صفحاتی از جنبش
جهانی کارگری
|
درسنامه 13- 3
مهم ترین مسئله ای که تجربه کمون مطرح ساخت مسئله دولت بود. ما در صفحات پیش وقتی انقلاب 1848- 1849 اروپا را بررسی می کردیم، توجه خوانندگان را به این نتیجه گیری داهیانه مارکس جلب کردیم که پرولتاریا نمی تواند دستگاه حاضر و آماده ای را از بورژوازی تحویل بگیرد و در خدمت خود بگمارد. پرولتاریا باید ماشین دولت بورژوائی را بشکند. این نتیجه گیری در اثر مارکس "هجدهم برومر لوئی بناپارت" به حد کافی تصریح شده است. در آغاز کمون پاریس، صحت این نتیجه گیری به اثبات رسید. طبقه کارگر پاریس که به پا خواست در برابر این واقعیت قرار گرفت که ماشین بورژوائی دولتی به درد نمی خورد. این طبقه به دولت نوع جدیدی نیازمند است. مارکس در 18 آوریل، وقتی که کمون تازه تشکیل شده بود، به یکی از دوستانش می نویسد: اگر به آخرین فصل "هجدهم برومر" من نگاه کنی خواهی دید که من اقدام بعدی انقلاب فرانسه را اینطور اعلام می کنم: ماشین بوروکراتیک- نظامی، چنانکه تاکنون عمل می شده، از دستی به دست دیگر داده نشود، بلکه در هم شکسته شود. چنین است شرط مقدماتی هر انقلاب خلقی در قاره" و این همان کاری است که رفقای قهرمان پاریسی نیز می کنند." در اثر "جنگ داخلی در فرانسه" مارکس این نکته را یکبار دیگر و با تفصیل و دقت بیشتری بیان می کند. مارکس می نویسد: "به همان نسبتی که تکامل صنایع معاصر تقابل طبقاتی میان سرمایه و کار را تکامل و گسترش داده و ژرف تر می کرد، قدرت دولتی بیشتر و بیشتر خصلت حاکمیت ملی سرمایه را بر کار، خصلت نیروی اجتماعی را که برای اسارت اجتماعی سازمان داده شده است، خصلت ماشین سلطه طبقاتی را به خود می گرفت." مارکس توضیح می دهد که پس از هر انقلابی جنبه ستمگرانه دولت بیشتر و بیشتر عیان می شود و اگر احیانا در روزهای آرام اختلافات درون طبقه حاکمه، قدرت حاکمه دولت را کمی محدود می کند، در روزهای انقلابی، وقتی که طبقه حاکمه علیه مردم متحد می شود، دیگر این محدودیت ها نیز موجود نیست. مارکس می نویسد که همه دولت های بورژوائی، به هر شکل باشند، خواه سلطنتی و خواه جمهوری، خواه بناپارتی، ماهیت آنان یکی است. جابجا شدن انواع رژیم ها در مدت صد سال تغییری در طبیعت انگل ماشین دولتی نداده، بلکه بالعکس آنرا کاملتر کرده است. چنین دولتی نمی تواند به پرولتاریا خدمت کند. "طبقۀ کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و برای مقاصد خویش به کار اندازد." اهمیت این نتیجه گیری برای مارکس و انگلس آنچنان بود که در مقدمه ای بر "مانیفست حزب کمونیست" که در سال 1875 نوشتند، عین این جمله را وارد کردند و این تقریبا تنها مطلب تکمیلی است که از جانب آنان به "مانیفست" اضافه شده است. لنین این نتیجه گیری را اساسی ترین درس مارکسیسم در مسئله وظایف پرولتاریا نسبت به دولت می داند. مارکس تا قبل از کمون در این باره که به جای ماشین دولتی بورژوائی چه نوع و چه شکل حکومتی باید برقرار کرده، چیزی نمی گفت. کمون پاریس به او امکان داد که بگوید: "سر اصلی کمون این بود که در ماهیت امر دولت طبقه کارگر بود. نتیجه مبارزه طبقه تولید کننده بود علیه طبقه تصاحب کننده، کمون آن شکل سیاسی سرانجام کشف شده ای بود که رهائی اقتصادی کار با وجود آن می توانست انجام پذیرد." انگلس در مقدمه ای که در سال 1891 بر اثر مارکس نوشته، به آن عناصر سازشکاری که در حزب سوسیال دمکرات آلمان جان می گرفتند و از دولت پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا می ترسیدند و از آن چشم می پوشدند، اشاره می کند و می گوید: "این اواخر باز هم سوسیال- دمکرات کوته بین از دیدن کلمات: دیکتاتوری پرولتاریا به وحشت می آید. آقایان محترم! می خواهید ببینید که این دیکتاتوری چه شکلی است؟ به کمون پاریس نگاه کنید. این دیکتاتوری پرولتاریاست." خصوصیت کمون به مثابه ماشین دولتی پرولتری اینست که چیزی جدا از مردم و بالای سر مردم نیست- از خود مردم است. اعضای کمون ها را مردم انتخاب می کنند و هر وقت نخواستند نماینده خود را معزول می کنند و پس می گیرند. کمون مانند پارلمان های بورژوائی جای پرحرفی نیست که در پناه آن قوه اجرائیه بورژوائی با دست باز عمل کند. کمون خود تصمیم می گیرد و خود عمل می کند. ارتش کمون همان مردمند که مسلح شده اند. چنانکه در صفحات بعد خواهیم دید تمام این درس ها از جانب پیشوایان انترناسیونال دوم دانسته فراموش شد. تنها لنین بود که آنها را به کار بست. وی در وجود شوراهای کارگران و دهقانان روسیه شکل نوین دیکتاتوری پرولتاریا را یافت که از بسیاری جهات شبیه کمون پاریس است. به قول لنین انقلاب های 1905 و 1917 امر کمون را دنبال می کنند ولی در شرایط دیگر اوضاع دیگر. |
راه توده 242 09.11.2009