از تصرف |
جنجال حمله نابخردانه به سفارت انگستان همچنان ادامه دارد. آقای خامنهای که مدافع "سیاست خارجی تهاجمی" بود، فعلا بدنبال دو انفجار در دو پایگاه نظامی سپاه در ملارد و اصفهان و خرابکاری ناشی از حمله به سفارت انگلیستان رو پنهان کرده و شهامت دفاع از دستپخت سیاست تهاجمی خود را ندارد. او که خود را بزرگترین جاسوس شناس و جاسوس بگیر می داند، حالا در لانه جاسوسان اسیر است و از هر طرف نیش می خورد. پیامدهای حمله به سفارت انگلیس یک بحث است و تشابهی که گردانندگان این جنجال کوشیدند با ایجاد همسانی میان آن با تسخیر سفارت امریکا در سال اول پس از انقلاب ایجاد کنند بحثی دیگر. شاید هم تصور بر این بود که آقای خامنهای نیز به پشتیبانی از اوباش وارد میدان میشود و یک گروه به اصطلاح "دانشجوی بسیجی پیرو خط خامنهای" ساخته خواهد شد. تصوری که یخش نگرفت. واقعا چه شباهتی است میان حمله به سفارت انگلستان که در آن عدهای اوباش از در و دیوار سفارت بالا رفته و دست به غارت اموال زدند با آنچه در تصرف سفارت امریکا روی داد؟ این اوباش با تصور اینکه اینجا هم خوابگاه دانشجویان یا دفتر احزاب اصلاح طلب یا فلان روزنامه هوادار جنبش سبز است، شیشهها و در و پنجرهها را شکستند و هر چه را نتوانستند به غنیمت ببرند خرد و خمیر کردند. درحالیکه با تسخیر سفارت امریکا، علیرغم وجود جو انقلابی ایران در سال 1358 حتی یک سنگ هم به سوی سفارت امریکا پرتاب نشد و یک شیشه نشکست. چه شباهتی است میان این "اوباش بسیجی" و آن دانشجویان و این شرایط و آن شرایط؟ زمانی که سفارت امریکا تسخیر شد در ایران آزادیها وجود داشت. احزاب و گروههای سیاسی - نه تنها گروههای حکومتی و مذهبی- بلکه مثلا حزب توده ایران یا نهضت آزادی ایران یا فداییان خلق ایران فعالیت سیاسی میکردند و تشکیلات و روزنامههای خود را داشتند. تودههای عظیم مردم بویژه قشرهای محروم جامعه در ابعادی خیره کننده پشت سر آقای خمینی بودند و وی نیز میکوشید از منافع این توده در سطح حاکمیت دفاع کند. حالا آن را مقایسه کنید با شرایط امروز که نه تنها احزاب مخالفی در کشور امکان فعالیت ندارد، بلکه احزاب طرفدار نظام نیز ممنوع اند و اصلاح طلبان و کارگزاران حکومت و همان دانشجویان خط امامی که سفارت امریکا را به تصرف درآوردند خود در زندان و حبس اند و حکومت حتی روسای جمهور و مجلس سابق خود را تحمل نمیکند و نخست وزیرش در حبس خانگی است. مبارزه ضدامپریالیستی شرایط و لوازمی دارد که اولین آن وجود آزادیها و پشتیبانی مردم از حکومت است. آقای خمینی زمانی که اشغال سفارت امریکا را تایید کرد شرایط ایران و موقعیت خود وی و حکومت مستحکم بود و با اینحال وی در اولین قدم کوشید تا پایگاه ملی حکومت را باز هم تقویت کند. دو هفته پس از اشغال سفارت امریکا و جدی شدن رویارویی با امریکا وی با هدف تقویت وحدت ملی اعلامیه معروف به 26 مادهای اعطای خودمختاری به کردستان را انتشار داد تا به منازعه داخلی در کردستان پایان داده شود و پشت جبهه کشور در برابر امریکا تقویت شود. آن آزادیها و وحدت ملی را باید مقایسه کرد با استبداد و از هم پاشیدگی کنونی که همزمان با حمله به سفارت انگلستان فرزند امام جمعه اهل سنت زاهدان ممنوع الخروج میشود و ماموران حکومتی به جمع دراویش حمله میکنند، در کردستان اعضای پژاک را اعدام میکنند، در دانشگاهها جلوی برگزاری مراسم 16 آذر را میگیرند، لطف الله میثمی از مذهبیون پرسابقه را ممنوع الخروج و نشریه اش را توقیف میکنند و برای برگزاری عاشورا و تاسوعا به لشکرکشی نظامی به خیابانها روی میآورند. این حکومت که از آزادی ها، از وحدت ملی و از مردم خود مانند جن از بسم الله میترسد، با این وضع و این شرایط میخواهد مبارزه ضدامپریالیستی کند؟ آیا از اینکه مقام فرزانه رهبری، خود پنهان شده و سکوت کرده باید در شگفت بود؟ همه واقعیتها و شواهد نشان میدهد که در جنجال حمله به سفارت انگلستان کمترین قصدی برای مبارزه ضد امپریالیستی در کار نبود، بلکه منظور حل بحرانهای داخلی و اختناق و فشار بیشتر بر مردم به بهانه مبارزه جهانی است. جنجال بیسرانجامی که خود ناشی از خالی شدن ارکان حکومت از کارگزاران مردم دوست، خردمند و دوراندیش آن است. |
راه توده 344
21 آذر ماه 1390