راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

ایران، چرا باید
قربانی استراتژیک
جنگ پیشگرانه شود؟
میشل شوسودوفسکی 4 دسامبر 2011
وبسایت گلوبال ریسرچ- س. ابراهیم بیگی

 

شروع جنگ با کلاهک های اتمی علیه ایران از سال 2005 جزو برنامه های پنتاگون بوده است. اگر چنین جنگی رخ بدهد، تمام خاورمیانه و آسیای مرکزی در آن می سوزد و پای بشریت نیز به جنگ جهانی سوم کشیده خواهد شد.

موضوع جنگ جهانی سوم البته در صفحه اول روزنامه ها نیست. رسانه های اصلی تحلیل عمقی یا بحث راجع به تاثیرات چنین طرح های جنگی را به شدت سانسور می کنند.

دور نمای شروع جنگ جهانی سوم، با ایجاد منطقه ی پرواز ممنوع (No-Fly Zone) شروع می شود. این عملیات تحت قانون مسئولیت حفاظت (Responsibility to Protect) ناتو تعریف شده است که کمترین خسارات را داشته باشد یا بمباران "تنبیهی" علیه مقاصد نظامی خاصی را در پی دارد که حمله به ها تحت به "پشتیبانی از امنیت جهانی" و "دموکراسی" و "حقوق بشر" در کشورهای هدف صورت می گیرد.

طیف وسیعی از افکار عمومی از تاثیرات مخرب این طرح های جنگی بی خبر است. طرح هائی که شامل استفاده از سلاح های اتمی برای تخریب یا تلافی علیه برنامه سلاح های اتمی ایران نیز می شود که البته هنوز وجود آن به اثبات نرسیده است.

بعلاوه، تکنولوژی نظامی در قرن 21 در حد بسیار پیشرفته ای قرار دارد که در آن از ترکیب سیستم های پیچیده ی جنگ افزاری در کنار یکدیگر استفاده می شود. ما در محل تلاقی "جدی ترین بحران" در تاریخ بشریت قرار داریم. آینده بشریت در گرو آن است. شرایط موجود را می توان در قالب نقشه های جنگی پیشرفته با نیروی نظامی نیرومند با استفاده از کلاهک های اتمی فرض کرد. طرح نظامی جهانی پنتاگون یکی از پیروزیهای جهانی است که باید به آن دست یافته شود. گسیل نیروهای نظامی ایالات متحده- ناتو در چندین نقطه از جهان اتفاق افتاده است.

نظامی گری در سطح جهانی از مسیر ساختار متحد فرماندهی نظامی ایالات متحده به پیش برده می شود: کل سیاره زمین تحت فرمان نظامی پنتاگون باید در بیاید. بر اساس اظهارات فرمانده ی پیشین ناتو، ژنرال ویزلی کلارک (Wesley Clark)، نقشه راه نظامی پنتاگون شامل چندین صحنه  جنگ می شود: "برنامه پنج ساله شامل هفت کشور می شود که با عراق شروع شده و سپس با سوریه، لبنان، لیبی، ایران، سومالی و سودان ادامه می یابد." این عملیات نظامی با نام "جنگ جهانی علیه ترورسیم" و امنیت جهانی انجام می شود و اخیرا نیز به عنوان "اقدامات بشردوستانه و مدافع دموکراسی" اذعان می شوند.

زرادخانه ی سلاح های اتمی تاکتیکی غرب بر اساس دروغگویی دانشمندان نظامی هم پیمان پنتاگون دائما "بدون ضرر و زیان برای انسان های اطراف محل اصابت تبلیغ می شوند، و این که انفجار اصلی در زیر زمین اتفاق می افتد".

سیاستمداران غیرمسئول از تاثیرات و پیامدهای اقدامات خود آگاه نیستند. آنها به تبلیغات جنگی خود باور پیدا کرده اند: سلاح های اتمی ابزاری برای صلح و دموکراسی هستند. و جنگ نیز عملیاتی صلح جویانه یا آرامش بخش و گسترش دهنده  صلح با حمایت "جامعه بین المللی" تلقی می شود.

قربانیان جنگ نیز معمولا به عنوان خیانت کاران یا شورشیان یا خرابکاران معرفی می شوند. ایران و سوریه در نظر آنها خطری برای امنیت عمومی جهان هستند، بنابراین اقدام پیشگیرانه ی نظامی علیه آنها نیز توجیه پذیر است.

