از آن سخنران ها را که بعدها طرفداران سفت و سخت اصلاحات در جمهوری اسلامی شدند و یا کسانی که سخت از حزب دفاع کردند ولی اندک زمانی بعد با بابک امیرخسروی رفتند و یا ضبط صوت دستشان گرفتند و صدای هرکسی را که علیه حزب حرف زد و یا علیه راه توده و یا شخص من چیزی گفت ضبط و بعنوان "تاریخ شفاهی" منتشر کردند. دلم نمی خواهد دراین باره بیشتر صحبت کنم. بگذارید زمان بگذرد.

- خود شما چه موضعی در کنفرانس ملی داشتید؟

با صراحت می گویم که من، علیرغم نقش قابل توجهی که در کنفرانس داشتم و مسئولیتی که در افغانستان داشتم، شاید تنها عضو کمیته مرکزی بودم که پشت تریبون نرفته و سخنرانی نکردم.

- نظری نداشتید و یا وقت نشد و یا نخواستید و یا نخواستند؟

وقت که بود. هیات رئیسه کنفرانس هم قطعا با سخنرانی من مسئله ای نداشت و وقت می داد. نظر هم داشتم، اما به دو دلیل این کار را نکردم. اول این که با شعار سرنگونی جمهوری اسلامی موافق نبودم و دوم این که بشدت درگیر مسائل دیگر کنفرانس، از جمله سازماندهی شرکت کنندگان از ایران، جمعبندی نظرات آنها، جمع آوری اطلاعات رسیده از زندان و امور دیگر بودم و تنها می رسیدم نیمساعتی در سالن کنفرانس حاضر شده و در واقع سری بزنم و برگردم سر کارم. روز دوم کنفرانس، میان جلسه صبح و عصر، خوب بخاطر دارم که داشتم از میان رفقائی که در سالن ایستاده و با هم گروه گروه حرف می زدند، بسرعت عبور می کردم که رفیق خاوری که در یک جمع 5- 6 نفره ایستاده و صحبت می کرد من را صدا کرد و به روسی گفت " علی! مالا دتس" (زنده باد) ! گفتم مهم نیست، باید کار را پیش برد و او هم اضافه کرد: می دانم که برای تو همیشه کار مهم است!

بهرحال اسناد تصویب شد و اعضای کمیته مرکزی انتخاب شدند. کمیته مرکزی بسیار گسترده ای که لیستش را دارم و فکر می کنم رقم را در یکی از گفتگوهای گذشته گفتم. این لیست را دارم، شاید هم بصورت عکس منتشر کردیم. کمی تردید دارم، زیرا شاید برخی افراد الان در شرایط و مواضعی بکلی دیگری باشند و نخواهند اسمشان دراین لیست منتشر شود، درحالیکه باحتمال قریب به یقین حکومت بی اطلاع از این لیست و حضور این افراد در کنفرانس ملی و برگزیده شدنشان به عضویت اصلی و مشاور کمیته مرکزی نیست.

- هیات سیاسی هم همانجا انتخاب شد؟

خیر. برایتان گفتم که بعد از کنفرانس یک جلسه تشکیل شد. جلسه ای مانند پلنوم. مرکب از اعضای اصلی و مشاور و افتخاری کمیته مرکزی. دراین جلسه هیات سیاسی انتخاب شد که البته قبلا لیست آن بصورت تفاهمی بین رفقا صفری و لاهرودی و فروغیان و خاوری تهیه شده بود و قرائت شد تا رای گیری شود. این لیست شامل 13 عضو کمیته مرکزی بود. از جمله غنی بلوریان، شاندرمنی، چند نفر از کسانی که در رادیو زحمتکشان کار بودند. بسیاری از آن اعضای کمیته مرکزی و آن اعضای هیات سیاسی، اندک زمانی پس از کنفرانس و کاهش هیجان ها، با امواج حوادث اتحاد شوروی و بحث های درون هیات سیاسی که از نظر من کمتر سیاسی و معطوف به مسائل حاد ایران و انقلاب بود، بلکه بیشتر رقابتی و اختلاف شخصی و البته توام با انتقاداتی هم به تمرکز امور در دست صفری و یا خصلت های کاری صفری و یا برخی شیوه های کاری رفیق خاوری بود یا از حزب رفتند و یا کنار نشستند و یا به دشمنان حزب پیوستند. که بارز ترین نمونه اش همین احمدی است که تاریخ شفاهی راه انداخت.

