راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

یادمانده های علی خدائی- 94

میدانستم

مردم چکسلواکی

پشیمان خواهند شد

 
 

 

فکر نمی کنم امروز هم وقت چندانی برای صحبت داشته باشیم، اما برای آن که زودتر موضوع دبیرخانه را تمام کنیم، تا آنجا که وقت و تحولات جاری انتخاباتی اجازه بدهد در خدمتم.

- کاملا موافقیم. ما هم، به همان دلائلی که شما گفتید، از نظر وقت در مضیقه هستیم.  سر در آوردن از سیاست آلوده به نیرنگ در جمهوری اسلامی و خواندن خبرگزاری ها و روزنامه های داخل و سر در آوردن از اوضاع واقعا وقت می گیرد.

- بله. کاملا درست است. واقعا سیاست بازی می کنند. همین آخرین سخنرانی آقای خامنه ای را بروید در سایت خود ایشان بشنوید و بخوانید. سراسر آن لفاظی و اشاره و بازی سیاسی است. واقعا این جمله طبری که آقای "سایه" آن را در کتابش نقل کرده بسیار به دل می نشیند. آنجا که می گوید از سیاست به معنای خوب و بدش بیزار است. شما میدانید که سایه خیلی به طبری نزدیک بود و تا پیش از یورش به حزب اغلب هفته ای یکبار در خانه سایه با هم ناهار می خوردند و در باره همه مسائل و از جمله شعر صحبت می کردند و به همین دلیل هیچکس باندازه سایه برای چنین نقل قولی از طبری صلاحیت نداشت. بنظر من آنچه که طبری در آن جمله کوتاه گفته، سیاست به معنای همین دو روئی و نیرنگ و چاپلوسی و بوقلمون صفتی در سیاست و در حقیقت "سیاست بازی" است. همین که آقای خامنه ای و بسیاری از رهبران جمهوری اسلامی آلوده به آن هستند، آنقدر آلوده که وقتی فردی با صداقت خاتمی پیدا می شود مردم به یکباره او را تافته ای جدا از حاکمیت سیاست باز تشخیص میدهند و هنوز هم میدانید که اعتبار ملی او به دلیل پرهیز از همین خصلت هائی است که نامش سیاست یا سیاست بازی است و طبری به آن اشاره می کند. ما در میان خودمان هم همین را می بینیم. همین سیاست بازی آلوده به خصلت هائی که برایتان برشمردم. طرف امروز چاپلوس شماست و فردا دشمن شما، امروز به اقتضای موقعیت مجیز شما را می گوید و منتظر فرصت است تا پشت پا بهتان بزند. طرف برای خود شیرینی پیش بالاتری اش همان را که دیروز خودش را بهترین رفیق او معرفی می کرد متهم به انواع تهمت ها می کند. طرف میداند دروغ می گوید، اما برای حفظ موقعیت خودش می گوید و دروغ آن دیگری را تائید می کند. همه اینها یعنی همان سیاست بازی نفرت انگیزی که هیچ ارتباطی با مبارزه سیاسی ندارد. سیاست و مبارزه دو مقوله جدا از هم هستند، درعین حال که هر مبارزه ای و یا هر حزبی سیاست دارد و سیاست اعلام می کند. این "سیاست" یک امر دیگری است و ارتباطی به سیاست بازی آلوده به همان خصلت هائی که برایتان گفتم ندارد. طبری از این دومی نفرت داشته و ما میدانیم که از این نفرت طبری و نقل جمله او کسانی بر آشفته شده و یا می شوند، که خودشان را تمام قد در همان آینه ای دیده اند که طبری از آن نفرت داشته است. آینه ای که دو روئی، دروغگوئی، جاه طلبی، چند چهرگی را نشان میدهد. شما اظهار نظرها و مواضع همین حاکمیت جمهوری اسلامی را مرور کنید، بازی سرکوزی با قذافی را مرور کنید، بازی تاچر با گرباچف را به یاد بیاورید و بعد بیائید به پائین، به صف آنها که دستشان به قدرت و دولت و حاکمیت بند نیست اما همین خصلت ها را دارند. همین آخرین بازی خامنه ای با هاشمی برای ثبت نام انتخاباتی و بعد رد صلاحیت کسی که او را به رهبری رساند را ببینید! این همان سیاست زشت و پلیدی است که نفرت انگیز است. به همین دلیل است که مثل شما معتقدم سر در آوردن از اهداف پنهان شده پشت اخبار و گفته های حکومت برای رسیدن به واقعیات الحق دشوار است و وقت می گیرد. شما ببنیید این احمدی نژاد 8 سال چه بازی های سیاسی کرد.

