راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

شاه سلطان حسین
ایران را به آنجا رساند
که اکنون رسیده است
(3)

 

یكی از ویژگی هایی كه گروه متملقان رهبر جمهوری اسلامی به شاه سلطان حسین نسبت می دهند "ضعیف النفس" بودن است. این ضعیف النفس بودن البته از نظر این متملقان به معنای آن نیست كه مثلا شاه سلطان حسین از مردم خود وحشت داشت، به آنان اعتماد نداشت، مدام در پشت نظامیان و سپاهیان خود پنهان شده بود، شهامت گفتگوی رویاروی با آنان را نداشت و امثال آن، بلكه "ضعیف النفس" بودن شاه سلطان حسین بنظر اینان در آن است كه به اندازه كافی "خونریز" نبود یا به "تساهل و تسامح" معتقد بود و امثال آن. مثلا روزنامه "جام جم" در تفسیر "منویات مقام معظم رهبری" ضعیف النفس بودن شاه سلطان حسین را چنین تعریف می‌كند: "یک بار در باغچه حرم، بدون قصد مرغابی‌اى به تیر تپانچه او کشته شد، و شاه با وحشت فریاد بر آورد که «قاتل اولدم» یعنى دستم به خون آلوده شد."(جام جم ان لاین) رهبر قوی از نظر این عده یعنی رهبر خونریز كه همه را بدون "تساهل و تسامح" از دم تیغ و شمشیر می گذراند و حكومت را به "نصر بالرعب" استوار می كند.
آیا واقعا چنین است؟ آیا شاه سلطان حسین نماینده عطوفت و رافت و تساهل و تسامح مذهبی و قومی بود و سلطنت او بدین دلیل سقوط كرد؟ تاریخ نه تنها به این سوال پاسخ منفی داده، بلكه برعكس دوران شاه سلطان حسین را یكی از سختگیرترین و متعصب ترین دوران های تاریخ صفوی نشان می دهد. همه تاریخنگاران بر نقش سیاست های سختگیرانه مذهبی شاه سلطان حسین بر سقوط او تاكید كرده اند، چنانكه نویسنده روزنامه جام جم با فراموش كردن آنچه قبلا نوشته در چند خط پایین تر اعتراف می كند : "تسامح و آزادى نسبى عهد شاه عباس بزرگ، از زمان شاه سلیمان به کلى نادیده گرفته شد و در عهد شاه سلطان حسین، خود را در اعمال غیر انسانى، تحقیر، تضییق، اهانت، مشکل تراشى و حتى قتل و کشتار نشان داد. بى جهت نبود که یهود و گبر و اهل سنت سقوط این خاندان و ظهور نادر شاه افشار را براى خود یک هدیه آسمانى مى‏دانستند." (روزنامه جام جم - همانجا)

