راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مردم ایران چند گام جلوتر از جبهه ضد دیکتاتوری اند
حکومت ناتوان تر از آنست
که بر جامعه ایران مسلط شود!

 

بحث‌های راه توده در چند هفته اخیر در مورد ماهیت حکومت ایران و جبهه ضد دیکتاتوری علاقه بسیاری را همراه داشت و گاه برخی پرسش‌ها را.  از اندک شمار کسانی که دنبال بحث و نقد و فهم مسئله نیستند بلکه بقول خود دنبال یافتن "دم خروس" هستند بگذریم، بسیاری از علاقمندان خواهان توضیح بیشتر و جامع‌تر در این مورد شده اند.

مشکل بنظر ما در اینجاست که برخی نمی‌توانند میان ماهیت "جامعه ایران" با ماهیت "رژیم یا حکومت ایران" تفکیک قایل شوند. این دو پدیده یکی نیستند، ولی با هم بی‌ارتباط هم نیستند. ما می‌گوییم جامعه ایران یک جامعه دیکتاتوری نیست و بنابراین، تلاش رژیم کنونی برای ایجاد دیکتاتوری ناکام و محکوم به شکست است. وقتی می‌گوییم "جامعه ایران" منظورمان فقط مردم و افکار عمومی نیست که قطعا همیشه مخالف دیکتاتوری و استبداد هستند، بلکه منظور مجموعه اندیشه ها، نهادها، مناسبات، گرایش‌ها، مبارزات، مقاومت‌ها، آگاهی‌ها و غیره‌ای است که در این جامعه وجود دارد و عمل می‌کند و دربرابر ایجاد یک حکومت دیکتاتوری مانع ایجاد می‌کند. حکومت کنونی در همان حال که می‌کوشد این جامعه را  در محاصره خود بگیرد و آن را به تمکین وادار کند، خود در محاصره این جامعه است و ناگزیر از تمکین به آن است. این جامعه ایران است که در این شرایط ماهیت خود را به حکومت تحمیل می‌کند، در حالیکه حکومت بیشتر از هر زمان دیگر ناتوان از آن است که ماهیت و خواست خود را به جامعه تحمیل کند. اینست آن تضادی که حکومت زیر بار آن درحال خفه شدن است.

این وضع در زمان رژیم شاه وجود نداشت. در آن زمان جامعه ایران – و نه فقط رژیم ایران - یک جامعه دیکتاتوری بود. مردم در زیر بار دیکتاتوری و استبداد بودند بدون آنکه بتوانند دربرابر آن مقاومت موثری انجام دهند یا ابزارها و نهادهایی برای چنین مقاومتی در اختیار آنان باشد. در آن شرایط این رژیم دیکتاتوری بود که ماهیت خود را به کل جامعه تعمیم می‌داد و از جامعه ما یک جامعه دیکتاتوری می‌ساخت. جبهه ضد دیکتاتوری در آن شرایط و تا سال 1357 معنا داشت. هدف از جبهه ضد دیکتاتوری این بود که این جامعه را از طریق متحد کردن همه نیروهای آن برخیزاند و به مقاومت دربرابر دیکتاتوری بکشاند. از زمان شروع انقلاب ایران، یعنی از حدود سال 1357 مسئله جبهه ضد دیکتاتوری بتدریج دیگر منتفی شد. جامعه ایران دیگر یک جامعه دیکتاتوری، یک جامعه دیکتاتورپذیر نبود. این رژیم بود که دیگر مجبور از تمکین به این جامعه بود. حتی در دوران اوج حکومت نظامی، در دورانی که نظامیان در خیابان‌ها رژه می‌رفتند، در زمان برقراری مقررات عبور و مرور، که مردم را 9 شب به بعد به گلوله می‌بستند، حتی در این دوران، که در زمره خونین‌ترین دوران‌های رژیم شاه است جامعه ایران دیگر یک جامعه دیکتاتوری نبود. این دست و پا زدن‌ها و آخرین مقاومت‌های رژیم برای حفظ رژیم دیکتاتوری در جامعه‌ای بود که دیگر دیکتاتوری و دیکتاتور پذیر نبود. نشانه تسلط رژیم بر جامعه نبود، نشانه از دست دادن تسلط آن بود.

وضع ایران کنونی نیز همین است. این که موسوی و کروبی در حصر هستند، نداها و سهراب‌ها را در خیابان‌ها می‌کشند، برای عاشورا و روز قدس و بیست و دوم بهمن با دلهره و وحشت بسیار یک تظاهرات بی رمق و فرمایشی حکومتی برپا می‌کنند و ... همه و همه دقیقا نشان دهنده آن است که حکومت ایران تسلط فکری و ایدئولوژیک و در نتیجه سیاسی خود را بر جامعه ایران از دست داده است. ماهیت این جامعه در تقابل با گرایش رژیم است و خود را به آن تحمیل می کند. نمونه‌های خانواده عرب سرخی که شوهر، مادر، دختر به زندان افتادند در این دوران کم نیست و این نشان می‌دهد که مقاومت منحصر به این یا آن دولتمرد و سیاستمدار نیست، مقاومت جنبه ملی و عمومی دارد. کافیست گفتگوهای مسیح علی نژاد یا فرشته قاضی با خانواده‌های زندانیان سیاسی یا شهدای دوران اخیر را بخوانیم تا ببینیم با چه شهامتی و در چه سطح وسیعی در این جامعه دربرابر تلاش حکومت برای برقراری یک دیکتاتوری مسلط و نهادینه شده ایستادگی می‌شود. نگاهی به فیس بوک و وبلاگ‌ها بیاندازیم یا پای صحبت مردم در کوچه و خیابان و تاکسی بنشینیم تا شهامت و مقاومت هر روزه مردم ما را در برابر حکومتی که نمی تواند نظامی دیکتاتوری را به ایران و ایرانی تحمیل کند ببینیم. در این شرایط خواست تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری یک گام به عقب از سطح مبارزه این جامعه است، به معنای آن است که ما نه تنها مقاومت و آگاهی مردم را دست کم گرفته ایم، نه تنها از شیوه‌های این مقاومت درک درستی نداریم، بلکه متوجه زمینه‌ها و دلایل عمیق گرایش حکومت به سوی دیکتاتوری نیستیم.

ضرورت بحث در اینجاست، و اگرنه می‌شد مانند آنچه برخی از خوانندگان و علاقمندان راه توده خواسته‌اند از ورود در چنین بحث دشواری صرفنظر کرد و راه آسان‌تر سکوت و رفتن به راه خود را برگزید. ما برعکس، به ضرورت روشن و دقیق شدن این بحث معتقدیم، زیرا بنظر ما اگر نتوان متوجه شد که جبهه ضد دیکتاتوری، امروز یک گام به عقب نسبت به سطح آگاهی و مقاومت جامعه ایران است، آنوقت مانند دوم خرداد 1376 در همان حال که شعار تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری می‌دهند در برابر یک جبهه واقعی بیست دو میلیون نفری ضد دیکتاتوری می ایستند و انتخابات را تحریم می‌کنند.

ما امروز باید مقاومت ضد دیکتاتوری را در عالیترین سطح حکومتی، در سطح انتخابات عمومی، در سطح مجلس، ریاست جمهوری، شوراها، مطبوعات، نهادهای مدنی و سندیکایی و ... دنبال کنیم و بکوشیم در آنجا متبلور کنیم و نه آنکه سی سال به عقب باز گردیم و تازه بخواهیم "هسته ضددیکتاتوری در پائین" تشکیل دهیم.

راه توده روی شعور مخاطبان و خوانندگان و هواداران خود حساب می‌کند، نه روی عدم شعور و بازی با احساسات آنان. این نکات هم نکات پیچیده‌ای نیست، همانطور که برای بیش از 20 میلیون رای دهنده انتخابات دوم خرداد یا دهها میلیون مبارز جنبش سبز پیچیده نبود. با آنکه برخی در خارج کشور منطق ساده و مقاومت ضددیکتاتوری این توده را چه در جنبش دوم خرداد و چه در جنبش سبز نفهمیدند و توهم خود را به مردم نسبت دادند، ولی ما معقتدیم مردم ما این منطق را می‌فهمند و در زندگی و مبارزه خود آن را به کار می‌بندند.

همه آنچه گفته شد جدا از این مسئله است که ما باید دلایل گرایش حکومت به سمت دیکتاتوری را نیز تحلیل کنیم. در این صورت است ف خواهیم دید گرایش به دیکتاتوری ریشه در سیاست جنگی حکومت دارد. با ایجاد یک جبهه علیه این سیاست جنگی، با جذب عناصری از درون خود حکومت، حتی جناح راست و حاکم آن که با سیاست جنگی مخالفند یا می توانند مخالف شوند، می‌توان و باید این سیاست جنگی را متوقف کرد. سیاستی که نه تنها ریشه گرایش به دیکتاتوری است بلکه می‌تواند به نابودی کل ایران، دیکتاتوری یا غیردیکتاتوری، منجر شود. اهمیت مسئله در اینجاست.

 

 

 

                                راه توده  346        5  دی ماه  1390

 

بازگشت