 

- راستی. ما این دو شماره همراهی که فرستاده بودید خواندیم. از لابلای روزنامه ها و رادیوها چه خبرهائی در این نشریه آنهم در سال 68 بیرون کشیده بود. یکجورهائی آدم را یاد تحلیل هفتگی می اندازد.

- خُب. مثل این که مسئله "همراهی" را باید تمامش کنیم. خوشبختانه من بالاخره با زیر و رو کردن کارتن ها توانستم دو شماره از همراهی را پیدا کنم. شماره های 3 و 4. راستش من خودم هم یادم نبود که چند شماره "همراهی" در آوردیم و یا این که چند صفحه بود و از چه شماره ای شروع کردیم در آن تفسیر و مقاله نوشتن. با این دو شماره ای که پیدا کردم و برای شماها کپی کردم و فرستادم یادم آمد که این نشریه در 24 صفحه منتشر می شد و چهارمین شماره اش هم منتشر شد و بعد دیگر جلوی انتشار آن گرفته شد. من فکر می کردم دو شماره منتشر کرده بودیم. نکته دیگری که متوجه شدم اینست که شکل و شمایل آن هم بسیار شبیه راه توده ای بوده که حالا منتشر می شود. البته آن موقع امکانات اینترنت و حتی کامپیوتر نداشتیم و این نشریه با تایپ فارسی و صفحه بندی دستی منتشر می شد. و باز نکته دیگری که در مطالب آن متوجه شدم و حتما شما هم متوجه شده اید، تاثیر پذیری مطالب آن از یورش به حزب و بویژه قتل عام زندانیان است که در جملات خشم آگین تفسیرها منعکس است.

 

- ما دیدیم که مقالاتی از مجله صلح و سوسیالیسم و خبرهائی از احزاب کمونیست شوروی و اروپا هم در همراهی منتشر شده.

- بله درست است. مقالاتی را که به زبان انگلیسی در مجله صلح و سوسیالیسم منتشر می شد رفیق خوب ما "محمد حقیقت" ترجمه می کرد که مسئولیت دبیرخانه هم با او بود و عضو مشاور هیات سیاسی هم بود. اخبار و مطالب مربوط به حزب کمونیست شوروی را هم رفقائی که در مینسک و مسکو بودند و بتدریج همکاری را با "همراهی" شروع کرده بودند می فرستادند.

 

- پس رفقای مینسک هم فعال شده بودند.