- چرا اینقدر بحث رفیق صفری می شود؟

ببینید. او دارای یک خط فکری بود که مغایر خط فکری و سیاسی دفاع از انقلاب بود. برایتان فکر می کنم از دیداری که در تیرماه 1357 من در آلمان با او و رفیق اسکندری کردم گفتم. در آن دیدار هم با آن که حرف بسیار کم زد، اما میدان میداد تا اسکندری حرف بزند و با سر او را تائید می کرد. یقین دارم که برایتان از این دیدار که مربوط به شعار "قیام مسلحانه" است گفته ام. درکنار این خط فکری، دارای پیچیدگی های شخصیتی هم بود، از جمله کینه توز بود و همین کینه توزی هنگام تصمیمات سازمانی عمل می کرد. مثلا با نویدی ها خوب نبود و یا اغلب با کسانی که به نوعی با کیانوری نزدیک بودند در گذشته، خوب نبود. بازهم برایتان گفتم که در پایان پلنوم 18 و بازگشتش به مرکزیت حزب و دبیردوم حزب شدن، فورا من را یک گوشه ای صدا کرد و پشت یک میز کوچک نشستیم. سئوالش این بود: آن نامه علیه من ( یا موافقت و درخواست اخراج من) از کمیته مرکزی را چه کسی از "نوید"ی ها نوشت؟ درحقیقت من را نه تنها مطلع از آن نامه، بلکه از دست اندرکاران تهیه آن نامه می دانست. درحالیکه من اصلا از چنین نامه ای خبر نداشتم و این را هم با صراحت گفتم. اما او آدمی نبود که با تکذیب من قانع شود و حرف من را قبول کند. خب، همین خصلت و روش با توجه به موقعیتی که در کنار رفیق خاوری داشت و در واقع بسیاری از کارها دست او بود موجب انتخاب آن ترکیب کمیته مرکزی و از آن مهم تر، آن ترکیب هیات سیاسی شد که برایتان گفتم چگونه بسرعت از هم پاشید.

نمونه بگویم. در آن کنفرانس دو رفیق قدیمی و بسیار استوار حضور داشتند. عباس ندیم که از یاران و همراهان و همکاران خسرو روزبه بود و آشوت شهبازیان که او هم مانند ندیم از اعضای تیم روزبه بود. این دو را بعد از انقلاب به دلائل مشخصی به ایران نیآوردند که جای بحث آن اینجا نیست. هر دو کاردان،  هردو آب دیده و روزگار دیده. اگر آنها را بدلائل معینی به ایران نیآوردند، حالا که در مهاجرت بودیم چرا نباید به هیات سیاسی می آوردند؟ پاسخ من برای این سئوال اینست که آنها در دوران فعالیت کیانوری و کامبخش در مهاجرت در کنار آنها بودند. بویژه عباس ندیم که تقریبا همه کسانی که در سالهای 56 و 57 برای دیدن رهبری حزب به آلمان دمکراتیک رفتند عباس ندیم را بعنوان رفیق معتمد، راز دار و تدارکاتی دیده بودند. نویسنده هم بود و مترجم روسیه به فارسی هم بود و خوشبختان هنوز هم در قید حیات است اما بسیار پیر و خسته و شنیده ام در بلغارستان زندگی بسیار سختی را از نظر معیشتی می گذراند و سخت هم مریض است.

این خصلت ها و شیوه های صفری است که مورد بحث است، نه سواد او و یا نویسندگی اش.

- چرا افرادی که اینطور از آب در آمدند به کنفرانس ملی برده شدند و به کمیته مرکزی و هیات سیاسی رفتند؟

ببینید. انصاف باید داشت. اینطوری نیست که یکباره خاوری و یا صفری و یا حتی لاهرودی را مقصر بدانیم و در نظر نگیریم شرایط را، اوضاع جهانی و حوادث اتحاد شوروی را و یا اعدام رهبران حزب را و ... همه اینها هم موثر بود. ضمنا شما اگر یک جعبه سیب هم از میوه فروشی بخرید، حتما تعدادی از این سیب ها ضربه خورده و لک دارد و حتی ممکن است سیب های کناری را هم آلوده و خراب کند.

بنابراین، در کنار هر نقدی که درباره شیوه برگزینی ها داریم، همانطور که الان هم هست و در هر حزب و سازمانی هم هست، باید شرایط، حوادث، ظرفیت ها و عوامل بسیاری را هم در نظر گرفت و امکانات موجود تصمیم گیرندگان را هم در نظر گرفت. من می گویم شرط انصاف اینست که می گویم. حالا عده ای ممکن است از من خرده بگیرند که تو باید وزن سنگین را می گرفتی به سمت انتقاد از مثلا خاوری و یا دیگران. من نظرم اینگونه نیست و در سخت ترین شرایط و با آنکه زیر زشت ترین و سنگین ترین فشارها هم هستم، نمی توانم باورم را کنار بگذارم و انکار کنم و به نرخ روز حرف بزنم. من اعتقاد دارم شرایط و امکانات رفیق خاوری را هم باید در نظر گرفت. حتی اگر دلخوری شخصی هم با او داشته باشیم و یا داشته باشم.

اجازه بدهید بحث کنفرانس ملی را تمام کنیم و کم کم سفره افغانستان را هم جمع کنیم. البته در این گفتگو، بلکه در گفتگوهای آینده.

 

 

 

 

                        راه توده  378     17 مهر ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت