نامه ای خطاب |
هفته گذشته، متن نامه ای خطاب به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، روی صفحه اول برخی سایت های اصلاح طلب داخل کشور قرار گرفت. این نامه در ارتباط با نقض حقوق بشر در زمان شاه و با امضای کسانی تدوین شده بود که شماری از آنها در کشتار زندانیان سیاسی در دهه 1367 به دار کشیده شدند، شماری سالها در زندان جمهوری اسلامی ماندند و سرانجام در انزوا چشم برجهان فرو بستند، شماری تن به مهاجرت سپردند اما کم و بیش بر سر مواضع سیاسی آن سالهای خویش باقی ماندند و شماری نیز رنگ و منزل عوض کرده و به جبهه دیگری رفتند. خوشبختانه برای آنها که بر عهد و پیمان آن سالهای خویش باقی مانده اند و شوربختانه برای آنها که روی موج و مد سیاسی روز به میدان آمده و با موج حوادث رفته و ترک سنگر کرده و تصور کرده اند گذشته در میان انبوه رویدادهای ایران و جمهوری اسلامی دفن و فراموش شده، این اسناد هست و منتشر می شود. این که کسی از سنگری به سنگری دیگر برود مهم نیست. این امری است مربوط به خود افراد و اشخاص، اما کار از آنجا عیب پیدا می کند که برخی از این افراد با سکوت در باره مواضع فصلی خود در آن سالها، حالا بدون اشاره به مواضع دیروز خود، مدعی و منتقد دو آتشه سیاست های آن دوران حزب توده ایران و در واقع مدعی سیاست دفاع از انقلاب 57 نیز شده و کنفرانس برپا می کنند و سخنران نیز می شوند. انگار نه انگار که 30 سال پیش هم مواضعی داشته اند مغایر آنچه که امروز بیان می کنند. همانگونه که دیروز با موج و مد روز آمده بودند، حالا هم فرصت طلبانه روی موج خیانت حاکمیت کودتائی جمهوری اسلامی نان سیاسی می خورند. تا چه پیش آید در آینده! متن این نامه را که از سایت "آفتاب" برگرفته ایم در زیر می خوانید:
خطاب به دبیرکل سازمان ملل
«آقای عزیز، مطبوعات از نیت شما برای عزیمت به میهن ما خبر میدهند. ما از آمدن شما به این کشور، که امیدواریم به خاطر دفاع از حقوق پایمال شده یک ملت باشد، خرسندیم زیرا عمل شما در مقام دبیرکل مهمترین سازمان جهانی بر حیثیت و اعتبار شما افزوده است. درست به همین سبب، ما با این نامه به شما مراجعه میکنیم و میخواهیم سخنی چند با شما در میان گذاریم: شما به کشوری میآیید که در آن طی شصت سال، سلسله پهلوی یکی از مستبدانهترین و فاسدترین رژیمهای جهان را برقرار کرده بود. میلیونها ایرانی طی این شصت سال، به اشکال مختلف به دست این رژیم کشته شدند، شکنجه شدند، از خانوادههای خود آواره شدند، زندانی شدند، مورد افترا قرار گرفتند، شخصیت انسانی آنان بیرحمانه پایمال شد. تاریخ این سلسله تاریخی است خونآلود، تاریخ اختناق یک ملت است.
تحولاتی که در دوران این شصت سال در جامعه ما رخ داد و بخشی از
آن نتیجه مقتضیات جبری زمانه بود، از هر بابت سطحی و نابهنجار
است. در رژیم پهلوی تفاوت فقر و ثروت فاحش بود. هنوز
۶۰
درصد اهالی بیسوادند، از شرایط اولیه مسکن و بهداشت و آموزش
محروماند. و این در حالی است که کشور ما سرزمینی است پهناور،
غنی، دارای مردمی هوشیار، کوشنده و صاحب فرهنگی طولانی. این یک واقعیت تاریک و غمانگیز است که شما بیشک از آن بیاطلاع نیستید و ما مایل هستیم که نظر توجه شما را با تاکیدی هر چه بیشتر به سوی آن جلب کنیم. واقعیت تاریکتر و غمانگیزتر آنست که این خانواده جابر و فاسد، و پیرامونیان انگل صفت آن را چه کسی بر جامعه ما مسلط ساخته است؟ سر سلسله پهلوی، رضا پهلوی را بنا به تصدیق آنتونی ایدن، انگلستان مورد حمایت قرار داد. پسر او محمدرضا پهلوی را، بنا به تصدیق مکرر بسیاری از ماموران سیا و رجال سیاسی غرب، امریکا بر اریکه قدرت مستقر ساخت. چرا؟ زیرا این دو کشور به دست این دو پادشاه جبار میخواستند ثروت نفت ایران را در اختیار داشته باشند و ایران را به بازار و پایگاه نظامی خود بدل کنند.
محمدرضا پهلوی در یکی از سخنرانیهای گذشته خود تصریح کرد که
کارتل غارتگر نفت هر بشکه نفت ما را در دورانی به یک دلار
میخرید و به بیست و پنج دلار میفروخت. درحالیکه از بهای نفت
ما میکاستند، بر بهای صادرات خود به ایران میافزودند. ایران
در قبال تحویل نفت مجبور به خرید میلیاردها اسلحه و کالاهای
مصرفی غیرلازم بود. هرگز امپریالیسم «گاو شیردهی» مانند ایران
نداشت. خشم و نفرت مردم ایران متوجه محافل حاکمه امریکاست که در بدبختی و اختناق میهن ما ذیسهم هستند، و نه متوجه مردم امریکا. این نفرت و خشم، سراپا عادلانه است. باید به این آقایان و خانمهای متفرعن امریکایی و انگلیسی که تصور میکنند چاپیدن و کوبیدن شرق، حق ازلی آنهاست، نصیحت کرد که احترام به انسانیت و حقوق بشر را به معنی جدی این کلمات بیاموزند. ما خود را به چنین نصایحی نیازمند نمیبینیم. ما امیدواریم شما از نفوذ خود برای اندرزگویی به کسانی که قانون جنگل غارت و ستم نسبت به ناتوانتر از خود برای آنها یک قانون طبیعی است، استفاده کنید و از حقوق حقه مردم ایران در جهان مدافعه به عمل آورید. آقای کورت والدهایم عزیز بمثابه دبیرکل سازمان ملل متحد، به مثابه سیاستمدار مجرب، بمثابه یک انسان متمدن، از شما نمیتوانیم توقع دیگری داشته باشیم. تهران، ۲۷ آبان ۱۳۵۸ محمود اعتمادزاده (بهآذین)، امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)، امیرحسین آریانپور، مهدی اسفندیارفرد، هانیبال الخاص، اصغر الهی، علی امینی نجفی، ناصر ایرانی، محمود برآبادی، محمد پورهرمزان، مهدی اخوان ثالث، محمدتقی برومند، محمدرضا اصلانی، ابوتراب باقرزاده، ناصر پورقمی، فریدون تنکابنی، جاهد جهانشاهی، جعفر جهانبخش، علیرضا جباری، بهرام حبیبی، محمد خلیلی، بهاءالدین خرمشاهی، رکنالدین خسروی، مجید دانشآراسته، محمدحسین روحانی، محمد زهری، جلال سرفراز، منوچهر شیبانی، احسان طبری، اسدالله عمادی، نازی عظیما، جلال علوینیا، عبدالله عسکری، فرهاد عابدینی، کامران فانی، بهزاد فراهانی، محمدرضا فشاهی، حسن غلامعلیپور، محمد قاضی، غلامحسین قائمپناه، جعفر کوشآبادی، سیاوش کسرایی، کامبوزیا گویا، محمدرضا لطفی، جمال میرصادقی، ناصر موذن، غلامحسین متین، پرویز مسجدی، محمدعلی مهمید، کیومرث منشیزاده، شیخ مصطفی رهنما، رحیم نامور، هوشنگ ناظمی (نیک آئین)، نصرتالله نوحیان (نوح)، اسمعیل نوریعلا، کامبیز صدیقی، مصطفی اسکویی، پرویز شهریاری، مهدی فتحی، شهاب موسویزاده، خسرو خسروی، پرویز رجبی، ثمیلا امیرابراهیمی، فرح نوتاش، نوشابه امیری.» (متن نامه اینجا) |
راه توده 342
7 آذر ماه 1390