- بله. این یکی از هدف های "همراهی" بود. یعنی سرگرم شدن مهاجرین به کارهای اساسی و پایان کشمکش های ناشی از زندگی تنگاتنگ مهاجرتی. از باکو هم خبر می فرستادند. خبرهای داخل ایران از این طریق می آمد که در همراهی هست. در آن دوران رفیق خوب دیگر ما "مظفر" برای ماموریت به ایران فرستاده شده بود و این اخبار از طریق او به باکو می رسید و از آنجا برای دبیرخانه فرستاده می شد که ما یا خودمان در همراهی منتشر می کردیم و یا می فرستادیم برای صفری که در نامه مردم منتشر کند. برایتان گفتم که مظفر در کنفرانس ملی عضو مشاور کمیته مرکزی شد. شاید نگفتم که "مظفر" آذربایجانی است و در سالهای فعالیت علنی حزب در جمهوری اسلامی هم در سازمان ایالتی آذربایجان فعال بود و پس از یورش از مرز آذربایجان خود را به باکو رساند. من عمیقا خوشحالم که این رفقا همچنان توده ای و بر سر مواضع خودشان ایستاده اند و یقین هم دارم که بالاخره این آشفتگی کنونی که در اطراف نامه مردم حاکم است خاتمه پیدا می کند و برمحور یک سیاست واقع بینانه در ارتباط با اوضاع واقعی ایران و از آن مهم تر، عزمی راسخ برای فعال بودن در داخل کشور همه این رفقا در حزب بسیج خواهند شد. این تجربه ایست که از سالهای پیش از انقلاب 57 هم باقی مانده است. یکی از دلائل مدارای راه توده با نوشته های نارفیقانه نامه مردم نسبت به راه توده همین مسئله است. ما خیلی سعی کرده ایم نقار و جدائی عمیق نشود، اما متاسفانه از آن طرف این درک و این روش وجود ندارد و مدام از خود تیغ و تیر اتهام و جدائی پرتاب می کنند. بهرحال این دوران خواهد گذشت. مهم اینست که حقانیت نظرات راه توده به کرسی نشسته و در آینده هم بیشتر به کرسی خواهد نشست و این بدلیل تلاش ما برای حرکت بر محور مشی شناخته شده توده ایست. این مهم ترین شاخص کار راه توده بوده و باید باشد. من امروز وقتی نگاه می کنم و می بینیم چطور عزای رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی را در نامه مردم گرفته اند و مقایسه می کنم مطالب همین نامه مردم در سالهای گذشته علیه راه توده و اتهام وابستگی و یا دنباله روی راه توده از هاشمی رفسنجانی، بر این عقیده خودم مصمم تر می شوم. شاید به روی خودشان نیاورند که چه کردند و چه گفتند و حالا چه می گویند و چه می کنند، اما ته دلشان که می دانند راه توده درست گفته بود و درست عمل کرده بود. من مقاله رفیقمان "خیرخواه" را برای ویراستاری قبل از انتشار در شماره آینده راه توده خواندم و البته کمی هم جملات آن را نرم کردم. خیلی خوب اشاره به همین مسئله برخوردهای گذشته و کنونی با رفسنجانی کرده است. یا در مورد انتخابات دوم خرداد 76 که در همین نامه مردم "تحریم انقلابی" آن انتخابات را اعلام کرده بودند و یا مقاله ای که در همین نامه مردم پس از کناره گیری خاتمی و به میدان آمدن میرحسین موسوی در انتخابات 88 نوشتند و موسوی و احمدی نژاد را به این بهانه که هر دو طرفدار ولایت فقیه هستند یکسان و همسو ارزیابی کرده بودند. از این نکات بسیار است. مثلا در جریان انتخابات مجلس پنجم و بی اعتنائی به تشکل کارگزاران سازندگی و یا در انتخابات 84 که احمدی نژاد و هاشمی به دور دوم کشیده شدند و راه توده با قاطعیت اعلام کرد باید در این مرحله پشت هاشمی جمع شد و از رئیس جمهور شدن احمدی نژاد جلوگیری کرد که رئیس جمهور شدن او یک فاجعه است. متاسفانه نامه مردم که ابتدا از معین حمایت کرده بود در مرحله دوم سکوت کرد و پایش را از انتخابات بیرون کشید. این نگرش و این شیوه و روش غیر توده ای را شما در همین انتخابات جاری هم شاهدید. هنوز نه به دار است و نه به بار، تا هاشمی رد صلاحیت شد، آقایان اعلام تحریم انتخابات کردند. چرا با این عجله؟ نمی دانم. کسی دنبالشان کرده بود که اعلام نظر بفرمایند؟ و یا مردم منتظر این اعلام نظر بودند؟ بهرحال، بحث ما این نبود و کشیده شدیم به آن. بحث بر سر همراهی و مطالبی بود که در آن چاپ می شد و این که بالاخره من دو شماره 3 و 4 آن را در یکی از بسته ها و کارتن هائی که دارم پیدا کردم که میدهم بصورت عکس منتشر کنید و همچنان معتقدم که اگر تعطیلش نکرده بودند و حتی اگر کج و کوله گی‌هائی داشت، آن را بتدریج اصلاح می کردند و اصلاح  می کردیم، یک حلقه پیوند و ارتباط بود بین مهاجرین اتحاد شوروی و در داخل هم بالاخره در جریان اخبار مهاجرت قرار می گرفتند توده ایها.

یکی از مقالات شماره سوم همراهی عنوانش اینست "خامنه ای، در یک زد و بند متولد شد" که مربوط به مجلس خبرگان پس از درگذشت آیت الله خمینی است. من اصلا این مقاله را که خودم هم نوشته بودم یادم نبود و حالا که مقایسه می کنم با همین استدلال، البته بسیار دقیق تر و کامل تر در مقاله تحلیلی کیانوری "سخنی با همه توده ایها" بیش از هر زمانی به این یقین رسیدم که کافی است ریسمان مشی توده ای را رها نکنیم تا همه توده ایها در هرکجا و در هر سن و در هر موقعیتی، حرف و نظری واحد داشته باشند. مقاله همراهی مال خرداد 1368 است و نامه کیانوری اگر اشتباه نکنم در شماره های 23 و 24 یعنی مرداد و شهریور 1373 منتشر شده است. یعنی 2 سال پس از انتشار راه توده و 5 سال پس از "همراهی". فاصله زمانی را دقت کنید.

