صفحاتی از جنبش جهانی کارگری
بازی بزرگ
دو دولت ارتجاعی
با خواست های مردم
آلمان و فرانسه
ف. م. جوانشیر
(13)
درسنامه 13
8- کمون پاریس
الف- جریان پیدایش و سقوط کمون- در اواخر دهه 60 – 70 قرن نوزدهم، هیئت های
حاکمه فرانسه و پروس جنگ بزرگی را تدارک می دیدند. آنان هر یک به دلایل خاص خویش به
چنین جنگی نیاز داشتند. هیئت حاکمه فرانسه به سرکردگی لوئی بناپارت خواستار جنگ بود
تا خود را از بحران سیاسی داخلی که به سوی انقلاب می
رفت، برهاند. پایه طبقاتی امپراطوری لوئی بناپارت بسیار کوچک بود. این مرد ماجراجو
که پس از شکست انقلاب 1848- 1849 فرانسه با سوء استفاده از نام ناپلئون و در شرایط
ویژه ای زمام حکومت را به دست گرفته بود، در جریان عمل منفرد می شد. طبقه کارگر از
همان ابتدا مخالف رژیم بناپارت بود. اما دهقانان که ابتدا فریب وی را خورده بودند،
در جریان زندگی از وی دور و دورتر می شدند.
در دهه 1860- 1870 انقلاب صنعتی در فرانسه به پایان می رسید، سرمایه داری و صنایع
ماشینی مسلط می شد و بر شدت استثمار کارگران و زحمتکشان می افزود. کارگران که از
حقوق سیاسی محروم بودند، بیش از پیش به استقرار جمهوری تمایل می یافتند.
قشرهای بزرگی از بورژوازی فرانسه نیز از اوضاع ناراضی بودند، زیرا رژیم لوئی
بناپارت به طور عمده مدافع منافع قشر فوقانی بورژوازی مالی و صنعتی بود و قشرهای
پائین تر بورژوازی را زیر فشار قرار می داد.
فساد دستگاه دولتی روزافزون بود. خود لوئی بناپارت در دزدی اموال عمومی ید طولانی
داشت و اطرافیان وی نیز چیزی از پیشوای خود کم نمی آوردند. در چنین وضعی بحران
سیاسی نزدیک می شد و لوئی بناپارت راه جلوگیری از بحران را در آغاز جنگ با پروس
میدانست تا افکار عمومی را از مسائل داخلی منحرف سازد.
در همین زمان در زمامداران پروس نیز تمایل به جنگ با فرانسه بالا می گرفت، زیرا
آنان چنین جنگی را کلید اتحاد کشورهای کوچک آلمان در زیر رهبری پروس می دانستند.
چنانکه در صفحات پیش گفتیم در آن زمان هنوز آلمان کشور واحدی نبود و در سرزمین
آلمان چندین حکومت سلطنتی جدا از هم وجود داشت و این تفرقه و پراکندگی مانعی در راه
رشد آلمان بود. مردم آلمان در همه کشورهای کوچک خواستار وحدت و تشکیل دولت واحدی
بودند و شعار وحدت یکی از شعارهای مهم انقلاب 1848- 1849 بود. اما این انقلاب شکست
خورد و وحدت آلمان از طریق دمکراتیک و از پائین عملی نشد و آنوقت حکومت پروس که قوی
ترین دولت های آلمان بود، شعار وحدت را به دست گرفت تا از طریق ارتجاعی پیش ببرد؛
بدین معنا که به زور دولت های دیگر را در زیر رهبری خود و به سود ملاکین و سرمایه
داران بزرگ متحد سازد.
هیئت حاکمه پروس که بیسمارک نماینده برجسته آن و صدراعظم وقت بود، برای انجام چنین
اتحادی دو بار با دول همسایه به جنگ پرداخت: یک بار علیه دانمارک و یک بار علیه
اطریش و در هر دو جنگ پیروز شد؛ بخش بزرگی از آلمان را زیر انقیاد خود متحد ساخت.
آخرین مراحل اتحاد آلمان عبارت بود از جلب چند کشور کوچک آلمانی که همسایه فرانسه
بودند. این دولت ها هنوز به پروس نپیوسته بودند و فرانسه مایل نبود اتحاد آنان با
پروس عملی شود. از اینجا بود که دستاویزی برای جنگ فرانسه و پروس پیدا شد و این جنگ
در ماه ژوئیه 1870 با حمله فرانسه آغاز شد. ارتش ناپلئون سوم در مدت کوتاهی به سختی
شکست خورد و ارتش پروس به قلب سرزمین فرانسه و به سوی پاریس سرازیر شد. در این موقع
مردم فرانسه که همواره از رژیم ارتجاعی و ریاکار لوئی بناپارت یا ناپلئون سوم
ناراضی بودند به قیام برخاستند و در چهارم سپتامبر 1870 رژیم سلطنتی را سرنگون
ساخته یک بار دیگر جمهوری اعلام کردند. دولتی به نام دولت دفاع ملی تشکیل شد و این
وظیفه را به عهده گرفت که تمام قوای جامعه را برای دفاع در برابر تجاوز پروس تجهیز
کند.
