نظری به جنبش
کارگری و کمونیستی در ایران |
ج- وقایع شهریور 1320 و سقوط رضاشاه چگونگی سیاست خارجی رضاشاه از مسائلی است که هنوز هم مورد اختلاف مورخان است. در بررسی و ارزیابی هائی که احزاب موجود آنزمان در این باره کرده اند نوساناتی وجود دارد. حزب اجتماعیون ایران در ارزیابی مثبت خود تا آنجا رفت که شرکت در یکی از کابینه های رضاخان را نیز ممکن شمرد. حزب کمونیست ایران نیز در همان موقع به حکومت رضاخان ارزش مثبت میداد. در کنگرۀ دوم این نظر اصلاح شد و شخص رضاشاه دست نشانده امپریالیسم انگلیس و مجری سیاست این امپریالیسم معرفی گردید- تحلیلی که بدون شک درست بود. ولی از اسناد این کنگره به خوبی پیداست که ماهیت واقعی رضاشاه برای تصویب کنندگان این اسناد چنانکه باید روشن نبوده است، زیرا در بارۀ وی به عنوان یک عامل بی چون و چرائی صبحت شده است که هیچگونه اراده ای از خود ندارد. مورخانی هم هنوز معتقدند که رضاشاه در بدو امر سیاستی بی طرفانه مبنی بر تعادل داشت و بعدها این بی طرفی را از دست داد. از آنجا که اغلب این احکام بر پایه شناخت واقعی ماهیت رضاشاه و حکومتش قرار نگرفته است، لذا توضیح این نکته برای صادر کنندگان آن دشوار است که چگونه و بچه عللی این عامل پی چون و چرای انگلیس در پایان سلطنت خود جهت گیری خود را به نفع آلمان هیتلری تا آن درجه تغییر داد که امپریالیست ها به سقوطش کمک کردند. به عقیده نگارنده آنچه محور سیاست رضاشاه را تشکیل میداد آنتی کمونیسم بی بند و بار وی بود. رضاشاه به حدی حرص جاه و مال داشت که میتوان گفت هنوز به سلطنت نرسیده بالقوه یک ملاک و سرمایه دار بزرگ بود و این آزمندی خود را با استفاده از قدرتش بویژه پس از رسیده به سلطنت به نحوی بی نظیر تسکین داد. برای چنین شخصی که پایه های حکومتش را نیز همین طبقات تشکیل میدادند همسایگی یک کشور سوسیالیستی، که در آن مالکیت خصوصی و استثمار انسان از انسان ممنوع شده بود و همواره در هر شرایطی نقش و مهر خود را روی زندگی اجتماعی ایران باقی می گذاشت، غیر قابل هضم بود. تا آن هنگام که امپریالیسم انگلیس نیروی عمده ضد شوروی و پرچمدار لشگرکشی علیه آن بود تغییر در سیاست رضاشاه دیده نشد. تقسیم بندی نیروهای مسلح کشور، احداث راه آهن سرتاسری و راه های شوسه جدید- همه در جهت نقشه های سوق الجیشی امپریالیسم انگلیس انجام می گشت. اقدامات مشترک ضد شوروی انگلیس و ایران در سال 1937 منجر به انعقاد قرارداد سعدآباد شد که کلیه نیروهای متحد امپریالیسم انگلیس در خاورمیانه (ایران، ترکیه و عراق) را در یک پیمان نظامی گرد آورد.
ولی در همانحال، موقعی که امپریالیسم آلمان در وجود آلمان هیتلری داشت به سرعت احیاء میشد، رضاشاه به حکم غریزه و ماهیت اصلی سیاست خارجی ضد شوروی خود، دریافت که اکنون دیگر نیروی عمده ضد شوروی را باید در وجود آلمان هیتلری جستجو کرد. پیمان ضد کمینترن منعقده میان آلمان هیتلری، ایتالیای فاشیستی و ژاپن میلیتاریستی شاهد گویای این واقعیت بود. اینجاست که خطوط اولیه جهت گیری نوین سیاست رضاشاه دیده میشود. این جهت گیری نوین در آستانه جنگ دوم جهانی دستگاه حاکمه رضاشاهی را در جهت مخالف سیاست انگلیس قرار داد. برای اثبات اینکه تعیین کننده واقعی مشی سیاست حکومت رضاشاه جنبۀ ضد شوروی آن بوده است کافی است به این نکته اشاره شود که در همانحال که این حکومت به سوی آلمان جهت گیری کرده بود عقد قرارداد عدم تعرض بین آلمان و شوروی در سال 1939 بلافاصله تردیدی نسبت به آلمان هیتلری در دستگاه حاکمه ایران بوجود آورد. این حالت تردید را در صورت مطالعه دقیق میتوان در تنگ تر کردن دامنه وسیع پخش تبلیغات آلمان هیتلری، در بازداشت عناصری در ارتش به عنوان عناصر فاشیست (جهانسوزی و یارانش)، در انتقال عده ای از کمونیست های زندانی به جنوب و غیره به خوبی دریافت. برعکس، حمله آلمان فاشیستی به اتحاد شوروی هر گونه