بازگشت

دنیا - شماره 4 سال 1347

صفحاتی از تاریخ حزب توده ایران

عبدالصمد کامبخش

64 سال وحشت ارتجاع

از سایه حزب توده ایران

(4)

 

 

4 ـ حزب توده ایران در معرض یورش ارتجاع

 

فعالیت همه جانبه حزب توده ایران در راه دموکراسی و آزادی و استقلال علیه دسائس ارتجاع بویژه مبارزه خستگی ناپذیر و روزمره آن ضد نقشه های امپریالیست های انگلیس و امریکا که تا حدود موثری اجرای این نقشه ها را عقیم می ساخت و از هر سو حمله ارتجاع و امپریالیسم را متوجه این حزب ساخت.

از اواخرسال 1323 ) اوائل سال 1945( یورش دامنه دار قبلا آماده شده ای در تمام صفحات کشور علیه حزب توده ایران آغازشد. در همه جا حزب توده ایران با دستجات ساخته شده امپریالیسم انگلیس بنام حزب مرکب از عناصر مشکوک و چاقوکش روبرو بود که می کوشیدند با ایجاد محیط تشنج و رعب و ترور اشخاص، حزب را از فعالیت باز دارند. حمله به مراکز کارگری، ضرب و شتم فعالین، آتش زدن کلوب های حزب و اتحادیه، سوء قصد نسبت به رهبران حزب و اتحادیه، کار روزمره این احزاب را تشکیل می داد که در راس آنها حزب "وطن" به رهبری سید ضیاء قرار داشت.

در مازندران اعضاء حزب وطن که غالبا از عده ای چاقوکش و جنایتکاران با سابقه تشکیل یافته بود به کمک دستجات مسلح شده از طرف ملاکان مرتجع و ستاد ارتش از مرکز کارگری در شاهی، نوشهر و چالوس سلب امنیت کرده و همواره موجب تصادم و زد وخورد بودند. در زد وخورد شدیدی که در20 دسامبر1944 در شاهی رخ داد عده ای از کارگران کشته و عده زیادی زخمی شدند و حمله کنندگان به جنگل پناه بردند.

در نواحی دیگر شمال، در تبریز، سراب، مراغه، اردبیل، زنجان، سمنان، دامغان اعضاء حزب بطور مداوم از طرف قلدرهای محلی مورد سوء قصد بودند. بسیاری از آنها به بهانه حفاظت خود از ستاد ارتش که سرلشکر ارفع در راس آن قرار داشت اسلحه گرفته و آن را علیه اعضاء حزب توده بکار انداخته بودند. مثلا در زنجان محمود ذوالفقاری فئودال بزرگ این شهرستان به جای چهل قبضه تفنگ که برخلاف قانون دولت برای وی تصویب کرده بود به بیش از چهارهزارتفنگ و حتی مسلسل مجهز شده بود.

در این باره مجله هفتگی "مردم برای روشنفکران" نوشته است:

"اقدامات و عملیات مرتجعانه ای که بدست دشمنان ایران در سراسر کشورانجام می گیرد فقط و فقط به منظور خفه نمودن نهضت های آزادی خواهانه ایست که از چندی به این طرف در کشور ما به ظهور پیوسته است...

دشمنان ایران از جنب وجوش آزادیخواهان ایران هراسانند زیرا آزادی ایران مقدمه آزاد شدن ملل شرق نزدیک و شرق میانه از زیر یوغ استعمار و استثمار خارجی است".[1]

پیش از همه امپریالیسم و ارتجاع از رسوخ حزب توده ایران به جنوب کشور هراسان بود. حزب توده ایران در برخی از مراکز کارگری این نواحی و مهمتر از همه در اصفهان پایگاه های مهمی بدست آورده بود. اصفهان در حقیقت مرکزی بود که از آنجا سازمان های حزب و اتحادیه به نواحی دیگر جنوب: یزد، کرمان، فارس و بویژه) بطورغیرعلنی(  به بنگاه های شرکت نفت منشعب می شد.

در آن موقع در نه کارخانه ریسندگی و بافندگی اصفهان بیش از 15 هزار و در صنایع دستی ) فرش، پرده، پارچه وغیره( در حدود بیست هزار کارگر به کار اشتغال داشت که اگر کارگران پیشه ور را نیز اضافه  کنیم عده کارگران اصفهان به 50 هزار می رسید. روزنامه "رهبر" اهمیت استراتژیک اصفهان را از نظر جنبش آزادیبخش چنین توصیف می کند:

"اصفهان بمنزله پیشرفتگی بزرگ و محکمی است که در دژ ارتجاع، در جائی که ارتجاع بوسیله اتحادیه عشائر سنگربندی کرده است... قرار دارد. موضوع اصفهان برای ارتجاع یک موضوع حیاتی است".[2]

امپریالیسم انگلیس برای اینکه بتواند در مقابل پیشرفت نهضت بسوی جنوب سد محکمی ایجاد نماید از نیروی آنها نیزاستفاده کرد. در اواخر دی 1323 روزنامه "سروش" چاپ شیراز درباره خطر جنوب چنین هشدار داد:

"از چندی پیش در فارس نقشه های خطرناکی بازی می شود. دید و بازدیدهای سیاسی صورت می گیرد. آنتریک ها و تحریکات خارجی بعمل می آید. اتحادیه های ارتجاعی پدیدار می گردد. دست ارتجاعیون، آنان که سال ها با هم دشمنی خانوادگی داشتند در دست هم گذاشته می شود... از آن طرف در بنادر جنوب تفنگ پیاده می شود. این تفنگها همه نو و شفاف است. فشنگ آن ها مارک 1942و1943 را دارد... از همه بدتر پدید آمدن اشخاص مشکوک در میدان سیاست فارس است. صبح که بیدار می شویم سروکله خان بلوچ را در خیابان شیراز می بینیم، بلوچستان کجا اینجا کجا!! می گویند خان بلوچ برای خرید اراضی به شیراز آمده ولی فورا معلوم می شود برای زیارت خان شیراز و گرفتن تعالیم لازم و مهر و امضای اتحادیه مخصوص قدم رنجه فرموده اند.

اجرای نقشه یورش به سازمان های حزب توده واتحادیه در جنوب از سازمان نوزاد یزد شروع شد که به کمک سازمان اصفهان بوجود آمده بود. در مورد تدارکی که در زمینه کوشش برای سرکوب حزب در جنوب و حمله به سازمان یزد بعمل آمده بود مجله "مردم برای روشنفکران" در شماره 35 خود نوشت:

"از چندی به این طرف جنوب ایران دستخوش حملات پر دامنه ارتجاعی قرار گرفته است... مسافرت ها و ملاقات های مرموزی پی درپی... انجام می گیرد، پنهانی و آشکار اسلحه و مهمات بین ایلات جنوب پخش می شود، صارم الدوله عامل قرارداد1919 نیروی چریک تهیه می بیند، مرتضی قلی صمصام کوس لمن الملکی می کشد...

فئودال، سرمایه دار، عمال دولت، همگی با هم دست اتحاد و اتفاق داده برعلیه آزادی و اجتماعات آزادیخواه قیام کرده اند.

در شهر یزد مامورین دولت در روز روشن بیرق سه رنگ ایران را پائین آورده و یکدسته اوباش و اراذل را وادار به آتش زدن کلوب حزب توده نموده و هرگونه امنیت را از افراد آزادیخواه سلب نموده اند...

روزنامه "رهبر" در مقاله «لندن از یزد خبر می دهد» از قول روزنامه "رینولد نیوز" روشنی بیشتری روی حادثه یزد می افکند و می نویسد:

"روزنامه رینولد نیوز چاپ لندن در هفته گذشته خبری منتشر کرده دائر بر اینکه در شهر یزد بلوائی برپا شده است، بدین معنی که کارگران ایرانی از کار دست کشیده و مطالبه مجازات اشخاصی را می نمایند که برعلیه کارگران فعالیت می کنند و سپس روزنامه مزبور اظهارعقیده می کند که شرکت های نفت انگلیس و ایران به مقامات شهربانی و شهرداری یزد کمک می کنند و باز روزنامه مذکور می نویسد: اخبار دیگری حاکیست که اسلحه زیادی بین عشایر بختیاری که خود را آماده حمله به اصفهان می نمایند تقسیم شده است زیرا این عشایر می خواهند مرکز حزب توده ) کمونیست( مرکز اتحادیه کارگران را در این شهر از بین ببرند..."[3]

اطلاع " رینولد نیوز" موثق بود. برای اصفهان نقشه مفصل تری تنظیم شده بود. بدوا برای نخستین بار در ایران ) با استفاده از تجارب غرب(  با تطمیع عده ای ازکارگران اتحادیه ای بنام "اتحادیه  کارگران و کارفرمایان" تشکیل گردید. روزنامه "رهبر" در این باره تحت عنوان "تاکتیک جدید ارتجاع " نوشت که شعار کنونی ارتجاع "برکندن و سوزاندن آثار آزادی در جنوب است" و اضافه کرد که کارفرمایان کارخانه های اصفهان تاکنون متجاوز از یک میلیون تومان برای انحلال اتحادیه خرج کرده اند، عده ای مزدور گرد آورده، آن ها را برای جان کارگران با چاقو و قمه و حتی اسلحه گرم مسلح ساخته اند".

اتحادیه نو ساخته از همان روز تشکیل به تحریک صاحبان کارخانه ها، با چشم پوشی و حتی ترغیب ماموران دولت و به اتکاء نیروی بختیاری که پشت دروازه شهر آماده سرریز شدن بود مقدمه کار خود را با پروکاسیون های پی درپی آغاز کرد و در آغازفروردین 1324 دست به اجرای نقشه خود زد. روزنامه "رهبر" مورخ 8 فروردین خبر تلگرافی واصله از سازمان حزبی اصفهان را چنین نقل می کند:

"پس از تهدید و تعرضات شدید که از چند روز قبل شروع شده بود در اثر چشم پوشی مامورین دولتی اصفهان، امروز صبح عده رجاله های اتحادیه جدید طبق دستور مدیران کارخانجات... با تبانی قبلی شهربانی و استانداری جمع و از مقابل حزب توده عبور و شروع به سنگ اندازی به محل حزب و اتحادیه کردند.

کوچکترین ممانعتی از جانب مامورین لشگری و شهربانی بعمل نیامد. در نتیجه رجاله ها وارد حزب و اتحادیه شده کلیه اثاثیه و صندوق دو محل سرقت، در و پنجره را آتش زدند، خراب نمودند. در نتیجه این حمله عده ای از کارگران و رهبران حزب و شورای متحده مجروح شدند و هیچیک از ضاربین دستگیر نشد. رهبری حزب و شورای متحده از نقشه ارتجاع آگاه بود و می دانست که در همان موقع شهر اصفهان در محاصره نیروهای بختیاری است".

سازمان های حزبی واتحادیه ای اصفهان که از آن تاریخ در خفا فعالیت می کردند تنها پس از نبردی طولانی و جلب همدردی و مساعدت مادی و معنوی همه کارگران کشور توانستند باز سازمان های خود را علنی سازند و این بار با تجربه بیشتری به مبارزه خود ادامه دهند.

طی تمام مدت تابستان 1324 مرکز حزب در سرتاسر کشور بویژه در جنوب در معرض حمله قرار داشت و برای اعضاء حزب امنیتی وجود نداشت. ارتجاع و امپریالیسم در جنوب به تنظیم نقشه های خود برای جلوگیری از بسط جنبش ادامه می دادند و چنانچه بعدها کاملا آشکار گردید دربار محمدرضا شاه که کوشش داشت خود را در سایه نگاهدارد در تمام این اقدامات نقش درجه یک را بازی می کرد.

در اوائل تیر1324 در چهار محال اصفهان کنفرانسی با حضور منی پنی Many Pany دبیر سفارت انگلیس، کونسول انگلیس در اصفهان و صمصام ایلخان بختیاری تشکیل گردید که یکی از موضوعات آن تنظیم نقشه برای از بین بردن حزب توده در شیراز طبق نمونه یزد و اصفهان بود. در تاریخ 21 تیر کنفرانس چهارمحال در ترکیب وسیع تری با شرکت گلد کونسول انگلیس در اصفهان، صارم الدوله، مرتضی قلی صمصام، عده ای از سران ایلات فارس و نماینده ای از جانب قوام الملک شیرازی تشکیل یافت که در آن نیز موضوع جلوگیری از بسط نهضت و بویژه رخنه حزب توده ایران به جنوب کشور و تحکیم "رشته های الفت و اتحاد سران عشائر" مطرح بوده است.

در مرداد حمله به سازمان های فارس آغاز شد. 18 مرداد عده ای تفنگچی از ایل باصری در محل کارخانه مرودشت مجتمع و به طرف کلوب حزب توده حمله می نمایند و بلافاصله عده ای اثاثیه کلوب را به یغما می برند و کلوب را آتش می زنند.[4]

در نامه ای از شیراز نوشته شده بود که "... تمام ارتجاع وطنی و بین المللی علیه تشکیلات حزب توده شیراز تجهیز شده است... نفاق داخلی عجالتا کنار گذاشته شده است و بوسیله ماده چسبنده ای بنام "لیره" بیکدیگر چسبیده اند... سر و صدای ما مخصوصا مبارزه ضد استعماری ما ترس چندین ساله مردم را ریخته و کلیه جوانان پرشور و روشنفکران در اطراف ما جمع نموده است..."[5]

مبارزه با حزب توده ایران و بطور کلی برای خاموش کردن ندای آزادی و جنبش دموکراتیک همکاری منظم و نزدیک بین همه نیروهای ارتجاعی و امپریالیسم برقرار بود و با نقشه مشترک عمل می کردند. اسناد جسته گریخته ای که در اخبار جرائد آن زمان به آن برمی خوریم نمونه های روشنی از این همکاری ها و توطئه ها بدست می دهد:

روزنامه "نبرد" در تاریخ 16 تیر1324 خبرداد که سیدضیاء الدین با ژنرال پاجب انگلیسی در آبعلی با حضور آقای فتح اله فرود ملاقات محرمانه ای داشته است؛

روزنامه "رهبر" در شماره 642 اطلاع داد که دو شب قبل اتوموبیل آقای خادم آزاد از تهران به سوی اصفهان حرکت کرد  و در کهریزک سیدضیاء که قبلا با اتومبیل دیگری به آنجا آمده بود سوارآن شده بطرف اصفهان عزیمت نمودند. در همان خبر ذکرشده است که از کهریزک شخص سومی با آنها بوده است و گفته می شود این شخص کلنل انگلیسی است که در منزل خادم آزاد زندگی می کند و مطابق اطلاع مطلعین مشاورسیاسی سیدضیاء است.

باز "رهبر" در شماره 23ر1ر24 از منبع موثقی اطلاع می دهد که "سرلشکر رزم آرا" در منزل سپهبد احمدی با مشارالیه ملاقات نموده هم قسم شدند که نسبت بیکدیگر کاملا وفادار بمانند. آقای سرهنگ علوی مقدم آجودان اعلیحضرت هم وسیله ملاقات این دو نفر را سه روز پیش با آقای سیدضیاء الدین طباطبائی فراهم آورده وملاقات دراطاق آئینه کلوب ایران بعمل آمده است. در این ملاقات سرتیپ هدایت، دکتر طاهری )یکی از متوالیان مجلس- نگارنده ( و سید محمد باقرحجازی نیز شرکت داشته اند".

و نیز در همان روزنامه به تاریخ 28ر9ر24 تحت عنوان "اجر زحمات"  می خوانیم: "یکی از کونسول های بیگانه به اتفاق آقای فریدون خان صمصام بوسیله اتوموبیل جیپ عازم شهر کرد شده و در آنجا آقای کونسول )منظور کنسول انگلیس است- نگارنده(  به پاس خدماتی که خان بختیاری در تسلیح و اتحاد عشائر نموده دستورات کونسولگری را بنحو احسن انجام داده معظم له و دو نفر از فرزندانشان را از طرف امپراطوری به ترتیب پائین مورد مراحم مخصوص قرارداد:

به آقای مرتضی قلی خان یک کاپ مرصع، به آقای جهانشاه خان یک سینی نفیس، به آقای امیر بهمن خان یک قوطی سیگار جواهر نشان..."

باز هم یک گزارش رسمی از بندرپهلوی برای ریاست شهربانی کل که در آن نوشته شده است:

"ریاست کل شهربانی کشورمحترما به عرض عالی می رساند... برای سوزانیدن) خوانده نشد( کلوب توده و اتحادیه نقشه ماهرانه ای ترسیم شده است که در موقع مقتضی عملی خواهد شد. برای ربودن اوراق توده و اتحادیه در موقع مقتضی اقداماتی خواهد شد. بطور خفیه تبلیغات موثری بافراد روشنفکر توده شده است و تا حال چندین نفر از کلوب توده استعفا داده اند. پیشرفت حزب توده چندان نیست و برای مانع پیشرفت آن بطور خفیه بنا به دستور جنابعالی تا کنون اقداماتی شده است.

کپیه این نامه به آقای سیدضیاء الدین طباطبائی تقدیم شده است. با تقدیم احتراما محمود اکبری سلطانی".

این مشت ها نمونه خروارها همکاریست که میان عمال امپریالیسم و ارتجاع علیه حزب توده ایران انجام می شد و حزب توده ایران همواره بر روی پای خود ایستاد و از مبارزه باز نماند. ارتجاع و عمال خائن امپریالیسم بارها به ترور افراد و رهبران حزب متوسل شدند: کتک زدن وکلای حزب، انداختن بمب به منازل و کلوب حزب و غیره.

 

روزنامه "رهبر" به تاریخ 25 تیر1324  16ر7ر45 چنین اطلاع داد:

"دیشب در حدود 8 بعد ازظهر در کافه کلوب مرکزی حزب توده ایران مقداری مواد منفجره ناگهان مشتعل می شود. فورا اعضاء حزب که در کافه حضور داشتند متوجه شده قبل از آن که زیانی وارد آید آتش را خاموش نمایند. در همین موقع در منازل آقایان کامبخش و دکتر رادمنش نیز نظیراین قضیه اتفاق می افتد و نارنجک هائی که پرتاب کرده بودند منفجر می شود"

چند روز قبل نیز نارنجک هائی به منزل دکتر کشاورز پرتاب شده بود- نگارنده.

سپس روزنامه اضافه می کند:

"عمال ارتجاع که اخیرا عصبانیت شدیدی در اثر شکست های متوالی دامنگیرشان شده است دوای درد خود را توسل به اقدامات تروریستی و خرابکاری تشخیص داده به این قبیل عملیات آنارشیستی و ناجوانمردانه دست می زنند. اینها غافل از آنند که با این قبیل مانورهای احمقانه نه تنها کوچکترین خللی در نیرومندی حزب پرافتخار ما وارد نمی آید بلکه خود را بیش از پیش مفتضح کرده به اضطرار ناشی از شکست خود اعتراف می نمایند."

ارعاب و ترور تنها حربه ارتجاع وامپریالیسم نبود. مقابله ایدئولوژیک از طریق مطبوعات اجیر، دادن شعارهای چپ و حتی دست زدن به تشکیل "حزب کمونیست" و کوشش برای جدا کردن نیروهائی که گرایش به چپ داشتند به بهانه اینکه حزب توده حزب واقعی طبقه کارگر نیست، و غیره از اقداماتی است که به آن دست زده می شد.

حزب توده ایران در معرض کوهی از اتهامات قرار گرفت ولی لکه ای بر دامنش ننشست. سیاست روشن حزب در دفاع از منافع زحمتکشان، سیاست عاری از نوسان آن در دفاع از آزادی و استقلال کشور موجبات رشد روز افزون آن را فراهم می ساخت.

از آنجا که احزاب موجود ارتجاعی و بویژه حزب "وطن" سید ضیاء موفقیتی در مبارزه علیه حزب توده ایران بدست نیاورده بودند سیدضیاءالدین با کمک مادی دستگاه حاکمه و بویژه امپریالیسم انگلیس دست به تشکیل حزب نوینی زد. در نظر گرفته شده بود که حزب جدید التاسیس "اراده ملی" برنامه خود را از مواد ارتجاعی برنامه حزب "وطن" پاک کند و خود را حزبی دموکراتیک معرفی نماید و بکوشد تا همه نیروهای ارتجاعی را در یک حزب مقتدر گرد آورد- کاری که چنانکه در آینده خواهیم دید انجام نشد و"دبیرکل" حزب آقای سیدضیاءالدین که در سرلوحه مرامنامه حزب خود ر ااز جمله رجالی معرفی کرد که هر چه اراده کند خدا نیز اراده خواهد کرد.[6] مجبور شد مفتضاحانه بازی را به دیگری تحویل دهد.

در جریان زمامداری حکیمی که پس از بیات سرکار آمد تحریکات علیه حزب توده ایران آنی تخفیف نیافت. در تمام شهرستان های شمالی دستجات مسلح علیه حزب تشکیل شده بود. بیش از دویست نفر در اصفهان بازداشت شدند، در جنوب مستر گلد کونسول انگلیس در اصفهان و مستر ترات دبیر سفارت انگلیس با خوانین مرتجع به توطئه چینی ادامه می دادند.

با این حال ارتجاع کابینه حکیمی را برای اجرا مقاصد خود ضعیف تشخیص داد. در تاریخ 13 خرداد1324 ) 3 ژوئن 1945( حکیمی رفت و در21 همان ماه مجلس در نتیجه ائتلاف همه فراکسیون های مرتجع به محسن صدر )صدر الاشراف( رای تمایل داد.

محسن صدر خدمتگذار شناخته شده ارتجاع و مستنطق بازداشت شدگان صدر مشروطیت بود که بدست دژخیمان محمد علیشاه جان سپردند.

صدر بعنوان دژخیم باغشاه معروف بود و اکنون نقش تازه ای بعهده می گرفت. آزادیخواهان ایران، مخالفین دیکتاتوری و بویژه حزب توده ایران نمی توانستند زیر بار چنین حکومتی بروند.

روزنامه "رهبر" پس از شرح جنایات صدر نوشت:

"... محس صدر کسی است که داوطلبانه بنا به پیشنهاد محمد علی میرزا پادشاه جابر خیانتکار حاضر شد شرع و قانون را به خدمت ظلم و استبداد گذارد و فداکارترین فرزندان این آب و خاک را به نام شرع مقدس اسلام بدست دژخیمان باغشاه بسپارد..."[7]

"جبهه آزادی" اعلام خطر کرد و همه ایرانیان را دعوت نمود علیه جلادان آزادی و دوستاقبانان باغشاه برخیزند و مشروطیت را نجات دهند. در قطعنامه "جبهه آزادی " گفته می شد:

"شورای عالی جبهه آزادی بنام 44 روزنامه عضو جبهه و سازمان های وابسته به تمام افراد وطن پرست و آزادیخواه و طرفداران حکومت ملی اعلام می دارد که با تشکیل کابینه از طرف صدرالاشراف دژخیم باغشاه و دوستاقبان جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک المتکلمین و عامل استبداد محمد علیشاه مخلوع بزرگترین دسیسه برعلیه آزادی و حق حاکمیت ملت ایران در شرف اجراست..."

در مجلس فراکسیون حزب توده ایران به اتفاق 16 نفر اعضاء فراکسیون آزادی، 12 نفر طرفداران دکترمصدق و18 نفر از فراکسیون ملی و منفردین تصمیم به آبستروکسیون جلسات مجلس گرفتند تا مانع معرفی کابینه صدرگردند.

آبستروکسیون کابینه صدر مهمترین حادثه دوره چهاردهم مجلس شورای ملی است. اهمیت آن بویژه برای نیروهای مترقی بود که ثمربخشی همکاری و زیانمندی تفرقه را بیازمایند. طی چهل وپنج روز مجلس جلسه خود را برای معرفی کابینه صدر تشکیل نداد زیرا در اثر آبستروکسیون حد نصاب لازم بدست نمی آمد. تنها با بکاربردن فریب و نیرنگ بود که کابینه معرفی شد. بنا به تقاضای صدر تحریم کنندگان جلسات مجلس سوای فراکسیون توده که به توطئه پی برده و بدیگران نیز هشدارلازم را داده بود حاضر شدند در جلسه ای که صدر تعهد نموده بود برای استعفای دولت حاضرشود حضور یابند. ولی صدر بجای استعفا از موقعیت استفاده نمود و دولت خود را معرفی کرد.

در اعلامیه فراکسیون توده در این مورد گفته می شود:

"... اگرچه ما اصولا مقاومت منفی را برای پیشبرد هدفهای سیاسی کافی نمی دانیم... لیکن از لحاظ همکاری با سایر نمایندگان و جلوگیری از تفرقه... تصمیم آبستروکسیون از طرف فراکسیون توده اتخاذ گردید.

آبستروکسیون 45 روزه، حکومت صدر را چنان دچار بحران نمود که برای جلوگیری از سقوط خویش به انواع وسائل تشبث کرد و حتی از هیچگونه پیشنهاد سازش مضایقه ننمود لیکن پافشاری واستقامت ما اقدامات وی را در این زمینه با عدم موفقیت مواجه ساخت و ناگزیر بوسیله نمایندگان اکثریت دست به خدعه و نیرنگ زد تا آنجا که با وعده استعفای خویش و قول متوالیان اکثریت، موفق به تشکیل جلسه و معرفی کابینه سرا پا ارتجاعی خویش گردید.

نمایندگان توده چون بطرز تفکر این سیاست بافان تربیت یافته پلیس رضاخانی آشنائی داشتند ... همچنان از حضور در جلسات امتناع نمودند. حوادثی که بعدا واقع گردید صحت تشخیص ما را ثابت نمود و تجدید آبستروکسیون بهترین دلیل این مدعاست..."

بدیهی است که تجدید آبستروکسیون در حالی که کابینه از وضع غیرقانونی خود بیرون آمده بود نمی توانست تاثیر سابق را داشته باشد و حکومت صدر تا مدتی توانست دوام آورد و با تعویض تمام استانداران و فرمانداران و گماردن طرفداران سیدضیاء و وکلای اکثریت، فشار را به نیروهای آزادیخواه مضاعف نمود، تا آن که بتدریج همه جرائد حزب توده ایران و جبهه آزادی توقیف و مراکز حزب توده ایران حتی کلوب مرکزی تهران تحت اشغال نیروی نظامی درآمد و در حقیقت حزب در حالت نیمه علنی فعالیت می نمود و تنها نمایندگان مجلس بودند که با استفاده از مصونیت پارلمانی هنوز به فعالیت علنی ادامه می دادند.

در ارتش نیز سرلشگر ارفع همکار نزدیک صدر به تعقیب افسران آزادیخواه و هر کسی که تصور می رفت به حزب توده تمایلی داشته باشد آغاز نمود. حزب "نهضت ملی" که بدست سرلشکرارفع و رهبری مستقیم سرهنگ منوچهری ) سپهبد آریانای بعدی(  در ارتش تشکیل گردید دامی بود برای افسران جوان که هر کس از عضویت آن سر می پیچید در معرض تعقیب و در لیست تبعیدی های جنوب قرار می گرفت.

عکس العمل فشار به افسران جوان، قیام افسران خراسان بود.[8] اول شب 24 مرداد 1324 بیست نفرکه سوای چند نفر سرباز بقیه از افسران پادگان خراسان بودند تحت فرماندهی سرگرد اسکندانی با مقدار مهمات کافی بوسیله اتوموبیل های ارتش از مشهد خارج شده در مراوه تپه پادگان ارتش را خلع سلاح کردند و بطرف ترکمن صحرا روی آوردند که در آنجا پایگاهی برای خود بوجود آوردند.

عده ای از افسران نیز از تهران به آنان پیوستند. قیام افسران خراسان در دستگاه حاکمه تولید اضطراب و نگرانی خاصی نمود.

از آنجا که مجلس بواسطه آبستروکسیون نمی توانست تشکیل جلسه بدهد عده ای از نمایندگان اکثریت بنا به تقاضای صدر تشکیل جلسه خصوصی دادند و صدر پس از شکوه از عدم تشکیل جلسات علنی به واقعه خراسان اشاره کرد و گفت هر دستوری نمایندگان بدهند آن را متابعت خواهم کرد. وزیر جنگ نیز پس از مطلع ساختن حضار از واقعه اظهار نگرانی کرد از اینکه در صحرای ترکمن دو هزار ترکمن مسلح وجود دارد که این افسران قصد دارند به آنها ملحق شوند.[9]

این افسران بعلت بی احتیاطی غافلگیر شدند، عده ای از آنان ) ازجمله سرگرد اسکندانی( کشته و برخی دستگیر شدند و بازماندگان توانستند در صحرای ترکمن پناهگاهی برای خود بیابند ) در اطلاعیه ارتش گفته شده که 7 نفر کشته دو نفر زخمی شده اند(. حزب توده ایران، که این افسران از نظر افکار خود راه این حزب را برگزیده بودند، توانست افسران بازداشت شده را از زندان ها فراردهد وهمه بازماندگان این قیام را پس از آغازجنبش آذربایجان برای کمک به آنجا برساند.

پس از این قیام، ارفع در کار خود تعجیل نمود و عده زیادی از افسران جوان را به جنوب تبعید کرد و در کرمان بدون هیچگونه مدرک و محاکمه ای زندانی نمود.

روزنامه "رهبر" در مقاله تحت عنوان "منشاء وقایع خراسان کجاست" نوشت:

"... افسرانی که در حزب نهضت ملی شرکت نمی کنند و یا در دزدی ها و جنایات اغلب افسران ارشد دوره دیکتاتوری همکاری نمی نمایند محکوم به اخراج یا تبعید بنام انتقال می باشند. چنین روشی بدون شبهه در ارتش تزلزل و وحشت ایجاد می کند و طبق اظهار خود ستاد ارتش که چند نفر از افسران مشهد هم باید به کرمان منتقل می شدند ناچار منجر به حوادث ناگوار می شود..."[10]

وقایع خراسان بدست ارتجاع بهانه جدیدی داد تا فشار خود را تشدید سازد. در تاریخ اول شهریور1324 در تهران حکومت نظامی اعلام گردید. چهارم شهریور جلوی کلوب مرکزی حزب توده چندین مسلسل گذارده شد و رفت و آمد به آنجا قدغن گردید. پنجم شهریور مراکز حزب و اتحادیه به یغما رفت و روزنامه ظفرارگان شورای متحده توقیف گردید.