اما دولت دفاع ملی حاضر به انجام این وظیفه اساسی خود نبود، زیرا بورژوازی فرانسه
که توانسته بود با استفاده از عدم آمادگی و تشکل زحمتکشان زمام دولت ملی را به دست
گیرد، از طبقه کارگر و زحتمکشان فرانسه بیش از ارتش پروس می ترسید و لذا به جای
تلاش در تجهیز همه قوای ملت برای دفاع در برابر دشمن خارجی، در جهت سازش با دشمن می
کوشید؛ جلو پیشرفت ارتش پروس را که به پاریس نزدیک می شد نمی گرفت.
بر اثر سیاست خیانت ملی که بورژوازی فرانسه پیش گرفته بود، ارتش پروس به پاریس رسید
و این شهر را محاصره کرد. مردم پاریس و کارگران و زحمتکشان این شهر لازم دیدند که
امر دفاع ملی را به دست گیرند. در پاریس محاصره شده دسته های گارد ملی به وجود آمد.
مردم مسلح می شدند تا برای جنگ با ارتش اجنبی به جبهه بروند و از پایتخت دفاع کنند.
اما دولت بورژوازی فرانسه از ترس همین مردم در کار دفاع از کشور اخلال می کرد و
حاضر نبود به مردم از جان گذشته اسلحه بدهد. اما زحمتکشان پاریس با آخرین دینار خود
و از جیب خود اسلحه می خریدند.
در آن زمان پاریس به 20 منطقه تقسیم شد که در هر منطقه واحدی از گارد ملی بین مردم
مسلح به وجود آمد و کمیتۀ مرکزی از نمایندگان واحدهای مختلف گارد ملی تشکیل شد تا
دفاع ملی را رهبری کند.
در این موقع دولت به اصطلاح دفاع ملی که از بورژواها تشکیل می شد، گام دیگری در راه
سازش با دشمن خارجی علیه مردم فرانسه برداشت و حاضر شد شرایط بسیار سنگین پیشنهادی
پروس را برای آتش بس بپذیرد. این شرایط بسیار سنگین و استقلال شکن بعدها در قرارداد
صلح فرانکفورت قید شد. بنابر این شرایط بخش بزرگی از خاک فرانسه به پروس واگذار می
شد و مردم فرانسه می بایست غرامت بسیار بسیار سنگینی بپردازند.
اما بورژوای فرانسه را اینگونه مسائل نگران نمی کرد. نگرانی بورژوازی فرانسه از
مردم و زحمتکشان کشور بود. همچنانکه در کشور ما ایران هیئت حاکمه مرتجع جاسوس های
آمریکائی و انگلیسی را ایرانی الاصل دانسته و حزب توده ایران و مصدق را بیگانه و
بیگانه پرست نامید و کودتای 28 مرداد را علیه منافع ملی به راه انداخت. بورژوازی
فرانسه نیز ارتش پروس را خودی و زحمتکشان پاریس را بیگانه می دانست و در صدد آن بود
که با یک کودتا و با کمک ارتش پروس مردم را سرکوب کند.
در ژانویه 1871 آتش بس داده شد. بورژوازی فرانسه با استفاده از فرصت مواضع خود را
تحکیم کرد، با عجله انتخاباتی به راه انداخت و پارلمانی با اکثریت مرتجع و سلطنت
طلب به وجود آورد؛ مرکز این پارلمان را نه در پاریس که حکومت آن در دست مردم بود،
بلکه در شهر دیگر فرانسه- در بردو- قرار داد. دولت مرتجع و ضد خلقی به رهبری یکی از
مرتجعین معروف فرانسوی به نام "تی یر" تشکیل شد.
در این موقع (ژانویه- فوریه 1871) در پاریس و چندین شهر بزرگ دیگر فرانسه شرایط
انقلابی به وجود آمد. دولت تی یر کوشید تا مردم پاریس را خلع سلاح کند. طبق دستور
این دولت در پاریس که در محاصره ارتش پروس بود، واحدهای نظامی فرانسه به سرکوب مردم
آغاز کردند. روزنامه ها تعطیل شد. عده ای از انقلابیون برجسته از جمله بلانکی توقیف
شدند. در شب 18 مارس 1871 واحدهای نظامی دولت بورژوازی، که جنگ با ارتش اجنبی را
کنار گذاشته بودند، به محله های کارگری پاریس اعزام شدند تا گارد ملی و کارگران را
خلع سلاح کنند. اما کارگران تن به خلع سلاح نداند و علیه ارتجاع به قیام برخاستند.
واحدهای سربازان نیز به کارگران پیوستند. دولت تی یر از پاریس فرار کرد و به ورسای
رفت، حکومت پاریس به دست کمیته مرکزی گارد ملی یعنی نمایندگان کارگران افتاد.
پیروزی قیام 18 مارس آغاز انقلاب پرولتری بود.
روز 26 مارس در پاریس انتخابات برای کمون پاریس آغاز شد و دو روز بعد تشکیل کمون
پاریس که جمعا 106 نماینده داشت رسما اعلام گردید. در کمون پاریس سی تن از کارگران
و تعداد کثیری از روشنفکران انقلابی که در خدمت کارگران بودند عضویت یافتند. سی تن
از نمایندگان کمون از اعضای شعبه فرانسوی انترناسیونال اول بودند.
با آنکه نمایندگان کمون از بهترین نیروهای انقلابی و دمکرات آن روز پاریس انتخاب
شده بودند در صفوف آنان نظر روشن و قاطعی نسبت به مسائل اساسی تاکتیکی و استراتژیک
و پیرامون ماهیت و وظایف انقلابی که آغاز شده بود، وجود نداشت. در باره این نوع
مسائل حتی در درون شعبه انترناسیونال در پاریس اختلاف نظر بود. عناصر رفورمیست و
گروهای آنارشیست و هواداران پرودون و انواع دیگر جریانات سیاسی داخل انترناسیونال
حوادث را به گونه های متفاوتی تحلیل کرده و وظایف خود را به گونه های متفاوت درک می
کردند.
در نتیجه کمون پاریس نمی توانست دارای آن قدرت و استحکام و سرعت عملی باشد که لازمه
پیروزی هر انقلاب توده ای است. با وجود اینها کمون پاریس به اقدامات بسیار مهم
سیاسی و اقتصادی دست زد. مهم ترین کار کمون پاریس این بود که دستگاه دولتی پلیسی و
بوروکراتیک را شکست و دولت جدید تیپ نو به وجود آورد که به طور پیگیر دموکراتیک و
پرولتری بود. کمون ارتش کهنه و پلیس بورژوائی را منحل ساخت و امور نظامی را به دست
خلق مسلح سپرد و حقوق های گزاف مقامات بالای دولتی را لغو کرد؛ اصل انتخابی بودن
همه کارمندان دولتی را اعلام نمود؛ در امر دادگستری به طور بنیادی رفورم کرده و امر
قانونگذاری و اجرائی را در دست خود متمرکز نمود.
در عرصه اقتصادی- اجتماعی کمون به چندین رفورم ماهوی به سود زحمتکشان دست زد؛
تدابیری برای تامین کار کارگران، جلوگیری از کار شبانه و جلوگیری از جریمه کارگران
و تحمیلات غیر قانونی دیگر به آنان اتخاذ کرده و دستمزد برخی از گروه های کارگری را
که در سطح نازل بود، بالا برد. کمون کنترل امر تولید را توسط کارگران در برخی
مؤسسات بزرگ سازمان داد و بیکاران را به کار گماشت.
یکی از مهمترین تصمیمات اقتصادی- اجتماعی کمون این بود که مؤسساتی را که صاحبان
آنها از پاریس فرار کرده بودند به دست انجمن های کارگری سپرد، اینگونه انجمن ها در
کارخانه ها به وجود می آمد. این تصمیم یکی از مهمترین گام ها به سوی اداره
سوسیالیستی تولید بود.
کمون پاریس تصمیات بسیاری در جهت تامین رفاه زحمتکشان و قشرهای متوسط و پیشه وران
اتخاذ و اجرا کرد که از آن جمله بود لغو قروض حاصله از اجاره بها، آزاد کردن گروگان
در بانک های رهنی و غیره.
کمون پاریس مذهب را از دولت جدا کرد و در امر آموزش که تا آنوقت در دست کلیسا بود
اصلاحات اساسی وارد نمود و آموزش مجانی را بنا گذاشت و در محتوی آموزش و نزدیکتر
کردن آن به علوم و فنون اقداماتی به عمل آورد. کمون در عرصه هنر و نزدیک کردن آن به
توده ها نیز تدابیری اتخاذ کرد.
دولت تی یر در ماه مه با پروس قرارداد صلح بست و بسیاری امتیازات به متجاوزین پروس
داد، اما در عوض توافق آنان را در جنگ علیه کمون پاریس جلب کرد. دولت پروس دسته های
بزرگی از سربازان اسیر فرانسوی را تحویل ورسای داد و همچنین به ارتش ورسای اجازه
داد که از صفوف ارتش پروس بگذرد و از جبهه های مختلف، کمون را مورد حمله قرار دهد.
بر اثر اتحاد بورژوازی خیانتکار فرانسه و هیئت حاکمه مرتجع پروس در 21 ماه مه 1871
ارتش ضد انقلابی 130 هزار نفری فرانسه از ورسای به سوی پاریس حرکت کرد. کارگران
پاریس به جنگ خیابانی پرداختند که مدت یک هفته ادامه یافت. در این یک هفته که به
هفته خونین ماه مه معروف است و از 21 ماه مه تا 28 مه
طول کشید، کارگران و زحمتکشان پاریس با فداکاری و از جان گذشتگی غیر قابل وصفی از
دولت پرولتری خویش دفاع کردند و به قول مارکس به عرش اعلی هجوم بردند. اما این
مقاومت بی نتیجه بود. آخرین نبردهای قهرمانانه در نزدیکی قبرستان پرلاشز پاریس در
روز 28 ماه مه پایان یافت.
ضد انقلاب خون آشام فرانسه پس از این پیروزی به هیچ چیز و هیچ کس ابقاء نکرد. قریب
40 هزار نفر مرد و زن و کودک پاریسی پس از آنکه خلع سلاح شدند به قتل رسیدند.
بورژوازی فرانسه از زحمتکشان آن کشور انتقام می گرفت.
لنین علل شکست کمون را به طرز درخشانی در این چند جمله خلاصه می کند:
"برای هر انقلاب اجتماعی پیروزمند حداقل وجود دو شرط لازم است: رشد بالای نیروهای
مولده و آمادگی پرولتاریا. اما در سال 1871 هیچیک از این دو شرط وجود نداشت. سرمایه
داری فرانسه هنوز کم تکامل یافته بود و فرانسه آنروز بیشتر کشور خرده بورژوائی بود
(پیشه وران، دهقانان، دکانداران و غیره). از جانب دیگر حزب کارگری وجود نداشت.
تدارک و پرورش طولانی طبقه کارگر نیز وجود نداشت."
ب- درسهای کمون پاریس، اثر مارکس: "جنگ داخلی در فرانسه"- مارکس موافق نبود
که پرولتاریای پاریس قبل از موقع دست به اسلحه برد. وی پیش از آغاز قیام پاریس،
زحمتکشان پاریس را از قیام بی موقع، وقتی که ارتش پروس پشت دیوار شهر ایستاده،
برحذر داشته بود. اما زمانی که قیام علی رغم میل او آغاز شد، مارکس با تمام قلب و
روح خویش در کنار پرولتاریای پاریس قرار گرفت. وی از همان اولین روزهای قیام و
تشکیل کمون با دقت تمام حوادث پاریس را تعقیب می کرد. با اعضای انترناسیونال در
پاریس در تماس بود؛ در باره کمون پاریس اسناد و مدارک جمع می کرد و درس های آن را
جمع بندی می نمود.
مارکس در 18 آوریل، یک ماه پس از آغاز قیام پاریس، در شورای کل انترناسیونال
پیشنهاد کرد پیامی خطاب به همه اعضای انترناسیونال در باره "سمت سیر عمومی حوادث"
در فرانسه منتشر شود. این پیشنهاد پذیرفته شد و وظیفه تدوین این پیام به خود مارکس
واگذار شد. مارکس پیام را آماده کرد و در سی ام ماه مه- دو روز پس از سقوط کمون-
متن کامل آنرا به شورای کل عرضه داشت که به اتفاق آراء به تصویب رسید و بلافاصله
منتشر شد. همین پیام شورای کل است که به نام "جنگ داخلی در فرانسه" وارد ادبیات
کلاسیک مارکسیستی شده و تاکنون بارها و بارها به زبان های مختلف به چاپ رسیده است.
در سال 1891 به مناسبت بیستمین سالگرد انتشار اثر مارکس، چاپ تازه ای از آن منتشر
شد که انگلس بر آن مقدمه ای نوشت و برخی از جوانب درس های کمون را باز هم بیشتر
توضیح داد. لنین اثر مارکس "جنگ داخلی در فرانسه" را اثری "عمیق، صائب، درخشان، و
کاربر" می نامد. زیر نظر لنین ترجمه ای به روسی از این اثر منتشر شده و لنین در جمع
بندی تجربه کمون و استفاده از آن در تدوین آموزش انقلاب سوسیالیستی، بارها به این
اثر مارکس برگشته است. متاسفانه هنوز جنگ داخلی در فرانسه به فارسی در نیامده است.
ما می کوشیم در این درسنامه تا حد ممکن آشنائی گسترده تری در اختیار خوانندگان قرار
دهیم.
راه توده 244 23.11.2009
بازگشت