تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی ایران |
مرحله اول- از تشکیل حزب تودۀ ایران تا کنگره اول (مهرماه 1320- مرداد ماه 1323)
1- ضرورت تاریخی پیدایش حزب علنی طبقۀ کارگر- حزب تودۀ ایران الف- شرایط عینی تحول در اوضاع اجتماعی- کودتای سوم اسفند مقدمات سقوط حکومت قاجاریه و روی کار آمدن رضاشاه را فراهم ساخت و این یک پدیده اتفاقی نبود. انقلاب 1917 روسیه بویژه انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر تأثیر ژرف و تکان دهندهای در ایران داشت. جنبشهای انقلابی و رهائی بخش یکی پس از دیگری نواحی مهم کشور (آذربایجان، گیلان، خراسان) را فرا میگرفت. نیروهای انگلیس تحت فرماندهی ژنرال دنسترویل، که خود را از طریق ایران به ماوراء قفقاز رسانده بودند در اثر پیروزیهای ارتش سرخ مجبور به عقب نشینی و سپس تخلیه ایران گردیدند، ولی این عقب نشینی به معنای صرف نظر کردن از تسلط بر ایران نبود، بلکه بدان معنی بود که سیاست نوینی در مورد ایران اتخاذ خواهد شد. برای امپریالیسم انگلیس اکنون مسئله مهم دیگری، یعنی موقعیت سوق الجیشی ایران بیش از هر زمان دیگر مطرح بود. در یک ششم کره زمین، در همسایگی ایران، که بیش از دو هزارو پانصد کیلومتر مرز مشترک با روسیه داشت اکنون حکومتی سوسیالیستی مستقر شده بود. امپریالیسم انگلیس نقشههای متعددی برای اسقاط حکومت نوبنیاد سوسیالیستی به کار برد که بینتیجه ماند. لذا اکنون در صدد تشکیل یک حلقه محاصره نیرومندی بدور کشور شوروی برآمده بود. ایران از نظر این سیاست میبایست یکی از حلقات این زنجیر باشد. بدین منظور لازم میآمد که حکومت مرکزی نسبتا مقتدری روی کار آید که در عین حال خدمتگذار امپریالیسم انگلیس باشد. این سیاست بود که جانشین سیاست سنتی انگلیسیها دائر به تضعیف حکومت مرکزی شد. حکومت ضعیف و بیاعتبار قاجاریه نمیتوانست از عهده این وظیفه برآید. از این نظر نقشه کودتای سوم اسفند تحت نظارت مستقیم مأمورین انگلیس طرح شد و انجام گرفت و از آنجا که سیدضیاءالدین طباطبائی- این عامل شناخته شده امپریالیسم انگلیس را هیچ غسل تعمیدی نمیتوانست پاک کند نقش عمده بر عهده رضاخان گذارده شد که کلیه عوامل لازم برای عوامفریبی و استفاده از نیروهای وسیعتر را در اختیار داشت. رضاخان به خوبی از عهده وظایف محوله برآمد: نخست بازی با نیروهای آزادیخواه، سپس سرکوب آنها، تشکیل ارتش متحدالشکل و یک حکومت مرکزی مسلط بر اوضاع کشور و تأمین مقاصد سوق الجیشی امپریالیسم انگلیس. رشد طبقه کارگر- تحلیلی که از حکومت رضاشاه از جانب برخی مورخین به عنوان حکومتی که در صدد فراهم ساختن رشد سرمایه داری در کشور بوده میشود، تحلیلی است نادرست. تکیه گاه اجتماعی حکومت رضاشاه فئودالها و بورژوازی کمپرادور بود. رضا شاه خود در اندک مدتی بزرگترین مالک- فئودال شد که استثمار نیمه فئودالی در تمام املاک اختصاصیش به شدت هرجه تمامتر اجراء میشد. با اینحال سرمایه داری در زمان سلطنت رضاشاه، بویژه در نیمه دوم سلطنتش بعلل عینی و ذهنی چندی رشد نسبتا قابل توجهی کرد: 1- نیرو گرفتن حکومت مرکزی و برقراری امنیت داخلی موجب شد قسمتی از سرمایههای انباشته شده که قبلا راه مفر خود را در خرید املاک و استفاده از وجود شرایط استثمار شدید در روستا یافته بود بتدریج متوجه صنایع گردد. 2- رضاشاه در آزمندی خود تنها به غصب املاک اکتفا نمیکرد. تعدادی از کارخانههای بزرگ را که به خرج دولت برپا میشد به خود اختصاص میداد و از این راه بدل به یکی از سرمایه داران عمدۀ کشور شد. بزرگترین کارخانههای نساجی مازندران که نیروی تولیدیش برابر یک سوم کلیه کارخانههای نساجی کشور بود به شخص وی تعلق یافته بود. 3- فشار بورژوازی رشد یابنده و منافع شخصی رضاشاه به عنوان یک سرمایهدار بزرگ گذراندن قوانینی را در جهت حمایت صنایع داخلی موجب میشد که خود این نیز انگیزه بعدی سرمایه گذاری در صنایع بود. این عوامل موجب رشد نسبتا سریع صنایع داخلی در دهه 1930- 1940 گردید، چنانکه طبق آمار بانک ملی ایران تعداد شرکتهای به ثبت رسیده در این مدت از 93 به 1735 و سرمایه آنها از 143 ملیون به 1863 ملیون رسید. اگر به این رقم کارخانههای دولتی و نظامی جدید نیز اضافه گردد رشد قابل توجهی را نشان خواهد داد. از نظر تحولی که در وضع طبقه کارگر ایران بوجود آمد به این نکته نیز باید توجه کرد که تنها رشد عددی کارگران مطرح نیست، بلکه بوجود آمدن صنایع نوین موجب یک نوع تمرکز نیز گردید. اگر قبل از سال 1930 صنایع ایران بطور کلی عبارت از صنایع دستی کوچک و پراکنده از قبیل قالیبافی، ابریشم و غیره بود اکنون کارخانههای بزرگ به وجود آمده بود که در نقاط معینی تمرکز داشت: اصفهان، تهران، تبریز، بزرگترین مرکز کارگری- شرکت نفت جنوب- عده کارگرانش پس از تجدید قرارداد نفت در سال 1932 (که یکی از صحنههای جنگ زرگری رضاشاه با انگلیسیها بود) و اعتماد شرکت به تثبیت وضع خود از 40 هزار به یکصد هزار نفر رسید. ساختمان راه آهن سرتاسری ایران بیش از سی هزار نفر کارگر را بکار مشغول ساخته بود. نتیجه اینکه در آستانه جنگ دوم جهانی در حدود 650 هزار کارگر در صنایع ایران مشغول کار بودند. اگر این حقیقت را در نظر بگیریم که چنانکه لنین میگوید اهمیت پرولتاریا به مراتب بالاتر از سهم عددی این طبقه در بین مردم است، آنگاه ارزش نیروی بوجود آمده برای جنبش رهائی بخش ملی کشور ما معلوم میشود بویژه اینکه در میان طبقۀ کارگر ایران هسته آزمایش دیدهای وجود داشت که در تیرهترین اوقات مبارزه خود را زیر رهبری حزب کمونیست ایران ترک نکرده بود. مطالبی که باید اضافه نمود وضع رقت بار طبقۀ کارگر در اواخر سلطنت رضاشاه است. با وجود ترقی دو برابر هزینه زندگی، طی ده سال اخیر دستمزد کارگر تغییری نیافته بود. روز کار یک کارگر غالبا از آفتاب تا آفتاب بود. حداکثر دستمزد 5 - 8 ریال در مقابل 12- 14 ریال حداقل هزینه روزانه، مضافا بر اینکه زنان و کودکان نیز مجبور بودند کار کنند و با حداکثر استثمار نازلترین دستمزد را دریافت دارند. وضع دهقانان و سایر زحمتکشان- حکومت رضاشاه در وضع دهقانان، چگونگی استثمار آنها و مناسبات ارباب رعیتی کوچکترین بهبودی ایجاد نکرد. برعکس ورود سرمایههای بازرگانی و انتفاعی دیگر به دهات، به استثمار و بهره کشی به حد قابل توجهی افزود. وضع آبادترین نقاط روستای ایران (دماوند تهران) طبق آمار رسمی در آن موقع به شرح زیر بود: دهقان بیزمین 60% از بقیه 40% بیش از 25% دارای قطعه زمینی کمتر از یک هکتار که با وضع زراعتی آن روز حاصل کارشان زندگی بخور و نمیری را به زحمت تأمین مینمود. از 15% بقیه تنها پنج در صد دارای بیش از سه هکتار زمین بودند. چنین و بدتر از این بود وضع دهقانان، که بیش از 70% اهالی کشور را تشکیل میدادند. بهره کشی بویژه در املاک اختصاصی شدید بود. دهقانان این املاک در واقع وابسته به زمین بودند. هیچ بنگاه محتاج به کارگر حق پذیرفتن دهقانانی که املاک اختصاصی را ترک میکردند نداشت. حتی راه آهن ایران در بخش مازندران مجبور بود کارگرانی از نقاط دیگر ایران استخدام نماید. از طرفی نیز ضربه اصلی بحران اقتصادی جهانی سالهای 1929- 1931 که موجب رکود صادرات ایران گردید بر پیکر دهقانان، پیشه وران و خرده بورژوازی شهر وارد شد که هیچگاه ترمیم نگردید: دهقانان همچنان زیر بار وامهای کمرشکن باقی ماندند، بسیاری از پیشه وران و خرده بورژوازی شهر یا بکلی ورشکست شدند و در ردیف کارگران قرار گرفتند و یا در حال نیمه ورشکست باقی ماندند. چنین وضعی بود که طبقات زحمتکش را آماده برای مبارزه مینمود. ولی عدم رضایت از حکومت دیکتاتوری رضاشاه تنها این نبود. این عدم رضایت در میان بورژوازی ملی، کارمندان و بویژه روشنفکران که تا حدی ماهیت این حکومت را درک کرده بودند نیز زیاد بود. حتی قسمتی از طبقات مورد اتکاء حکومت هم از بیم تجاوزی که همواره به املاک و دارائی آنها از طرف شخص رضاشاه میشد بالقوه در مقام اپوزیسیون قرار گرفته بودند. لذا با جرئت میتوان گفت که تکیه گاه عمده حکومت رضاشاه در سنوات اخیر سلطنتش در واقع الیگارشی نظامی و قشر بوروکراتیک بالائی بود که خود از قبل این حکومت طرف قابل توجهی بسته بودند. در چنین شرائط عینی است که، چنانکه در تزهای کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران به مناسبت 25- مین سالگرد تأسیس حزب گفته میشود: "جامعه ایران به حزب طراز نوین طبقه کارگر مجهز به جهان بینی انقلابی و علمی مارکسیسم- لنینیسم که بتواند تناقضات اجتماعی را به درستی باز شناسد، درمان دردهای آنرا بدست دهد، در برابرش افق روشن تلاش و نبرد برای نیل به دمکراسی و سوسیالیسم بگشاید، برنامه علمی یک تحول بنیادی جامعه را عرضه دارد و در راه چنین برنامهای صادقانه و پیگیرانه برزمد، نیاز فراوان داشت."
ب- عامل ذهنی- نقش حزب کمونیست ایران تنها وجود این شرائط عینی برای پیدایش و رشد سریع حزب طبقۀ کارگر کافی نبود. عامل ذهنی نیز لازم بود که از این شرائط استفاده کند، قشرهای وسیع کارگران و زحمتکشان شهر و ده را به دور خود گرد آورد، به مبارزه سوق دهد و این مبارزه را رهبری کند. چنین عامل ذهنی در وجود بقایای سازمان حزب کمونیست ایران و کادرهای آزمون دیده آن وجود داشت. حزب کمونیست ایران طی تمام مدت حکومت رضاشاه آنی مبارزه خود را ترک ننمود: قیام مسلحانه گیلان، فعالیت نسبتا وسیع مطبوعاتی، سازمانی و اتحادیهای در شرائط مساعد نخستین سالهای پس از کودتای سوم اسفند، فعالیت عمیقا زیرزمینی دوران سلطنت رضاشاه و بالاخره نقش روشنفکرانه مجلۀ "دنیا" که توسط دکتر ارانی و یارانش تأسیس گردید و تأثیر بزرگی در تربیت کادرهای مارکسیستی گذارد،- اینها مراحلی بود که حزب کمونیست ایران طی کرد. گرچه در سالهای اخیر حکومت خود رضاشاه موفق به تلاشی سازمانهای کمونیستی شده بود ولی بقایای آن و کادرهای تربیت شده و از تجربه گذشته آن تشکیل نیروی بالقوهای را میدادند که میتوانست در رأس سازمان جدیدی که جامعه ایران محتاج به آن بود قرار گیرد. وقایع شهریور 1320 جامعۀ ایران را در اینگونه شرائط عینی و ذهنی یافت. |
راه توده 346
5 دی ماه 1390