سیاست مذهبی دوران صفویه
دكتر عزت الله نوذری در كتاب "تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت" سیاست مذهبی عهد صفویه را به سه دوره تقسیم می كند:
1- دوره شروع، عهدی که با سیاست خاص مذهبی شاه اسماعیل اول آغاز، و به همراه خود، برخی نوآوریها را به کمک قزلباشان و در راس آن، مقام مذهبی اسماعیل اول برقرار نمود.
2- دوره اوج. عهدی که مذهب و روحانیون مذهبی، از اقتداری خاص که شاه اسماعیل، بدعت گذار آن بود، برخوردار می شوند و در طول سلطنت شاه طهماسب، استمرار می یابد و سنواتی از عصر شاه عباس اول را نیز در بر می گیرد.
3- دوره افول. عهدی که از اواسط سلطنت شاه عباس اول شروع شد، که حذف مقامات آنان و نیز دگرگونی تشکیلات نظامی صفوی را در پی داشت. (ص 261)
ما قصد ورود به جزییات سیاست مذهبی شاهان و سلاطین صفوی را نداریم. این سیاست چنان كه می دانیم بر مبنای ایجاد یكپارچگی ایران بر حول مذهب شیعه قرار داشت. در این گفتار كوتاه تنها می خواهیم به این نكته توجه دهیم كه دوران شاه سلطان حسین با آنكه در پایان سلسله صفوی قرار می گرفت ولی از نظر سیاست مذهبی تابع سیاست های دوران اوج آن بود. شاه سلطان حسین تنها پادشاه صفوی بود كه علامه محمد باقر مجلسی مراسم تاجگذاری او را به عمل آورد و این بیانگر قدرت بی سابقه نامبرده در دربار شاه سلطان حسین بود. (بنكدار - سقوط صفویان) محمد باقر مجلسی چنان كه می دانیم یكی از پایه های تشیع یا بقول مرحوم علی شریعتی "تشیع صفوی" است و نفوذ وی بر شاه سلطان حسین موجب شد كه اقلیت های مذهبی تحت فشار و آزار و اذیت فراوان قرار گیرند. جان فوران در تشریح عواقب شوم اقدامات مجلسی برای کشور می نویسد:
"یکی از اقدام های مجلسی که برای کشور عواقب تاریخی عمده ای داشت ابتکار وی در مبارزه و پیگرد اقلیت های دینی غیر اسلامی و نیز علیه پیروان مذاهب اهل سنت بود، با این کار هم افغانها را نسبت به ایران بیگانه کرد - که همین ها سرانجام حکومت صفوی را ساقط کردند - و هم حامیان بالقوه ایران در قفقاز، کردستان و خراسان را نسبت به این کشور بدبین و بیزار نمود."(همانجا)

نویسندگان "تاریخ ایران از دوران باستان تا به امروز" نیز با اشاره به فاصله گرفتن شاه سلطان حسین از سیاست تساهل و تسامح مذهبی و در پیش گرفتن سیاست مذهبی سختگیرانه و ارتجاعی می نویسند: "شاه پیگرد بیرحمانه سنی ها را كه بیشتر شان در خاور ماورا قفقاز، كردستان، افغانستان به سر می بردند آغاز كرد. سنیان مدت ها در ایران از پیگرد دولت مصون بودند. شیعیان افراطی یعنی درویشان صوفی "ملحدین" هم زیر پیگرد قرار گرفتند. وضع ارامنه مسیحی، گرجیان و اسوریان نیز بدتر شد."( ص282)
شاه سلطان حسین تنها به تعقیب و پیگرد سنیان اكتفا نكرد، بلكه به تحقیر آنان پرداخت و به اقداماتی دست زد كه یادآور تخریب حسینیه دراویش در شهرهای مختلف ایران در دوران احمدی نژاد است. نوذری می نویسد: "شاه سلطان حسین با عدول سیاست مبتنی بر مدارا با پیروان مذاهب مختلف و قتل و تعقیب سنیان در قفقاز، کردستان، افغانستان، شیروان و دیگر ایالات و سیاست نمودن روحانیون و تغییر دادن مساجد آنان به اصطبل، باز خود یکی دیگر از علل سقوط می توان به حساب اورد."( ص 307)

بدینسان ما با كسانی كه شاه سلطان حسین را پادشاهی ضعیف النفس می دانند كاملا موافقیم، اما اختلاف ما در تفسیر این مفهوم است. ضعیف النفس بودن شاه سلطان حسین مانع از آن نبود كه سیاست بیرحمانه قتل و آزار و تعقیب پیروان دیگر مذاهب را دنبال كند، مانع از آن نبود كه با سیاست تساهل و تسامح مذهبی پیشینیان قوی خود نظیر شاه عباس وداع كند، مانع از خونریزی ها و كشتارها و قتل عام ها نبود و نه تنها نبود بلكه دقیقا در همینجا بود. علایم و نشانه های سیاست و وضعیت شاه سلطان حسینی را باید در حامیان اینگونه سیاست ها یافت.

راه توده 213 16.02.2009
 


بازگشت