بازنده بزرگ انتخابات مجلس |
انتخابات مجلس نهم نزدیک میشود. جناحهای مختلف راست یعنی اصولگرایان سنتی و حزب موتلفه و متحدان آنها از یکسو و جریان انحرافی یعنی احمدی نژاد و حامیان او در سپاه و جبهه پایداری از سوی دیگر به جان هم افتاده اند. ظاهر قضیه آن است که این جنگ و جدال بدنبال حذف اصلاح طلبان از صحنه سیاسی کشور است، اما در واقع قضیه برعکس است. جناحهای مختلف راست به جان هم افتاده اند چون نتوانسته اند و نمیتوانند اصلاحات و جنبش سبز را حذف کنند و نه تنها نمیتوانند حذف کنند بلکه این جنبش به عنصر تعیین کننده انتخابات آینده تبدیل شده است. یا انتخابات نهم همچون یک انتخابات واقعی یعنی با حضور جنبش سبز برگزار میشود که در این صورت این جبنش برنده انتخابات خواهد بود، یا بدون جنبش سبز اصلا انتخاباتی در کار نخواهد بود. جنگی که اکنون در جناح راست در گرفته بر سر حل این معضل است و نه چیز دیگر. طرفداران احمدی نژاد و جبهه پایداری با تجربه خاتمی و موسوی معتقدند پیروز انتخابات کسی است که جلوی رهبر جمهوری اسلامی ایستاده باشد و احمدی نژاد چنین کسی است. بنابراین باید اصلاح طلبان را از صحنه انتخابات حذف کرد تا پیروزی نصیب آنها بشود. برای این جریان میزان مشارکت مردم در انتخابات اصلا مهم نیست. آنان حساب می کنند که در آستانه انتخابات ایستادگی خود دربرابر رهبر جمهوری اسلامی را آنچنان شدت خواهند داد که بخش اثرگذاری از مردم به این جریان رای دهد؛ در حدی که انتخابات برای آنان پیروزی آور باشد. میزان اندک مشارکت مردم را هم به حساب نارضایتی مردم از رهبر و اصولگرایان سنتی خواهند گذاشت. در چارچوب این راهبرد بزرگترین حملات به جریان "فتنه" و "خواص بیبصیرت" و غیره از سوی این جریان صورت میگیرد تا راه هر گونه مصالحه با اصلاح طلبان بسته شود. جناح راست و اصولگرایان سنتی هم این آینده را خوب میدانند و پیش بینی میکنند، اما از جنبش سبز و اصلاح طلبی بیش از جریان باصطلاح انحرافی وحشت دارند. آنها همچنان بر این اعتقاد هستند که "جریان انحرافی" از درون خود آنان و هم پالکی های خودشان است و می شود با آنها به توافقی رسید. این گروه، یعنی راست سنتی در عین حال مایل است جریان اصلاحات را در شکلی ضعیف شده وارد انتخابات کند تا هم به این بهانه و ضرورت وحدت دربرابر اصلاح طلبان دست و پای طرفداران احمدی نژاد را ببندد، هم نگذارد جریان انحرافی بدلیل مقابله تبلیغاتی اش با رهبر از جنبش سبز رای بگیرد و اکثریت مجلس آینده را بدست خود بگیرند. موضع نرم تری که این جریان نسبت به اصلاح طلبان دارد از اینجاست. در این میان یک مشکل سوم نیز وجود دارد و آن ضرورت یا امید به برگزاری یک انتخابات به اصطلاح پرشور است که درصد قابل قبولی از مردم در آن شرکت کنند که مسئله حیثیتی برای رهبر است. علی خامنه ای در هر انتخاباتی هم که مردم به نامزد مورد نظر او رای نداده اند بعدا نفس حضور مردم را نشان پیروزی خود تلقی کرده است. و حالا عدم حضور مردم در انتخابات یک شکست شخصی برای شخص او تلقی می شود. این مشکل نیز بدون حضور جنبش سبز و طرفداران اصلاحات قابل حل نیست. به این ترتیب همه راههایی که به انتخابات منتهی میشود به سد نیرومند جنبش سبز و اصلاحات برخورد میکند. مشکل جناح راست حاکم – به شمول هر دو جریان- در ایران آنست که تناسب واقعی قوا را تشخیص نداده است و نمی خواهد تشخیص بدهد، زیرا به سودش نیست. چون میتواند موسوی و کروبی را حصر کند، اصلاح طلبان را به زندان بیاندازد، روزنامهها را ببندد، سپاه را پشت سر خود داشته باشد، بسیج را با چماق راهی خیابان کند، قدرت اقتصادی را در دستان خود جمع کند و ... چنین میانگارد که قدرت در دست اوست. در حالیکه همه اینها علامت ضعف اوست، نشان آنست که تناسب قوا به زیان اوست، نشانه بیثباتی موقعیت اوست. از هم پاشیدگی شیرازه امور و دروغ و دزدی و ریاکاری و اختلاس و نابودی هم ارزشها و معیارهای اخلاقی و غیره ضعف مطلق موقعیت آن را در میان مردم نشان میدهد. بنابراین، آقایان در شرایطی بر سر و کله هم میزنند که همه چیز در اطراف آنان در حال فرو ریختن است، چنان که بموجب همه شواهد، اگر در برابر مردم عقب نشینی نکنند انتخابات آینده سمت و سوی سرنوشت نظام را پیدا خواهد کرد. |
راه توده 342
7 آذر ماه 1390