 

- هیچ آرم و یا نشانی از حزب این نشریه نداشته.

- بله. درست است. به دو دلیل. اول این که اگر در آنجا مطالبی یکوقت منتشر شد که با مطالب نامه مردم زاویه داشت، بعنوان یک نشریه توده ای با یک نظرات دیگر ارزیابی نشود و دوم مراعات تاکیدهای لاهرودی در این زمینه که حالا معلوم شده انتقال این نشریه به داخل کشور انگیزه او بوده تا اگر دست کسی و یا در خانه کسی در ایران این نشریه دیده شد برای رفقای داخل دردسری درست نشود. شاید آن موقع خود ما هم در دبیرخانه این حدس و گمان را داشتیم اما الان یادم نمی آید. خیلی سال گذشته.

 

- یعنی رفقای مینسک و باکو و مسکو از این خبرهائی که در همراهی هست خبر نداشتند؟ خیلی از این خبرها که در مطبوعات ایران بوده و به نقل از آنهاست و یا به نقل از رادیوهای فارسی.

- ببینید. بی رودربایستی بگویم. یکی از ضعف های بزرگ مهاجرت سیاسی در کشورهای اروپای شرقی قطع ارتباط یا ضعف شدید ارتباط با اروپای غربی و ایران بود. این یک ضعف تاریخی بود. شما حساب کنید که ما از چکسلواکی ارتباط تلفنی با اروپای غربی هم تقریبا نداشتیم. یک شماره تلفن در دبیرخانه بود که عمدتا برای ارتباط با پراگ و دفتر خاوری در صلح و سوسیالیسم از آن می شد استفاده کرد و یا اگر خیلی خیلی ضرورت داشت، یک تماسی با برلین شرقی و یا صوفیه. ارتباط تلفنی با باکو بسیار گران و سخت بود و با اروپای غربی هم تقریبا و به دلیل و بهانه هائی که وجود داشت ارتباط تلفنی گرفته نمی شد. با ایران هم که بکلی ارتباط تلفنی نه می گرفتیم و نه اگر می خواستیم بگیریم به این آسانی بود. علاوه بر ملاحظات امنیتی هزینه آن هم خیلی زیاد بود. این مشکل برای مهاجرین مینسک و یا مسکو و یا باکو حتما بیشتر از ما در چکسلواکی و شاید در برلین شرقی بود. به همین دلیل ما در دبیرخانه چکسلواکی تصمیم گرفتیم از مجموعه روزنامه های ایران که با تاخیر از اروپای غربی می رسید و همچنین با استفاده از اخبار رادیوهای فارسی زبان که با چند رادیوی دارای موج کوتاه قوی می گرفتیم و می شنیدیم استفاده کنیم و این نشریه را راه اندازی کنیم که بقیه رفقای مهاجر در اتحاد شوروی هم درجریان خبرها قرار بگیرند. آنها که دسترسی به مطبوعات داخل کشور نداشتند و الان یادم نمی آید که اصلا کسی رادیوی موج کوتاه مثلا در مینسک داشت که بتواند رادیوهای فارسی زبان را بگیرد یا نداشت. بهرحال نشریه همراهی این کمبود را جبران می کرد. البته خبرهای مهم داخل کشور را با چند خط تفسیر در لابلای آنها و یا در مقدمه آنها منتشر می کردیم که من خودم می نوشتم و بعد خاوری پیشنهاد کرد حالا که لابلای خبرها تفسیر می نویسی چرا سرمقاله هم برای همراهی نمی نویسی که من این کار را هم شروع کردم که اتفاقا همین سرمقاله نویسی باعث متوقف شدن همراهی شد. مثلا شما در سومین شماره همراهی سرمقاله "جنبش در پیله مهاجرت" را دیدید و لابد خواندید که از تیتر و عنوانش معلوم است که می خواستیم از همان دردی بنویسیم که در همین گفتگو بارها به آن اشاره کرده ام. این که دو نوع مهاجرت داریم. یک نوع مهاجرت که پشت کردن به رویدادهای داخل کشور است و خروج از کشور و یک مهاجرت هم روی به داخل کشور اما عقب عقب رفتن. از ابتدای ورود به افغانستان و تا این لحظه که با هم صحبت می کنیم مسئله محوری توده ای ها و همه اپوزیسیون خارج از کشور همین است.