 

جنگ افروزی جهانی

مفهوم "جنگ طولانی" یا "جنگ همیشگی" از انتهای جنگ جهانی دوم به دکترین نظامی اصلی ایالات متحده تبدیل شد. هدف وسیع تر مبنی بر تسلط نظامی بر همه دنیا در قالب یک پروژه  امپریالیستی در ابتدا تحت مدیریت ترومن در اواسط دهه 40 میلادی درست در ابتدای جنگ سرد فرمولبندی شد.

ما با یک عملیات نظامی جهانی با نام "جنگ افروزی جهانی" مواجه هستیم. پروژه ی سال 2000 که به نام "پروژه ای برای آمریکای قرن جدید (Project for New America Century)" - اختصارا PNAC - نام گرفت و در عین حال ستون فقرات برنامه های نظامی نئوکان ها بود، بر مبنای "آغاز یک جنگ بدون مرز" پایه گذاری شده بود.

اهداف اعلام شده ی این پروژه (PNAC) عبارت بود از "نبرد و برد قاطع در چندین صحنه جنگ در جهان به صورت همزمان". این عملیات بایستی در مناطق گوناگونی از جهان انجام می شدند تا وظایف به اصطلاح نظامی "محافظتی" را که با "شکل دادن محیط امنیتی در مناطق بحرانی و متخاصم" مرتبط است، برآورده شود. محافظت جهانی (Global Constabulary) دلالت بر پروسه ی نظامی گری و برخوردهای پلیسی و دخالت در امور دیگر کشورها دارد، که عملیات پنهانی و تغییر رژیم را نیز شامل می شود.

این پروژه ی شیطانی نظامی که توسط نئوکان ها فرمول بندی شده بود، از ابتدای دولت اوباما اتخاذ و پیاده سازی شد. با تیم جدیدی از مشاوران نظامی و سیاست خارجی، اوباما قابلیت بیشتری برای آتش افروزی در جنگ نسبت به رئیس جمهور پیش از خود داشت.

در شرایط فعلی، اقدامات نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده در نقاط مختلفی از جهان انجام می شود. برنامه های جنگی در حال پیشرفت در ناحیه بزرگتری از خاورمیانه و آسیای مرکزی در حال اجراست که شامل عملیات هماهنگ علیه ایران، سوریه و پاکستان می شود تا به یک صحنه ی جنگ منطقه ای بزرگ و وسیع تبدیل گردد. سه صحنه ی جنگ موجود (عراق، افغانستان و فلسطین) باید در قالب یک جنگ منطقه ای وسیع ترکیب شود که از خط ساحلی شرقی دریای مدیترانه در لبنان-سوریه تا مرز افغانستان-پاکستان با چین غربی امتداد یابد. اسرائیل، لبنان و ترکیه نیز به کام جنگ کشیده خواهند شد.

ذکر تاریخچه این طرح نظامی از جمله نقش برجسته اسرائیل با اهمیت است. همکاران اصلی در این نقشه، یعنی ایالات متحده، انگلستان، اسرائیل و ترکیه، از سال 2005 همیشه در حال "آماده باش کامل" بوده اند. مرکز فرماندهی عملیات نظامی علیه ایران در پنتاگون است.

در سال 2005، USSTRATCOM به عنوان "مرکز فرماندهی پیشرو برای یکپارچگی و هماهنگی اقدامات دفاعی برای مقابله با سلح های کشتار جمعی" انتخاب شد. یکپارچگی این مرکز فرماندهی همکاری با متحدان آمریکا از جمله ناتو، اسرائیل و جمعی از کشورهای عربی (که از هم پیمانان مدیترانه ای ناتو می باشند) را نیز شامل می شد.

برای پیاده سازی اهداف USSTRATCOM، مرکزی فرماندهی جدیدی به نام "فضای فرماندهی و ضربه ی جهانی متحد" یا JFCCSGS ایجاد شد. به این مرکز اختیار سرپرستی کردن حمله  نظامی علیه ایران داده شد که در توافق با طرحی از سنا در سال 2002 به نام "بازبینی وضعیت اتمی (Nuclear Posture Review) یا اختصارا "NPR" بود. این قانون نه تنها بر استفاده ی پیشگیرانه از سلاح های اتمی علیه دولت های مجعول (یعنی ایران) تاکید می کرد، بلکه استفاده از آنرا علیه روسیه و چین نیز مطرح کرد. پیاده سازی عملیاتی طرح "ضربه ی جهانی" در برنامه ای عملیاتی با نام CONPLAN 8022 مدون شد. این برنامه با عنوان "برنامه ی واقعی که نیروهای هوایی و دریایی برای زیردریایی ها و بمب افکن های خود از ادوات تعریف شده در آن (از جمله سلاح های اتمی –مترجم) استفاده خواهند کرد" معرفی شد. CONPLAN 8022 یک طرح سلسله مراتبی است که شامل سناریوهای استراتژیک از پیش برنامه ریزی شده می باشد که سلاح های اتمی نیز در آن دخیل هستند.

جنبش ضد جنگ در بحران است: نهادهای مدنی یا اطلاعات کافی ندارند، یا اطلاع نادرست به آنها تزریق می شود و یا اینکه اساسا با جنگ سالاران در ارتباط هستند. بخش عظیمی از نظریات "مترقی" در قالب حمایت از برنامه مداخله ی بشردوستانه ی ناتو تئوریزه شده اند تا بدین ترتیب طرح های جنگی وسعت بیشتری بگیرند. آنهم با این دستاویز که نهادهای مدنی از این مداخله ها حمایت می نمایند. نیاز اساسی به بازسازی جنبش ضدجنگ بر مبنای نظریات و بنیان های جدید احساس می شود.

در دست داشتن تظاهرات عمومی و اعتراضات ضدجنگ کافی نیست. چیزی که مورد نیاز است توسعه ی یک شبکه ضد جنگ وسیع و با سازماندهی خوب و از پایین به بالا می باشد که بدین ترتیب از مرزهای ملی فراتر رود تا به چالش کشیدن ساختارهای قدرت و سیاست بیانجامد. مردم نه تنها باید علیه تبلیغات و برنامه های نظامی بسیج شوند، بلکه باید دولت های کشور و مقامات آنرا نیز به چالش بکشند.

در مرکز شرایط جنگی، رسانه ها قرار دارند که به جنگ در افکار عمومی مشروعیت می بخشند. ساختن یک شیطان دو شخصیتی از دولت های متخاصم بسیار خوب عمل می کند. شروع کنندگان و مرتکبان جنگ نیز به عنوان قربانیان جنگ معرفی می شوند و افکار عمومی به این ترتیب گمراه می گردند که: "ما باید علیه جنایت در تمام ابعاد وجودی آن مبارزه کنیم تا بدین ترتیب سبک و مدل زندگی غربی را حفظ نماییم."

رسوا ساختن این دروغ بزرگ که جنگ را مسئولیتی بشردوستانه معرفی می نماید، به معنی رسوا ساختن یک پروژه ی جنایی برای تخریب عمومی جهان است، که در آن سهم بیشتر به نیروی قوی تر تعلق می گیرد. تبلیغات جنگی ارزش های انسانی را لگدمال می کنند و مردم را به خونخواران بی وجدان تبدیل می نماید.

باید این نکته عمیقا درک شود که جنگ هر توجیهی که داشته باشد، بر اساس مبانی کنوانسیون نورنبرگ یک "جرم و جنایت علیه صلح" است.

جورج بوش و تونی بلر بر اساس رای دیوان محاکمات جنایات جنگی کوالا لامپور به جرم آغاز یک جنگ جنایتکارانه علیه عراق محکوم شده اند. البته جنایات جنگی فقط به رئیس جمهور پیشین ایالات متحده و نخست وزیر پیشین بریتانیا محدود نیست.

سران دولت و سران ایالات مختلف که از جنگ های تهاجمی ایالات متحده- ناتو- اسرائیل به بهانه ی دفاع بشردوستانه حمایت می کنند را می توان طبق قوانین بین المللی مجرمان جنگی دانست. این قضیه را که شامل اخراج مجرمان جنگی در ادارات رده بالا می شود، می توان در مرکز یک جنبش ضدجنگ موثر و قوی قرار داد.

اگر مردم قدرتمندانه با دولت های خود روبرو شوند، مسائل و مشکلات جنایات جنگی را به آنها یادآور شوند، نمایندگان خود را در مجلس تحت فشار قرار دهند، آگاهی ها را در سطح محلی به عمق روستاها و نواحی مختلف پخش کنند، بحث و مذاکرات پارلمانی را با نیروهای مسلح برگذار کنند، میتوان از این جنگ پیش گیری کرد.

جنبش ضدجنگ را از نو بسازید و به جنگ جهانی سوم نه بگویید!

 

 

 

                                راه توده  345        28  آذر  ماه  1390

 

بازگشت