تردیدی در جهت گیری به نفع آلمان را برطرف کرد. امید به پیروزی برق آسای آلمان حکومت رضاشاه را به هنگام ورود ارتش های متفقین مصمم به مقاومت نمود. آلمان هیتلری تا آن موقع توانسته بود در تمام شئون اقتصادی، اداری و نظامی کشور رسوخ کند. پس از لغو قرارداد بازرگانی ایران و شوروی از طرف حکومت رضاشاه، آلمان بتدریج مقام اول را چه در صادرات و چه در واردات ایران (صادرات 48% واردات 43%) احراز کرده بود. ستون پنجم آلمان تحت عنوان کارشناسان فنی در تمام نقاط حیاتی و سوق الجیشی کشور پنجه دوانده بود. در چنین اوضاع و احوالی متفقین پس از ارسال چند یادداشت به حکومت رضاشاه مبنی بر جلوگیری از فعالیت ستون پنجم و اخراج جاسوسان آلمانی از ایران و بلا اثر ماندن آنها در تاریخ سوم شهریور 1320 (25 اوت 1941) وارد ایران شدند. اکثر واحدهای ارتش ایران حتی پیش از آنکه طرف مقابل را ببینند از هم پاشیدند. افسران ارشد که خود می بایستی پیشقدم و نمونه زیر دستان باشند قبل از دستور ترک مفاومت، از تهران سر درآوردند. سلاح بسیاری از واحدها به جا ماند و به دست عشایر افتاد. تنها واحد نیروی دریائی دریادار بایندر در جنوب در مقابل نیروی انگلیس مقاومت کرد و خود فرمانده آن جان سپرد. بدین طریق ارتشی که طی مدت بیست سال به بهانه وجود خطر از شمال به حساب بیش از یک سوم بودجه کشور نگاهداری و مجهز شده و بطور عمده در مرزهای شمالی کشور تمرکز داده شده بود در همان روز اول از هم پاشید. در یکی از مانورهای ارتش که زیر نظر شخص رضاشاه و تحت فرماندهی مستشاران سابق فرانسوی به ریاست ژنرال ژاندر اجرا میشد، پس از آنکه ژنرال ژاندر سربازان و افسران جزء ایرانی را ستود رضاشاه پرسید: به تصور شما این ارتش در مقابل دشمن تا چه اندازه میتواند مقاومت کند؟ ژنرال ژاندر قبل از پاسخ سئوال نمود: "در مقابل چه دشمنی؟. رضاشاه گفت: "مثلا در مقابل همسایه شمالی". ژنرال ژاندر بدون مکث پاسخ داد: "دو ساعت". همین پاسخ به عمر میسیون نظامی فرانسه در ایران پایان بخشید. این پاسخ از طرف شخصی که لحظه ای پیش شجاعت سربازان و افسران جزء ایرانی را ستوده بود حاکی از در نظر گرفتن نکات عمده دیگر بود که در این مورد مطرح میشد: روحیه ارتش، آماده نبودن آن برای فداکاری بدون هدف، فساد دستگاه بالائی که در نخستین فرصت ممکن است واحدها را به امید حوادث رها کنند، نیروی طرف و غیره. در واقع هم این عوامل بود که نقش عمده را در از هم پاشیدن ارتش بازی کرد. پنجم شهریور دولت علی منصور مجبور به استعفاء و دولت فروغی جانشین آن شد. فروغی با مراجعه به مجلس علیرغم تمایل شاه مقاومت را قطع کرد. مجلس در 24 شهریور رضاشاه را که همچنان در سیاست مقاومت خود پافشار بود از فرماندهی کل نیروهای مسلح خلع نمود. روز 25 شهریور رضاشاه به نفع پسرش محمدرضا پهلوی از سلطنت کناره گیری کرد و از طریق اصفهان- کرمان عازم بندرعباس و خارج کشور گردید. در اثر فروریختن بساط دیکتاتوری و در شرایط نوین بنا به پیشنهاد دولت فروغی در تاریخ 28 شهریور 1320 (19 سپتامبر 1941) از جانب شاه فرمانی مبنی بر بخشودگی یک ربع از محکومیت زندانیان سیاسی صادر شد و در نتیجه عده ای زندانیان سیاسی از آن جمله عده ای از کمونیست ها آزاد شدند و دست به فعالیت سیاسی زدند. کابینه دوم فروغی در تاریخ اول مهر ماه 1320(23 سپتامبر) برنامه خود را از مجلس گذراند. در این برنامه علاوه بر وعده یک رشته اصلاحات اجتماعی، اعاده آزادی های اولیه مندرجه در قانون اساسی که دیکتاتوری رضاشاه اثری از آن باقی نگذارده بود اعلام شد. پس از تصویب برنامه دولت جدید برحسب پیشنهاد دولت، مجلس در تاریخ 24 مهرماه 1320 (16 اکتبر 1941) قانون مبنی بر عفو عمومی زندانیان سیاسی تصویب کرد که به دنبال آن نخست بقیه زندانیان سیاسی مرکز و پس از چندی زندانیان انتقال یافته به جنوب نیز آزاد گردیدند. |
راه توده 345
28 آذر ماه 1390