 

- این ماجرای محدودیت ارتباط، شامل سفر هم می شد؟

- تا حدودی زیادی بله. البته ویزا می دادند و مشکلی نبود، اما بهرحال گرفتن ویزا هم اینطور نبود که مرتب تقاضای ویزا بکنی. بهرحال محدودیت هائی بود که در آن زمان و در آن کشورها وجود داشت، در کنار همه جنبه های مثبتی که وجود داشت، خب این هم بود و قابل تحمل هم بود. البته من فکر می کنم اگر امکانات اینترنتی و کامپیوتری و تلفن دستی کنونی در آن سالها وجود داشت، بسیاری از مشکلات حل بود و اساسا شاید این امکانات روی بسیاری از مسائل حکومتی و مناسبات شرق و غرب تاثیرات مهم می گذاشت. طبیعی است که روی فعالیت های حزبی  و مهاجرت سیاسی هم تاثیرات خودش را می گذاشت. ما در باره دو دهه پیش داریم صحبت می کنیم.

 

- در چکسلواکی جز همین اعضای دبیرخانه حزب، مهاجر توده ای دیگری وجود نداشت؟

- چرا اتفاقا بودند. اگر اشتباه نکنم 8 دانشجو برای درس اعزام شده بودند، که نمی دانم و الان یادم نیست که در میانشان رفقای اکثریت هم بودند و یا همه توده ای بودند. بهرحال یک حوزه حزبی هم آنها داشتند که حسابشان از حساب دبیرخانه جدا بود و فکرنمی کنم میدانستند که دبیرخانه ای هست و از وجود ما هم فکر می کنم بی اطلاع بودند. یک مسئول داشتند که از رفقای نظامی نیروی دریائی بود و در پراگ زندگی می کرد. منظورم حمید احمدی نیست که پیش از راه افتادن دبیرخانه و آمدن این تعداد رفقا به چکسلواکی این کشور را ترک کرده بود و رفته بود به آلمان غربی که من زیاد در جریان جزئیات رفتن او نیستم اما میدانم خیلی جنجال درست کرده بود. همچنین نمی دانم نشریه همراهی به این دانشجویان هم داده می شد یا نه. اما فکر می کنم مسئول آنها که همین رفیق نظامی نیروی دریائی بود و البته یک درجه نظامی هم ارشد تر از حمید احمدی بود می رسید.

بهرحال این تقریبا همه ماجرای نشریه همراهی است.

 

- جمعا چه مدت این دبیرخانه دایر بود؟

- تا آستانه سقوط دولت سوسیالیست چکسلواکی.

 

- شما در دوران سقوط هم آنجا بودید؟

- بله. تقریبا تا آستانه سقوط دولت بودم و برای دیدن اغلب تظاهرات و راهپیمائی های خیابانی مردم به خیابان معروف "واسلاوسکی" می رفتم. برای من تداعی حوادث سال 57 ایران بود و من میدانستم که شاهد یک رویداد مهم تاریخی هستم. دوبچک را بالای بالکن شهرداری خیابان واسلاوسکی در حال سخنرانی دیدم. من با صراحت به شما می گویم که زندگی مردم چکسلواکی بسیار خوب بود. مردمی با فرهنگ هستند، اما تصور می کنم در جریان آن حوادث دنبال موجی رفتند که در رومانی و آلمان شرقی و بقیه کشورهای شرقی راه افتاده بود. هنوز هم با خانواده ای که دوست بودیم تماس دارم و می گویند که مردم بسیار پشیمان اند. این خانواده معمولی نبودند. شوهر سرهنگ پلیس جنائی چکسلواکی بود و همسرش که اهل گرجستان بود معلم دبیرستان است. می خواهم بگویم آنها منزوی نبودند و نیستند که ندانند در کشورشان چه می گذرد و یا چه می گذشت. اجازه بدهید نقش آنها را در جریان خروج من از چکسلواکی؛ آخرین دیدار من و خاوری در پراگ پیش از سقوط دولت حاکم و ماجرای جزئیات شبی که از قتل عام زندانیان با خبر شدیم و اعلامیه ای که دراین مورد صادر شد را بتدریج برایتان بگویم. فعلا به انتخابات ایران برسیم که خیلی مهم است.

 

 

 

 

 

                        راه توده  409     9 خرداد ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت