راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

فراز و فرودهای 40 ساله
حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق

 

نمی توان درباره فعالیت 18 سال گذشته راه توده سخن گفت و به نقد و گفتگو و روابط با فداییان خلق ایران- اکثریت- اشاره نکرد. این روابط فراز و نشیب‌ها و برخی افراط و تفریط ‌های خاص خود را طی کرد، که باید به موقع خود به دلایل تحمیل شدن آن پرداخت. ولی به صراحت و با یقین تمام باید گفت که راه توده تنها نشریه و جریان سیاسی خارج کشور بود که فداییان خلق اکثریت را جدی گرفت.

 

نمی توان درباره فعالیت 18 سال گذشته راه توده سخن گفت و به نقد و گفتگو و روابط با فداییان خلق ایران- اکثریت- اشاره نکرد. این روابط فراز و نشیب‌ها و برخی افراط و تفریط ‌های خاص خود را طی کرد، که باید به موقع خود به دلایل تحمیل شدن آن پرداخت. ولی به صراحت و با یقین تمام باید گفت که راه توده تنها نشریه و جریان سیاسی خارج کشور بود که فداییان خلق اکثریت را جدی گرفت. بدون چاپلوسی، بدون کف زدن برای "دمکرات شدن" آنان، یا بدون زدن اتهام و توهین برای تغییر مشی، راه توده سیاست گفتگوی صریح و بیان آنچه را که واقعا می‌اندیشید در پیش گرفت.
این صراحت و صداقت البته رهبری فدائیان خلق خارج کشور را خوش نیامد. به دو دلیل. نخست بدان دلیل که این رهبری همان روش هایی را می‌پسندید که همین امروز هم در سایت‌های نزدیک به فدائیان یا مخالفان آنان دیده می‌شود؛ یعنی حمله به شخص، دور زدن عمق مطالب، جنجال و برخوردهای غیرسازنده که اصل مطلب را در سایه می گذارد. ولی دلیل اصلی ناخوشایندی در اینجا نبود. دلیل اصلی در آن بود که نقد راه توده متوجه امروز فدائیان خلق بود نه دیروز آن؛ و رهبری فداییان خلق تصمیم گرفته بود با نقد دیروز و متوجه کردن همه حملات به دیروز و سیاست پشتیبانی از انقلاب جلوی نقد امروز خود را بگیرد. این رهبری نقد پذیری خود را در جسارت نقد گذشته می‌دید و خشنود بود از هندوانه‌ای که دیگران از این بابت زیر بغل آن می‌گذاشتند تا آن را به همان جایی بکشانند که امروز کشیده شده اند و راه توده تنها نیرویی بود که روی دیگر سکه این "جسارت" در نقد پذیری را بیان می‌کرد. راه توده با اشاره به نظرسنجی نشریه کار در مورد فعالیت سازمان در همان زمان نوشت:


"ما نیز جسارت سازمان شما را در برخورد با گذشته خود، پذیرش اشتباهات و ... که اغلب در نظر سنجی مورد نظر بر آن تاکید کرده اند، می ستائیم. اما اجازه دهید، که روی دیگر این جسارت را نیز برشماریم و به سهم خود و با اشاره ای کوتاه و گذرا به سال های پشت سر(که در بالا آمد) هشدار باش بدهیم و بگوئیم: رفقا "آهسته، اما پیوسته!" (راه توده 18 - اسفند 1372- متن کامل این مقاله را در ادامه می توانید بخوانید)
 

و این روی دیگر سکه، دقیقا همان بود که رهبری فداییان نمی خواست ببیند و اشاره به آن را تحمل نمی کرد. نتیجه آن شد که هر کس، در هرگوشه ای، هر کلام بی ربطی در مورد گذشته فدائیان بر زبان می‌آورد در صفحات نشریه کار و بعدا سایت‌های وابسته به این سازمان جایگاه برجسته ای می‌یافت، ولی برعکس؛ نام و نشان راه توده از صفحات نشریه کار و سایت‌های این سازمان پاک شد. گویی اصلا وجود ندارد، یا اگر وجود نداشته باشد مشکل رهبری فدائیان خلق حل می‌شود. می‌توان به صفحه پیوندهای سایت رسمی سازمان فداییان خلق ایران - اکثریت بر روی اینترنت و به اسامی نشریات و سازمان‌هایی که در آنجا ردیف شده نگاهی انداخت تا عمق این ناخوشایندی و خود گول زدن را دریافت.

ولی هدف ما در اینجا طبعا این نیست که به روابط راه توده و فداییان اکثریت بپردازیم. ما یقین داریم این روابط تا آنجا که به اعضا و هواداران این سازمان در داخل کشور مربوط می‌شود از هم اکنون روشن و دارای آینده ای روشن تر است. این قصد را هم فعلا نداریم که پا به پای راه توده مواضع مختلف رهبری سازمان در 18 سال گذشته را بررسی کنیم. این مسئله ای است که باید در هر مورد و بطور مشخص بدان پرداخت. هدف ما اکنون انداختن نگاهی کلی به 18 سال گذشته است و پاسخ به این پرسش که محتوای بنیادین حدود 18 سالی که از انتشار راه توده می‌گذرد در تاریخ فدائیان چه بوده است؟ راه توده در نخستین مطلبی که در صفحات خود درباره فداییان خلق اکثریت و خطاب به آنان به مناسبت سومین کنگره سازمان نوشت این محتوای تاریخی را چنین مشخص کرد:


"بنظر ما، کوچ شما از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر و پذیرش شما در اردوگاه جدید هرگز به آسانی جابجایی از یک طبقه به طبقه دیگر یک ساختمان نخواهد بود. به زهری که از قلم‌های از نیام برکشیده شده در دفاع از مدعیان صاحب نسق سوسیال دمکراسی، که در صفحات نشریات آنها جاری است نگاهی بیاندازید. به لبخند ناباورانه مدافعان اپوزیسیون راست که پشت سرتان ایستاده‌اند، در آینه تمام نمای روبرویتان نگاهی بیاندازید. ما امیدواریم کنگره شما ... با امید به جابجایی آرام و بی جنجال از اردوگاه قدیم به اردوگاه جدید، به کار خود پایان ندهد."
"راه توده شماره 12 شهریور ماه 1372"
 

در واقع این گلایه ای دوستانه از محتوای تاریخی فعالیت 18 سال اخیر فداییان خلق اکثریت است: تلاش برای گذار آرام از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر و پندار پذیرش آسان در اردوگاه جدید. اگر مضمون این گذار تنها عبور از کمونیسم به سوسیال دمکراسی بود شاید ممکن بود بتوان مانند بسیاری دیگر از سازمان‌های چپ در دهه 90 میلادی آن را با آرامی و آسانی بیشتری طی کرد. ولی پیچیدگی این گذار در آنجا بود که محتوای آن تنها كوچ از کمونیسم به سوسیال دمکراسی نبود، بلکه مهم تر از آن و فراتر از آن، گذار از یک سازمان مدافع انقلاب به سازمانی رودرو و رویاروی با انقلاب بود. و این بخش دوم بود، که در مواجهه با شرایط ایران و شرایط فدائیان خلق اکثریت، گذار را دشوار و دشوارتر می‌کرد و پیامدهایی حتی واپسگراتر و ویرانگرتر از بخش نخست را بر سازمان تحمیل کرد. آنچنانکه بخش مهمی از نیروی حیاتی سازمان در خارج کشور در این 18 سال و در دو رویه این گذار بتدریج تحلیل رفت و آب شد.
رهبری فداییان خلق 18 سال را با امید خام آرامتر کردن گذار طی کرد، 18 سال به هر عقب نشینی تن داد، گذشته خود را آلوده کرد، اعضای خود را بدهکار و شرمسار همه گروه‌ها و همه اپوزیسیون و همه ملت ایران معرفی کرد، بجای آنکه یک بار با افتخار بایستد و بگوید: "ما از انقلاب دفاع کردیم"، بارها و بارها بر چهره انقلاب پنجه کشید به این امید که برچهره آن پنجه ای دیگر کشیده نخواهد شد. و اکنون پس از 18 سال به این در و آن در زدن، هنوز او را در اردوگاه جدید نپذیرفته اند، هنوز چند هفته ای بیش نیست که یكبار دیگر پرونده جاسوسی و لو دادن فداییان خلق را برای آنان سرهم کرده و پیش کشیده اند.
رهبری خارج كشور فداییان خلق اکثریت در 18 سال گذشته مدام از "فاجعه" سیاست دفاع از انقلاب سخن گفت. غافل از آنکه رهبری خود اوست که در حال ایجاد بزرگترین فاجعه تمام تاریخ فداییان خلق است. آنان در رقابت با یک یا چند تن از رهبران قدیمی سازمان و در پندار ساده کردن گذار به سازمانی رویاروی انقلاب، تمام گذشته فداییان خلق را در سیاست دفاع از انقلاب خلاصه کردند و آن را به لجن آلودند. آنان تصور می‌کردند بدینسان محبت همزمان جناح راست اپوزیسیون و اپورتونیست‌های چپ را بدست می‌آورند. آنان نقد دیروز سازمان را به نقد سیاست پشتیبانی از انقلاب خلاصه کردند و با نقد آن دیروز به توجیه امروز خود پرداختند. بدینسان در شرایطی که رهبری سازمان مدام درباره "نقد پذیری" خود سخن می‌گفت، ظرفیت واقعی نقد سازمان از سیاست‌های روز آن كاملا تحلیل رفت. این ظرفیت آنچنان تحلیل رفت که حتی تا به امروز کسی نمی داند که بالاخره محتوای سیاست سازمان طی 18 سال گذشته واقعا چه بوده و چه نقد یا نقدهایی بر آن وارد است. همه اینها در شرایطی بود که سیر حوادث متناوبا کاستی‌ها و نادرستی‌های سیاست روز فداییان را به اثبات می‌رساند و ضرورت چنین نقدی را می‌طلبید. هر بار که رویدادهای بزرگی مانند انتخابات مجلس پنجم، یا ریاست جمهوری دوم خرداد ضرورت تجدید نظر در مشی سیاسی فداییان خلق را با تمام نیرو مطرح می‌کرد، رهبری سازمان فورا در پشت نقد سیاست دیروزین دفاع از انقلاب سنگر ‌گرفت و بر آتش آن ‌دمید تا جلوی نقد واقعی سیاست موجود سازمان را بگیرد. همین امروز هم که جنبش سبز و انقلابی مردم ما ضرورت بررسی کارنامه 18 ساله گذشته فداییان خلق را در دستور روز قرار داده است، همان رهبری بار دیگر به میدان آمده تا با دامن زدن به نقد دوران ابتدای انقلاب فداییان اکثریت، همچنان جلوی نقد دوران رهبری خود را بگیرد.
نتیجه همه اینها آن شد که پس از 18 سال رهبران فداییان خلق اکثریت در بدترین شرایط سیاسی و سازمانی با بزرگترین جنبش 30 سال اخیر کشور ما، یعنی جنبش سبز روبرو شود. آنان نه به لحاظ نظری توان درک این جنبش را داشتند، نه به لحاظ عملی توان تاثیرگذاری بر آن را. حتی، اگر حرکت خودجوش ایرانیان خارج از کشور نبود، انگیزه ای هم برای شرکت در این جنبش نداشتند، زیرا جنبش سبز مردم ما نفی یکباره همه آنچیزی بود که رهبری فداییان خلق در خارج از کشور در این 18 سال گفته بود، پیش بینی کرده و انجام داده بود.
اکنون سازمان فداییان خلق اکثریت در شرایطی با چالش جنبش سبز روبرو شده است که روحیه و ظرفیت نقد خود را نیز از دست داده است. آنقدر در 18 سال گذشته بنام "نقد"، سیاست پشتیبانی از انقلاب سازمان به لجن کشیده شده که دیگر توانی برای نقد دوران پیش و دوران پس از آن سیاست باقی نمانده است. آن هم در شرایطی که انقلاب سبز مردم ما دقیقا ضرورت نقد این دو دوران را بیش از هر زمان دیگر به مسئله مبرم و حیاتی این سازمان و هر نیروی دیگری که می‌خواهد آینده ای در حیات سیاسی کشور ما داشته باشد تبدیل کرده است. رهبری فداییان خلق توان نقد سیاست روز خود را از میان برد، زیرا در نیمه راه کوچ از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر همه معیارهای خود را از دست داد. در شرایطی که آماج و هدف سازمان، مبهم و نامشخص و ابزارهای رسیدن به هدف از آن مبهم تر و نامشخص‌تر است چه امکان و چه معیاری برای نقد می تواند وجود داشته باشد؟
با اینحال ما امیدواریم، زیرا صرف از نظر از فداییان داخل کشور، در دوران اخیر تغییرات و تحولات مثبتی در میان برخی از رهبران این سازمان و در نشریه کار دیده می‌شود که آینده آن معلوم نیست و به سرعت پیشروی انقلاب سبز مردم ما بستگی خواهد داشت ولی در صورت تثبیت این گرایش‌ها در کوتاه مدت حملات لجام گسیخته بیشتری را متوجه فداییان خلق خواهد کرد، گرچه چشم انداز روشن است.
تاكید ما بر نقش رهبری فداییان خلق در خارج از کشور برای آن نیست که بین رهبری و اعضای سازمان و میان داخل و خارج شکاف بیاندازیم. ولی منصفانه هم نمی دانیم که آنچه این رهبری در سال‌های گذشته در خارج از کشور انجام داده بنام اعضای سازمان در داخل کشور گذاشته شود. بویژه آنکه اطلاعات ما نشان می‌دهد که اکثریت بزرگ اعضای سازمان در داخل کشور با رهبری خارج از کشور، نه در سمتگیری گذار به سوسیال دموکراسی و نه در سیاست نفی انقلاب بهمن، همسو نیست. آنچه هم که در مورد رهبری اکثریت گفتیم به معنای آن نیست که رهبری دیگر گروه‌ها کارنامه بهتری از خود بر جای گذاشته اند. برعکس، آنان در همین حد هم انگیزه و توان جستجو و تلاش برای اثرگذاری را نداشته‌اند؛ تا آنجا که جنبش مردم ما از اشاره نکردن به این رهبران و کارنامه آنان ضرر چندانی نخواهد کرد. در حالیکه مردم ما و کشور ما از نبود فداییان خلق اکثریت حتما زیان خواهند دید.

این مقدمه را همراه می‌کنیم با دو سند از نخستین نوشته های راه توده درباره فداییان خلق از شماره 12، شهریور 1372 و شماره 18، اسفند ماه همان سال. مقاله نخست به مناسبت کنگره سوم و مقاله دوم به مناسبت 23 مین سال تاسیس سازمان نگاشته شده است. خواندن این دو سند و مقایسه لحن و محتوای آن با لحن و محتوای فحشنامه‌هایی که در نشریات و سایت‌های خود فداییان خلق اکثریت علیه سازمان و این یا آن رهبر آن منتشر شده و می‌شود گویای همه آن چیزی است که در بالا گفتیم. با خواندن این مقالات ضمنا می توان تصویری از سیر تحول فداییان خلق تا سال 72 بدست آورد و کوچ‌ها و شتابزدگی‌های مدام را از دوران نظرات چریکی پیش از انقلاب تا انتشار مقاله خورخه هندل در سال های پس از یورش که به وزش ناگهانی باد "هژمونی طبقه کارگر" انجامید با دقت بیشتری ارزیابی کرد.
در این اسناد همچنین می توان به توصیه های دوستانه راه توده برای بهتر شدن کار فداییان توجه کرد. چنانکه برای نمونه در پیام راه توده به کنگره سوم سازمان که متن کامل آن را در ادامه می توانید بخوانید گفته می شود ما:


"اعتقاد داریم، کنگره به تدقیق جناح بندی اپوزیسیون مذهبی رژیم در داخل کشور (در بدنه رژیم و در برابر آن) از یکسو و اپوزیسیون ملی و غیرمتکی به مذهب و همچنین سیاسیون متعلق به جبهه چپ، که در کشور مستقراند، بهای لازم را نداده است و نظرات صریح خود را درباره دیدگاه های این بخش از اپوزیسیون رژیم اعلام نداشته است. این امر بویژه از آن نظر اهمیت پیدا می کند، که در هر تشکل و همکاری سیاسی، تحت هر نام (از جمله جبهه)، نمی توان این نیرو را به حساب نیاورد.
توجه به این جناح بندی همان اندازه مهم است، که ارزیابی واقع بینانه از ساختار نظام و رژیم در لحظه موجود. ساختاری که در آن علاوه بر صف بندی های سیاسی - اقتصادی (طبقاتی)، صف بندی های نظامی نیز وجود دارند و عمل می کنند."
 

این سخن 16 سال پیش راه توده هنوز می تواند کارپایه یک ارزیابی انتقادی از این دوران باشد.

1- کنگره شما و دیدگاه ما (راه توده شماره 12 - شهریور 1372- فایل پ.د.اف)

2- رفقا!
"آهسته، اما پیوسته"
راه توده شماره 18 - اسفند ماه 1372

نشریه "کار" ارگان مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)

با مسرتی برخاسته از احساس مسئولیت در قبال تاریخ به خون نوشته شده جنبش کمونیستی ایران، بیست و سومین سالگرد تاسیس سازمان شما را شادباش گفته و برای تمامی سازمان ها، گروه ها و تشکل هایی که هم چنان گذشته، تحت عنوان "فدائی خلق ایران" با هر نوع برداشت و نگرش به مبارزه در راه آرمان های بنیانگذاران آن سازمان ادامه می دهند، دست یابی به اهداف واحد را آرزو می کنیم.

سالروز و سالگرد تاسیس سازمان شما، امسال مصادف بود با حوادث و رویدادهای هشدار دهنده در داخل کشور، که قطعا نه تنها از آنها اطلاع دارید، بلکه به تحلیل و تفسیر آن نیز دست یافته اید. اشاره مستقیم ما به قیام خونین مردم بلوچستان ایران و صحنه سازی ترور رئیس جمهور رژیم اسلامی برسر مقبره آیت الله خمینی در آستانه سالگرد انقلاب بهمن 57 است. این دو رویداد، مانند همه موارد مشابه، هر یک به نوعی حکایت از تشدید روزافزون ناممکن بودن ادامه حکومت به شیوه گذشته توسط سران جمهوری اسلامی و تحمل ناپذیر بودن این شیوه حکومتی از جانب مردمی است، که در سال 57 به امید رسیدن به عدالت اجتماعی – آزادی و استقلال، به رژیم فاسد شاهنشاهی گفتند: نه!

حوادث یاد شده، در حقیقت برآمد بحران عمیق اقتصادی – سیاسی و فرهنگی در میهن ماست، که در سمت گیری و جهت یابی آن، هیچ نیروئی قادر به ایجاد انحراف نخواهد بود. آن ها که می مانند و هم راهی می کنند و نیم گامی نیز فراتر حرکت می کنند، خواهند ماند و آن ها که در پیله تصورات باقی می مانند، فرصت ها را از دست می دهند.

توده مردمی، که در سال 59- 58 باید با درنگ بر شعار نان- مسکن- آزادی همه باور خود را تقدیم روحانیون به حکومت دست یافته نمی کردند، امروز چنان کابوس زده چشم ها را گشوده و فریاد بر می آوردند، که گوئی سر دهندگان آن شعار در آن سال های کال و نارس را بر سر پیمان فرا می خوانند!

هیچ آذینی، حقیقت را زیباتر و هیچ زهری آن را تلخ تر از آن چه هست، نمی کند!

این شادباش، بر اساس مناسبات مرسوم بین احزاب و سازمان های سیاسی و نشریات وابسته و یا مدافع آن ها، می توانست در این جا پایان یابد. اما از آنجا که نشریه "کار" اخیرا و بمناسبت سالگرد تاسیس سازمان، برخی نظرات را در باره "جنبش فدائیان خلق منتشر ساخته است، ما به خود اجازه می دهیم، علیرغم عدم دریافت سئوالات کتبی و یا شفاهی شما در این باره، اشاره ای کوتاه به ارزیابی خودمان از نظر سنجی ارائه شده، در همان محدوده ای، که گویا به صاحب نظران اطلاع داده اید، بکنیم.

البته، آن گونه که از مقدمه نظر سنجی در باره جنبش فدائیان خلق درک می شود، این نظر سنجی از کسانی صورت گرفته است، که بخشی از زندگی خود را با جنبش فدائی گذرانده اند و به همین جهت نباید چندان متوقع اطلاع توده ای ها از این نظر نسنجی، پیش از انتشار آن، بود.

در مقدمه نظر سنجی آمده است:

- ... مهمترین نقطه قوت و نیز مهمترین نقطه ضعف این جنبش در طول حیاتش چه بوده است؟

- آیا جنبش فدائیان خلق امروز می تواند ظرفیت آن را داشته باشد، همه کسانی را، که روزی در پیوند با آن بوده اند، دو باره در خود گرد آورد؟ آیا چنین کاری ضروری است؟ اگر نیست به چه دلیل و اگر هست چه اقداماتی را برای دستیابی به آن توصیه می کنید؟

این ها سئوالاتی است، که هیات تحریریه "کار" به مناسبت 19 بهمن- بیست و سومین سالگرد بنیانگذاری جنبش فدائی، با عده ای از رفقایی، که بخش یا تمامی زندگی سیاسی خود را با این جنبش گذرانده اند، در میان نهاده است...

در نظر سنجی چاپ شده در "کار"، شماره 77، در باره شرایط ایران در سال های پایانی دهه 40، مقطع زمانی تشکیل "سازمان چریک های فدائی خلق ایران"، جانفشانی و آرمان خواهی پایه گذاران سازمان، پایه تئوریک و مناسب بودن یا نبودن زمان، برباد رفتن نیروها، متاثر بودن آن از جنبش های چریکی آن دوران در جهان، موضع گیری های سازمان در سال های پس از پیروزی انقلاب 57 و... نظرات اعلام شده، با تفاوت هایی نه چندان عمده و تعیین کننده، آن هم در موارد استثنایی، تقریبا یکی است.
هر کس مختار است شدت علاقه و احساسات خود را به یک سازمان و یا حزب سیاسی، به هر شکل که مایل است، بیان کند. اما این حق برای دیگران هم محفوظ است، که نسبت به ارزیابی های ناشی از احساسات بر حذر باش بدهد؛ چرا که گاه تکرار این نوع ارزیابی ها می تواند به باور تبدیل شده و پایه تحلیل و تفسیر رویدادهای گذشته شود!

در مجموعه نظر سنجی چاپ شده در "کار"، پویائی سازمان در برخورد به گذشته خود و ارتقاء دیدگاه های سیاسی – ایدئولوژیک آن طی 23 سال گذشته، به عنوان یک نقطه قوت سازمانی مطرح شده است. ما صرف نظر از مجموعه ارزیابی هایی، که در نظر سنجی ها اعلام شده است، می خواهیم روی همین نقطه قوت مکث کنیم، و ضمن ستایش از جسارت سازمان شما در برخورد به گذشته خود، به آن روی دیگر این جسارت نیز اشاره کرده و هشدار بدهیم.

حرکت چریکی بنیانگذاران "سازمان چریک های فدائی خلق ایران" - همان گونه که در نظر سنجی ها نیز اشاره شده – به طور عمده، تحت تاثیر خیزش های انقلابی در آمریکای لاتین و نحوه مبارزه خلق فلسطین برای به دست آوردن حقوق ملی از دست رفته اش، قرار داشت. پیروزی انقلاب کوبا، چپ روی در چین، با شعار "بگذار صد گل بشکفد" به رهبری و هدایت "مائوتسه دون" تا مرحله "انقلاب فرهنگی" در این کشور، مشی مسلط "همزیستی مسالمت آمیز" در حزب کمونیست اتحاد شوروی، که بنام "خروشچف" ثبت است... همه و همه تاثیرات خود را در شکل گیری این جریان داشته اند، که هر یک تفسیر و تحلیل خود را می طلبد.
از سال 1349 تا 1359، به مدت 10 سال مارکسیسم- لنینیسم در سازمان شما به گونه ای متفاوت با حزب توده ایران، که از جانب شما متهم به اپورتونیسم و مشی سازشکارانه بود! ارزیابی و تحلیل و برداشت شد. در پس این برداشت، حرکتی سیاسی و انقلابی وجود داشت، که تا رویدادهای گنبد و کردستان در سال های پس از پیروزی انقلاب 57، ادامه یافت.

نفی تاریخ حزب توده ایران، تا حد انکار و ناباوری نسبت به حقایق ثبت شده و بایکوت آثار منتشر شده حزب توده ایران، رادیوی پیک ایران، دیدگاه های حزب نسبت به جنبش جهانی کمونیستی و جامعه ایران و... از مشخصات این دوره است. یادداشت های "تورج حیدری بیگوند" و برخی دست نوشته ها و اظهارات وابستگان "گروه منشعب" و تردیدهای تاثیر انگیز و ریشه دار در شناخت و برداشت از تاریخ جنبش، توسط جانبازان فدائی؛ یاد مانده های این مشی و برداشت است.
چرا این گونه یک سویه نگری و پذیرش سریع و بی چون و چرای آن چه که در سرزمین فلسطین و آمریکای لاتین، انقلاب نامیده می شد؟

هستند مدافعینی در طیف "جنبش فدائی خلق"، که این دوران را یکسره مثبت و جسارت دهنده به مردم برای مقابله با قدرت نظامی شاه ارزیابی می کنند و زمانی شهادت تاسف بار "حمید اشرف" را در درگیری مسلحانه با ساواک شاه، لحظه توده ای شدن جنبش چریکی فدائیان خلق می دانند و دلیل این ارزیابی را نیز پنج بار تجدید چاپ روزنامه های کیهان و اطلاعات در روز اعلام خبر کشته شدن وی، اعلام می کنند. (البته تا آنجا که ما اطلاع داریم، در روز انتشار خبر کشته شدن "حمید اشرف" هیچ روزنامه ای تجدید چاپ نشد و دو روزنامه کیهان و اطلاعات، همانند روزهای دیگر، 120 هزار کیهان و 100 هزار اطلاعات چاپ شدند. شاید در این روز تعداد روزنامه های برگشتی کمتر از روزهای دیگر بوده است).

هستند منتقدینی در این طیف، که سعی دارند مشی و حوادث سازمان در این ده سال را یکسره فراموش کنند؛ که البته به نظر ما، هدف آن ها بیش و پیش از تاثیر گذاری روی خودی ها، زدوده شدن تاریخ این دوران از ذهن مدعیان امروزی آزادیخواهی و مشروطه طلبی است. برای ما، ارزیابی های هیجان زده گروه اول، قابل درک تر از تلاش گروه دوم است!

در این دهه، تنوع نظر و دیدگاه در سازمان وجود داشت، که نه تنها از آن اطلاع دارید، بلکه در برخی آثار منتشر شده سازمان نیز بدان اشاره شده است.

به نظر ما، نزدیکی به حزب توده ایران و آغاز انشعاب در سازمان شما در اوج جدل سیاسی – ایدئولوژیک طی 10 سال شکل گرفت و در شکل گیری آن، واقعیات خارج از اراده حزب و سازمان، نقش برتر را داشته است.

ما نه مجال و نه قصد نتیجه گیری تحلیلی از حوادث را داریم. بلکه با این مقدمه و اشاره می خواهیم تفاوت نقد واقع بینانه گذشته و اتخاذ مشی نوین (و یا تکامل آن و یا هر نام دیگری که مایلید بر آن بگذارید) را با "تاثیر پذیری های سریع" یادآور شویم و ضمن برحذر باش از ادامه چنین روشی، نگرانی خود را به نوعی در باره جنبه هایی از حرکت کنونی سازمان یادآور شویم.

سال های نخست دهه دوم حیات سازمان فدائیان خلق ایران سرشار است از شور و ذوق قابل درک "اکثریت" آن برای پیوند تام و تمام با حزب توده ایران. در این شور و ذوق، چنان شتابزدگی وجود داشت، که رهبری وقت حزب توده ایران ناچار شد، نسبت به انحلال طلبی رو به رشد در سازمان اکثریت هشدار دهد و با صدور اطلاعیه های تشکیلاتی، مانع پیوستن ترک کنندگان صفوف سازمان و متقاضیان عضویت در حزب توده ایران از میان این طیف شود. کمیسیون های مشترک و موازی، با همین هدف و تدبیر تشکیل شدند. تا امر وحدت سازمانی طی زمان و با در اختیار داشتن وقت کافی و لازم برای تامل بیشتر صورت گیرد. علیرغم همه این تدابیر، هستند افرادی که از برخی واحدهای وابسته به سازمان شما، بر اساس توافق مشترک، به حزب پیوستند، که دلائل آن را در صورت لزوم می توان با دقت بیشتری تحلیل کرد و توضیح داد. از این طیف در سال 60 و ابتدای 61 برخی وابستگان و یا علاقمندان به سازمان شما، به حزب توده ایران پیوستند، که چهره شناخته شده و برجسته رهبری وقت سازمان شما، شهید "انوشیروان لطفی" در این مسیر نقش تعیین کننده ای را داشت.

در آغاز دهه دوم حیات سازمان شما، پیگیری، تائید و تبلیغ سیاست روز حزب توده ایران در قبال جمهوری اسلامی و تائید و تبلیغ آرمان های انقلاب 57 (در سال های 60 و 61) چنان از سوی "اکثریت" سازمان شما دنبال شد، که گوئی تلاش برای جبران گذشته ها، بر واقعیات پیشی گرفته بود!

آن خودداری و طرد 10 ساله، ناگهان به شور و هیجانی بیش از نیازمندی های سیر طبیعی رویدادها و حقایق فرا روئید. در این نفی مطلق و این تائید شتابزده چه چیز را باید جستجو کرد؟

سال های نخست پس از یورش رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده ایران سرشار است از تلاش و توصیه بی وقفه رهبری سازمان شما برای ادامه روند وحدتی که در داخل کشور و تا پیش از یورش به حزب توده ایران، جریان داشت. این تلاش و توصیه همان گونه که بخوبی اطلاع دارید، در مهاجرت بخش قابل توجهی از نیروی حزب و سازمان را به خود مشغول کرد. حضور دو رهبری در اردوگاه سوسیالیزم، بویژه اتحاد شوروی سابق، استفاده برابر حقوق از امکانات، حضور برابر حقوق در مجامع و... از ویژگی های بارز این دوره محسوب می شود.

چرا این همه عجله و اصرار در (مهاجرت) برای وحدت کامل با حزب توده ایران؟

تلاش برای وحدت تام و تمام با حزب، پس از ضرباتی که جمهوری اسلامی بر حزب و سازمان وارد آورد، چه وقت به ضد تلاش تبدیل شد؟. ما سال 64 را سال بروز کامل نشانه های این ضد تلاش ارزیابی می کنیم. سیمای واقعی حوادث و رویدادها در اتحاد شوروی هنوز مشخص نشده بود. شاید امروز بتوان دلائل گوناگونی برای این ضد تلاش ارائه داد. اما در این مقطع، آن چه بعنوان انگیزه اصلی برای این ضد تلاش وجود داشت، نه از موضع راست، که از موضع چپ بود!

ضد تلاش از موضع چپ و با برافراشتن پرچم "هژمونی طبقه کارگر" آغاز شد. چاپ مقاله ای از "خورخه هندل" (که در "السالوادور" رهبری نبرد مسلحانه با دیکتاتوری نظامی حاکم بر کشورش را به عهده داشت) در نشریه "کار"، برای این ضد تلاش پایه استدلالی فراهم آورد. زمزمه های جدائی و جدا سری در مهاجرت آغاز شد. آن ها که در سال 60 و 61 با شتاب آمده بودند، با شتاب هم باز گشتند! سازمان، نه تنها درهای بازگشت را برای پیوستگان از سازمان به حزب توده ایران در سال های اول پیروزی انقلاب گشود، بلکه برای پیوستن توده ای ها به سازمان نیز به تدابیر سازمانی متوسل شد! برخی انگشت شماران این طیف (اعضای پیوسته سازمان در سال های 60 و 61 به حزب توده ایران)، که در مهاجرت در رهبری حزب توده ایران جای گرفته بودند، ماندن را بر رفتن و بازگشتن مقدم شمردند. که این ماندن و بودن در حقیقت حضور غیر رسمی سمت گیری های پیوسته در حال تغییر سیاسی ایدئولوژی رهبری سازمان شما در رهبری حزب توده ایران بود. نشانه های آن حضور در آن سال ها، اکنون و همنوا با مشی جدید سازمان شما، تحت عنوان "کار پایه دمکراتیک" در صفحه نظر سنجنی در باره "جنبش فدائیان خلق ایران" منعکس است.

آن شتاب در شکل گرفتن ضد تلاش وحدت با حزب توده ایران، تبلیغ و قبول تزهای "خورخه هندل" برای هژمونی طبقه کارگر (امریکای لاتین) و منطبق دانستن آن تزها با شرایط ایران، چه مفهومی دارد؟

وزش نسیم "کلاسنوست" و "پرسترویکا" در مسکو، وقتی به جمهوری آسیائی ازبکستان و شهر "تاشکند" رسید، به توفان تبدیل شد!

"سوسیالیسم بیشتر – دمکراسی بیشتر"، هم استراتژی شد و هم تاکتیک! آن گونه که بسیاری از مقالات، تحلیل ها و تحقیق های مربوط به این دوره، که در مسکو منتشر می شد، در نشریات سازمان شما منعکس می شد و نشریه "کار" به منبعی معتبر برای اطلاع از رویدادهای اتحاد شوروی تبدیل شده بود. مقالات، نطق ها و تحلیل های بسیاری از پایه ریزان قبول مشی سیاسی حزب توده ایران در برابر جمهوری اسلامی و انقلاب 57 و مدافعین سخت کوش وحدت با حزب در مهاجرت، که ضد تلاش را با پرچم هژمونی طبقه کارگر تشدید کرده بودند، در این دوره از آمریکای لاتین خسته و افسرده باز گشتند و مبلغین سخت کوش "سوسیالیسم بیشتر * دمکراسی بیشتر" شدند. در این فضا صحبت از هژمونی – به هر شکل آن- مطرح نبود، اما از سوسیالیسم متکی به ایدئولوژی- همان اندازه صحبت بود، که از دمکراسی سوسیالیستی!
آن شتاب برای گشودن اغوش سازمان به روی تحولات مسکو را چگونه باید تحلیل و ارزیابی کرد؟

بدون داشتن هر نوع انگیزه ای برای مرور و ارزیابی حوادث اتحاد شوروی سابق، زمینه های موجود حوادث و اشتباهات حزب کمونیست این کشور در ده های پس از جنگ دوم، در این نامه، برای فصل شماری تاثیر پذیری ها، ناچاریم به سیر آن ها اشاره کنیم.

نه تنها سوسیالیسم بیشتر، که تمامی دستاوردهای مثبت انقلاب اکتبر از سال 1985 تا 1990 قربانی آن فضای باز سیاسی شد، که طی این سال ها به فضای باز رخنه و توطئه در اردوگاه سوسیالیسم تبدیل شده بود. حتی اگر برای بانیان و هدایت کنندگان اولیه تحولات سال های 1985 – 1990 به توان حس نیت و صداقتی را هم فرض کرد، در بی ایمانی، لاف زنی، فریبکاری، فرصت طلبی (اپورتونیسم) و تسلیم پذیری آن ها جای تردید نیست.

مثلث "گرباچف- یاکولف- شوارنانزه"، نه در سیاست خارجی و نه در سیاست داخلی، حتی توان سازماندهی و پیگیری تزها و اندیشه های اعلام شده خود در کنگره 27 حزب کمونیست اتحاد شوروی را هم نداشتند، تزها و اندیشه هایی، که بر مبنای آن و با تعهدی که به کنگره سپردند باید اسلوب کار لنینی را به حزب و جامعه باز می گرداندند و عصر نوینی برای شکوفایی سوسیالیسم فراهم می شد.

بخشی از جامعه یهودیان ساکن و یا متولد روسیه، که در این سال های توطئه و تخریب و در ارتباط با صهیونیسم جهانی تشکل پیدا کرده بودند، به مراتب مصمم تر، هوشیارتر و توانمندتر از این گروه از رهبران حزب در امر سازماندهی علیه سوسیالیزم و اتحاد شوروی عمل کردند؛ و در مجموع امپریالیسم گرسنه، در نقش "کفتار"، شکم شکار را چنان شکافت، که توانست سر خود را تا گردن در آن جای دهد. پوزه خونین آن، هر گاه که برای دیده بانی سر را از این شکم دریده بیرون می آورد تا از اطراف مطمئن شود، همه حکایت را در خود نهان دارد!

لیست بلند بالای شکار کمونیست ها در سراسر روسیه و بویژه مسکو، که این روزها طبق آن صدها کمونیست برجسته روسیه در خانه های خود ترور می شوند و یا در جنگل ها و دریاچه های اطراف مسکو سر به نیست می شوند، کدام تفسیر را جز این می طلبد؟

چون در "کار" و در "کارپایه های دمکراتیک" از این حقایق سخن در میان نیست چاره ای جز اشاره به آن ها نداشتیم!

شتاب در حذف "امپریالیسم" از مقابل نام آمریکا، به فراموشی سپردن نقش صهیونیسم بین المللی در اقتصاد جهانی و قبول ایدئولوژی زدائی از سازمان را، با سرعتی چنین شگفت انگیز، چگونه باید تحلیل کرد؟

سال های عقب نشینی در احزاب کمونیست از قدرت به زیر آمده در اروپای شرقی و اتحاد شوروی سابق با رشد "سوسیال دمکراسی ، چپ"، شناخته می شود. در برخی احزاب نظیر حزب سوسیالیست متحد آلمان دمکراتیک، به عنوان فراکسیون علنی در احزاب تغییر مشی و ماهیت داده، باقی ماندند و در اکثریت غالب احزاب مشابه، آن ها یا انشعاب کردند و یا فراکسیون نیمه علنی خود را سازمان دادند.

این سیر و سرگذشت اکنون با شدت جریان دارد. ماندن، رفتن، بودند، نبودن، تغییر مشی دادن و یا منتقد، اما مصلح باقی ماندن و... مسائلی است، که به خود این احزاب و شرایط حاکم بر این کشورها مربوط است. البته این به آن معنی نیست، که ما نظر خودمان را در باره چنین روندی ندهیم، برعکس، به نظر ما باید با جسارت و بر خلاف مناسبات گذشته بین احزاب بزرگ و کوچک، میزبان و میهمان و... گفت و اعلام داشت؛ اما جای آن در این نامه نیست!

ایدئولوژی زدایی، که در 5 سال حیات "پرسترویکا" و "گلاسنوست" اصولا مطرح نبود و شما نیز از آن سخن نگفتید، امروز به محور ادامه حیات احزاب کمویست سابق در شرق اروپا تبدیل شده است و جنگ پنهان "سرد" امپریالیسم علیه مارکسیسم با تمام قدرت خود، در این جهت ادامه دارد.

زمزمه های "همسوئی و همگرائی" با این موج، که از مدتی پیش در نشریه "کار" و در اظهار نظر اعضای رهبری سازمان شما منعکس است، حکایت از تاثیرپذیری شتابزده از این موج جدید دارد. این شتاب تحت هر عنوان و هر شکل و بهانه ای، برای چیست؟

ما نیز جسارت سازمان شما را در برخورد با گذشته خود، پذیرش اشتباهات و ... که اغلب در نظر سنجی مورد نظر بر آن تاکید کرده اند می ستائیم. اما اجازه دهید، که روی دیگر این جسارت را نیز برشماریم و به سهم خود و با اشاره ای کوتاه و گذرا به سال های پشت سر (که در بالا آمد) هشدار بدهیم و بگوئیم: رفقا "آهسته، اما پیوسته!"

ما بیش از این توصیه ای نداریم.

اما این نامه کامل نیست، اگر در آن اشاره ای، در حداقل کلمات و جملات، به مشی و مشکلات حزب توده ایران نشود.

حزب توده ایران

شما، به یقین با مسائل و مشکلات تاریخی و روز حزب توده ایران بیگانه نیستید. به نظر ما، کم بها دادن به ویژگی ها، خواست ها و گاه مصالح ملی و عدم پای فشاری بر استقلال رای، تصمیم و نظر، بهر دلیل موجه و یا غیر موجه تاریخی، خلاصه ترین و گویاترین نتیجه گیری از تاریخ جنبش کمویستی ایران و حزب توده ایران، به عنوان ادامه دهنده راه آن است. این نتیجه گیری، اگر تنها با هدف خوردن نان به نرخ روز باشد، هیچ نتیجه ای را حاصل نخواهد داشت، و اگر به قصد و اراده تبدیل آن به نیروئی سازمانی و فکری باشد، باید برای آن عملا تلاش کرد.

بنابراین ارزیابی، در حزب توده ایران هیچ گاه فراکسیون ایدئولوژیک و یا فراکسیون ضد ایدئولوژی وجود نداشته است. منظور ما از ایدئولوژی، نه سیاست های روز، بلکه مارکسیسم- لنینیسم، به عنوان جهان بینی حزب است. حتی تلاش امثال "خلیل ملکی" برای استقلال رای و نظر حزب توده ایران در برابر سیاست خارجی و روز اتحاد شوروی آن روزگار، دارای پایه های ایدئولوژیک به مفهوم نفی مارکسیسم – لنینیسم نبود. این که بعدها مسیر حوادث چه نقشی را بازی کرد، به معنی وجود نقشه در لحظه بروز اختلاف نظر نیست!

انشعاب پرقدرت دهه 40 در حزب توده ایران، از موضع چپ و به حمایت از برداشت های چین از جهان بینی، که "سازمان انقلابی حزب توده ایران" از آن سر برآورد، هرگز در ابتدا به عنوان ایدئولوژی زدائی از حزب نبود. حتی بنیانگذاران حزب دموکراتیک مردم ایران نیز در ابتدای اختلاف نظر با رهبری حزب، مسئله ایدئولوژی را مطرح نکردند. نخستین موضع گیری های کتبی آن ها موجود است. بعدها چه شد و عوامل بیرونی و درونی چه نقشی را بازی کردند، همه آن ها یک بحث مفتوح است. ما این نظریه، که آن ها اگر در حزب می ماندند، مشی سال های پس از خروج از حزب را پیگیری می کردند را، حداقل، قابل بررسی مجدد می دانیم. مشی و عمل پس از جدائی را، تفکر و نقشه پنهان در لحظه بروز اختلاف معرفی کردن، شیوه ای است برای توجیه عملکردهای غلط سازمانی، و شانتاژی است، برای جلوگیری از ابراز نظر سیاسی در هر حزب و سازمان، از جمله در حزب توده ایران.

شما می دانید، که طرح برنامه دبیر دوم وقت حزب توده ایران، "حمید صفری"، در سال 66، که منطبق با حوادث شرق اروپا و تحولات اتحاد شوروی، و با حذف جهان بینی منتشر شده بود، با چنان واکنش و مقاومت سختی در بدنه حزب ما روبرو شد، که عقب نشینی سریع تنها چاره و پاسخ به آن بود.

شاید در سال های اخیر و در مهاجرت جاری، که تلاش برای باز سازی دستگاه رهبری حزب با اشتباهات اغلب اجتناب پذیر همراه بوده است. کسانی در مجموع رهبری حزب به اختلاف نظرهای خود رنگ و لعاب تئوریک هم داده باشند، اما این اختلافات نیز پیش از آن که واقعا تئوریک باشد، نظری و تحت تاثیر مستقیم مشکلات سازمانی حزب بوده است.

به نظر ما، حفظ وحدت ایدئولوژیک هرگز نباید در برابر اصل آزادی ابراز عقاید و نظرات قرار گیرد. رشد حزب، تکامل ایدئولوژی، کنترل رهبری، مشارکت عمومی در سرنوشت حزب، هموار ساختن راه رشد اعضای حزب، تا مرحله پذیرش مسئولیت های تعیین کننده در دستگاه رهبری حزب، جلوگیری از راه یافتن اعضای متزلزل و فرصت طلب، تا قلب دستگاه رهبری یک حزب، حل مسائل حزب در چارچوب مصالح ملی، علنیت تا حد جلوگیری از اعمال کودتائی برای در اختیار گرفتن سکان های رهبری و ... همه و همه به نظر ما از کم توجهی به این اصل نشات می گیرد. تجربه حیات 25 ساله دوم حزب کمونیست اتحاد شوروی، بی اطلاع و بی اعتناء بودن میلیون ها عضو این حزب به سرنوشت حزب و سرانجام – در مقطعی سرنوشت ساز- به سرنوشت کشور، رخنه افراد متزلزل و فرصت طلب به دستگاه رهبری این حزب بارزترین مثال برای نقض خشن و آشکار این اصل است. این شیوه به نظر ما، تمام احزاب کمونیست – به تناسب نزدیکی و دوری رابطه آن ها با حزب کمونیست اتحاد شوروی- جاری بوده است. فرصت طلبی و حرکت با جو حاکم در هر شکل و شمایل که بخود بگیرد مورد پذیرش نیست و دیگر نباید باشد. این نوع رابطه، تحت هر عنوان که مطرح شود نیز، فرصت طلبی و حرکت با جو حاکم و روز است!

بنا بر این اصل است، که می توان با جسارت گفت و مدعی شد، که هیچ کارپایه ای، که نفی جهان بینی حزب توده ایران را در خود داشته باشد، در حزب توده ایران... - در کلیت خود- مورد قبول نیست. روزگاری چنین اختیاراتی مدعیانی داشت، که آن را حاصل اراده و تائید مشروع حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق معرفی می کردند.

ضمنا به خاطر داشته باشیم، که سرنوشت احزاب و سازمان های سیاسی، بویژه آن ها که عمری فراتر از چند دهه دارند، در مهاجرت و توسط جمعی از اعضاء و وابستگان آن حزب و یا سازمان، که به مهاجرت آمده اند، تعیین نمی شود و حق نیز این است، که نشود.
جنبش توده ای برای جانبداری از محتوای نگرش های تاریخی حزب توده ایران در داخل کشور از آن توان بالقوه ای برخوردار هست، که جای تردید در تبدیل آن به اراده بالفعل، برای دفع هر نوع ایدئولوژی زدائی از حزب وجود نداشته باشد.


راه توده – 4 اسفند 1372(این شماره راه توده را می توانید در بخش آرشیو راه توده چاپی مطالعه کنید)

راه توده 263 19.04.2010
 

بازگشت