 

حمله نوینی در سراسر کشور آغاز شد.

شدیدتر از همه فشار در آذربایجان و بویژه در تبریز بود. به هیچیک از صدها تلگراف که از نواحی مختلف آذربایجان دائر به ستم ماموران دولتی و مجازات آن ها به مرکز مخابره گردید پاسخی داده نشد. بالاخره در تاریخ 21 مرداد 1324 ) 12ر8ر45( در تلگراف حضوری که رئیس مجلس، علاء وزیر دربار، مستشارالدوله، دکترمصدق، وکلای فراکسیون توده و وکلای آذربایجان احضارشده بودند نمایندگان آذربایجان مطالبی را بشرح زیر مخابره نمودند:

"فجایعی که اخیرا در آذربایجان روی می دهد از روی یک نقشه ارتجاعی است و به منظور کشتن و خفه کردن آزادی اجراء می شود. آزادیخواهان قادرند که در هر موقع مرتجعین خونخوار را بزانو در آورند... ولی پیش از چنین اقدامی مردم حساب خود را با مامورینی باید پاک کنند که موظفند جان و مال و آزادی و حقوق مردم را حفظ نمایند و نمی نمایند... پانصد نفر دهقان با پرونده سازی امنیه در زندان... بلا تکلیفند... شهربانی و آقای سرتیپ درخشانی این روزهای تاریک حبس را برای آنان کافی ندانسته توطئه قتل عامی را در زندان فراهم آورده اند و به بهانه اینکه زندانیان درصدد فرارند در داخل زندان محبوسین را به مسلسل بسته 7 نفر را مقتول و11 نفررا بنا براحصائیه خود شهربانی مجروح کرده اند..."

سپس در تلگراف آماری از اعضاء حزب که در دهات مختلف بدست ملاکان و ماموران کشته شده اند ذکر شده و تقاضای مجازات مرتکبین شده است.

در پاسخ این تلگراف که رئیس مجلس و وزیر دربار هم در حین مخابره حضور داشته اند صدرالاشراف در جلسه خصوصی مجلس اظهارنمود:

"بنده خدمت آقایان عرض می کنم که نه به این تلگراف و نه به صد یک از این تلگراف ها اهمیت نمی دهم".[11]

روزنامه "رهبر" سرمقاله شماره 631 خود را به شرح جنایات و روش نخست وزیر غیر قانونی و ماموران وی اختصاص داد که عنوان آن این بود: « پس از فریاد ملت مشت ملت».

این مشت در آذربایجان گره شد - در آذربایجانی که بارها در پیشاپیش جنبش رهائی بخش مردم ایران قرار گرفته بود و خود زیر بار فشارمضاعف بدبختی های همه مردم ایران بعلاوه تبعیض ملی قرار داشت.

 


[1] ـ "مردم برای روشنفکران" شماره 36، 11 خرداد 1324- اول ژوئن 1945

 

[2] ـ روزنامه " رهبر" 17 بهمن 1323

[3] ـ " رهبر" 20 اسفند 1323

[4] ـ روزنامه " رهبر" 24 مرداد1324

[5] ـ روزنامه " رهبر" شماره 527

[6] ـ این عبارت در سرلوحه مرامنامه حزب " اراده ملی" نوشته شده بود: " ان لله رجالا اذا ارادو اراد" یعنی " خداوند رجالی دارد که هرچه آنها اراده کنند خدا هم اراده می کند.

[7] ـ روزنامه " رهبر" شماره 578- 18ر3ر1324

[8] ـ رجوع شود به مقاله نگارنده تحت عنوان "شمه ای از تاریخ ارتش ایران و مبارزات دموکراتیک درون آن"مجله " دنیا" سال ششم شماره 2 صفحه 40

[9] ـ روزنامه " رهبر" 29ر5ر1324 )20ر8ر1945(

[10] ـ روزنامه " رهبر" 31ر5ر1324

[11] ـ روزنامه "رهبر" شماره 630-  23ر5ر1324  )14ر8ر1945(

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                           بازگشت